تاریخ انتشار:
روایت تقی امانپور از فراز و فرود جهاد سازندگی
جهاد در اوج بلوغ جوانمرگ شد
«میرزا تقیخان امانپورقرایی»؛ خود را نیمچه امیرکبیر میداند
«میرزا تقیخان امانپورقرایی»؛ خود را نیمچه امیرکبیر میداند. نمیدانم این را برای شباهت پیشوند و پسوند نامش به نام امیرکبیر میگوید یا به واسطه فعالیتهایی که در زمینه توسعه و عمران روستاها داشته است؟ اما دوستان جهادیاش او را با نام «برادر تقی» میخوانند. تقی امانپور جزو هسته مرکزی دانشجویانی است که با فرمان امام خمینی، جهاد سازندگی را تاسیس کردهاند. با امانپور به بهانه فرا رسیدن سالروز تاسیس جهاد به گفتوگو نشستیم تا روایت فراز و فرود این نهاد را از زبان او بشنویم. البته او هنوز چنان به نام «جهاد» متعصب است که در طول مصاحبه میکوشد، عملکرد آن را از گزند هرگونه نقدی مصون نگه دارد و البته از بیان اسرار مگوی سالهای حیات جهاد پرهیز کند. اما هنگامی که به روزهای حذف این نهاد برخاسته از انقلاب میرسیم، داغ دلش تازه میشود و گلایههایش سر باز میکند؛ گلایه از کسانی که او میگوید: «جهاد را در اوج بلوغ جوانمرگ کردهاند.»
اگر جهاد سازندگی همچنان به حیات خود ادامه میداد، جهادیها امسال و در آستانه 27 خردادماه باید 35سالگی این نهاد را جشن میگرفتند؛ اما این واژه و این نهاد که روزگاری تا سطح یک وزارتخانه ارتقا یافته بود؛ اکنون تنها در میان بازماندگان آن زنده است. شاید بهتر باشد در ابتدا به این موضوع بپردازیم که جهاد در اوایل انقلاب بر اساس چه ضرورتی شکل گرفت؟ آیا این نهاد به دلیل بیاعتمادی به نهادهای سنتی تاسیس شد؟
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، گروههای ضدانقلاب در هر گوشه کشور، به دنبال آن بودند که سهمی از انقلاب بگیرند و کشور را بیثبات کنند. دولت هم ساختار مستحکمی نداشت که بتواند درآن زمان برخورد ریشهای با آنان کند. چند روز پس از پیروزی انقلاب با گروهی که هسته مرکزی نهضت دانشجویی بودند خدمت امام خمینی رفتیم و آمادگی نهضت دانشجویی را برای خدمت به نهضت انقلاب اسلامی اعلام کردیم. با رهنمود ایشان با مرحوم بازرگان جلسهای گذاشتیم و تصمیم گرفتیم، دانشجویان را برای اعزام به مناطق بحرانی بسیج کنیم تا این نهضت بتواند چالش امنیتی و سیاسی کشور را مدیریت کند. من به عنوان نماینده نهضت دانشجویی و با حکم نخستوزیر در ارتش و در ستاد مشترک مستقر شدم، در آن مقطع مقام معظم رهبری نیز نماینده امام در ارتش بودند. سازماندهی دانشجویان از اول اسفندماه به سرعت آغاز شد و 15 اسفند 1357 بود که تمام دانشجویان فعال را به سراسر کشور فرستادیم. پلیتکنیکیها به کردستان رفتند، دانشگاه شریفیها به گنبد و علم و صنعتیها هم به سمنان رفتند که آقای احمدینژاد نیز در میان آنان بود. دانشجویان دانشگاه ملی آن زمان و دانشگاه شهید بهشتی فعلی هم به مسجد
سلیمان اعزام شدند. دانشکده فنی دانشگاه تهران به سیستانوبلوچستان و دانشگاه صنعتی اصفهان به چهارمحالوبختیاری و... اعزام شدند. دستاورد گروههای اعزامی را هر هفته به شورای انقلاب اسلامی گزارش میکردیم. پس از مدتی به این نتیجه رسیدیم فعالیت این گروهها فراتر از حوزه سیاسی و امنیتی است و آنان در زمینه رفع کمبودهایی که در مناطق روستایی وجود داشت نیز اثرگذار هستند. آن زمان کشاورزان و روستاییان در مناطق روستایی کمتر از پنج درصد از خدمات زیربنایی بهرهمند بودند. نه آبی بود نه جادهای و نه حتی بهداشت در سطح قابل قبولی قرار داشت. فقدان این خدمات میتوانست این تصور را در مردم ایجاد کند که انقلابی پیروز شده است و شعاری داده شده است و عدهای روحانی در تهران جمع شدهاند و حکومت را به دست گرفتند ولی برکات آن به محرومان نرسیده است.
به چه دلیل، دانشآموزان و دانشجویان به یکباره در کانون توجه گروهها و احزاب قرار گرفتند؟
این هدف سیاسی خیلی مهمی داشت. بحث بر سر این بود که چه کسی میتواند نوآوری داشته باشد و خیل عظیم دانشآموزان و دانشجویان را با خود همراه کند. ضمن آنکه، همه به دنبال سهمخواهی از انقلاب بودند. برای مثال، حزب جمهوری به تازگی تاسیس شده بود و میخواست شاخه جوانان و دانشجویان خود را توسعه دهد. دیگر گروههای سیاسی هم همین رویکرد را دنبال میکردند. اما هیچیک از آنها قابلیت انجمنهای اسلامی دانشجویان را که وابستگی حزبی به هیچ گروهی نداشتند، دارا نبودند. این انجمنها، دارای تشکیلات سراسری بودند و همه زیربخشهای دانشجویی را تحت امر داشت. اتفاقاً جلساتی هم پیش از صدور فرمان حضرت امام در نخستوزیری تشکیل شد و به رغم اختلاف نظر شدیدی که بین احزاب و گروهها وجود داشت همه به این توافق رسیدند که اگر قرار است امام فرمانی صادر کند، بهتر است کار به دست همین انجمنهای اسلامی دانشجویی مدیریت شود. ما طرحی با مشورت دانشگاههای سراسر کشور و به نام «جهاد برای سازندگی در روستاها» تهیه کردیم که در 28 اردیبهشت 1358 از طریق شهید بهشتی به امام تقدیم شد. حضرت امام هم از دریافت این پیشنهاد فوقالعاده شگفتزده شدند و گفتند مرتب کشاورزان و
عشایر میآیند و خواستهای دارند که پاسخگویی به همه این خواستهها از دولت فعلی ساخته نیست و این تنها از جوانان برمیآید. ایشان به آقای بهشتی ماموریت دادند که مقدمات را فراهم کند تا ایشان نیز فرمان جهاد برای سازندگی را صادر کند. بلافاصله نمایندگانی را از نهضت دانشجویی سراسر کشور فرا خواندیم تا آنان را تحت آموزشهای اولیه قراردهیم. در مرحله بعدی باید با روحانیون نیز هماهنگیهای لازم را برقرار میکردند تا با صدور فرمان جهاد، هر کسی خود را جهادی معرفی نکند. متاسفانه در شکلگیری کمیتهها این معضل به وجود آمد. هر کسی که اسلحهای به دست آورده بود یا کسانی که در مساجد جمع شده بودند، خود را جزیی از کمیته انقلاب اسلامی معرفی کردند؛ لذا خیلی طول کشید تا کمیتهها تصفیه شوند و نیروهایی که واقعاً ذیصلاح بودند، در قالب کمیتهها به فعالیت خود بپردازند. پس از فراهم شدن مقدمات حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای ناطقنوری که پس از مدتی به عنوان اولین نماینده حضرت امام در جهاد سازندگی منصوب شدند و آقای علیرضا افشار با امام در قم ملاقات کردند و آمادگی نهضت دانشجویی را برای آغاز سازندگی به اطلاع امام رساندند. ایشان نیز در 27
خردادماه 1358 فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند. ضرورتی وجود داشت که امام آن را تشخیص داد و تاسیس نهضت مقدس جهاد سازندگی را فرمان داد. انقلاب فرمایشی شاه و اصلاحات ارضی در سال 1342 ایران را از یک کشور تولیدکننده و صادرکننده محصولات کشاورزی در اوایل دهه 50 به یک کشور واردکننده تبدیل کرده بود و افزایش مهاجرت روستاییان و شکلگیری حلبیآبادها نیز مولود همین اصلاحات بود. جهادیها در طول فعالیت خود، نفوذ معنوی عمیقی ایجاد کرده بودند. جهاد در سالهای بعد به وزارتخانه تبدیل شد و در سال 1365 بود که دولت مهندس میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت تصمیم گرفت وزارت کشاورزی را منحل کند و وظایف آن را به جهاد بسپارد. لایحه مربوطه دردولت تصویب شد، اما در مجلس رای نیاورد. در آن زمان، نماینده حضرت امام در جهاد سازندگی، حجتالاسلام عبدالله نوری که همزمان نماینده مجلس نیز بود، موافق این ادغام نبودند. ایشان فکر میکرد که اگر جهاد این وظایف را بپذیرد از دیگر قابلیتهای خود یعنی حضور در جنگ و صحنههای دیگر باز میماند. البته بسیاری از مدیران ارشد جهاد با این دیدگاه موافق نبودند. برای دلجویی از جهادگران سران سه قوه نیز که در آن
