تاریخ انتشار:
گفتوگو با آرمان اشراقی درباره گستره و عمق اقتصاد مالی
فاینانس و جامعه خوب
آرمان اشراقی، دانشآموخته رشتههای مهندسی برق و مدیریت از دانشگاه صنعتی شریف است. او دوره دکترای خود را در رشته فاینانس در دانشگاه ادینبرو در انگلستان گذرانده است.
آرمان اشراقی، دانشآموخته رشتههای مهندسی برق و مدیریت از دانشگاه صنعتی شریف است. او دوره دکترای خود را در رشته فاینانس در دانشگاه ادینبرو در انگلستان گذرانده است. دکتر اشراقی سابقه تحقیق و تدریس در دانشگاههای ادینبرو، منچستر و یوسیال انگلستان را داراست و به طور تخصصی در زمینه مالیه رفتاری به تحقیق و نگارش میپردازد. کتاب «سرمایهگذاران حرفهای، روانشناسی و عملکرد: نقش اعتماد بیش از حد در شکلدهی تصمیمات مدیران بنگاههای تامین مالی و عایدیهای سرمایهگذاری»1 را نیز انتشارات لامبرت به قلم او منتشر کرده است. پیش از این در زمینه مشاوره مدیریت، در چندین بخش صنعتی کشور فعالیت کرده است. تجارت فردا با این اقتصاددان موفق ایرانی، پیرامون رشته اقتصاد مالی گفتوگویی انجام داده که در ادامه میخوانید.
شاید نخستین موضوعاتی که در مورد مباحث مربوط به اقتصاد و مدیریت مالی به ذهن افراد برسد، پیشبینی وضعیت بازار فارکس، سهام، ارز، طلا و مباحث مربوط به قراردادهایی همچون Futures،Options و... باشد. چقدر این ذهنیت صحیح است و آیا اقتصاد و مدیریت مالی تنها به همین مباحث خلاصه میشود؟ ممکن است تعریفی از اقتصاد مالی ارائه کنید و بگویید که مهمترین موضوعاتی که اقتصاد مالی به آن میپردازد، چیست؟
بله، این مباحث قطعاً به اقتصاد مالی مرتبط میشود ولی دامنه موضوعات اقتصاد مالی بسیار گستردهتر است. اساساً اقتصاد مالی به نحوه تخصیص و بهکارگیری داراییهای اقتصادی و مالی به صورت زمانی و مکانی و خصوصاً در شرایط عدم قطعیت میپردازد. با این تعریف، کلیه مبادلات پولی که به نحوی با مفاهیم زمان، عدم قطعیت، گزینهها و اطلاعات ارتباط دارند، در چارچوب این رشته قرار میگیرند.
آیا میان دو رشته مدیریت مالی و اقتصاد مالی تفاوتی وجود دارد؟
مدیریت مالی بیشتر مرتبط است با چگونگی مدیریت وجوه مالی در سطح بنگاه و لذا میتوان آن را شاخهای از اقتصاد مالی تلقی کرد که به مفاهیم مالیه بنگاه2 نزدیکی بیشتری دارد. خود اصطلاح فاینانس هم امروزه میتواند به همه مفاهیم فوق اشاره کند و از یک دیدگاه میتوان آن را حد فاصل اقتصاد مالی و مدیریت مالی دانست. در ایران البته در سطح رشتههای دانشگاهی عمدتاً از عنوان مدیریت مالی استفاده میشود که همانگونه که ذکر شد تنها شاخهای از مجموعه بسیار بزرگتر فاینانس و اقتصاد مالی است، به طوری که در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان هماکنون مدارک دانشگاهی در این حوزه با عنوان دقیق تخصص آموزشیافته اعطا میشوند، به عنوان مثال «کارشناسی ارشد فاینانس و سرمایهگذاری»3 یا «کارشناسی ارشد بانکداری و ریسک»4 و... .
یکی از عوامل تاثیرگذار در اینکه برخی از دانشجویان برای دورههای تحصیلات تکمیلیشان گرایشهای مالی را انتخاب میکنند، بحث درآمدزایی آن است. چقدر این موضوع واقعیت دارد؟ و چقدر بازار کار رشتههای مالی رونق دارد؟
امکان پیشبینی بحران مالی به لحاظ نظری وجود داشت همانگونه که برخی از پژوهشگران برجسته مانند راگورام راجان، نسیم طالب، نوریل روبینی و رابرت شیلر چنین کردند، لیکن تعیین دقیق زمانی که بحران آغاز میشود(یا حباب میترکد) به دلیل پیچیدگی فراوان بسیار دشوار و شاید غیرممکن است. در خصوص امکان برونرفت، بله. تلاشهای وسیعی در سطح پژوهش دانشگاهی و قانونگذاری در حوزه مالی صورت گرفته است.
در سطح جهانی با توجه به گسترش بازارهای مالی و نقش مهم آنها در تامین اعتبار جهت فعالیتهای مالی افراد، بخش خصوصی و حتی بخش دولتی، دانشآموختگان این رشته به صورت بالقوه با فرصتهای کاری بسیار خوبی روبهرو هستند. این موضوع خصوصاً در مورد شهرهایی که فعالیتهای مالی در آنها گستردهتر دنبال میشود بیشتر صدق میکند، همچون لندن، فرانکفورت، پاریس، نیویورک، شیکاگو، تورنتو و بسیاری شهرهای دیگر. البته این را هم بگویم که به دلیل سطح بالای درآمد کار تخصصی در این رشته، رقابت شدیدی هم میان دانشآموختگان زبده وجود دارد و کسب مدرک تحصیلی لزوماً به تنهایی تضمینکننده استخدام و پیدا کردن کار مناسب نیست.
مهمترین دانشکدههای جهان که رشتههای مالی را ارائه میکنند، کجا هستند؟
میتوان از دانشکدههای متعددی در جهان نام برد که به تحقیق و تدریس با کیفیت بسیار بالا در این رشته مشهورند. به عنوان مثال دانشگاههای LSE، LBS، آکسفورد و چندین دانشگاه دیگر در انگلستان، دانشگاههای هاروارد، امآیتی، پنسیلوانیا، شیکاگو، تورنتو و بسیاری دیگر در آمریکای شمالی و نیز چندین دانشگاه دیگر در اروپا و اخیراً در کشورهایی مانند سنگاپور و هنگکنگ از این جملهاند.
شما به عنوان مدرس یکی از Business Schoolهای معتبر جهان، برای کسب موفقیت در رشتههای مالی چه مباحث و دروسی را برای مطالعه به دانشجویان توصیه میکنید؟
به طور سنتی میتوان از دو شاخه مهم فاینانس نام برد. یعنی «قیمتگذاری داراییها»5 و «مالیه بنگاه». البته با روند رو به رشد ادغام بینرشتهای و شکلگیری حوزههای تحقیق چندموضوعی6 یا بینموضوعی7، فاینانس هم دچار تحولات عمدهای شده است و تحقیقات جدید علاوه بر دو حوزه فوق، در شاخههایی مانند «مالیه رفتاری»8، «مالیه عصبی»9، «مالیه شخصی»10 و... دنبال میشود. بدیهی است بنا به علاقه پژوهشگر و نیازهای پژوهشی، موضوعات و مباحث هر یک از حوزههای گفتهشده را میتوان به صورت جزییتر مورد مطالعه و بحث قرار داد. لیکن کماکان میتوان گفت آشنایی خوب با اصول کلی دو شاخه اصلی فاینانس، یعنی «قیمتگذاری داراییها» و «مالیه بنگاه» از کلیه دانشآموختگان این رشته به عنوان یک حداقل مورد انتظار است.
