بیکاری جوانان، هدررفت منابع
نسل جدید هزاره
کریستینا فونسکا یک هفته قبل از امتحاناتش به ذاتالریه مبتلا شد. او به خاطر میآورد که وضعیتی نزدیک به مرگ داشت. پس از بهبود کریستینا تصمیم گرفت اولویتهایش را بازبینی کند. او که متخصص برجسته علوم رایانهای بود پیشنهادات کاری زیادی دریافت اما آنها را رد کرد.
کریستینا فونسکا یک هفته قبل از امتحاناتش به ذاتالریه مبتلا شد. او به خاطر میآورد که وضعیتی نزدیک به مرگ داشت. پس از بهبود کریستینا تصمیم گرفت اولویتهایش را بازبینی کند. او که متخصص برجسته علوم رایانهای بود پیشنهادات کاری زیادی دریافت اما آنها را رد کرد. کریستینا به این نتیجه رسید که نباید عمرش را صرف امور بیارزش کند. او کسب و کار خودش را به راه انداخت. پس از چند تلاش ناموفق با مشارکت چند نفر او شرکتی با عنوان تاک دسک (talk desk) راهاندازی کرد که به دیگر بنگاهها در تشکیل مراکز پیام کمک میکند. به ادعای او مشتریانی که نرمافزار تاک دسک را خریداری میکنند میتوانند ظرف پنج دقیقه یک مرکز پیام را تشکیل داده و به کار اندازند. او عقیده دارد جوانان نخبه امروزی چندزبانه، دارای تفکر جهانی و آشنا به دیجیتال هستند.
موفقیت خانم فونسکا نشان میدهد چرا برخی افراد در محیط کار به نسل جدید هزاره خوشبین هستند. او در سن 28سالگی در حال ارائه خدمتی کاملاً جدید در پشتیبانی از خدمتی دیگر است که تا همین اواخر وجود نداشت. کریستینا در پرتغال زندگی میکند اما کسب و کارش جهانگستر است. او شبیه بسیاری از کارآفرینانی است که خبرنگار اکونومیست هنگام تهیه این گزارش ملاقات کرد. از میان این کارآفرینان میتوان به موارد زیر اشاره کرد: یک روس که آژانس مجازی استعدادیابی (castweek.ru) را برای مدلها به راه انداخت، یک آمریکایی- آسیایی نوازنده ویولنسل که به مردم یاد میدهد چگونه با استفاده از لپتاپ صداهای جدید خلق کنند (danaleong.com) و یک نیجریهای که بنگاه انتشاراتی جدیدی را برای رماننویسان آفریقایی تاسیس کرد (ankarapress.com).
جوانان نخبه امروزی چندزبانه و دارای تفکر جهانی هستند و در عصر دیجیتال بزرگ شدهاند. آنها نمیتوانند زندگی قبل از اینترنت را به خاطر آورند یا زندگی بدون اینترنت را متصور شوند. مشهورترین این افراد از قبیل مارک زاکربرگ موسس فیسبوک، سرگی برین و لریپیج از گوگل و کوین سیتروم از اینستاگرام قبل از رسیدن به 30سالگی جهان را متحول کردند. اقتصاد جهانی برای این قبیل افراد مفید است. بنگاههای تازهتاسیس دیجیتال در مقایسه با ساخت کارخانه به سرمایه بسیار اندکی نیاز دارند و یک نرمافزار هوشمندانه را میتوان با کمترین قیمت به میلیونها نفر عرضه کرد. بنابراین گمنامان ثروتمند امروزی بسیار سریعتر از راکفلرها و کارنگیهای قدیم به ثروت رسیدهاند.