زمان مقام معظم رهبری رئیسجمهور بودند، نامهای به حضرت امام نوشتند و با این درخواست بخشی از وظایف وزارت جهاد کشاورزی را مانند بخش شیلات و آبزیان به دستور ایشان به جهاد سازندگی سپردند. این برای نخستینبار بود که امام دستور دادند بخشی از وظایف از وزارتخانهای منفک و به وزارتخانهای دیگر سپرده شد. در سال 1359 که یک سال از شکلگیری وزارت جهاد سپری شده بود، جنگ آغاز شد و جهاد، عظیمترین حماسهها را خلق کرد. ارتش آن زمان، نمیتوانست خالق مهندسی رزمی باشد، سپاه نیز تازه شکل گرفته بود، این بود که جهاد با قبول مسوولیت مهندسی جنگ به یکی از سه رکن مدیریت جنگ تبدیل شد. سپاه نیروها را بسیج کرد، ارتش ادوات و ابزارهای جنگی را تامین میکرد و جهادیها هم مهندسی جنگ را بر عهده داشتند. از سال 1369 تا سال 1379 که سال ادغام وزارت جهاد و کشاورزی است، تحولات عظیمی در کشور روی داده است. یعنی در فاصله سالهای 1358 تا 1369 مقطعی است که فعالیت در حوزه عمران و توسعه روستایی به صورت برجسته اثرگذار بود و در
شرایطی که بسیاری از روستاییان تنها از پنج درصد امکانات برخوردار بودند، توانستیم سطح بهرهمندی از خدمات را به 95 درصد برسانیم. در حالی که دهه بعد در حوزه کشاورزی نیز شاهد تحولاتی در بخش تولید بودیم؛ یعنی در شرایطی که پیش از آن، گوسفند زنده، گاو با نژاد اصلاحشده و همچنین جوجه یکروزه با هواپیما از زلاندنو و استرلیا وارد کشور میشد. در پایان سال 1379 اما، جوجه یکروزه، گاو اصلاحشده و گوسفند زنده را هم به شیخنشینها صادر میکردیم و حتی در سال 1379 صادرات پنیر و تخممرغ هم صورت میگرفت؛ این امر تحول عظیمی برای بخش کشاورزی بوده است. از این گذشته، جهاد، نهادی نیروساز بوده است. اکنون با اطمینان میگویم که حدود 15 هزار نفر از مدیران کشور در سطوح پایه، میانی و ارشد در نظام آموزشی که جهاد تاسیس کرده بود، تربیت شدهاند. بنابراین جهاد بیش از هر کس دیگری برای اداره کشور، نیرو تربیت کرده است.
با این وجود چرا خودتان اکنون از بدنه اجرایی کشور فاصله گرفتهاید؟
من هیچوقت به خواسته خودم از بدنه اجرایی کشور فاصله نگرفتم. درسال 1384 که در وزارت نفت بودم با توصیه مسوولان نظام قرار بود که به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت نفت معرفی شوم. حتی به صورت غیرعلنی در مجلس رایگیری شد و حدود 200 رای کسب کردم به هرحال من روی مدل توسعه پایدار صنعتی با محوریت نفت و گاز و پتروشیمی مطالعه کرده بودم و برنامه جامعی برای پیادهسازی مدل مذکور که شامل یکصد مورد نوآوری و فراهم کردن امکان 500 میلیارد دلار سرمایهگذاری بود، آماده کردم. اما وقتی که مدیر ارشد اجرایی کشور در برابر خواسته مقامات نظام برای معرفی من مقاومت کرد، چه میتوانم بگویم؟ به هر صورت این سلیقه و خواست ایشان بود. حتی من، آقای احمدینژاد را پس از پایان فعالیت در استانداری اردبیل و پیش از اینکه شهردار شوند، دعوت به کار کردم. در آن زمان من رئیس هیاتمدیره شرکتی بودم به نام تجهیزات نفت که مقدمات حضور ایشان را در هیاتمدیره یکی از شرکتهای زیرمجموعه فراهم کردم که عضو هیاتمدیره شوند. به هر صورت ایشان حضور مرا در کابینه نپسندیدند. ایشان رئیسجمهور بودند و اختیار داشت که بپسندد یا نپسندد.