پروفسور رابرت لوکاس در گفتوگو با تجارت فردا، نام یوجین فاما (Eugene Famma) را به عنوان یکی از اقتصاددانان فعال در زمینه مالی و برنده احتمالی جایزه نوبل اقتصاد برد. همچنین وبسایت رویترز، رابرت شیلر را به عنوان یکی از برندگان احتمالی جایزه نوبل 2012 اقتصاد اعلام کرد. (گرچه او برنده این جایزه نشد) به نظر شما چقدر این احتمال وجود دارد که برنده آتی جایزه نوبل، یکی از اقتصاددانان فعال در زمینه مالی باشد؟
البته پیشبینی برندگان آتی جایزه نوبل در هر رشتهای قطعاً کار بسیار دشواری است و در فاینانس و اقتصاد هم به دلیل حجم بالای کار پژوهشی با کیفیت عالی از افراد گوناگونی میتوان نام برد که شاید استحقاق دریافت این جایزه را داشته باشند. در هر صورت اینکه برنده بعدی این جایزه از حوزه اقتصاد مالی انتخاب شود اصلاً دور از انتظار نیست. هر دو نفری که ذکر کردید از برجستگان این رشته به شمار میروند و من دست کم صحبتهای زیادی در کنفرانسها و سمینارهای مختلف در مورد احتمال بالای کسب نوبل توسط شیلر شنیدهام. نوع نگاه شیلر به مسائل اقتصاد مالی بسیار نوآورانه است و قطعاً مطالعه آخرین کتاب ایشان «فاینانس و جامعه خوب»11 برای همه علاقهمندان فاینانس مفید است. البته در خصوص فاما و خدمتی که به پژوهش در زمینه فاینانس کرده است نیازی به توضیح نیست. هرچند به اعتقاد شخصی من، اگر قرار بود او جایزه نوبل دریافت کند، بسیار پیش از این باید این اتفاق میافتاد چرا که نظریه اصلی او در مورد کارایی بازارهای مالی در دهه70 میلادی ارائه شد و امروزه این نظریه بیش از پیش مورد بحث و نقد قرار دارد.
یکی از شاخههای مالی، مباحث مربوط به «مالیه رفتاری» (Behavioral Finance) است. ممکن است در مورد این شاخه از اقتصاد مالی توضیح دهید؟
مالیه رفتاری علم مطالعه تاثیر روانشناسی بر رفتار فعالان مالی و اثرات آن در سطح بنگاه و البته بازار است. این رشته اساساً توضیح میدهد که چرا و چگونه مردم به هنگام سرمایهگذاری، پسانداز، هزینه کردن و قرض گرفتن پول رفتارهایی از خود بروز میدهند که از نگاه مدلهای سنتی فاینانس غیرمنطقی به نظر میرسند. هماکنون تعداد روبه رشدی از مقالات منتشرشده در معتبرترین ژورنالهای مالی به این حوزه تعلق دارند؛ ادعایی که شاید تنها 10سال پیش نمیشد به آسانی مطرح کرد. بسیاری از صاحبنظران همچون رابرت شیلر بر این اعتقادند که بحران مالی گریبانگیر جهان در چند سال گذشته دارای ریشههای پیچیده رفتاری و روانشناسی مرتبط با سرمایهگذاران بوده است.
اگر بخواهیم به بحرانهای مالی اخیر در آمریکا و اروپا بپردازیم، آیا بحرانهای اینچنینی با توجه به دانش موجود، قابل پیشبینی است؟ و آیا در صورت وقوع راه حلی برای برونرفت آنها وجود دارد؟
به صورت کلی پاسخ این سوال مثبت است، یعنی علامتهایی وجود داشت که نشان میداد ارزشگذاری در بازار مسکن و اوراق مشتقه12 از آنچه مدلهای استاندارد پیشبینی میکردند بسیار فاصله یافته بود. نوع این سیگنالها تا حدی مشابه علامتهایی بود که پیش از بحران یا بهتر بگویم حباب دات کام13 (رشد غیرمعقول قیمت سهام شرکتهای اینترنتی در سالهای2000-1997) وجود داشت، هرچند پیچیدگی بیشتری داشتند. بنابراین امکان پیشبینی بحران مالی به لحاظ نظری وجود داشت همانگونه که برخی از پژوهشگران برجسته مانند راگورام راجان، نسیم طالب، نوریل روبینی و رابرت شیلر چنین کردند، لیکن تعیین دقیق زمانی که بحران آغاز میشود (یا حباب میترکد) به دلیل پیچیدگی فراوان بسیار دشوار و شاید غیرممکن است. در خصوص امکان برونرفت، بله. تلاشهای وسیعی در سطح پژوهش دانشگاهی و قانونگذاری در حوزه مالی (مانند قانون Dodd-Frank) صورت گرفته است. ولی چنین تلاشهایی قطعاً باعث جلوگیری کامل از وقوع بحرانهای مشابه در آینده نخواهد شد.