بیکاری جوانان در فرانسه 25 درصد و در سه دهه گذشته بسیار بالا بوده است. جهان کاری برای جوانان این کشور بیرحم بود. فلورانس مورو معمار جوان اهل پاریس دو نوع بدشانسی داشته است: اهل فرانسه بودن و ترک دانشگاه در سال 2009 هنگامی که اقتصاد جهان از پای درآمده بود. او میگوید: من به شدت به یک شغل دائمی نیاز دارم. تحت قانون کار فرانسه که شامل 3800 صفحه است دارندگان شغل دائم از مزایای سخاوتمندانهای برخوردار میشوند و اخراج آنها بسیار دشوار است. بنابراین بنگاههای فرانسوی استخدام دائم را متوقف کردهاند. چهارپنجم از کارکنان جدید قراردادهای کوتاهمدت دارند. خانم مورو هشت شغل داشته است که هیچکدام بیشتر از 16 ماه طول نکشید. او که فرزندی کوچک در خانه دارد اکنون به دنبال شغل بعدی است. یکی از کارفرمایان پیشنهاد کرد او کارآفرین باشد و همان کار قبلی را به عنوان پیمانکار انجام دهد. به این صورت شرکت میتوانست او را برای زمانی نامحدود نگه دارد بدون آنکه هزینه جانبی سنگینی بپردازد. خانم مورو این پیشنهاد را رد کرد.
درونیها و بیرونیها
سازمان بینالمللی کار جوانان را افراد بین 15 تا 24 سال معرفی میکند. طبق این تعریف بیکاری جوانان در فرانسه 25 درصد است که بسیار بالاست. دولت هر چند گاه مقررات کار را تغییر میدهد اما رایدهندگان علاقهای به اصلاحات جدی ندارند. خانم مورو این دیدگاه را قبول ندارد که درونیها از حمایت زیادی برخوردارند، بنابراین افراد بیرون نمیتوانند به بنگاه وارد شوند. او کارفرمایان استثمارگر را مقصر میداند و عقیده دارد هیچ دولت چپگرا یا راستگرایی نمیتواند مشکل را حل کند.
قوانین کار در مورد کارگران جوان نسبت به پیران سختگیرانهتر هستند. افراد کمتجربه نمیتوانند ثابت کنند که ارزش استخدام شدن را دارند و وقتی شرکتها متوجه میشوند نمیتوانند به راحتی از شر کارگران بیعرضه رها شوند ترجیح میدهند کسی را استخدام نکنند. این امر به ویژه هنگامی اتفاق میافتد که اقتصاد رشد کافی ندارد و بنگاهها مجبورند هزینههای سنگین کارگران دائمی را که در زمان شکوفایی اقتصادی استخدام کردهاند متحمل شوند.
تنها فرانسه نیست که چنین مشکلی دارد. در منطقه یورو، کشورهای یونان، اسپانیا و ایتالیا قوانینی دارند که درونیها را تشویق و بیرونیها را دلسرد میکنند. بیکاری جوانان در این سه کشور به ترتیب 48، 48 و 40 درصد است. کشورهای در حال توسعه اغلب قوانین کار غیرمنعطف دارند. کارفرمایان برزیلی باید به همان اندازه حقوق کارکنان هزینههای مزایای اجباری و مالیات را بپردازند. در آفریقای جنوبی سبک اروپایی حمایت از کارگران با اولویتهای نژادی ترکیب شدهاند. بنگاهها باید از متقاضیان سیاهپوست جانبداری کنند هر چند که آنها صلاحیت لازم را نداشته باشند تنها به این شرط که متقاضی این ظرفیت را داشته باشد که در یک زمان منطقی توانایی انجام آن کار را به دست آورد. در برزیل 16 و در آفریقای جنوبی 63 درصد از جوانان بیکارند. در سطح جهان میانگین نرخ بیکاری جوانان 13 و برای بزرگسالان 5 /4 درصد است. علاوه بر این احتمال اشتغال جوانان در کارهای موقت، با دستمزد پایین و ایمنی کمتر، بیشتر از بزرگسالان است.