آیا در تاسیس جهاد سازندگی از تجربه دیگر کشورها هم بهره گرفتید؟ این حقیقت دارد که در تاسیس این نهاد، تجربیات کشورهایی مانند کوبا نیز مورد استفاده قرار گرفته است؟
جهاد سازندگی یک نوآوری از سوی حضرت امام بود که با محوریت حرکت خودجوش دانشجویان شکل گرفت. در مقطعی که تاسیس شد، مبتنی بر هیچ تجربه جهانی نبود. اما درسال 1360 مرکز مطالعات روستایی را تاسیس کردیم که نهضتهای توسعه روستایی را در سراسر دنیا مورد بررسی قرار داد و تجربیات توسعه روستایی، شهری و منطقهای و بسیاری از دستاوردهای دیگر مورد ارزیابی قرار گرفت. اما در تاسیس جهاد هیچیک از این دستاوردها مورد استفاده قرار نگرفته است. برای اینکه اثبات کنم این ذهنیت صحیح نیست به سفری که به کوبا داشتیم، اشاره میکنم. اواسط دهه 70 بود که به دعوت «فیدل کاسترو» رهبر انقلاب کوبا همراه با جناب آقای «غلامرضا فروزش» وزیر وقت جهاد به این کشور سفر کردیم. این دعوت برای ما حائز اهمیت بود. به دلیل توسعه همکاریها در حوزه بیوتکنولوژی که کوبا به پیشرفتهایی در آن دست یافته بود. محل اسکان ما در ساختمانی در محوطه کاخ ریاستجمهوری کوبا بود. در مدت اقامت آنچه با فرهنگ جهادی منطبق بود، انجام میدادیم مثلاً اذان میگفتیم و نماز جماعت برگزار میکردیم. همچنین براساس برنامهای که تنظیم کرده بودیم از صبح زود تا شب به بازدید میرفتیم و در جلسات حضور
مییافتیم. قرار بود در پایان هفته با «کاسترو» هم دیداری داشته باشیم. اما در روزی که میهمان سفارت ایران در آن کشور بودیم و منتظر بودیم شام بیاورند که کاسترو بدون قرار قبلی به سفارت آمد. ایشان گفتوگوهای صمیمی و طولانی با ما داشت سوالاتی میکرد و میگفت راجع به جهاد بسیار شنیده و عاشق جهاد شده است. او راجع به مسائل اقتصادی سوالاتی میپرسید و میگفت هیچگاه هیاتی به تسلط و اشراف شما ندیدهام. او پس از پایان صحبتهایش به ساعتش خیره شد و خطاب به ما گفت نمازتان قضا نشود. در حقیقت این جهاد سازندگی بود که به عنوان یک الگوی توسعهای مورد علاقه و توجه دیگر کشورها قرار گرفته بود.
دانشجویان انقلابی در ابتدا برای فرو نشاندن آشوبهایی که در نقاط مختلف کشور به پا میخاست، بسیج میشوند. اما بعدها که پایشان به روستاها و محرومترین مناطق کشور باز میشود، این بار کمک به محرومان و برقراری عدالت و برابری را به عنوان مهمترین هدف خود تعیین میکنند. این تغییر رویکرد تا چه حد متاثر از فضای چپگرایانه اوایل انقلاب بود؟
ممکن است تصور شود اندیشه شکلگیری جهاد و شکلگیری نهادهایی که میخواستند خدمات رایگانی را در اختیار مستضعفان و محرومان قرار دهند، از جانب این نوع تفکرات تقویت شده باشد. اما شکلگیری نهضت جهاد سازندگی بیش از اینکه تحتتاثیر این نوع نگرشها باشد از واقعیتهای جامعه تاثیر پذیرفته بود. جهاد سازندگی باید تاسیس میشد. در واقع کاهش فاصله موجود میان توسعهنیافتگی روستاها و توسعه بیضابطه شهرها یک خواسته بود. البته ممکن است اندیشه چپگرایانه در آن زمان اندیشمندان و روشنفکران را تحتتاثیر قرار داده باشد؛ اما آیا در میان مردم و روحانیت نیز همین تفکر حاکم بوده است. برای همین نمیتوانیم، این صیغه روشنفکری چپگرایانه اوایل انقلاب را به همه اقشار تعمیم دهیم. برای مثال بازاریان که نماینده طبقه روشنفکری آن زمان نبودند. اما زمانی که برای تاسیس جهاد به خوزستان رفتم، استاندار این منطقه، بودجهای را که برای جهاد ارسال شده بود، پرداخت نکرد. ما ماندیم و روستاهای توسعهنیافته و جهادی که تشکیل شده بود و منابع مالی که بلوکه شده بود. در شورای مرکزی جهاد خوزستان دو بازاری نیز عضویت داشتند و با کمک آنان در تابستان 1358، مبلغ 700 هزار
تومان از بازار جمع کردیم. کل پولی که دولت برایمان فرستاده بودند نیز بیش از سه میلیون تومان نبود. آیا حمایت تعیینکننده بازاریهایی که از دیدگاه روشنفکران آن روز بورژوا بودند، میتواند تاثیرپذیرفته از تفکرات چپگرایانه آن روزها باشد؟ آنان براین باور بودند اگر پشت امام و انقلاب قرار بگیرند دنیا و آخرت خود را تضمین کردهاند. در پیام حضرت امام برای تاسیس جهاد سازندگی بر عبادی بودن نهضت جهاد سازندگی تاکید شده بود و همین تاکیدات موجب جذب اقشار مختلف از جمله جوانان، روحانیت و بازاریان و دیگران شد و این امر با مفاهیم چپگرایانه نمیتواند منطبق باشد.
وقتی از محبوبیت جهاد در میان مردم و بزرگان نظام سخن میگویید، چنین استنباط میشود که احتمالاً به واسطه این محبوبیت، از وجود موانع و چالشهای بزرگ نیز در امان نبودید. اگر بخواهید به چالشهای دوران فعالیت جهاد اشاره کنید روی چه مواردی دست میگذارید؟
یکی از چالشهای اولیه این بود که ما یک عده دانشجوی جوان بودیم که دور هم جمع شدیم و با فرمان امام جهاد را تشکیل دادیم. ما سراپا شور و باور و آماده برای خدمتگزاری بودیم و واقعاً تجربه انجام فعالیتهای مربوط به سازندگی را نداشتیم و این چالشی بزرگ بود.
دولت موقت هم روی همین مساله دست گذاشته بود؟
بله، دولت موقت برای اینکه جهاد را بکوبد، ما را به این متهم کرد که متخصص نیستیم. اما ما خیلی زود برای این چالش راهکاری پیدا کردیم. در اولین روزهای تاسیس جهاد ما نهضت آموزشهای کوتاهمدتی را که مبتنی بر ارتقای شغلی است و انجام امور را به صورت حرفهای دنبال میکند، فراهم کردیم. برای مثال، وقتی میخواستیم راه بسازیم در سراسر کشور آموزشهای کوتاهمدت نقشهبرداری را برپا کردیم. آموزش ساختمانسازی و کشاورزی هم داشتیم. در واقع با آموزش و بهرهگیری از تخصص باتجربهها بر این مشکلات چیره شدیم. وقتی باتجربهها در کنار ما قرار گرفتند، تجربیاتشان بسیار موثر بود. اما چالش بعدی ما این بود که چگونه همزمان با توسعه عمرانی، توسعه اجتماعی نیز ایجاد کنیم و مردم این مناطق را نیز با خود همراه کنیم. از این رو برای نخستین بار شورای اسلامی روستاها را تاسیس کردیم و در قالب همین ساختار به روستاییان آموختیم چگونه با یکدیگر تعامل کنند. تامین منابع نیز یکی دیگر از چالشها بود که برای آن چارهجویی کردیم. نخست به سراغ مردم رفتیم. برای مثال رئیس جهاد آبادان گزارشی به من داد که جوانانی که دور هم جمع شدهاند حلقههای نامزدی و زنان نیز