اگر بخواهیم در مورد بازار ایران صحبت کنیم، چقدر قیمتهای بالای موجود در بازارهای ارز، طلا و حتی مسکن را ناشی از تشکیل حباب میدانید؟ آیا تشکیل حباب در بازار، پدیده بدی است؟
ببینید اگر بازارهای مالی به لحاظ اطلاعاتی کارا 14 باشند و کنشگران بازار همواره از خود رفتار منطقی و به دور از احساسات بروز دهند، جایی برای تشکیل حباب در بازار وجود نخواهد داشت. ولی کاملاً طبیعی است که فعالان اقتصادی اعم از سرمایهگذاران، مدیران مالی و حتی قانونگذاران در حوزه مالی بنا به ماهیت انسانی خود درگیر احساسات شوند و در تعیین ارزشهای واقعی داراییهای مالی اشتباه کنند (چیزی که در ادبیات مالیه رفتاری به عنوان بایاس و هیوریستیک15 از آن نام برده میشود). با این مقدمه، وجود و شکلگیری حباب در بازارهای مالی امری است تا حدی طبیعی و قابل انتظار و صدالبته نامطلوب که باید تا جای «ممکن» جلوی آن گرفته شود. چرا که با ترکیدن حباب همواره بخش زیادی از سرمایهگذاران آسیب میبینند. بنابراین آنچه مهم است اقدام به موقع از سوی نهادهای قانونی، ایجاد شفافیت اطلاعاتی در بازارهای مالی و ثبات در قانونگذاری و تصمیمگیری است. البته تشخیص اینکه بازار در یک زمان معین در حال تشکیل حباب است یا نه، در اقتصادهایی مانند ایران به دلیل عدم شفافیت اطلاعاتی و حجم کوچک و نوپایی بازارهای مالی بسیار دشوار است.
برخی معتقدند که قوانین عرضه و تقاضا برای برخی از بازارهای ایران صادق نیست. مثلاً میگویند با وجود افزایش قیمت خودرو، تقاضا برای آن بیشتر میشود. چقدر چنین چیزی را مرتبط با بحث «اثر گَلّهای» (Herdin Effect) میدانید؟
البته قوانین عرضه و تقاضا جهانیاند و ایران یک استثنا نیست. لیکن در مثال خودرو آنچه اتفاق میافتد این است که با افزایش قیمت خودرو به طور ناگهانی، مصرفکنندگان و کسانی که میخواهند سود بیشتری کسب کنند، با این فرض که روند افزایشی ادامه مییابد، تقاضای خود را برای خودرو افزایش میدهند.
بنابراین میشود گفت خودرو پس از افزایش قیمت، دیگر کالای جدیدی است که وجه سرمایهای آن غالب شده است و این به هیچ وجه متناقض با قانون عرضه و تقاضا نیست. لیکن همانگونه که اشاره کردید، این موضوع با Herding هم ارتباط دارد. Herding، یعنی بروز رفتار و تصمیمگیری مالی به تبعیت از دیگران؛ پدیدهای است که در بسیاری از بازارهای مالی جهان دیده میشود و البته در ایران شدیدتر و مخربتر است. علل گوناگونی برای این رفتار وجود دارد که برخی از آنها به دلیل ماهیت روانشناختی و ژنتیکی انسانها غیرقابل اجتنابند. اما آنچه مسلم است هرچه کارایی اطلاعاتی بازارهای مالی بیشتر و هزینه جستوجو برای کسب اطلاعات مالی کمتر باشد (که این خود مثلاً با سهولت استفاده از اینترنت و دسترسی به آن مرتبط است)، شدت Herding در بازارهای مالی کاهش مییابد. بنابراین توصیه سیاستی این است که مکانیسم قیمتگذاری در بازارهای مالی مانند بورس و قوانین مرتبط به صورت روشن و بدون تاخیر اطلاعرسانی شود و مدام دچار تغییر نشود تا فعالان مالی بتوانند به صورت اصولی به سرمایهگذاری در این بازارها بپردازند و حاشیهها، شایعات و سایر اخبار نامرتبط نتوانند نقشی در تعیین جهت
بازارهای مالی بازی کنند .
در حال حاضر خودتان بر روی چه موضوعاتی مشغول به کار هستید؟
پژوهش فعلی من در چند زمینه مرتبط با حوزه مالیه رفتاری است. به عنوان مثال در مقالهای به همراه پروفسور ریچارد تافلر16 مشغول مطالعه تاثیر عوامل روانشناختی بر عملکرد مالی مدیران صندوقهای سرمایهگذاری مشترک17 هستیم. یا در مطالعهای دیگر، نقش سیاستهای ارتباطی بانک مرکزی آمریکا (فدرالرزرو) را در کنار عوامل دیگر در چگونگی تغییر قیمت جهانی طلا بررسی میکنیم که نتایج کلی آن البته فارغ از یک جغرافیای خاص قابل تعمیم است.
آقای دکتر، سوال بعدی من مربوط به حوزه اعتباردهی خرد یا Microcredit است که میتوان توسعهدهنده آن را محمد یونس، برنده جایزه نوبل صلح و موسس بانک گرامین، دانست. چقدر چنین موضوعی در ادبیات اقتصاد مالی مطرح است؟
درست است. میکروکردیت یا در حالت کلیتر میکروفاینانس عبارت است از ارائه خدمات مالی به کارآفرینان کوچک و بنگاههای کوچک که معمولاً به دلیل هزینه، امکان دسترسی به خدمات مالی بانکی ندارند و لذا بیشتر در مورد کشورهای در حال توسعه مطرح است. آخرین پژوهشها در زمینه میکروفاینانس نشان میدهد که اگرچه خود این مکانیسمها منافع گوناگونی دربر دارد و میتواند کمک خوبی برای اشتغالزایی باشد، مضراتی هم به همراه دارد. برای مثال ممکن است افراد به تله فقر18بیفتند و با قرض گرفتن هرچه بیشتر پول بدون نظارت بانکی، به سوی ورشکستگی بروند. به نظر میرسد در مجموع میکروفاینانس تجربهای است که اگر به صورت کنترلشده و دقیق صورت بگیرد، میتواند برآیند مثبتی برای اقتصادی مانند ایران داشته باشد.
آقای دکتر شما چقدر بخش مالی اقتصاد را با بخش حقیقی آن مرتبط میدانید؟ بگذارید سوالم را اینگونه ادامه بدهم که یکی از انتقاداتی که برخی بر شرایط حاکم بر وضعیت فعلی بازارهای مالی جهان وارد میدانند، حجم بسیار بالای نقل و انتقالات در بخش مالی نسبت به بخش حقیقی اقتصاد است. همین که مثلاً با چند بار خرید و فروش یک قرارداد سوآپ نفت، حجم عظیمی از پول رد و بدل میشود. چقدر این موضوع را به ضرر یا به نفع اقتصاد میدانید؟
واقعیت این است که میتوان به روشهای گوناگون استدلال کرد که ارتباط بازارهای مالی و به طور کلی بخش مالی اقتصاد در چند دهه گذشته با بخش حقیقی آن به تدریج کمتر شده است. بازارهای مالی امروزه ماهیتاً دچار عدم ثبات بوده و در معرض شوکهای گوناگونی قرار دارند که بخش حقیقی اقتصاد را نیز به شدت تحت تاثیر قرار میدهد، همانگونه که در خلال بحران مالی جهانی در سالهای 2008 و 2009 شاهد آن بودیم. یعنی فروپاشی ابزارهای مالی پیچیده مبتنی بر بازار مسکن توانست اقتصاد جهانی را شدیداً متلاطم سازد. طبیعتاً یک جنبه کلیدی ارتباط بین این دو بخش اقتصادی بانکها هستند که هرچه به سوی فعالیتهایی از جنس بانکداری سرمایهگذاری حرکت کنند و به انواع ریسکهای مالی و عملیاتی مرتبط با این فعالیتها کمتوجهی کنند، از وظیفه اصلی خود که همانا عرضه پول در قالب وام به بخش حقیقی اقتصاد است، دورتر میشوند. به همین دلیل است که تاکید قانونگذاران امروزه بر بازگشت بانکها به فعالیتهای سنتی بانکداری و دوری از واسطهگریهای پرسود و البته پرریسک بانکداری سرمایهگذاری است. البته رابطه این دو بخش کاملاً سیاه و سفید نیست، بدین معنی که چنانچه بازارهای مالی
از ثبات نسبی برخوردار باشند و به صورت عقلانی به فعالیت خود ادامه دهند، میتوانند سیگنالهای اطلاعاتی مفیدی به لحاظ ارزشگذاری برای بخش حقیقی اقتصاد فراهم کنند و یا امکان سرمایهگذاری خارجی در مقیاس وسیع را مهیا کنند. بنابراین، میتوان گفت اگرچه بخش مالی اقتصاد در اکثر کشورهای جهان نسبت به بخش حقیقی آن رشد زیادی داشته است، این روند لزوماً منفی نیست و با عقلانیت کافی میتوان از این ابزارها در جهت به حرکت انداختن بخشهایی مانند تولید استفاده کرد.
به عنوان سوال پایانی، آیا شما به آزادسازی بازارهای مالی اعتقاد دارید؟ همچنین با توجه به بحران مالی اخیر، فکر میکنید که چقدر باید به بحث Regulatory در بازارهای مالی توجه کرد؟
به اعتقاد من حرکت در جهت آزادسازی بازارهای مالی سیاست مطلوبی است، اما آنچه مهم است چند و چون ماجراست. یعنی سرعت حرکت، ثبات سیاستگذاری و چگونگی آزادسازی بخش مالی. این اتفاق نهتنها در بخش مالی، بلکه به صورت هماهنگ در بخش حقیقی اقتصاد نیز باید صورت بگیرد. یعنی نمیشود بازار کالا را آزاد کنیم ولی بازار سرمایه کاملاً تحت کنترل به شیوه سنتی باشد و بالعکس. البته اگر به بحرانهای مالی چند دهه اخیر نگاه کنیم، در سطح جهانی قانونگذاران همواره سعی کردهاند واکنشهای مناسبی داشته باشند که از بروز بحرانهای آتی تا حد امکان جلوگیری کند و این طبیعی است که همواره پس از یک بحران، تقاضا برای کنترل بازار از سوی نهادهای عمومی مانند دولت افزایش مییابد. ولی آنچه مسلم است، روند حرکت اقتصادهای پیشرفته جهان در چند دهه گذشته به سمت آزادسازی تدریجی بازارهای مالی بوده است، که این به نوبه خود منافع اقتصادی فراوانی برای این کشورها به همراه داشته است.
پینوشتها:
1. Professional Investors, Psychology and Performance: The Role of
Overconfidence in Shaping Fund Managers' Decisions and Investment
Returns, Arman Eshraghi, LAP LAMBERT Academic Publishing, 204
pages, December 10, 2012./2. Corporate Finance/3. MSc in Finance and
Investment/ 4. Msc in Banking and Risk/5. Asset Pricing
6. Multi-disciplinary/7. Inter-disciplinary/8. Behavioral Finance
9. Neuro Finance/10. Personal Finance/11. Finance and the Good Society
12. Derivatives/13. Dot-Com Bubble/14. Informationally Efficient Market
15. Biases and Heuristic/16. Richard Taffler/17. Mutual Fund Manager
18. Debt Trap
دیدگاه تان را بنویسید