ازدواجهای آمریکایی
عرضه و تقاضا
لیا که یک مدیر رسانهای توانمند در شهر نیویورک است از ازدواج هراس داشت. او که خود شاهد است چگونه زنان دیگر در سر کار زیر ذرهبین قرار دارند نمیتواند تصور کند که فرزندآوری مزاحم کارش شود.
لیا که یک مدیر رسانهای توانمند در شهر نیویورک است از ازدواج هراس داشت. او که خود شاهد است چگونه زنان دیگر در سر کار زیر ذرهبین قرار دارند نمیتواند تصور کند که فرزندآوری مزاحم کارش شود. اما عشق به خانواده نقشهها را بر هم میریزد. اکنون لیا و همسرش هر دو شغل تماموقت دارند و با هم از دختر 18ماههشان مراقبت میکنند. لیا 50 ساعت در هفته کار میکند و درآمدش اندکی از درآمد همسرش بیشتر است با این وجود بیشتر امور مراقبت از فرزند، آشپزی و نظافت را خود انجام میدهد. او اذعان دارد که نمیتواند همه کارها را کامل انجام دهد اما نهایت تلاش خود را به عمل میآورد. او با خنده میگوید: اینها مشکلات جهان ثروتمند هستند.
تعداد زنانی که برای ازدواج اقدام میکنند کمتر شده است. نسبت زنانی که قبل از 30سالگی ازدواج میکنند از 50 درصد در 1960 به حدود 20 درصد کنونی رسید.
این نسبت به افرادی همانند لیا تعلق دارد. زمانی احتمال ازدواج زنان تحصیلکرده و مستقل از نظر مالی بسیار اندک بود. اکنون نرخ ازدواج آنها در مقایسه با همتایان دارای سطح تحصیل پایینتر بیشتر شده و اکثر آنان با مردان تحصیلکرده ازدواج میکنند. اینگونه پیوندها نهتنها رواج یافتهاند بلکه هماهنگی زیادی نیز دارند. دادهها نشان میدهد نرخ طلاق از اوج 3 /5 در هر هزار نفر در سال 1981 به 2 /3 در 2014 کاهش یافته است اما این کاهش عمدتاً در میان افراد دارای تحصیلات عالی دیده میشود. دادههای پژوهشهای دانشگاه میشیگان نشان میدهد از میان فارغالتحصیلانی که در اوایل دهه 2000 ازدواج کرده بودند فقط 11 درصد ظرف هفت سال طلاق گرفتند. این وضعیت باعث شد بازار ازدواج نسبتاً نامتوازن شود. اگرچه در دهههای اخیر نرخ بازدهی برای تحصیلات دانشگاهی به میزان زیادی بالا رفته است نرخ فارغالتحصیلی در دانشگاه سرعتی کمتر داشته و حدود 40 درصد بوده است. زنان سهم بیشتری از این درصد دارند. به عنوان مثال زنان متولد 1975 در مقایسه با همتایان مرد خود 20 درصد بیشتر دوره چهارساله دانشگاهی را به اتمام میرساندند. همزمان زنانی که تحصیلات پایینتر
داشتند با انبوهی از مردان مواجه شدند که جذابیت کمتری داشتند. طبق گزارش اقتصاددانان دانشگاه فناوری ماساچوست، از دهه 1970 سطح درآمدی زنان تحصیلکرده (در هر سطح) بهطور مرتب بالا رفته است در حالی که میزان درآمد مردان فاقد مدرک دانشگاهی بین 5 تا 25 درصد کاهش یافت. علاوه بر این، مردان دارای تحصیلات کمتر در مورد اینکه هرکس چه کاری را در منزل انجام دهد دیدگاههای غیرمنطقیتری دارند. این مردان نهتنها از اینکه درآمد کمتری نسبت به همسرانشان دارند احساس ناراحتی میکنند بلکه در خانه نیز کمتر کمک میکنند و والدین خوبی هم نیستند.
این عدم تقارن به ویژه برای زنان آفریقایی-آمریکایی مصداق پیدا میکند. نرخ بالای مرگومیر و زندانی شدن در میان مردان این نژاد باعث شد زنان گزینههای بسیار کمتری داشته باشند. ازدواج بیننژادی رو به گسترش است اما هنوز هم کم دیده میشود. طبق گزارش مرکز پژوهشهای پیو احتمال ازدواج یک زن سیاهپوست با مردی از نژاد دیگر نصف احتمال ازدواج یک مرد سیاهپوست با زنی از نژاد دیگر است. عدم تقارن تمایلات مردان و زنان دارای تحصیلات پایین باعث شد نرخ تشکیل خانواده از دوسوم در 1960 به کمتر از نصف در زمان حال تقلیل یابد. این در حالی است که نسبت فرزندانی که یک والد دارند در چهار سال گذشته دوبرابر شده است. از هر 10 زایمان زنان آفریقایی-آمریکایی بیش از هفت مورد خارج از حوزه خانواده و ازدواج است.