بیکاری به چند دلیل شایسته توجه است: اول، برای افراد بیکار بسیار رنجآور است. دوم، پتانسیلهای انسانی را به هدر میدهد - زمانی که برای ارسال رزومهها یا به بطالت بر روی مبلها صرف میشود زمانی است که باید به تعمیر آبگرمکن، سیمکشی، یا انجام یک تجارت سپری شود. سوم، بیکاری خود به تداوم بیکاری کمک میکند. هر چه افراد زمان بیشتری را بیکار باشند مهارت و اعتماد به نفس خود را بیشتر از دست میدهند، کارفرمایان کمتر به آنها توجه میکنند و این احتمال افزایش مییابد که آنها سرانجام تسلیم شوند و به همان صورت باقی بمانند. اگر جوانان بیکار باشند تاثیر درازمدت آن بدتر است چرا که جوانی دورانی است که عادات کاری شکل میگیرند. توماس مورز از دانشگاه کارولینای شمالی و تیم سویج از موسسه مشاورتی ولچ به این نتیجه رسیدند که اگر فردی در سن 22سالگی به مدت شش ماه بیکار بماند درآمدش در سن 23سالگی هشت درصد کمتر از زمانی خواهد بود که سرکار باشد. پل گرگ و اما تامینی از دانشگاه بریستول متوجه شدند مردانی که در جوانی بیکار بودهاند در سن 43سالگی 13 تا 21 درصد کمتر درآمد کسب میکنند و محققان کالج وارتموث دریافتند افرادی که در اوایل دهه 20
زندگی بیکار بودهاند در 50سالگی کمتر از میزان مورد انتظار شادمان هستند.
در دهه آینده بیش از یک میلیارد جوان به بازار جهانی کار وارد میشوند و فقط 40 درصد آنها در مشاغلی خواهند بود که الان وجود دارد. استفانو اسکارپتا از سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه میگوید: 10 سال اول کار اهمیت زیادی دارد چرا که مشاغل درازمدت را شکل میدهد. این زمانی است که افراد مهارتهای نرم مانند وجدانگرایی، وقتشناسی و کار تیمی را میآموزند، مهارتهایی که هیچگاه در مدرسه تدریس نمیشوند. بنا بر برآورد بانک جهانی در دهه آینده 90 درصد از مشاغل توسط بخش خصوصی ایجاد میشوند. رشد اقتصادی بهترین مولفه برای خلق اشتغال است بنابراین سیاستهای تقویت رشد به ویژه برای جوانان سودمند خواهند بود. رفع موانع مقرراتی نیز میتواند به خلق اشتغال کمک کند. آقای اسکارپتا کشورهای اسپانیا، ایتالیا و پرتغال را به خاطر تلاش برای منعطف کردن قوانین کار تحسین میکند اما عقیده دارد این قوانین باید بهطور کلی سادهتر شوند. به عنوان مثال بهتر است تفاوت بین قراردادهای دائم و موقت برداشته شوند و فقط یک نوع پایه از قرارداد وجود داشته باشد که در آن مزایا و امنیت شغلی به تدریج به دست میآید. دانمارک ثابت کرد چگونه میتوان بازار کاری
انعطافپذیری داشت که به کارگران احساس امنیت میدهد. شرکتها در این نظام انعطافپذیر-ایمن میتوانند به راحتی کارگران را استخدام و اخراج کنند. کارگران بیکار تحت حمایت دولت قرار میگیرند که آنها را دوباره آموزش میدهد و به آنها کمک میکند تا شغل جدید پیدا کنند.
اتحادیههای کارگری اغلب طرفدار حداقل دستمزد هستند. حداقل دستمزد میتواند برای کسانی که شاغل هستند مفید باشد اما اگر میزان آن بالا باشد باعث میشود افراد کممهارت و کمتجربه که اغلب جوان هستند طرد شوند. روال منطقی آن است که از طریق مالیات منفی بر درآمد، یارانهای برای دستمزدها در نظر گرفته شود و بدین ترتیب دستمزد افراد کمدرآمد بالاتر رود بدون آنکه کارفرمایان هزینه بیشتری متحمل شوند. اما این هزینه از جیب مالیاتدهندگان پرداخت میشود بنابراین بسیاری از دولتها ترجیح میدهند حداقل دستمزد را بالا برده و این هزینه را به دیگران انتقال دهند. در آمریکا حزب دموکرات قصد دارد حداقل دستمزد فدرال را به 15 دلار در ساعت افزایش دهد. اقدامی که قطعاً به ضرر اشتغال تمام میشود.