زیورآلات خود را به ساخت جاده اختصاص دادهاند. مردم کمکهای مادی داشتند و نیروی انسانی نیز عرضه میکردند. اما در نهایت، جهاد سازندگی جایگاه خود را در نظام برنامهریزی نهادینه کرد و منابع مورد نیاز را نیز به تدریج دریافت میکرد. مثلاً پروژه بزرگی را اوایل دهه 70 تحت عنوان پخش سیلاب آغاز کردیم که بعدها به پروژه آبخوانداری معروف شد. هزینه تکمیل این پروژه 100 میلیون دلار تعریف شد و برای این پروژه 38 ایستگاه پژوهشی در سراسر کشور ایجاد کردیم. در همان ابتدا نیز آقای هاشمیرفسنجانی، رئیسجمهوری وقت را به بازدید این پروژه بردیم و ایشان به سازمان برنامه دستور دادند به این پروژه اعتبار تخصیص دهند. سازمان برنامه ابتدا تعلل کرد. ایشان رئیس سازمان برنامه را خواست و بار دیگر خواستار اعطای بودجه شد. رئیس سازمان برنامه نیز که میدانست، جناب آقای هاشمی نسبت به تکمیل سد کرخه توجه ویژهای دارد، شاید برای منصرف کردن ایشان از حمایت پروژه آبخوانداری پیشنهاد کرد بخشی از اعتبارات سد کرخه به پروژه آبخوانداری اختصاص پیدا کند. با وجود آنکه آقای هاشمی به دنبال جذب اعتبارات بیشتر برای تکمیل سد کرخه بود، با این پیشنهاد موافقت کردند.
ایشان هم مظهر اعتماد به جهادیها و جوانان بودند.
آقای امانپور، شما معتقدید در قالب جهاد و مدیریت جهادی، سطح بهرهمندی روستاها را از پنج درصد به 95 درصد رساندهاید، در این صورت نباید امروز هیچ روستایی با برچسب «محروم» در نقشه ایران وجود داشته باشد.
در حال حاضر در کشور روستاهایی وجود دارد که با محرومیتهای وسیعی دست و پنجه نرم میکنند. نهتنها این روستاها جزو پنج درصدی هستند که بهرهمند نشدهاند؛ بلکه برخی از روستاهایی هم که بهرهمند شدهاند به دلیل ادغام وزارتخانههای جهاد و کشاورزی در سال 1379 از توسعهیافتگی بازماندند. حدود 13 تا 14 سال از ادغام این دو وزارتخانه سپری شده است و این ادغام سبب شد عمران روستایی که از وظایف جهاد سازندگی بود به دیگر وزارتها سپرده شود. به این ترتیب روستاها فاقد متولی در امر توسعه شدند. برخی امور از جمله امور توسعهای هنگامی که متولی خود را از دست میدهد، نوعی فروپاشی در آن اتفاق میافتد. زمانی که توسعه روستاها در دست جهاد بود تعمیر و نگهداری زیرساختها نیز مورد توجه قرار میگرفت و سازمانهایی برای تعمیر و نگهداری با مشارکت روستاییان ایجاد شده بود. اما به طور کلی در تعدادی از روستاها فرصتی برای توسعه ایجاد نشد و در برخی از روستاها نیز این خدمات اکنون به دلیل عدم تعمیر و نگهداری مناسب کارایی خود را از دست دادهاند. بنابراین فقدان متولی آسیبهایی را به پیکره روستاها وارد کرده که بسیار برجسته است. امروز پس از 35 سال که از
تاسیس جمهوری اسلامی میگذرد، این انتظار وجود دارد که محرومیتی در سطح روستاها وجود نداشته باشد. اما هماکنون تصاویری تکاندهنده از محرومیت در بعضی از مناطق وجود دارد که ممکن است بپرسیم جهاد چه کرده است؟
این پرسش به هرحال مطرح است. با وجود هزینههای سنگینی که توسط جهاد، صرف عمران روستاها شد، فکر میکنید، عدالت مورد نظر تحققیافته باشد؟
اگر جهاد در روزهای نخست به فعالیتهای چند دانشجو خلاصه شده بود که دور هم جمع شده بودند، روزی که ادغام شد، 150 مرکز و موسسه آموزشی و پژوهشی را تحت مدیریت داشت. جهاد، بزرگترین ساختارهای آموزشی و پژوهشی کاربردی را ایجاد کرده است و این مراکز مدام در حال مطالعه متدها و روشهای چگونگی بهکارگیری دانش در فعالیتها بوده است. اما جهاد در اوج بلوغ خود جوانمرگ شد. انحلال وزارتخانههای جهاد و کشاورزی و تاسیس وزارت جهاد کشاورزی، برخوردی سراسر انتقادآمیز بود. من فکر میکنم لازم بود به پاس تاثیرات فرابخشی جهاد، تاثیرگذاری در فرآیندهای اجتماعی و با توجه به اینکه برای خود دارای مکتبی در امر توسعه بود، وزارت کشاورزی را منحل میکردند و وظایف آن را به جهاد میسپردند. در این صورت، این دانش و تجربه استمرار مییافت و ادامه نهضت جهاد سازندگی میتوانست به برقراری کامل عدالت در مناطق روستایی منجر شود.
