آیا طرح دولت برای تامین سرپناه فرصت است؟
مسکن یا مسکن؟
بازگشت به «مسکن اجتماعی» به عنوان جایگزینی برای «مسکن مهر» مدت کوتاهی است که مطرح شده و از ابعاد مختلف توجهات زیادی را به خود جلب کرده است.
بازگشت به «مسکن اجتماعی» به عنوان جایگزینی برای «مسکن مهر» مدت کوتاهی است که مطرح شده و از ابعاد مختلف توجهات زیادی را به خود جلب کرده است. پرداختن به این موضوع با دقتی که این روزها در محافل تخصصی، همچنین مطبوعات صورت میپذیرد شاید به نوعی عکسالعمل به جریانی است که چندین سال پیش با هدایت «مسکن مهر» در ابهام و جلوگیری از روشن شدن ابعاد و زوایای آن توسط متخصصان در قالب تحلیلهای موشکافانه، امکان اتخاذ تصمیمی عقلایی و مبتنی بر نقدهایی که موجب نزدیکتر شدن نتایج کار بر منافع عمومی شود را، منتفی ساخته و هزینههای سنگینی را به کشور تحمیل کرد.
سابقه «مسکن اجتماعی» در نظام برنامهریزی کشور
سابقه توجه به مسکن اجتماعی در ایران عملاً به برنامه دوم توسعه اقتصادی-اجتماعی بازمیگردد. این برنامه بعد از اقدامات پراکندهای که بلافاصله بعد از انقلاب با واگذاریهای گسترده زمین جهت کمک به خانهدار شدن به مردم (چه انفرادی و چه در قالب تعاونیها) صورت میگرفت، آغاز شد و از جمله نخستین برنامههایی بود که کمک به گروههای کمدرآمد را در قالبی جدید مطرح میساخت. برنامه دوم توسعه، سیاست تامین سرپناه برای مردم را در سه دسته اصلی زیر تنظیم و ارائه کرد:
مسکن آزاد: این نوع مسکن با عرضه و تقاضا در بازار آزاد و با توان و ظرفیتهای در اختیار مردم شکل میگرفت و رقابتهای معمول در راستای منافع بخش عرضه و بخش تقاضا ساختار عمومی آن را به هم پیوند میداد. این برنامه دهکهای درآمدی بالای متوسط را مورد خطاب خود میدید.
مسکن حمایتی: این برنامه دهکهای میانه را هدف اقدامات خود تلقی کرده و با تکیه بر پسانداز در اختیار مردم و وامهای پیشبینیشدهای که سوبسیدی نیز به نرخ سود بانکی آنها تعلق میگرفت، در کنار برخی معافیتها در پرداخت عوارض و هزینه انشعابات و غیره، امکان حمایت از اقشار میاندرآمد را ممکن میساخت.
الگوی مسکن مورد حمایت در این برنامه برای شهرهای بزرگ 75 متر و برای سایر شهرها 100 مترمربع بود تا امکان تامین منابع برای شمار بیشتری از متقاضیان را فراهم سازد.
مسکن اجتماعی: این برنامه با پوشش حمایتی کامل دولت تامین سرپناه پایینترین دهک درآمدی را، که بدون دریافت کمک به هیچ وجه نمیتوانند وارد بازار مسکن شوند، پیش روی خود گذاشته بود. در این برنامه تولید و عرضه مسکن با زیربنایی کمتر از 50 مترمربع و به صورت استیجاری در نظر گرفته شده بود تا با واگذاری آن به گروههای کمدرآمد از امکان تامین سرپناهشان حداقل برای دورههایی قابل قبول اطمینان یابند.