پولدار کردن بچهها
تسهیل تشکیل کسب و کار برای جوانان نیز اهمیتی فوقالعاده دارد. جوانان سرشار از انرژی و نظرات جدید هستند اما بنگاههایی که تشکیل میدهند در مقابل بنگاههای ساخت کارآفرینان قدیمی موفقیت کمتری دارند. گردآوری سرمایه برای جوانان دشوار است چرا که آنها سابقه اعتباری ضعیفتر و وثیقههای کمتری دارند. آنها همچنین در مقایسه با همتایان بزرگسال و قدیمی از صنعتی که به آن وارد میشوند آگاهی کمتری دارند و افراد کمتری را میشناسند. پژوهش موسسه «پایش جهانی کارآفرینی» نشان میدهد احتمال بقای بیش از 42 ماه برای کسب و کارهایی که موسس آنها بیش از 35 سال سن دارد 7 /1 برابر بیشتر از کسب و کارهایی است که توسط افرادی با سن 25 تا 34 سال راهاندازی شدهاند.
با پیچیدهتر شدن اقتصادها تقاضا برای مهارتهای شناختی افزایش مییابد. آفریقاییهای جوان در منطقه زیر صحرای بزرگ بیشترین اشتیاق را برای راهاندازی کسب و کار خود دارند: 52 درصد از آنها تمایل خود را ابراز کردهاند در حالی که فقط 19 درصد از جوانان کشورهای غربی چنین اشتیاقی دارند. شاید بخشی از این اشتیاق بدان دلیل باشد که این جوانان حق انتخاب کمتری دارند. تعداد مشاغل موجود در کشورهای فقیر اندک است و به خاطر نبود دولت رفاه افراد نمیتوانند بیکار بمانند.
بامایی گوچه جوان 17ساله نیجریایی نمونه بارزی از یک کارآفرین در کشوری فقیر است. او هر روز از 8 تا 12 صبح به مدرسه میرود و بعد از ظهرها زیر آفتاب سوزان کیسههای آب را به خانوادههای فقیری میفروشد که از آب لولهکشی محروم هستند. او روزی یک دلار درآمد دارد که نیمی از آن برای مدرسه هزینه میشود. او میخواهد روزی دکتر شود. برخی جوانان دیگر از خانوادههای ثروتمند، کارآفرینان اجتماعی هستند و با روشهای جدید اشتغال خلق میکنند. به عنوان مثال کارن وانگ درک میکند که او با امتیاز خاص متولد شده است. والدین او آنقدر توانایی مالی داشتند که او را به دانشگاه کورنل بفرستند. او که یک چینی-آمریکایی است بنگاهی غیرانتفاعی به نام بیم (beam) راهاندازی کرد که معلمان مدارس مناطق روستایی چین را به یکدیگر ارتباط میدهد تا آنها در مورد تدریس بهتر باهم تبادل نظر داشته باشند.
بدیهی است که در همه جا بین مهارتهای جوانان و مهارتهای مورد نیاز کارفرمایان عدم هماهنگی وجود دارد. خانم فونسکا میگوید نمیتواند افرادی با استعداد مناسب برای تاک دسک پیدا کند. او میگوید: من به مهندسان و طراحان خوب و افرادی که بتوانند به خوبی انگلیسی صحبت کنند نیاز دارم اما چنین افرادی را پیدا نمیکنم. با رشد اقتصادها نیاز به مهارتهای شناختی بیشتر میشود اما مدارس جهان، با این هدف فاصله زیادی دارند.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید