بازنمایی تاریخ و واقعیتهایی که قلب میشود
راوی بازیگران تئاتر صحنه سیاسی ایران
«معاملات پولیتیکی ایران مملو از پریشانی و بدبختی میلیونها مردم بیگناه است، مثل یک تئاتر بسیار منظم خوبی صورتپذیر میشود.
«معاملات پولیتیکی ایران مملو از پریشانی و بدبختی میلیونها مردم بیگناه است، مثل یک تئاتر بسیار منظم خوبی صورتپذیر میشود. قاریین این کتاب خواهند دید که همان اشخاص قدیمی کهنهپرست با لباسهای مختلف پیدرپی در نمایشگاهان تئاتر آمده و پس از نشان دادن پرده مختصری مراجعت مینمایند. مثلاً یکدفعه ملبس به لباس وزیر شاهپرست شده، مرتبه دیگر به کسوت وطنپرستان معروف جلوه [مینمایند] مردمانی که در مجامع ملی و مجالس قومی دارای مقامات عالیه میباشند در ظرف یک روز بلکه یک ساعت به حضیض گمنامی و محویت تنزل نموده... این امر را هم باید ملتفت بود که به استثنای قلیلی از ماموران دولتی سایر صاحبمنصبان و نمایندگان، همتشان منحصر به متمول گردانیدن خود و دوستان خود بوده است» (شوستر، ص 16).
نام و ملیت مورگان شوستر حقوقدان، ناشر و کارشناس مالی آمریکایی که با درخواست مجلس و دولت مشروطه برای سامان بخشیدن به امور مالی به خزانهداری کل در ایران منصوب میشود، کافی است تاریخنگاران را به نگاه و قضاوتی ایدئولوژیک سوق دهد. هیچ تاریخنگاری بیرون زمانه نایستاده و لذا متن و زمانه زندگی در ذهن و زبان او جاری است. و هر روایتی از رخدادهای تاریخی محصول پیشفرضها و تجربیات راوی است. اما حداقل انتظار از تاریخنگار این است، تا سرحد امکان در بیان و بازنمایی به متن آن رخداد نزدیک شده و بر مستندات و مدارک نظر افکند. نه اینکه در چنبره افسانهها و اوهام گرفتار آید یا با اسارت در تنگناهای ایدئولوژیک، تاریخ را ابزار جنگ امروز کند. اینان: «گذشته را حالی میدانند که پیش از موقع به وقوع پیوسته است» (طباطبایی، سیدجواد، مکتب تبریز، ص 26). هرچند حافظه تاریخی مثبت ایرانیان نسبت به ایالات متحده آمریکا در فضای سنگین جنگ سرد و بیمهری و خصومت نسبت به جنبش ملی شدن صنعت نفت و رهبر آن دکتر مصدق مخدوش شد اما این نباید عاملی شود که ما رخدادهای قبل از آن را نیز از زاویه نگاه و تجربه بعد از 28 مرداد ببینیم. نمونهای از این شیوه نگارش در کتاب «تاریخ روابط ایران و ممالک متحده آمریکا» به قلم رحیم رضازادهملک است. متخصص امور مالی و حسابداری فارغالتحصیل از آمریکا! ولی شیفته چپ و تاریخنگاری آن است و از سر تفنن تاریخ مینگارد و کتاب «حیدرخان عمواوغلی چکیده انقلاب مشروطه» از خامه ایشان چکیده بود. کلیه اقدامات و رفتارهای آمریکا را با قصد و نیت برای ایجاد سلطه بر ایران تلقی میکند. اما افرادی چون دکتر غلامرضا ورهرام که ظاهراً از سر تفنن و بینیازی به نگارش تاریخ مشغول نیستند، با پذیرش دربست سخنان رضازاده ملک و کمترین تورقی به ایام مورد بحث به تحلیلی سطحی و نیتخوانی از سیاست آمریکا آن هم بعد از 60 دهه میپردازد!!. ورهرام به نقل و تایید رضازاده مدعی میشود «تلاش شوستر برای انحلال بریگاد قزاق مساوی بود با سلطه نظامی آمریکا در ایران» (نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی
ایران در عصر قاجار، ص 393) یا به استفاده آمریکاییها از کشته شدن باسکرویل برای نفوذ در ایران اشاره میکند (همان، 392). و مهمتر اینکه مدعی میشود: «سرانجام به علل مختلف داخلی و خارجی از جمله عدم رفع مشکلات مالی، اعتراض مردم، فشار قدرتهای دیگر شوستر از ایران اخراج شد» (همان، 394). چنین نگرشی در مطالعه تاریخ همانگونه که تاریخ روابط با آمریکا را از دریچه جنگ سرد میبیند و قادر نیست دو مقطع تاریخی را از هم متمایز کند و از نکات مثبت یاد کند، در نگرش به همسایه شمالی نیز مبنای تحلیل خود را انقلاب کمونیستی 1917 شوروی قرار داده و قادر به دیدن تاریخ نکبتبار روسیه نسبت به ایران نیست. این سبک از تاریخنگاری فراموش میکند که بریگاد قزاق به هر دلیلی منحل میشد خیر و رضایت مردم در آن بود. در این رویکرد مورخ خود را بینیاز از شناخت آمریکا میداند و اینکه آمریکا در این دوره سیاست انزواطلبانه و دکترین مونرو را دنبال میکرد و تمایلی به دخالت در سایر قاره نداشت، و لذا همه مجریان و سیاستگذاران آمریکایی از اقدامات قهرمانانه باسکرویل در حمایت از مردم آزاده تبریز در مقابل تجاوز روسیه و مستبدان ایرانی عصبانی بوده و هیچ کمکی به
وی ندادند تا باسکرویل جان خود از دست داد. برای آنان این پرسش مطرح نیست که اگر شوستر برای تامین منافع آمریکا در ایران حضور داشت چرا دولت آمریکا واکنشی در قبال اخراج او از خود نشان نداد. اما ادعایی چون عدم رفع مشکلات مالی و اعتراض مردم را از علل اخراج شوستر شمردن از همه عجیبتر است. حضور شوستر از بهمن 1289 تا بهمن 1290 بوده، انتظار اینکه طی یک سال مشکلات مالی ایران حل و الزامات دولت مدرن در خصوص اخذ مالیات و تنظیم سیستم مالی عملی شود، فقط در مخیله ریاپردازان ممکن است. هرچند در همین زمان اندک با همه مشکلات برخی اقدامات وی قابل توجه است: اداره وصول عایدات و مالیاتهای دولت، اداره کنترل مصارف و محاسبه آن، اداره مربوط به صرافی، ضرابخانه و مبادله وجوهات قرضه، تشکیل خزانه کوچک در مرکز هر ولایت، تعیین هیات سیار نظارت و تفتیش، تشکیل نیروی نظامی (ژاندارمری) خزانه، تقویت ارتش و توان مقابله با شعاعالسلطنه و توقیف اموال وی تا تسویه مالیاتی و...
اما اعتراضات که این تاریخنگاران مدعی هستند. شوستر در «اختناق ایران» مینویسد:
«از روز اول که ما وارد طهران شدیم، همواره ما را متنبه نمودند که هیچوقت نخواهند گذارد درباره ایران کار صحیحی بکنیم مستشاران و صاحبمنصبان اجنبیه دیگر هم که به طهران آمده و ساعی بودند که اصلاحات عملی کنند از همان اول مجبور شدند که یا ایران را ترک و بدرود گفته یا به طرفداری و حمایت «کسان دیگر که بر ضداصلاحات بوده بروند». مراد از کسان دیگر که زود ملتفت شدیم صاحبمنصبان و اعضاء دولتی مفتن و مفسد ایرانی بودند. یعنی بقیهالسیف و اخلاف دوره استبداد که بر ضد پیشرفت مشروطه بوده و در زمان حکومت سابقه استبدادیه مصدر خدمات بزرگ و صاحب تمول و اقتدار گشته...» (شوستر، 88).
شوستر در «اختناق ایران» چون برخی مستشرقین یا منتقدین وطنی مردم ایران را از حیث فرهنگی یا سیاسی مورد نقد و هجو قرار نمیدهد و تلاششان برای استقلال و آزادی را مورد ستایش قرار داده و مشکلات و مصیبتهای ایرانی را ناشی از ظلم همسایگان و اخلاق و عادات ناپسند بزرگان ایرانی میداند. «مویدالسلام» مدیر روزنامه حبلالمتین کتاب اختناق ایران را آیینه بدلنمای سیاست خارجیان در ایران یا فنوگراف اخلاق و عادات حصه از صاحب اقتداران ملت ایرانیه میداند. و در مقدمه «اختناق ایران» از عنوان «دو رادمرد» برای توصیف ادوارد براون و مورگان شوستر یاد میکند «که با خامه خود راه انصاف و حقیقت را رفتهاند».
اگر منظور از مردم، بزرگانی چون سپهدار و سپهسالار و سایر لقبداران و حافظان نظم پیشیناند که وارثان انقلاب مشروطه شده و در پی آناند که نظم کهنه را با کسوتی نو حفظ نمایند، درست است. هماهنگی این محافظهکاران که با تاخیر به انقلاب پیوسته بودند و بدون پرداخت هزینهای، سهم نیز میطلبیدند با سیاست استعماری روسیه، استقلال و دموکراسیخواهی را هدف قرار داده بود. تجلی افراد فوق و انتخاب افرادی چون سپهسالار به عنوان فرمانده کل انقلابیون گیلان و سپس صدراعظمی او که آلوده به مشکلات مالی بود و سالها از پرداخت مالیات خودداری ورزیده بود، زخمی بر پیکر رنجور جامعه بود. شوستر میگوید «سپهسالار فکر میکرد یک دولت قدرشناس باید او و اخلافش را برای ده نسل از تمام مالیاتها معاف نماید» (خسرو شاکری، ص 164).
سه تابلوی مریم میرزاده عشقی، در شرح زمانه خالی از لطف نیست:
سه تابلو حکایت کارمند شریفی در کرمان است که در عصر استبداد تن به فساد نداد و متحمل سختیهای بسیار شد. و حاکم کرمان جای او را به مردهشویی داد و مردهشو نیز از هیچ جنایتی برای رضایت مافوق دریغ نکرد. ولی کارمند شریف در راه تحقق مشروطیت عزیزان خود را از دست داد تا اینکه انقلاب مشروطه پیروز شد و نتیجه انقلاب در نگاه او:
بشد سپهدار اول وزیر صدرپناه- دوباره خلوتیان مظفرالدین شاه/ شدند مصدر کار و مقرب درگاه- یکی وزیر شد و آن دگر رییس سپاه / منی که کنده بدم، جان به پای مشروطه- زپا فتاده بدم، از برای مشروطه
عریضه دادم برای اولیای مشروطه، چنین نوشت سپهدار،
- زانقلاب تقاضای آب و نان مکن
چگویمت من از این انقلاب بد بنیاد-
که شد وسیلهای از بهر دستهای شیاد...
بشهرکرمان آن مردهشوی
همین که دید شه از تخت گشت افکنده هزار مرتبه مشروطهتر شد از بنده
(میرزاده عشقی)
حمایت نمایندگان و احزاب مختلف مجلس با همه تفاوتها (اعم از اعتدالیون، عامیون و...)، ارامنه، اعتراضات خیابانی زنان و شیخ محمد خیابانی - که شوستر را اصلاحگر مالیه ایران مینامد- گفتمان رایج مردم آن روز ایران بود.
و شعر عارف قزوینی:
ننگ آن خانه که مهمان زسرخوان برود جان نثارش کن و مگذار مهمان برود
گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد ای جوانان مگذارید که ایران برود
ولذا مردمی که برخی تاریخنگاران آنها را نمیبینند در آن ایام شوستر را نماد مقاومت در مقابل این زیادهخواهی میدیدند. بدون اینکه اسیر تنگنظری ایدئولوژیک شده یا اصولاً آمریکا برایشان اهمیتی داشته باشد. شوستر همزبان با این مردم در کتاب اختناق ایران اشاره میکند:
«رعایای فقیر ولایات در تحت حکمرانی هر حکومتی مجبور به تادیه مالیات خود بودند در صورتی که یک دینار از آن مالیات هیچگاه به مصرف فوایدشان مصروف نمیشد و همیشه شکار قطاع طریق بیگانه و خودی یعنی صاحبمنصبان و ماموران دولتی... میشد» (شوستر، ص 51).
دیدگاه تان را بنویسید