این تعبیر وجود دارد که مدلی که جهادیها برای توسعه روستاها در پیش گرفتند، نوعی مدیریت هیجانی و بدون برنامه بود. همان گونه که شما هم گفتید، در زمان شکلگیری جهاد هیچ مدل توسعهای در دست نداشتید و فعالیتهایتان مبتنی بر آزمون و خطا بود و امروز هم میبینیم که مدیریت مبتنی بر آزمون و خطا تا چه حد به کشور آسیب رسانده است.
ما این فعالیت را که 35 سال گذشته آغاز کردیم، بلافاصله مراکز مطالعاتی مورد نیاز آن را نیز ایجاد کردیم. سعی کردیم به دانش روز جهان دسترسی پیدا کنیم. اما میشنویم که گاه کار جهادی، برابر با کار دیمی و بیبرنامه برشمرده میشود، اما آیا وقتی جهاد توانست واردات جوجه یکروزه با هواپیما را به صادرات آن تبدیل کند، واردات گاو اصیل را به صادرات گاو اصلاحشده تبدیل کند، براساس مدلهای واقعی و علمی توسعه بوده است یا بر اساس هیجان؟ اگر این بر اساس هیجان بوده است، مرحبا به این هیجان که توانسته است چنین حماسههایی را بیافریند. در حالی که در کنار آن باورها و هیجانات، اندیشه و عقل نیز بوده است و این دانشها توانسته است چنین تحولات بنیادینی را در عرصه تولید به وجود بیاورد. آیا ارزش این را ندارد که این هیجانات علمی مدلشده را بشناسیم و استفاده کنیم.
البته از جنبهای حتی میتوان سفرهای استانی دولت نهم و دهم را نیز با روشی که جهادیها دنبال میکردند شبیه دانست...
سفرهای استانی از جنبه ارتباط مستقیم با مردم در سراسر کشور و پاسخگویی به نیاز آنها و رفع بسیاری از نیازهای کوتاهمدت آنها کار ارزشمندی است اما این رویکرد میبایست در چارچوب یک نگاه سیستمی و یک مدل توسعهای صورت میگرفت تا ماندگار شود و تحول و پیشرفت را به ارمغان بیاورد. در حالی که رویکرد این دولتها نسبت به فعالیتهای توسعهای براساس ساختارشکنی بود؛ تعطیلی سازمان برنامه، عدم تحقق برنامه، عدم انطباق فعالیتها با مصوبات قانونی جزو همین ساختارشکنیها بود. دولتی که میگوید ترمز قطار توسعه را کندهام، تا چه حد منطق را در این اظهار نظر به کار بسته است. بالاخره هر قطاری به ترمز نیاز دارد و هر خودرویی که در سراشیبی قرار میگیرد باید مدیریت شود. در سفرهای استانی تعداد زیادی مصوبه وجود دارد که برای انجام پروژههای کوچک و پرتعداد تصمیمگیری میکند. ما نباید فکر کنیم وقتی تعداد زیادی پروژه کوچک انجام میشود، نشانه برطرف کردن فقر و محرومیت است. این دیدگاه ناشی از فقدان نگاه جامع و سیستمی است. ما هیچگاه اینگونه عمل نکردیم. هرگاه به منطقهای رفتهایم، نیازها را احصا کردهایم و ارتباط این نیاز با تولید، توسعه و مردم را
مورد بررسی قرار دادهایم. ما هیچگاه به دنبال آن نبودهایم که شکلاتی به دست مردم بدهیم که محبوب شویم. اگر جهادیها محبوب بودهاند، به دلیل فداکاریهایشان بوده است. به هر صورت سفرهای استانی آثار کوتاهمدت خودش را داشته است اما با رویکرد عمیق توسعهای جهاد منطبق نبوده است. حرف من این است که نباید تجربه ارزشمند جهادگران را دفن کنیم. چرا باید نسبت به داشتههایمان بیتوجه باشیم. بنابراین تاکید میکنم که سعی و خطا متعلق به روزهای نخست شکلگیری جهاد است. اما بعدها جهادیها مظهر فعالیت دانشمحور شدند. بزرگان نظام با حمایت از جهاد، اجازه دادند ما سعی و خطا کنیم و فرآیندهای مدیریت دانش را نیز برقرار کنیم.
با وجود چنین حمایتی از جهاد، چرا این نهاد ماندگار نشد؟ شاید بتوان جهاد را با نهادی مانند سپاه پاسداران مقایسه کرد. درحالی که هر دو برآمده از انقلاب بودند، سپاه مستقل ماند؛ اما جهاد حذف شد...
این امر باید ریشهیابی شود. به هر صورت در مقاطعی حتی برای ادغام سپاه و ارتش نیز خیز برداشته شد. اصرار و تاکید ویژه مقام معظم رهبری مانع از آن شد که سپاه ادغام شود. در آن مقطع ما انتظار داشتیم چنین حمایت ویژهای هم از جهاد صورت گیرد. البته ایشان نظر خود را به مجلس اعلام کردند و این پیغام داده شد که جهاد کماکان باقی بماند و ادغام نشود. اما توجه دقیقی نشد. در این میان، اکثر جهادیها به هیچ دسته و حزبی وابسته نبودند؛ لذا پایگاه حزبی قدرتمندی نیز برای حمایت از جهاد سازندگی وجود نداشت. بعضی از جهادگران هم به دلیل وابستگی به گرایشات سیاسی موجود با این تصمیم مجلس موافق بودند. تجربه من این است که هرگاه جهادیها انسجام خود را حفظ میکردند بر خواستههای گروههای سیاسی فائق میآمدند. در مورد ادغام نیز اگر جهادیها یکپارچه با این تصمیم مخالفت میکردند و این خواسته خود را در میان مسوولان نظام مورد پیگیری قرار میدادند، این ادغام رخ نمیداد. اینجا باید کمترین نمره را به جهادیها داد. البته وقتی به مقام معظم رهبری هم اینگونه منتقل شود که تعدادی از جهادیها هم موافق ادغام هستند، ایشان چگونه میتوانستند بگویند ادغام صورت
نگیرد؟
اگر قرار باشد بار دیگر، ساختار جهاد را از نو بسازید، آیا همان رویکرد گذشته را در آن دنبال میکنید؟ اجازه دهید این پرسش را از زاویهای دیگر مطرح کنم؛ اگر بخواهیم و واقعبینانه به این نهاد و عملکرد آن بنگریم، مهمترین نقدی که به آن وارد است چیست؟
جهاد یک نهاد از جنس کلیت نظام است. هر نقدی که به جمهوری اسلامی ایران وارد باشد، همه این نقدها به جهاد نیز وارد است. نقدهای بسیاری به جمهوری اسلامی وارد است و میتوان این چالشها را در جهاد نیز یافت. از این رو تاکید میکنم که نباید یک جریان، بیمورد تقدیس شود یا برعکس ارزشهای آن نادیده گرفته شود. با همین رویکرد که وجود نقد به جمهوری اسلامی از ارزش آن نمیکاهد. اما بالاخره نقدهایی به این همه سیاسیکاری وجود دارد. با این رویکرد میتوان نقدهایی را هم به جهاد وارد کرد. جهاد باید از شرافت و کارآمدی خود دفاع میکرد. شاید غلوآمیز باشد که من بگویم تا پای جان برای حفظ جهاد ایستادم. در یکی از جلسات مجلس که برای جلوگیری از ادغام، مدام در حال آمد و رفت بودم، بگومگویی میان من و وزیر محترم وقت کشاورزی به وجود آمد. او که فردی درشتهیکل است، گریبان من را گرفت و اگر نمایندگان مجلس و وزرا که در این جلسه بودند برای نجات من نمیآمدند، معلوم نبود چه اتفاقی رخ میداد. حالا نمیگویم واقعاً ایشان میخواست با من درگیر شود +اما اینگونه حمله کرد. باورم این است که باید انسجام بیشتری میداشتیم و مشکلات را باید ناشی از عملکرد
نادرست خود بدانیم. افسوس میخورم که جهادیها این انسجام را نداشتند و امیدوارم این انسجام به وجود بیاید.
دیدگاه تان را بنویسید