لزوم تدارک چنین برنامهای در آغاز
علت اصلی گرایش به چنین سیاستهایی افزایش قابل توجه جمعیت و تغییر و تحولات پرشتاب در ساختار آن بود، به نوعی که تقاضاهای وارد شده به بازار مسکن را بیشتر از میزان عرضه، و دارای تنوعی کرد که نظام برنامهریزی کشور را ملزم به توجه به چنین تغییراتی کرده تا بازار عرضه را متناسب با شرایط جدید بازتنظیم کنند. از سوی دیگر قوانین تعدیل و تثبیت اجارهبها که از سالهای پیش از انقلاب مطرح شده و عملاً ناموفق برجای مانده بودند، همینطور ناکامی قوانین و آییننامههای مربوط به شناسایی و اجاره دادن واحدهای مسکونی خالی سالهای آغازین انقلاب، همگی گرایش به تولید واحدهای مسکونی اجاری را در میان فعالان این حوزه کاهش داده و بخش عمدهای از جمعیت را که به هر حال برای تامین سرپناه باید وارد این بازار میشدند به حال خود رها کرده بود. به همین مناسبت کاسته شدن سهم واحدهای جدیدالاحداث اجاری از پنج درصد در سال 1355 به حدود دو درصد در سالهای 1375 حکایت از کاهش شدید ظرفیت بازار اجاره در پاسخگویی به نیاز متقاضیان در حال
ورود به بازار داشت. به همین مناسبت نظام برنامهریزی مسکن کشور را مجبور به مداخله و حضور برای اصلاح مسیر میکرد.
موضوع دیگری که اصلاح مسیر توسط وزارت مسکن را ناگزیر میساخت، ناتوانی خانوارهای کمدرآمدی بود که زمینهای دولتی دریافت کرده اما قادر به ساخت آن نبودند. بنابراین به هر حال سیاست تامین مسکن ملکی - با همه جذابیتهایش برای بسیاری از مردم - بخشهایی از دهکهای پایین را نمیتوانست پوشش دهد. بنابرابن برای شرایط جدید آلترناتیوهای مناسبی باید تدارک دیده میشد. به همین مناسبت در دهه 70 به سبب ضرورت و نیاز به تقویت بخش استیجار، «لایحه تشویق احداث و عرضه واحدهای مسکونی استیجاری» برای مراحل تصویب به نهادهای مربوطه ارسال و نهایتاً تصویب شد. در آییننامه اجرایی این قانون که به تصویب هیات دولت رسید، عرضه «مسکن حمایتی» به جای «زمین حمایتی» در دستور کار وزارت مسکن و شهرسازی قرار گرفت، که طبق ماده 1 این قانون، دولت مکلف شد همهساله حداقل 10 درصد از واحدهای مسکونی شهری پیشبینیشده برای تولید در برنامههای پنجساله را از طریق فراهم کردن تسهیلات لازم برای ساخت مسکن توسط وزارت مسکن و شهرسازی به صورت استیجاری به متقاضیان واجد شرایط عرضه کند. بنابراین میبینیم که تدریجاً زمینه قانونی
تقویت این گرایش فراهم میشد.
قیاس جایگاه نظام استیجار در کشور ما با سایر کشورها
به طور کلی همه کشورها در نظام تامین سرپناه مردم، ترکیبی از انواع واحدهای مسکونی (چه به لحاظ کمی و چه کیفی) را دارا هستند. این تنوع هم شامل نحوه تصرف (ملکی، اجارهای، در برابر خدمت و غیره) و هم سایر مشخصات مثل اندازه، کیفیت یا موقعیت مکانی، میزان استقلال یا مشارکتی بودن آن (آپارتمان) یا تسهیلات و امکانات موجود در آن میشود. اما در کنار این تفاوتها، به تنوع عرضهکنندگان مسکن استیجاری هم باید توجه داشت. چنانچه در کنار بخش خصوصی، بخش دولتی و بخش عمومی (شهرداریها و تعاونیهای مردمی) هم از جمله عرضهکنندگان مسکن استیجاری در کشورهای مختلف، به ویژه اروپایی هستند (جدول 1).
از نظر تاریخی حضور بخش عمومی و دولتی در بازار مسکن استیجاری به خصوص بعد از بحران جنگ جهانی مطرح شد، که تخریبهای سنگین پس از جنگ و ناتوانی بخش خصوصی برای پاسخگویی به شمار قابل توجه تقاضاها به سرپناه، لزوم مداخله بخش دولتی و عمومی را مطرح ساخت. به همین مناسبت الگویی از حضور و مشارکت این نهادها در بازار مسکن استیجاری پدید آمد که به لحاظ سازمان و ساختاری که برای راهبری این برنامه (یعنی ساخت، واگذاری و مدیریت بهرهبرداری) این ابنیه باید پیشبینی میشد با نام مسکن اجتماعی خوانده و معرفی شد.
نکته بسیار مهم در ساختار تامین سرپناه این کشورها سهم قابل توجه مسکن استیجاری از یک سو و سهم عمده بخش دولتی و عمومی در عرضه مسکن اجارهای از سوی دیگر است. فرآیندی که به طور طبیعی با تغییر در ساخت جمعیتی و تحولات اقتصادی-اجتماعی بروزیافته در کشورها باید شاهد آن باشیم و عدم همراهی با این تغییرات، منجر به ناکارآمدی بازار تامین سرپناه در کشور میشود.
لزوم توجه تامین سرپناه در کشور
در مورد کشور ما نیز واقعیت این است که رشد فزاینده جمعیت در دهههای 50 و 60 با نرخهای بالاتر از سه درصد علاوه بر افزایش شدید جمعیت، تغییرات زیادی در نحوه توزیع این جمعیت، شهرنشینی پرشتاب و جوانی جمعیت را به دنبال داشت که هر یک پیامدهای ویژه خود را به دنبال دارند. اما یکی از این پیامدها که به موضوع بحث ما مربوط است، تاثیر این تحولات بر الگوی تقاضای سرپناه و مسکن استیجاری است. در کشورهایی مشابه شرایط ما مسکن محلی برای تشکیل عمدهترین دارایی خانوار و تضمینی برای آینده خانوار بهشمار میآید، به همین دلیل سهم مالکیت در آنها بالاست (جدول 2). بنابراین به طور طبیعی گرایش نظام برنامهریزی این کشورها هم تلاش برای تامین مسکن ملکی برای همه است. اما آنچه این خواست را با موانعی مواجه میسازد، محدودیتهایی است که خانوارها برای ورود به بازار مسکن ملکی داشته و آنها را ناچار از انتقال تقاضای خود به بازار مسکن استیجاری میکند. به ویژه شمار قابل توجه جوانان، که حاصل رشد فزاینده دهههای پیشین بوده و تدریجاً با استقلال از
خانواده و تشکیل خانوار جدید به سرپناه نیاز خواهند داشت. اما شرایط اقتصادی این از راه رسیدگان، به ویژه با نرخ بسیار بالای بیکاری که در میان آنان رواج دارد (نرخ بیکاری جوانان دو برابر متوسط بیکاری در کشور است) قطعاً امکان احراز شرایط ورود به بازار مسکن ملکی از آنها گرفته شده و وادار به حرکت به سوی بازار استیجار میشوند. به این مناسبت در بستههای سیاستگذاری تامین سرپناه در کشور، با اتخاذ نگاهی واقعبینانه، باید در تدارک ظرفیتهایی بود که امکان پاسخگویی به این تقاضاها را فراهم کند. نکته بسیار مهمی که اشاره به آن در اینجا لازم است عدم تمایل جوانان به زندگی در کنار والدینشان (مانند گذشته) حتی برای مدتی کوتاه، تا فراهم شدن شرایط لازم برای استقلال مکان زندگیشان است. البته با کوچکترشدن اندازه خانهها در کشور، حتی در صورت خواست جوانان به زندگی در کنار والدین، امکان وقوع این خواست مهیا نیست. بنابراین در یک برنامه جامع باید به فکر تامین سرپناهی متناسب با شرایط متقاضیان جدید بود که مسکن استیجاری بخش عمده آن خواهد بود.
«مسکن اجتماعی» فرصت است؟
موضوع تامین مسکن استیجاری چنانکه در پیش نیز اشاره شد از برنامه دوم توسعه اقتصادی-اجتماعی مورد توجه قرار گرفت و برنامه اجرایی آن نیز تدوین شد. اما مسکن اجتماعی برنامهای بود که دولت با استفاده از ظرفیتهای در اختیار خود آن را به برنامه «تشویق احداث واحدهای مسکونی استیجاری» پیوند داد تا با تولید و عرضه مسکن استیجاری ارزان و پیشبینی مکانیسمی برای دوره مدیریت بهرهبرداری، از ورود بخش عمومی و شهرداریها به این عرصه حمایت کند. به همین مناسبت با اینکه به لزوم تفکیک دستگاه بهرهبردار از دستگاه سازنده و نهادهای متفاوت بهرهبردار در این قانون اشاره صریح نشده بود اما در ماده چهارم قانون، به اجازه واگذاری واحدهای استیجاری شهرداریها اشاره شده بود، همینطور در ماده سوم آن آمده بود، سالانه بودجهای معادل صد درصد وجوه دریافتشده بابت اجاره یا اجاره به شرط تملیک یا فروش (که جای سوال دارد زیرا عملاً اهداف برنامه را زیر سوال میبرد) در اختیار دستگاه بهرهبردار (که شهرداریها از آن مستثنی شده) قرار گیرد
تا برای بازپرداخت تسهیلات بانکی و نگهداری واحدهای ساختهشده و احداث واحدهای جدید از آن استفاده شود. بنابراین میبینیم که برای حضور بخش عمومی تلاشهایی در حال شکلگیری بود.
در این قانون حتی برای سازندگان بخش خصوصی با ساخت شش واحد و بیشتر یا سازندگانی با عرضه سه واحد به نوعی که الگوی مصرف را رعایت کنند، با ارائه تسهیلات یا معافیتهایی نظیر اولویت در واگذاری زمین، اعطای تخفیف در بهای واگذاری اراضی، تقسیط بهای اراضی و اعطای تسهیلات بانکی یارانه سود تسهیلات در دوره مشارکت مدنی و ...، مشوقهایی برای پیوستن به برنامه تامین «مسکن اجتماعی» پیشبینی شده بود.
علت عدم تعمیق این برنامه و پوششدهی جامع
شاید مهمترین علت عدم توفیق و استقبال از چنین برنامهای را در مواجهه غیرتخصصی و تعلل دولت در پیشبرد اهداف کار بتوان خلاصه کرد. زیرا دولت به عنوان متولی اصلی این برنامه اگر با تدارک کافی و قصد استمرار آن وارد این عرصه میشد، اکنون ضمن انجام وظیفهای که طبق قانون برای خود تعریف کرده بود پیشرفتهای قابل توجهی به دست میآورد، بلکه مشکلاتی را که از سوی بسیاری منتقدان در خصوص «مسکن اجتماعی» طرح میشد، ابزار اصلاح و تصحیح مسیر میکرد. آنگاه با اندوختهای که از تولید این واحدها مهیا شده بود، اولاً، بخش دولتی و عمومی به سهم و نقشی که طبق قانون بر عهدهاش بود میتوانست عمل کند. ثانیاً، برای مداخله و اثرگذاری در بازار مسکن استیجاری به طور واقعبینانهای میتوانست مداخله کند. زیرا در موارد بسیار زیادی این کاستی به دولت گوشزد میشود که با سهم ناچیز در هر عرصهای (از جمله بازار مسکن) نمیتوان انتظار اثرگذاری قابل قبول داشت. به همین مناسبت نیز مصوبات بسیار زیادی که برای کنترل و هدایت بازار مسکن، به
ویژه بازار مسکن استیجاری توسط دولت ارائه میشود، فاقد اثرگذاری لازم ارزیابی میشود، زیرا اصولاً دولت و بخش عمومی با سهم ناچیز خود (و بعضاً در حد صفر) چگونه انتظار دخالت و هدایت موثر بازار را دارد.
علت عدم توفیق
شاید نخستین و مهمترین علت را عدم تدارک ساز و کار لازم برای مدیریت دوران بهرهبرداری مسکن اجتماعی باید دانست. در کنار این مشکل، موضوع بانکها و نهادهای تامین مالی این پروژهها بودند که در مقابل اعتبارات تخصیص دادهشده تضمینهای معمول در روابط بانکی میخواستند و راه حلی جدید برای تنظیم روابط مالی با مسوولان این پروژهها، چه در دوره ساخت و چه در دوره بهرهبرداری نمییافتند (و شاید تلاشی هم نمیکردند)، و برای انتقال تعهدات از دورهای به دوره دیگر هم نهاد مرجع مناسبی برای پذیرش تعهدات مسوولیتآور با ساختار درستی تعریف نکرده بودند. البته اگر برنامه تداوم مییافت ساز و کارهای لازم برای پیشبرد امور باید تدارک دیده میشد، تا تدریجاً مسیرهای ناهموار اصلاح شده و شکل عملیاتی لازم را مییافت. اما تعجیل در حصول نتیجه، آسانترین راه حل را پیش روی تصمیمگیرندگان نهاد. به نوعی که تبدیل مسکن استیجاری به اجاره به شرط تملیک، اجاره پرداختی را تبدیل به اقساط خرید مسکن کرد، و نهایتاً واگذاری قطعی موارد اجارهای، موجب از
دست رفتن فرصتی شد که تجربه «مسکن اجتماعی» را برای کشورمان امکانپذیر میساخت. به نوعی که با رفع اشکالات مترتب به اینگونه طرحها متناسب با شرایط کشورمان، امروز هم برنامه «مسکن اجتماعی» را با انتظار دستاوردهای بیشتر و بهتر از سر میگرفتیم.
انتقادهای وارده به مسکن اجتماعی
اصولاً مدیریت بهرهبرداری این نوع واحد مسکونی همیشه با کاستیهایی مواجه بوده که انتقاداتی را به همراه داشته است. به خصوص که ساکنان این نوع واحدها از گروههای کمدرآمد بوده و علاوه بر رفتارهایی که ممکن است بر شدت روند استهلاک اثر گذاشته و جریان مخروبه شدن این ابنیه را شدت بخشد، فقدان انگیزه لازم برای حفظ و نگهداری مناسب داراییهایی که شخصی نبوده و درآمدهای ناچیزی را که حتی در صورت وجود انگیزه، توان مشارکت برای تعمیر و نگهداری و جلوگیری از تخریب و فرسایش را از آنها سلب میکرد، باید به لیست علل موجود افزود. مسالهای که همیشه به صورت زمینهای برای ایجاد نگرانی متولیان «مسکن اجتماعی»، آنها را از مشارکت در این زمینه بازداشته است. اما نکتهای که اشاره و تاکید بر آن در اینجا لازم است اینکه، با وجود آگاهی از وجود چنین معضلاتی، که توسط همان کشورها مطرح و در مطالعاتشان از آن یادشده و به کرات به آن اشاره میکنند، اما باز هم دولت و نهادهای بخش عمومی در این کشورها خود را برای همکاری در این زمینه موظف دانسته
و در این خصوص مشارکت میکنند. این امر خود حکایت از لزوم چنین مداخله و مشارکتی از سوی دولت در تامین سرپناه فقرا دارد. حتی اگر مشکلاتی که از آن یاد میکنند، در عین تلاش برای رفع آن، تا حدود زیادی به قوت خود باقی مانده باشد. بنابراین با آگاهی از همه مشکلاتی که از آن یاد میشود، ایران هم ناچار است در بسته حمایتی خود برای تامین سرپناه، به ویژه برای کمدرآمدها به این سیاست توجه کند و با تلاش برای اجتناب از مشکلاتی که همه از آن یاد میکنند، تولید و عرضه «مسکن اجتماعی» را در دستور کار خود قرار دهد. اقدامی که شاید در اصلاح مسیر «مسکن مهر» بتوان به عنوان گزینهای برای تغییر شرایط و افزایش کارایی بدان توجه داشت. در این راستا بخشی از پروژههای مسکن مهر را میتوان به تعاونیهایی که توسط نهادهایی چون صندوق مسکن جوانان، صندوق مسکن کارگران، صندوق مسکن سلحشوران یا صندوق مسکن فرهنگیان مدیریت و راهبری میشود، واگذار کرد تا توسط اعضای این تعاونیها برای سکونت استفاده شود و مدیریت دوران بهرهبرداری آنها نیز توسط این صندوقها صورت پذیرد.
دیدگاه تان را بنویسید