تاریخ انتشار:
از برداشتهای بیرویه تا خشکی دریاچه ارومیه در گفتوگو با عیسی کلانتری
دریاچه ارومیه را پروژههای ما خشکاند
وزیر اسبق کشاورزی در دولتهای سازندگی و اصلاحات، وضعیت منابع آب ایران را بحرانی میداند و نسبت به بروز خشکسالی در کشور هشدار میدهد. عیسی کلانتری، که هماکنون در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت است و همزمان ریاست خانه کشاورزی را هم بر عهده دارد.
وزیر اسبق کشاورزی در دولتهای سازندگی و اصلاحات، وضعیت منابع آب ایران را بحرانی میداند و نسبت به بروز خشکسالی در کشور هشدار میدهد. عیسی کلانتری، که هماکنون در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت است و همزمان ریاست خانه کشاورزی را هم بر عهده دارد، آیندهای نهچندان روشن پیش روی بخش آب کشور به تصویر میکشد و از خطر «از بین رفتن تمدن این سرزمین» سخن میگوید. او معتقد است فقدان سرمایهگذاری در بخش آب و همزمان راندمان پایین بخش کشاورزی و برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی، وضعیت منابع آب کشور را روز به روز بدتر کرده است. کلانتری از سدسازیهای بدون برنامهریزی و مطالعه کافی هم گله دارد. سدسازیهای ارومیه را از عوامل خشکی دریاچه میداند و سد گتوند را «شاهکار تخریب محیط زیست» مینامد. گفتوگوی ما با او درباره مشکلات بخش آب کشور را در ادامه میخوانید.
***
منطقه خاورمیانه عموماً به عنوان ناحیهای خشک و کمبارش در نظر گرفته میشود. در این میان وضعیت ایران را به لحاظ آب چگونه ارزیابی میکنید؟
طی 10 سال اخیر، متوسط بارندگی از 250 میلیمتر به زیر 240 میلیمتر رسیده است. با توجه به اینکه گرمایش نیز افزایش یافته است، تبخیر متوسط از سطح تشتک بالای 2300 تا 2400 میلیمتر است. ما از چند نظر کشور خشکی تلقی میشویم: هم از نظر نسبت بارش به تبخیر و هم از لحاظ پراکنش بارندگی. بیش از 80 درصد بارندگی ما در حدود شش ماه صورت میگیرد. آن هم ششماهی که فصل رشد نیست. پراکنش بارندگی نسبت به جغرافیای کشور نیز عمدتاً در مناطق کوهستانی است و دشتهای ما کمتر بهرهمند میشوند. تمام اینها اطلاق میکنند که کشور ما، نیمهخشک است. البته اگر هوا سرد بود، باز هم قابل تحمل بود. هوا عموماً نیمهخشک معتدل رو به گرم است. لذا دسترسپذیری آب به نسبت خاک و جمعیت کم است. اگر قدر این آب را هم ندانیم، وضع بدتر میشود. ما الان بعد از ترکیه و احتمالاً پاکستان و افغانستان، به طور نسبی پرآبترین کشور منطقه حساب میشویم. همان طور که اشاره کردید، کشورهای خاورمیانه و جنوب غربی آسیا، اصولاً کشورهای کمآبی هستند. در عین حال مشکلاتی هم داریم که هزینههای تامین آب را سنگین میکند، از جمله پراکنش باران و سیلابی بودن آن. فرضاً روی یک رودخانهای که حجم
آورد آن 200 میلیون مترمکعب است، مجبوریم سدی به حجم 100میلیون مترمکعب بسازیم. چون بارندگی دو یا سه بار در سال همراه با سیلاب رخ میدهد. در حالی که اگر این 200 میلیون مترمکعب فرضاً در کشور مناسبتری مثل ترکیه بود، میشد سدی با حجم 10میلیون مترمکعب ساخت.
با این تفاسیر میتوان گفت خشکسالی و کمبود بارش، یکی از مشکلات همیشگی ایران بوده است. این وضعیت آب، تا چه میزان قابل مدیریت است؟
قبلاً برآوردها این بود که ما حدود 130 میلیارد مترمکعب آب قابل حصول را میتوانیم مدیریت کنیم. این مقدار با توجه به گرمتر شدن هوا و کاهش بارندگی پنجدرصدی بارش نسبت به حدود 20 سال پیش، کمتر شده است. کارشناسان اکنون تخمین میزنند این میزان به 120 میلیارد مترمکعب رسیده باشد. الان مجموعاً چیزی حدود 95 میلیارد مترمکعب آب از طریق چاهها و سدها و قنوات و چشمهها در دسترس است. مابقی هم بخشی در دست ساخت و بخشی در حال بررسی است. هر چه به سقف 120 تا 130 میلیارد مترمکعب نزدیک میشویم، قیمت تمامشده آب افزایش مییابد و آب، گران میشود. آبهای ارزانتر از هزار تا دو هزار سال قبل از طریق چشمه و قنات در حال بهرهبرداری بودهاند و باقیمانده، آبهای گرانقیمت هستند. البته اگر سرمایهگذاری زیاد شود، سهم بخش کشاورزی کم شود و بهرهوری آن افزایش یابد، ما هنوز پتانسیل تولید اضافی را داریم. سیاستگذاران وقتی حرف از پتانسیل تولید میشود، سرمایهگذاری را فراموش میکنند. فکر میکنند با دست خالی هم میشود تولید کرد. در حالی که اصلاً امکانپذیر نیست. با دست خالی تولید کردن، قیمتش نابودی منابع است، یا تولید کم. که هیچ کدام مقرون به
صرفه نیست. لذا به شرط سرمایهگذاری و افزایش بهرهوری، با مقدار اندک آب هم میتوان تولید کرد. اما الان داریم به طبیعت و منابعمان آسیب میزنیم. از منابع ذخیرهای برداشت میکنیم که این خودش پتانسیل تولید را کم میکند و موجب شوری آب و خاک میشود. در درازمدت این روند اصلاً به نفع نیست. منابع کم، زمانی به تولید میرسد که سرمایهگذاری اتفاق بیفتد. اگر نه، اتلاف منابع، تجدیدناپذیر نشدن منابع تجدیدپذیر و گران شدن قیمتهای تولید را در پی خواهد شد. با گران شدن قیمت، نه توان مصرف هست و نه امکان صادرات.
حدود 90 درصد از مصرف آب کشور در بخش کشاورزی صورت میگیرد. مجموع مصرف بخشهای شهری و صنعتی، حدود 10 درصد است. لذا شاید بتوان گفت ریشه اصلی حل مشکل آب، در بخش کشاورزی است. چه راههایی برای حل مشکل مصرف بخش کشاورزی وجود دارد؟
در کشور ما نباید از کانال باز استفاده شود. بلکه باید لوله استفاده کرد. به دلیل تبخیر و نفوذ بیش از حد در سفرههای زیرزمینی، آب نباید در زمین پخش شود. بلکه باید به اندازه نیاز گیاه و ریشه آن وارد زمین شود. نباید از روش غرقابی استفاده کرد. این روش موجب میشود، بخشی از آب نفوذ کند و بخش عمدهای تبخیر شود. وقتی هر 10 تا 11 روز یکبار گیاه را غرقاب میکنید، حدود دو روز هوا در خاک نیست. خود گیاه با تنش آبی مواجه است و از طرف دیگر با تنش هوایی مواجه میشود. باید سرمایهگذاری کنیم و کشاورزان را آموزش دهیم که تا آنجا که قابل اجراست، شیوه کشاورزی تغییر کند. هماکنون 60 درصد آب اتلاف میشود. راندمان آبیاری ما الان حدود 40 درصد است و باید آن را به بالای 70 درصد برسانیم. راندمان آبیاری، از ضرب راندمان انتقال در راندمان مزرعه به دست میآید. وقتی راندمان انتقال و مزرعه حدود 65 درصد باشد، راندمان آبیاری حدود 40 درصد میشود. در حالی که با سرمایهگذاری میتوان این رقم را به 70 درصد رساند. بحث کیفیت آب هم در این میان مطرح است. وقتی که با آب شور آبیاری میکنیم، پتانسیل تولید کاهش مییابد و خاک هم شور میشود. ما داریم وارد
مراحل کشاورزی پیشرفته میشویم. زمانی جمعیت کم بود، امکانات مازاد بر نیاز بود. ولی الان برای ورود تکنولوژی به تولید، نیازمند آگاهی و سرمایهگذاری هستیم. اگر سرمایهگذاری به داد تولید نرسد، تولید اصلاً حالت اقتصادی ندارد و حالت تخریبی پیدا میکند. نزدیک 11 میلیارد مترمکعب بیلان منفی سفرههای آب زیرزمینی، خطر بزرگی برای از بین رفتن تمدن این سرزمین است. این شوخیبردار نیست، شعار هم نیست. این یک واقعیت و هشداری جدی است. همه مسوولان باید به صورت جدی دنبال افزایش بهرهوری باشند. ما الان در مقابل یک مترمکعب آب، حدود 850 گرم ماده خشک تولید میکنیم. این اصلاً قابل قبول نیست. اصلاح کار، نیازمند سرمایهگذاری است. خلاء بخش کشاورزی ایران در وهله اول که متاثر از سیاستهای کلان کشور است، سرمایهگذاری است.
اصلیترین مصرفکننده آب، بخش کشاورزی است و تولید و مدیریت آب در وزارت نیرو صورت میگیرد. برای هماهنگی بیشتر بین این دو بخش، آیا در سطح سیاستگذاری کلان، اصلاح ساختاری یا دستورالعملهای ویژهای مورد نیاز است؟
اگر برگردیم به سالهای ابتدایی انقلاب، یک شورای عالی آب وجود داشت. این شورا نحوه مصرف، اولویتبندی و سرمایهگذاری در مصرف آب را هماهنگ میکرد. در آن زمان، به ریاست نخستوزیر و سپس معاون اول رئیسجمهور تشکیل میشد. در دولت اول و دوم آقای موسوی و مدتی هم در دولت آقای هاشمی تشکیل و بعد فراموش شد. با وجود این شورای آب، همه دولت وارد ماجرا میشد. احیای این شورا به صورت جدی، لازم و ضروری است. مورد دیگر اینکه وزارت نیرو باید در بخش آب از حالت سازهمحور، به حاکمیتمحور تبدیل شود. نباید صرفاً به دنبال ساختن سد باشد، بلکه باید مدیریت آب و افزایش بهرهوری را پی گیرد. با وجود شورای عالی آب، باید اقتصاد آب مورد بررسی قرار گیرد.
یکی از مهمترین وقایعی که در سالهای اخیر توجه مردم را به سمت بخش آب متوجه کرد، خشک شدن دریاچه ارومیه بود. تحلیل شما از این مساله چیست؟
وقتی در پروژهها توسعه پایدار و مسائل زیستمحیطی فراموش میشود، به چنین وضعیتی دچار میشویم. الان وسعت دریاچه ارومیه، بیش از 80 درصد کاهش یافته است. برای زندگی روزمره مردم، کاهش سطح مهمتر از کاهش حجم است. چون مردم الان گرفتار توفان نمک و شن هستند. آبی هم که آن وسط مانده است با غلظت 40 درصد، عملاً آبنمک اشباع است. آب یک منبع انرژی تجدیدپذیر است که با این وضعیت، عملاً داریم آن را تجدیدناپذیر میکنیم. یعنی مثل نفت از آن بهرهبرداری میکنیم. وقتی توسعه پایدار را فراموش میکنیم و تجدیدپذیری منابع و حقوق نسل بعدی را نادیده میگیریم، و میگوییم امکانات و پول و تکنولوژی هست، هر جور که خواستیم بهرهبرداری میکنیم، این است که دریاچه ارومیه به این روز میرسد. 37 تا سد زدیم، و دریاچه یک قطره آب ورودی ندارد. دورتادور دریاچه بیش از 27هزار چاه غیرمجاز داریم. مگر عمق متوسط دریاچه چقدر است؟ عمق متوسط دریاچه زیر شش متر است. تبخیرش 1100 میلیمتر است و بارندگیاش 320 میلیمتر. یعنی هر سال وقتی آب وارد دریاچه نشود، از ارتفاع آب دریاچه 70 تا 80 سانتیمتر کم میشود. شش متر تقسیم بر این مقدار یعنی دریاچه طی هفت تا هشت سال خشک
میشود. مناطق کمعمقتر زودتر خشک میشود و مناطق پرعمقتر شاید دیرتر. دریاچه را طبیعت نخشکاند، پروژههای ما خشکاند. توسعه کشاورزی و توسعه سدسازی خشکاند. ما توسعه را برای چه میخواهیم؟ برای انسانها. اینکه توسعه به قیمت جان انسانها و بیرون شدنشان از سرزمینشان باشد، این توسعه درستی نیست. توسعه حد و حدودی دارد. البته خیلی از ما هم نمیدانستیم. فکر میکردیم کار خوبی میکنیم. میگفتیم آب را به دریاچه راه ندهیم، ببریم کشاورزی کنیم. یا در خوزستان بگوییم آب وارد خلیج فارس نشود و با آن کشاورزی کنیم. خلیج فارس سهمی دارد. رودخانه کارون حقابهای دارد. در هر صورت ما در برنامههای توسعهایمان در سه دهه گذشته تا الان، توسعه پایدار را محور قرار ندادهایم. یکی از ملزومات توسعه پایدار، توجه به محیطزیست است که متاسفانه ما به آن توجهی نکردیم و همین الان هم توجه نمیکنیم. سطح زیرکشت حوضه دریاچه ارومیه اول انقلاب بیش از 160هزار هکتار بود که الان به نیم میلیون هکتار رسیده است، این یعنی از سهم دریاچه کاسته شده است. بیلان منفی دریاچه ارومیه الان منفی سه میلیارد مترمکعب است. آب دریاچه را برداشتیم و بردیم برای کشاورزی و شرب.
شرب اجتنابناپذیر است، ولی برنامههای توسعهای ما بدون توجه به محیطزیست انجام شدهاند. اینها باید جبران شود. خشک شدن دریاچه ارومیه طی پنج سال صورت گرفت، ولی حداقل 30 سال طول میکشد تا دوباره احیا شود. اگر همتی برای احیای آن باشد.
با تداوم وضعیت فعلی در برداشت بیرویه آب، چه آیندهای در انتظار است؟
اگر به همین نحو ادامه پیدا کند، محل ذخیره آبها در زیر زمین میشکند. وقتی شکست دیگر جای ذخیرهای هم وجود نخواهد داشت. محل نگهداری آب در زیر زمین در آبخوانها، خُرد خواهد شد. وقتی این اتفاق بیفتد، شما دیگر محل انباشت آب ندارید. آب روی سطح زمین میماند و تبخیر میشود. مثل نیشابور و بخشهایی از همدان، کرمان و رفسنجان. وقتی برداشتها بیرویه باشد و آبخوانها تخلیه شود، فشار بالا محل آبخوانها را تخریب میکند. محلی برای ذخیره و نگهداری آب نیست. بارش هم باشد، دیگر بیفایده است. در هشت سال گذشته بیلان منفی آبهای زیرزمینی دو برابر شده است. یعنی از 3/5 میلیارد مترمکعب به حدود 11 میلیارد مترمکعب رسیده است. در زمان آقای خاتمی هم نسبت به زمان آقای هاشمی دو برابر شد و از 7/2 میلیارد مترمکعب به 3/5 میلیارد مترمکعب رسید. در زمان آقای هاشمی هم نسبت به زمان آقای موسوی تقریباً دو برابر شد. اول انقلاب 100 میلیون بوده است و الان به 11 میلیارد رسیده است. یعنی سفرهها دیگر جوابگو نیست و دارد تخلیه میشود، مثل عربستان، شمال چین، غرب هند و دشت اوگالالای آمریکا. منابع در حال از بین رفتن است و علاوه بر این یک مشکل دیگر هم به وجود
میآید: وقتی آبهای زیرزمینی کم میشود و بیلان منفی، نمک از اعماق 300-200متری زمین، به نزدیکی خاک میآید و در 20 تا 30سانتیمتری زمین انباشته میشود. هر سال 25 تا 30 تن نمک از اعماق زمین میآید و در 30سانتیمتری خاک جمع میشود. ظرف 30 سال، با انباشت چند صد تن نمک، درصد قابل توجهی از خاک را نمک تشکیل خواهد داد. قدرت رویش کم میشود. این آبهایی که توسط چاه از زیر زمین به سطح میآید، نیز زهکشی ندارد. لذا نمک انباشته میشود و کشاورزی هم به مخاطره میافتد.
بخش کشاورزی اصلیترین مصرفکننده آب در کشور است. ظاهراً در سالهای اخیر بخش آب شهری نیز با کمبودهایی مواجه شده است و برای جبران این کمبودها، طرحهای انتقال در دستور کار قرار گرفتهاند.
هیچ شکی نیست که به هر قیمتی آب مورد نیاز برای مصارف شرب و بهداشتی مردم باید تامین بشود؛ با انتقال، شیرین کردن، جابهجایی حوضه آبریز و حتی تانکر. برنامههای بعدی انتقال آب، یعنی رفع نیاز صنعت و کشاورزی، باید توسعه پایدار را نیز لحاظ کند. یعنی بررسی شود آیا انتقال آب با در نظر گرفتن همه جوانب، مثبت است یا منفی. البته همانطور که گفتم در زمینه شرب و بهداشت این مسائل مطرح نیست. لذا اولویت اول، شرب و بهداشت است. اولویت دوم صنعت و اولویت سوم کشاورزی است. اولویت اول و دوم روی هم، کمتر از 10 درصد مصرف آب را به خود اختصاص میدهند. با توجه به افزایش جمعیت و نیاز کشور به رشد بخشهای صنعت و خدمات برای افزایش تولید ناخالص داخلی، سهم بخش کشاورزی باید به تدریج کاهش یابد. بخش کشاورزی همین الان هم مشکل آب دارد. پس باید سرمایهگذاری شود و بهرهوری آب در این بخش افزایش پیدا کند. ممکن است مثلاً 10 سال دیگر، 10 میلیارد مترمکعب از بیلان منفی سفرههای آب کم شود و بخشی از درصد سهم بخش کشاورزی، به مصارف شهری و صنعتی اختصاص یابد. اینها باید تنظیم شود. سقف کشاورزی ما محدود است و اینکه بگوییم هر قدر زمین داریم، کشاورزی کنیم درست
نیست.
البته کیفیت زمین در همه جای ایران هم مرغوب نیست و لذا زمین هم کاملاً نامحدود نیست.
زمین را میتوان ظرف چند سال مرغوب کرد. دشتهای خوزستان که الان طرحهای توسعه نیشکر در حال تولید هستند، جزو زمینهای مرده خوزستان بودند. با زهکشی و با خروج نمک، این زمینها زنده شدند.
همین طرح سالهاست با انتقاداتی مواجه شده است.
زهکشی در دو سال اول، ممکن است مشکلاتی را ایجاد کند. لذا باید در زمانی انجام شود که کارون، سیلابی است. زهکشی در تابستان و بهار نباید انجام شود، بلکه در پاییز و زمستان باید صورت گیرد. منتها بعد از دو سال زهکشی، اراضی شیرین میشود و خود آب زهکش برای آبیاری استفاده میشود. الان مشکل اصلی کارون، سد گتوند است. سد گتوند دائمی است، ولی زهکشی موقتی است. زهکشی در زمانی اتفاق میافتد که کارون پرآب است، ولی سد گتوند آب شیرین را شور میکند. دائمی و مادامالعمر شور میکند. تا وقتی که این سد هست، آب و خاک خوزستان شور میشود. مگر اینکه فکری به حال سد کنند. سد را از حیز انتفاع خارج کنند. الان در کف سد، آب اشباعشده از نمک است. پایینش اشباع شده است با شوری 126هزار. سد گتوند، یکی از شاهکارهای تخریب محیطزیست است.
دیدگاه تان را بنویسید