همایون دلال نبود
دلواپسی برای زندگی بهتر
آشنایی من با مرحوم صنعتیزاده به حدود ۱۴ سال پیش برمیگردد که مدیر انتشارات دانشگاه کرمان شده بودم. البته ایشان را از قبل میشناختم، ولی ارتباط نزدیکی نداشتم.
آشنایی من با مرحوم صنعتیزاده به حدود 14 سال پیش برمیگردد که مدیر انتشارات دانشگاه کرمان شده بودم. البته ایشان را از قبل میشناختم، ولی ارتباط نزدیکی نداشتم. در دانشگاه کرمان تعدادی از کتابهای ایشان را چاپ کردیم. البته آقای صنعتیزاده قبلاً خیلی فعالیت در زمینه ترجمه نداشتند. ایشان با همین ارتباطی که با دانشگاه کرمان برقرار کردند ترغیب شدند دست به ترجمه برخی کتب بزنند. اولین کتاب ایشان که ما در دانشگاه چاپ کردیم، «علم در ایران و شرق باستان» است که این کار با وسواس عجیبی آماده شده بود. کتاب مهمی بود و دلش میخواست به دست دانشجویان برسد. پیشنهاد میکرد که کتاب را ما قسطی به دانشجویان بدهیم. البته کتاب قیمت زیادی نداشت اما فکر میکرد نباید کسی به خاطر تنگدستی از مطالعه باز بماند. هر وقت که به هم میرسیدیم، ایشان ایده جدیدی داشت. در حوزه کتاب ارزان فکر میکرد. معتقد بود مردم حتماً باید کتاب بخوانند و کتابها خیلی ارزان به دست مردم برسد. بارها از یک ایدهای میگفت که بستههای کتاب ارزان را چاپ کنیم و این بستهها را برای فروش در اختیار روزنامهفروشیها، بقالیها و داروخانهها قرار دهیم. دلش میخواست قیمت تمامشده کتاب ارزان در بیاید و میان لایههای مختلف جامعه برود. با اینکه تحصیلات دانشگاهی نداشت، خیلی تیزبین بود و هوش عجیبی داشت و اطلاعات خیلی خوبی در بخشهایی چون نجوم قدیم داشت و انگلیسی را بسیار راحت حرف میزد. از بداخلاقیها در حوزه نشر رنج میبرد و میگفت برخی ناشران دنبال اخلاق نشر نیستند. مغز اقتصادی داشت ولی دلالی فکر نمیکرد. خیلی راحت میتوانست کاغذ خرید و فروش کند ولی او اقتصاد را به عنوان ابزاری برای کارآفرینی، زندگی بهتر و ارتقای فرهنگ میخواست نه چیز دیگری. با عشق به هر علمی کانال میزد. تعدادی کتاب در موضوعات مختلفی مانند زبان انگلیسی، عربی و حتی رشتههای مختلف مثل ریاضی، نجوم قدیم و موضوعات مورد علاقه خودش انتخاب کرد و به افرادی برای ترجمه داد و قسمت دانشکده ریاضی را خودش ترجمه کرد و نتیجه داد. هنر را به خوبی درک میکرد. در روزهای آخر عمرش ذهن کارآفرین و تلاش صنعتیزاده باعث شد تالاری که گرفته شده بود و روزی برای بنیاد خیریه خودش بود را پس بگیرد و دوباره برای او شود. او هنر را درک میکرد چرا که پدربزرگ خودش اولین کسی بود که در کرمان سینمایی را برای همین بنیاد درست کرده بود که عوایدش خرج بچههای یتیم میشد. در آن تالار به مدت یک سال تئاتر اجرا میشد و ایشان به تماشا میآمد و خیلی هم بابت این قضیه خوشحال بود. کارآفرین بود، دیدگاه اقتصادی داشت ولی نه صرفاً جهت پول درآوردن. مثلاً ایشان کارخانه گلاب را که راه انداخت، واقعاً قصدش این نبود که گلاب بفروشد. در واقع میخواست آنجا تحولی را تجربه کند برای بهبود زندگی مردم روستایی و این کار را واقعاً هم کرد و از این کار خود لذت میبرد. چون ارتباطاتی هم داشت و از زبان انگلیسی خیلی قوی هم برخوردار بود، روند صادرات محصولات را پیگیری کرد و کار گسترش پیدا کرد. البته در این قضیه همسرش هم دیدگاه مدیریتی و اقتصادی خیلی خوبی داشت و در زندگی ایشان نقش بسزایی ایفا میکرد. همایون صنعتیزاده در کرمان جایگاه تاریخی دارد و اهالی کرمان او را به خوبی میشناسند. خودش هم این اواخر دیگر عادت به حشر و نشر خیلی جالبی با مردم داشت. آن زمانی که میتوانست حتی با دوچرخه هم حرکت میکرد و اینجا و آنجا میرفت. با روستاییها رابطه خوبی داشت. آنقدر در بین مردم کرمان محبوب بود که زمان فوت و تشییع جنازه ایشان در لالهزار همه مردم ده و دهات اطراف آمده بودند. حتی جالب است مقبره صنعتیزاده، این بزرگوار فراموشنشدنی به دلیل وجود چند سنگ بزرگ که از دور مانند یک بنای تاریخی است هم مانند خودش خاص و متفاوت است. در عین حال ساده ولی عظیم در باطن؛ مانند روحش.
دیدگاه تان را بنویسید