تمرکز مزایای ازدواج در میان افراد طبقه بالا باعث شد روند کنونی نابرابری تشدید شود. فرزندان دارای خانواده در مقایسه با فرزندان تکوالد از همه جهات امکانات و رفاه بیشتری دارند. والدین تحصیلکرده پول بیشتری دارند تا برای تحصیل، مسکن مناسب و غذای فرزندان بپردازند. همچنین به خاطر هزینه-فرصت فرزندآوری برای زنان شاغل، تعداد فرزندان در این خانوادهها کمتر است. والدین تحصیلکرده در مقایسه با همتایان کمسواد خود زمان بیشتری را با فرزندانشان میگذرانند. در این دو گروه تفاوت بین مادران در حد چند ساعت در هفته است اما مردان دو گروه تفاوت قابل ملاحظهای با یکدیگر دارند. طبق گزارش دانشگاه نورث وسترن، مردانی که شغل و تحصیلات دانشگاهی دارند در مقایسه با مردان کمسواد دو برابر زمان بیشتری را صرف فرزندان میکنند. تعداد کمتر فرزندان این امکان را برای والدین فراهم میسازد تا حمایت از فرزندان خود را حتی تا اوایل بزرگسالی آنان ادامه دهند. کاری که هماکنون بیشتر والدین انجام میدهند. طبق تحلیل اخیر موسسه پیو از دادههای آمارگیری، حدود 43 درصد از مردان جوان (18 تا 34ساله) و بیش از یکسوم از زنان جوان هنوز با پدر و مادر خود هستند.
این امر خود مزیتی برای این جوانان محسوب میشود. مقاله اخیر فدرالرزرو آمریکا نشان میدهد این روند را میتوان تا حد زیادی به افزایش بدهیهای دانشجویی در دهه گذشته نسبت داد. فرزندان خانوادههای ثروتمند اولین متقاضیان ثبتنام در دانشگاهها هستند. به عنوان مثال، طبق گزارش موسسه پل (pell) با عنوان «مطالعه فرصت تحصیلات عالی»، احتمال ثبتنام فرزندانی از خانوادههایی با درآمد سالانه بیش از 108650 دلار در دانشگاه دو برابر همین احتمال برای فرزندانی است که درآمد سالانه خانواده آنها کمتر از 34160 دلار باشد با این وجود، اگرچه ازدواج تغییر ماهیت داده است اما تغییر نقش هر کدام از والدین در منزل قابل توجه نیست. مطالعه اخیر موسسه پیو بیان میکند در خانوارهایی که پدر و مادر هر دو شاغل هستند بیشتر مسوولیتهای روزانه والدین بر دوش مادران قرار دارد. مادران در مقایسه با پدران دوبرابر بیشتر بیان میکنند که وظایف مادری به شغل آنها آسیب میزند. بخشی به این دلیل است که اکثر کارفرمایان هنوز بر همان مبنای قدیمی یک نانآور برای خانواده کار میکنند. این رویه به آرامی در حال عوض شدن است. به ویژه به این خاطر که زنان بیشتری این روزها
هستند که درآمدی بیشتر از مردان دارند. طبق پژوهش موسسه پیو در خانوادههایی که هر دو نفر شغل تماموقت دارند درآمد 26 درصد از زنان تقریباً هماندازه درآمد همسرشان است و 22 درصد آنان درآمد بیشتری دارند.
سیاستمداران محافظهکار اغلب استدلال میکنند که تشویق زنان فقیر به ازدواج وضعیت فرزندانشان را بهبود میبخشد اما به نظر میرسد برنامههای تشویق به ازدواج هیچگاه موفق نیستند. دلیل اصلی این امر آن است که اکثر آمریکاییان خود در مورد ارزش ازدواج قانع شدهاند و حتی افراد فقیر هم احترام و ارزش زیادی برای آن قائلند. اکثر مردم اعتقاد دارند که ازدواج بهترین روش برای فرزندآوری و تربیت کودکان است و بسیاری بر این امید هستند که روزی پیوند زناشویی ببندند. برخلاف اروپاییان که در حال دور شدن از ازدواج هستند اغلب آمریکاییها (حتی جوانان) فرزندآوری را دوست دارند و ازدواج را راهی عملی برای آن میدانند. شکاف بین تعداد افرادی که دیدگاه مطلوبی نسبت به ازدواج دارند و تعداد کسانی که عملاً ازدواج میکنند را میتوان به این صورت توضیح داد: بسیاری از احتمالات موجود برای ازدواج شرایط مناسبی را برای زنان فراهم نمیکنند. با این حال، افرادی که فکر میکنند کاهش خانواده به معنای رشد بحران اخلاقی است باید به نکته دیگری نیز توجه کنند: کاهش ازدواج در آمریکا با کاهش مشابه در میزان جرائم جوانان، بارداری نوجوانان و مصرف مواد مخدر توسط جوانان
همزمان بوده و آمار کودکانی که دبیرستان را رها میکنند کمتر شده است. افرادی که قصد دارند مردم را به ازدواج تشویق کنند باید توجه داشته باشند که بازار ازدواج شبیه دیگر بازارهاست. مردم فقط هنگامی خرید میکنند که قیمت مناسب باشد.
دیدگاه تان را بنویسید