آیا خصوصیسازی گره از فوتبال آشفته ایران میگشاید؟
فوتبال در چاله درآمدهای نفتی
روزی که «پویان مشایخآهنگرانی» برای دیدار با خانواده از نیویورک به تهران آمده بود «پژمان راهبر» قصد سفر داشت. در این میان فرصت گپوگفت کوتاهی پیش آمد و موفق شدیم هر دو را سر یک میز بنشانیم. پویان مشایخ اقتصادخوانده دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است و پژمان راهبر روزنامهنگاری شهیر در عرصه ورزش. هر دو اما منتقد سازوکار حاکم بر فوتبال ایران.
روزی که «پویان مشایخآهنگرانی» برای دیدار با خانواده از نیویورک به تهران آمده بود «پژمان راهبر» قصد سفر داشت. در این میان فرصت گپوگفت کوتاهی پیش آمد و موفق شدیم هر دو را سر یک میز بنشانیم. پویان مشایخ اقتصادخوانده دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است و پژمان راهبر روزنامهنگاری شهیر در عرصه ورزش. هر دو اما منتقد سازوکار حاکم بر فوتبال ایران. پژمان به واسطه کارش و احاطهای که بر روابط پشت پرده فوتبال داشت، به خوبی طرح مساله کرد و پویان هم به واسطه تحلیلگری در والاستریت از سود و زیان باشگاهها اطلاع کافی داشت. همه حرف پژمان این بود که منتفعان وضع آشفته فعلی فوتبال اجازه اصلاح ساختار نمیدهند و پویان بارها تاکید کرد که معضل اصلی، نامشخص بودن منبع درآمدها به خصوص در زمینه حق پخش بازیها توسط صدا و سیماست.
پژمان راهبر: اجازه بدهید من طرح مساله کنم. از اینجا شروع میکنم که فوتبال در ایران با آنچه ممکن است در خیلی از کشورها رایج باشد، تفاوتهای زیادی دارد. در ایران بنا بر سکه رایج مملکتداری، دولت ممکن است به فوتبال، نگاه امنیتی، سیاسی و تفریحی داشته باشد در حالی که دولتها در خیلی از کشورها چنین نگاهی ندارند و برایشان فوتبال یک صنعت سودآور و پردرآمد است. یعنی با فوتبال طوری رفتار میشود که با صنایع خودروسازی یا کاشی و سرامیک. سازوکار نظارتیاش هم سرجایش قرار دارد اما دولت در سود و زیان این صنعت دخالت نمیکند. در ایران اما فوتبال به مثابه چالهای برای هزینه است، و ما باشگاهی نداریم که ساختار اقتصادیاش شبیه بنگاه اقتصادی سودآور باشد. از ابتدا باشگاهها را شبیه گودالهای بودجه ساختهاند و در دورنمای آن چیزی به اسم درآمد یا درآمدزایی دیده نشده است. (در ایران، از نگاه دولت، فوتبال پدیدهای است که میشود با آن جرائم را کاهش داد، مردم را با آن سرگرم کرد و... ) عدهای هم بودهاند و عدهای هم هستند که دارایی خود را وارد صنعت فوتبال کردهاند و امروز هم احساس باخت دارند. امروز
بخش عمدهای از اقتصاد فوتبال در اختیار کارخانههای دولتی، واحدهای نظامی و خود دولت قرار دارد و بخش خصوصی سهم بسیار کمی از این صنعت را در اختیار دارد. این سهم آنقدر کوچک است که نمیشود به حساب آورد و معدود آدمهایی که وارد این دنیای درهم و برهم میشوند، دست آخر سرخورده و زیاندیده میدان را ترک میکنند. چرا؟ شاید دلیلش این است که سود صنعت فوتبال به اندازه هزینهای که در آن میشود نیست. به اندازه پولی که سرمایهگذار روی آن حساب میکند نیست. برای مثال علی شفیعزاده یکی از اولین سرمایهگذاران خصوصی عرصه فوتبال، بارها اعتراف کرده که فوتبال در ایران ارزش سرمایهگذاری ندارد. این چاهی است که هر قدر در آن پول بریزید هیچ وقت پر نمیشود.
پویان مشایخآهنگرانی: آنچه به ذهن من میرسد، نامشخص بودن موضوع درآمدها در باشگاههای فوتبال در ایران است. در حقیقت تحلیل من مبتنی بر این نکته است که اگر میبینیم بخش خصوصی سهم اندکی در صنعت فوتبال دارد، به این دلیل است که مثل بیشتر کشورها، راههای کسب درآمد برای سرمایهگذار بخش خصوصی فراهم نیست. وقتی میگویم فراهم نیست اشاره به چند مشکل دارم. یک مشکل این است که دولت علاقه دارد باشگاهداری کند و حضورش را در فوتبال تداوم بخشد. دلیلش را نمیدانم اما به هر حال حضورش مشهود و غیرقابل انکار است. نکته بعد، وجود انحصار است. حضور دولت معمولاً با انحصار همراه است و انحصار دولتی باعث میشود بخش خصوصی سراغ آن صنعت نرود. چون بخش خصوصی در هیچ صنعتی توانایی رقابت با دولت را ندارد. در حال حاضر انحصار به دو شکل خودش را در فوتبال نشان میدهد. یکی در انحصار پخش مسابقات و یکی حضور فعال در باشگاهداری. بنابراین طبیعی است که سرمایهگذار بخش خصوصی علاقهای به حضور در فوتبال نداشته باشد.
اگر بخواهیم وضعیت فعلی را در چارچوب اقتصاد سیاسی ترسیم کنیم باید بگوییم، فوتبال در ایران پدیدهای فرهنگی، امنیتی و ورزشی است که سیاستگذاریاش دست دولت است اما پولش را (در بعضی نهادها) سهامداران کارخانهها میدهند اما بودجه عمومیاش از محل درآمدهای نفتی تامین میشود. این موضوع باعث انتقادهایی هم شده است. مثلاً به خاطر دارم که سهامداران کارخانه فولاد مبارکه معترض بودند که چرا سود سهامداران صرف باشگاه سپاهان میشود. نمونه دیگر محمد جابریان بود که چند سال پیش فولاد خوزستان را خرید. بعد که به صورتهای مالی شرکت دست پیدا کرد و در جریان سود و زیان واقعی شرکت قرار گرفت، از اینکه میلیاردها تومان پول شرکت باید صرف اداره باشگاه فولاد شود، ناراضی بود. در دورهای قصد داشت امتیاز باشگاه را واگذار کند اما نهادهای مختلف اهواز نگذاشتند. در نهایت او مجبور شد شرکت را به دولت پس بدهد. سهامدار چقدر محق است؟
از نظر من کاملاً حق با سهامدار است. ساختار ایراد دارد اگر نه چرا باید هزینه یک باشگاه فوتبال از جیب سهامدار فولاد تامین شود. البته ایراد اصلی به دولت برمیگردد که چنین وظیفهای را گردن کارخانههای تولیدی
گذاشته است. امروز یک باشگاه فوتبال، تنها یک باشگاه نیست و وجودش به مسائل مختلف شهر گره خورده است. به همین دلیل میبینیم که نامزد انتخابات مجلس تلاش میکند با انتقال امتیاز یک باشگاه لیگ برتری به شهرش، شهرت و محبوبیت کسب کند. علاوه بر آن، عدهای هم در فوتبال حضور دارند که اصلاً همه هویت و منافعشان در این است که باشگاهها دولتی بمانند و به احتمال زیاد در مقابل هر تغییری مقاومت میکنند. مختص فوتبال نیست. خصوصیسازی در هر صنعتی با مقاومت بوروکراتهای شاغل در آن صنعت مواجه میشود.
مساله اصلی در فوتبال ایران، مساله فساد است. فوتبال ایران گودال درآمدهای نفتی است و آن پایین، دهها دهان باز مانده تا پولهای ریختهشده به این گودال را ببلعد. این معضل در همه حوزههای فوتبال ایران وجود دارد. در سالهای گذشته انبوهی پول و سرمایه وارد فوتبال شده اما بازدهی این صنعت چه از نظر اقتصادی و چه از نظر فرهنگی، خیلی پایینتر از هزینهها بوده است. به عنوان نمونه میشود از فدراسیون فوتبال به عنوان یک مصداق نام برد. در فدراسیون فوتبال شفافیت مالی وجود ندارد. دو هفته پیش در برنامه 90، ترازنامه فدراسیون فوتبال نشان داده شد. من که حسابدار و حسابرس نیستم و آشنایی بسیار اندکی با این مسائل دارم، متوجه شدم که در این ترازنامه اشتباه محاسباتی وجود دارد. یعنی درآمد فدراسیون در یک صفحه، عددی و در صفحه بعد، عددی دیگر است. شاید تنظیمکننده ترازنامه اشتباه کرده اما وقتی این را از رئیس فدراسیون پرسیدم، گفت رقم 700 میلیون تومان در کل بودجه فدراسیون گم است. این رویکرد عجیب و باورنکردنی است. این همه آشفتگی احتمالاً ریشه در همان استفاده همیشگی از بودجههای نفتی دارد.
در حالت خوشبینانه میشود گفت در
تنظیم صورتهای مالی اشتباه صورت گرفته اما از یک نکته هم باید خوشحال بود. اینکه ترازنامه فدراسیون فوتبال در یک برنامه ورزشی نشان داده شود، و بعد در نشریات در مورد آن صحبت کنند میتواند اتفاق خوبی باشد به این دلیل که ممکن است فدراسیون به فکر شفاف کردن صورتهای مالی خود باشد اما این شرط لازم است که رسانهها گاهی به جای پرداختن به حاشیههای فوتبال، به مسائل کلیدی هم توجه داشته باشند. مثلاً اگر برنامههای معروف ورزشی تلویزیون مثل برنامه 90 گاهی به جای پرداختن به دعوا و کینههای شخصی فوتبالیها، به مسائل زیرساختی مثل شفافیت مالی باشگاهها و فدراسیون فوتبال بپردازد، میتوان امیدوار بود فضا به سمت شفافیت بیشتر پیش برود.
این هم نکته مهمی است. واقعیت این است که پولی که وارد فوتبال میشود، هزینه توسعه فوتبال نمیشود. بیشتر این پول صرف خرید بازیکن و استخدام مربی شده است. این نوع هزینهکرد شامل همه آدمهای شاغل یک باشگاه میشود یعنی از مدیر باشگاه تا دلالان عرصه فوتبال درگیر موضوع پورسانت و درصد هستند. طبعاً سرپرست باشگاه میتواند از این پول بهره ببرد، سرمربی میتواند از این پول بهره ببرد، خود بازیکن میتواند بهره ببرد و حتی مدیر برنامه بازیکن هم سر این سفره نشسته است. در حالی که همه از توسعه زیرساختها غافلند و هیچ کس به فکر توسعه زیرساختها نیست.
هر اتفاقی در ایران میتواند ناشی از تصمیم دولت باشد. اینکه تامینکننده منابع مالی فوتبال، دولت و شرکتهای دولتی باشند را هم دولت مشخص کرده است. این را باید در چارچوب اقتصاد سیاسی تحلیل کرد و باید دید هدف دولت از توزیع و هدایت منابع مالی به سمت فوتبال چیست. اما در واقع باید گفت این اشتباه فاحشی است که دولت مرتکب شده و بنگاه اقتصادی را مجبور کرده که منابع مالی باشگاههای فوتبال را تامین کند. در واقع دو اشتباه فاحش در این زمینه صورت گرفته است. یکی اینکه باشگاهداری
خودش به تنهایی یک تجارت است و قواعد اقتصادی و مدیریتی خاص خود را میطلبد و دیگر اینکه تولید سیمان یا فولاد هم تخصص خودش را میخواهد و مدیری که متخصص در این صنایع است، لزوماً نمیتواند در زمینه مدیریت باشگاهها هم به درستی رفتار کند. از نظر من ورود بخش دولتی در باشگاهداری گرفتاریهای خودش را دارد. من نمیدانم بر چه اساسی به تولیدکننده یا تاجر یا فعال اقتصادی دستور داده شده که هزینه فعالیتهای یک باشگاه را متقبل شود. ممکن است سرمایهداری تصمیم بگیرد یک باشگاه فوتبال داشته باشد این تفاوت دارد با اینکه دولت به کارخانههایش، دستور بدهد باشگاهداری کنند.
همه حرف من هم این است که صنعت فوتبال درآمدزا و سودآور است. در حالی که فوتبال ایران فعالیتی سودآور نیست. البته افراد زیادی از این صنعت ارتزاق میکنند اما لزوماً سرمایهگذاری در فوتبال ایران سودآور نیست. آقای راهبر هم اشاره کرد که هنر مدیریت فوتبال در ایران، هزینه کردن است نه کسب درآمد. بارها از مدیران باشگاهها شنیدهایم که برای تامین منابع از این دفتر به آن دفتر میروند و برای به دست آوردن پول هر کاری میکنند. چرا این وضعیت به وجود آمده؟ به نظر من ناشی از دولتی بودن فوتبال است. سرمایهگذاری در فوتبال حتماً میتواند یک فعالیت سودآور باشد به شرط اینکه زیرساخت فوتبال مبتنی بر مدیریت بخش خصوصی باشد. در این صورت حلقه مفقودهای به نام کمبود منابع مالی نخواهیم داشت و هر سرمایهگذاری میتواند وارد این عرصه شود و به چند شکل در این صنعت سرمایهگذاری کند و سود هم ببرد.
اتفاقاً بحث عرضه سهام باشگاهها در بورس بیشتر از 10 سال است که مطرح است...
به نتیجه نمیرسد. به خاطر نامشخص بودن منابع درآمدی باشگاهها به نتیجه نمیرسد. وقتی به باشگاهها به عنوان بنگاه اقتصادی نگاه نمیشود و دولت یا شرکتهای دولتی وظیفه دارند منابع مالی فوتبال را تامین کنند، هیچگاه موضوع کسب درآمد مطرح نمیشود. وقتی درآمد نبود، سود هم مطرح نیست و زمانی که پای سود در میان نباشد، هیچ کس سهام باشگاهها را نمیخرد. بنابراین قبل از اینکه تکلیف مالکیت مشخص شود، باید تکلیف درآمد باشگاهها را مشخص کرد. همه معضلاتی که آقای راهبر اشاره کرد به این دلیل است که منابع درآمدی باشگاهها مشخص نیست. وقتی میزان و منابع درآمدی مشخص شد، سرمایهگذاری در زیرساختها امکانپذیر میشود، پرورش بازیکنان نوجوان برای انتقال به تیم بزرگسالان اهمیت پیدا میکند و باشگاهها برای جذب بیشتر تماشاچی، استادیومهای بهتری میسازند. باشگاههای اروپا در فصل 2013 بیش از 20 میلیارد یورو درآمد داشتهاند. وقتی به منابع درآمدها نگاه میکنید، میبینید هیچ کدام از این باشگاهها از دولتها کمک نمیگیرند. هیچ دولتی در اروپا به
باشگاههای فوتبال کمک مالی نمیکند. اما باشگاهها چون ساختار حرفهای دارند، از محل تبلیغات و حق پخش تلویزیون چنین درآمدی کسب میکنند. تعجبآور نیست که صنعت فوتبال در انگلیس در فصل 2013 بیش از سه میلیارد یورو سود داشته اما راستش وقتی میبینم فوتبال ترکیه در همین فصل بیش از 440 میلیون یورو درآمد داشته، تعجب میکنم. ترکیه از نظر سابقه و پیشینه و جامعه و دین و جمعیت میتواند با اقتصاد ایران مقایسه شود. بنابراین من معتقدم معضل اصلی باشگاههای فوتبال در ایران مدیریت و مالکیت و فساد نیست. مشکل اصلی که همه باید برای رفع آن تلاش کنند، نامشخص بودن منبع درآمد باشگاههاست. در این میان مهمترین کاری که باید صورت گیرد این است که تلویزیون حق پخش فوتبال را به باشگاهها بپردازد. نکته بعد مشخص شدن حقوق باشگاهها در تبلیغات و فروش بلیت بازیهاست. نکته بعد استقرار سازوکاری مناسب برای حفظ حقوق تولیدات ورزشی مثل لباس و کفش است که در حال حاضر هیچ سامانی ندارد و حقوق هیچ تولیدکنندهای رعایت نمیشود. مثلاً در لیگهای حرفهای تولید لباسهای ورزشی منبع درآمد خوبی برای باشگاههاست اما در ایران حقوق هیچ تولیدکنندهای تضمینشده
نیست. وقتی به ترکیب درآمد باشگاه در اروپا نگاه کنید میبینید 50 درصد منبع درآمد آنها از حق پخش تلویزیون است. یکچهارم درآمدها از طریق فروش بلیت به دست میآید و یکچهارم دیگر درآمدها از طریق جذب اسپانسر و فروش لباس ورزشی به دست میآید. در حالی که اگر به فوتبال ایران نگاه کنید، میبینید مکانیسم هیچ کدام از این روشها فراهم نشده و باشگاهها برای تامین منابع مالی خود به روشهایی غیراز آنچه اشاره کردم، رو میآورند.
با این حال تصور باشگاهها نسبت به آنچه آقای مشایخ اشاره کرد عجیب و دور از ذهن است. مثلاً مدیرعاملی میشناسم که معتقد است از طریق فروش پیراهن میتواند خرج یک سال باشگاه را تامین کند. در حالی که چند تولیدکننده زیر پلهای میتوانند با تولید پیراهنهای باشگاه، رویای این مدیر را بر باد دهند. در مورد درآمدهای تلویزیونی هم مسائل و حاشیههای زیادی به وجود آمد. چندی پیش تلاشهایی شروع شد که از تلویزیون بابت پخش بازیها پول بگیرند. یک شرکت تبلیغاتی که مجری انحصاری تبلیغات اطراف زمین بازی است با همکاری شرکت ایرانسل قرارداد 40 میلیارد تومانی تنظیم کرد و به هر حال از همین منبع، درآمدی ولو اندک برای باشگاهها به وجود آمد اما این فرآیند شفاف نبود و کسی نفهمید معیار توزیع منابع چگونه بود و چگونه توزیع شد. تلویزیون هم بهانه آورد و خلاصه این طرح به مشکل خورد.
یکی از بزرگترین مشکلات فعلی در جامعه ایران، انحصاری بودن فعالیتهای تلویزیون است. ما با تلویزیونی مواجه هستیم که انحصار دارد و این انحصار باعث شده او قدرت خود را به فوتبال و همه چیز تحمیل کند. مثلاً اگر در ایران10شبکه ورزشی یا حتی سه شبکه وجود
داشت، بازار رقابتی شکل میگرفت و این به نفع باشگاهها تمام میشد. اشاره کردم که 50 درصد درآمد باشگاههای فوتبال در اروپا از طریق پخش مسابقات تامین میشود در حالی که در ایران روی این مهمترین منبع درآمد باشگاهها نمیشود حساب باز کرد. در حالی که اگر چند شبکه ورزشی داشتیم بازار به خوبی شکل میگرفت و تیمها بسته به میزان محبوبیتی که داشتند، از رسانه پخشکننده بازیها، پول میگرفتند. اینجا نکتهای است که من خیلی دوست دارم بر آن تاکید کنم. مشخص شدن وضعیت حق پخش باشگاهها نکته کلیدی اصلاح ساختار اقتصاد فوتبال است و تا زمانی که این مشکل حل نشود، نمیتوان انتظار داشت فوتبال حرفهای در ایران شکل بگیرد.
که به نظرم این وضعیت مورد قبول همه قرار دارد. یعنی عدهای هستند که از این وضعیت سود میبرند و نمیخواهند شرایط تغییر کند...
حتماً همین طور است. باید تحقیق کرد و دید از وضعیت موجود چه افرادی بیشترین سود را میبرند. درست مثل رابطه نفت و اقتصاد ایران بر رابطه باشگاهها و دولت حاکم است. امروز در باشگاههای ایران، اصل بر کسب درآمد نیست و مدیران در مصاحبههای خود بیشتر به این قابلیت تکیه میکنند که توانستهاند مثلاً مجوز واردات خودرو بگیرند یا اینکه از وزارت ورزش بودجه بیشتری بگیرند که پول بیشتر گرفتن هم مستلزم این است که عضله سیاسی قویتری داشته باشد. در حالی که اصل بر این است که باشگاه بهتر بازی کند و هوادار بیشتری داشته باشد در نتیجه درآمد بیشتری داشته باشد. مشاهده میکنید که در سیستمی که درآمد باشگاه از طرف دولت تامین میشود، نه کسب درآمد انگیزههای مدیریتی هم مختلف است. در سیستم فعلی هوش و حواس مدیریت باید به این باشد که چگونه پول بیشتری از خزانه دولت نصیب باشگاه خودش کند نه اینکه به فکر افزایش درآمد از طریق باشگاهداری باشد. زمانی که افزایش درآمد ملاک شد بازیکنسازی و بالا بردن کیفیت
تیم ارزش اقتصادی پیدا میکند.
اصلاً ملاک مدیریت خوب این است که چه کسی میتواند بهتر پول از دولت بگیرد.
و بعد این گرفتن پول ربط دارد به اینکه طرف چقدر نفوذ دارد تا بتواند پولی از سیستم دولتی جور کند؛ و نکته دیگر این است که درآمدی که به دست میآید متناسب با عملکرد خود باشگاه نیست. چون باشگاه اگر موفق عمل کند و تماشاچی بیشتری جذب کند، میتواند در شرایط رقابتی بازار شبکههای تلویزیونی، درآمد بیشتری کسب کند، چون تبلیغاتش بیشتر خواهد بود و این کمک میکند که سازوکار مدیریت باشگاه رقابتی و مبتنی بر درآمدزایی باشد. این رویه در دنیا اتفاق افتاده و سود آن به نفع فوتبال تمام شده است. باشگاههای اسپانیا در سال 2013 بیش از 8/1میلیارد یورو درآمد داشتهاند که سهم دو باشگاه بارسلونا و رئال مادرید، یک میلیارد یورو بوده است. در این میان باشگاه رئال چیزی حدود 540 میلیون یورو درآمد داشته و بارسلونا حدود450میلیون یورو. سوال من این است که چرا باشگاههای ایرانی به یکصدم چنین درآمدهایی دست نمییابند؟ و جواب میتواند این باشد که انحصار تلویزیونی در پخش بازیهای فوتبال لیگ ایران وجود دارد. فوتبال ورزش محبوبی در ایران است و ظرفیت سودآوری آن
بسیار زیاد است. مثلاً برنامه 90، یک برنامه حاشیهای در فوتبال ایران است که در حال حاضر حق تبلیغات سنگینی دریافت میکند و به نقل از گزارشی از روزنامه شرق ثانیهای 16میلیون تومان بابت تبلیغات دریافت میکند.
بله در حال حاضر حدود 15 روزنامه ورزشی در ایران چاپ میشود که همه از فوتبال ارتزاق میکنند. همچنین برنامههای تلویزیونی زیادی هم در مورد فوتبال پخش میشود اما همین برنامهها هم نمیتوانند به درستی از حقوق خود دفاع کنند. چون در ایران قانون کپیرایت وجود ندارد. اجازه بدهید به یک نکته جالب اشاره کنم. احتمالاً شبکه بیبیسی را دنبال میکنید. حتماً دیدهاید که این شبکه بزرگ تلویزیونی وقتی اخبار لیگ برتر را پخش میکند، فیلم بازیها یا گلهای رد و بدلشده را پخش نمیکند و به جای آن از عکس استفاده میکند. ماجرا از این قرار است که شبکه اسکای، حق پخش بازیها را در اختیار دارد و به دیگر شبکهها اجازه نمیدهد بخشهایی از بازیها را پخش کنند. در حالی که بیبیسی وقتی میخواهد اخبار لیگ ایران را پخش کند، به راحتی از تصاویر شبکه سه استفاده میکند. طبیعی است که پایبندی همه تلویزیونها به این قوانین میتواند به بازار فوتبال کمک کند تا به ارقام نجومی دست یابد در حالی که در ایران حتی تلویزیونها و رسانهها هم حقوق همدیگر را رعایت نمیکنند. به نظر من تنها راه این است که دولت و نهادهای متولی فوتبال پافشاری کنند و بگویند
تبلیغاتی که از شبکههای تلویزیونی پخش میشود، متعلق به باشگاههای فوتبال است. البته همین موضوع تبلیغات هم گاهی تبدیل به مناقشههای زشت و زننده میشود. مثلاً سال گذشته شرکت ایرانسل با فدراسیون فوتبال قرارداد 40 میلیارد تومانی بست و قرار بود این مبلغ خرج باشگاههای فوتبال شود. کاری ندارم که پول چگونه توزیع شد اما مدتی بعد صدا و سیما با شرکت همراه اول قراردادی بست که پیش از آغاز هر بازی، آن را به هواداران همراه اول تقدیم میکرد. تلقی این بود که قرارداد با همراه اول برای تخریب ایرانسل تنظیم شده و در نهایت شرکت ایرانسل پشیمان شد و سال بعد قراردادش را تمدید نکرد. میخواهم بگویم اگرچه فوتبال پدیدهای بزرگ و پراهمیت است اما به اندازه اهمیتش در ایران عمق ندارد به گونهای که در حال حاضر در شرایط کاملاً نزولی قرار دارد. با بحران کیفیت مواجه است و هیچ چشمانداز مثبتی هم پیش روی این ورزش نیست. وقتی نگاه میکنم به مرور به جایی رسیدهایم که میزان توجهات در فوتبال بسیار کاهش یافته است. تماشاچی
به ورزشگاه نمیآید. مثلاً چند روز پیش یکی از مهمترین بازیهای لیگ برتر ایران، چهار هزار تماشاچی داشته است که عدد بسیار پایینی است. نمیخواهم بگویم از نظر تماشاچی به سطح کشورهای عربی تنزل پیدا کردهایم اما واقعیت این است که تماشاچی دیگر دوست ندارد به ورزشگاه بیاید. در این صورت سوال من این است که اقتصاد فوتبال چه معنایی دارد؟ در این فوتبال بازیکن یک میلیاردتومانی چه معنایی دارد؟
من فکر میکنم وقتی باشگاه درآمد داشته باشد، بخشی از آن را میتواند خرج بازیکن کند. یعنی بین درآمد باشگاه و خرید بازیکن نسبتی عقلانی وجود دارد. مثلاً در باشگاههای آلمان،50 درصد درآمدها خرج خرید بازیکن میشود. در انگلیس حدود 70 درصد.
در ایران اگر باشگاهی 30 میلیارد تومان گردش مالی داشته باشد، بیش از 25 میلیارد تومان آن خرج خرید بازیکن میشود.
که همین رقم 30 میلیارد تومان از دولت کنده شده و از محل درآمدها هزینه نشده است.
اگر اجازه بدهید جمله قبلیام را تکمیل کنم، توضیح میدهم. به نظرم مسائل زیادی وجود دارد که مانع توسعه فوتبال است. همین تلویزیونی که حق پخش بازیها را نمیپردازد، در شهرستانها سرمایهگذاری نکرده و پوشش تصویری بازیها در شهرستانها به قدری بیکیفیت است که حتی نمیشود بازی را با آن تجزیه و تحلیل کرد. تصاویر ضبطشده در شهرستانها ابتدایی و بسیار زشت است به گونهای که حتی نمیتوان این تصویرها را با کشورهای درجه دو در اروپا مقایسه کرد. از بحث مدیریت هم نباید به سادگی بگذریم. مدیران فوتبال اکثراً پوپولیست و عوامگرا هستند. حداقل دهها بار شنیدهایم که میگویند برای کمک و خدمت به خلقالله آمدهاند و دارند خدمت میکنند و نوکر مردم هستند. در حالی که اگر مدیری جاهطلبی نداشته باشد یا به دنبال کسب سود نباشد، هیچ وقت به فکر بیشینه کردن منابع باشگاهش نیست در نتیجه به فکر توسعه باشگاه هم نخواهد بود. در حالی که همین مدیران به ظاهر خدوم، همواره در حال مبارزه برای کسب منافع نهفته در فوتبال هستند و این روزها آنقدر قبح بعضی مسائل را شکستهاند که دیگر پشت پرده هم بازی نمیکنند و حتی رو در روی مردم و در برنامههای
تلویزیونی به هم میپرند. گذشته از آن، مدیریت یک باشگاه فوتبال که قرار است یک بنگاه اقتصادی باشد، دست فردی حقوقبگیر است. ضمن اینکه اصلاً معلوم نیست که این فرد سال دیگر مدیر باشگاه باشد. بنابراین وقتی فرد نمیداند سال دیگر همچنان مدیر باشگاه خواهد بود یا نه، نمیتوان از او انتظار داشت برنامههای بلندمدت تدوین کند. او سعی میکند امروز را بگذراند.
بله، نکته درستی است. این را مقایسه کن با شرکت بخش خصوصی که مدیران شرکت توسط سهامداران انتخاب میشوند. نگاه سهامداران افزایش سود و منافع شرکت در بلندمدت است و برنامهای که از مدیر شرکت میخواهند سوددهی بیشتر و توسعه شرکت در بلندمدت است. در ایران اما سهامدار نداریم. در صورتی که مشکل درآمد باشگاهها حل شود، سرمایهگذاران هم میآیند. نگاه سرمایهگذار کوتاهمدت نیست و در بلندمدت به فکر بیشینه کردن سود و منافع شرکت است. من تا حدودی اخبار فوتبال را دنبال میکنم. اما هیچ وقت ندیدم برنامههایی مثل برنامه 90 یا روزنامههای ورزشی، یک بار هم که شده به آسیبشناسی خروج سرمایهگذاران بخش خصوصی از فوتبال توجه کافی کنند. من همچنان تاکید میکنم که عامل توسعهنیافتگی
فوتبال ما، نامشخص بودن منشاء درآمد باشگاهها است. این درآمد باید به رسمیت شناخته شده و پایدار بماند. در غیراین صورت هیچ سرمایهگذاری حاضر نمیشود در این رشته سرمایهگذاری کند.
البته نگاههای سیاسی و غیرتخصصی بیشترین ضربه را به فوتبال ما وارد کرده و گاهی منجر به نتیجهای عجیب و غیرقابل انتظار شده است. مثلاً سالها پیش تیم پرسپولیس خصوصی بود. بنیاد مستضعفان تیم را مصادره کرد. بعد سازمان تربیت بدنی صاحب تیم شد و بعد از طریق فشارهای دوره آقای غفوریفرد، هبه شد به شرکت فولاد. امیر عابدینی و حسین محلوجی و عباس انصاریفرد مالک پرسپولیس شدند. در این دوره، تیم از همه نظر شرایط خوبی داشت. هم از نظر مالی و هم از نظر کیفیت بازی و بازیکن. اما در دولت آقای خاتمی و دوره آقایهاشمیطبا، تیم را با یک حکم غیرقانونی و به زور از چنگ بخش خصوصی در آوردند. عجیب بود که در این دوره چنین کاری صورت گرفت اگر نه پرسپولیس تیمی بود که داشت به سمت اصلاح ساختار پیش میرفت. امروز هیچ چیز شفاف نیست و هیچکس نمیداند پرسپولیس چقدر دارایی و چقدر بدهی دارد. امروز اختیار تیم در دست دولت و به طور مشخص وزیر ورزش است و برای دولت موضوع درآمد اهمیت ندارد و احتمالاً مسائل دیگری در اولویت کاری دولت است. مدیرهای تیم هم میآیند و دو سالی شهرت اندوزی میکنند و با جریانهای سیاسی کنار میروند. و البته همین مدیران هم
ابزارهای لازم را ندارند. باشگاه متعلق به دولت است، زمین بازی مال نهاد دیگری است و سوال این است که وزارت ورزش چقدر به درآمدزایی باشگاهها متعهد است؟ اگر نیست مدیر باشگاه چه باید بکند؟ آیا مدیر اختیار و فرصت دارد تا مثلاً به دنبال رفع مصادره ساختمان باشگاه پرسپولیس باشد؟ دهها سوال مهم وجود دارد که باید به آن پاسخ داده شود. خیلیها میگویند خصوصیسازی تنها راه برونرفت از شرایط فعلی است. حالا من از مشایخ سوال میکنم. آیا با خصوصیسازی میتوان باشگاهها را از این شرایط نجات داد؟
بله، تنها راه خروج از این شرایط خصوصیسازی است. اما یک نکته مهم دارد که من پیش از این هم بارها اشاره کردم. خصوصیسازی زمانی موفق است که وضعیت کسب درآمد شرکت واگذارشده مشخص باشد. در قدم اول، مالکیت مهم نیست. به رسمیت شناختن حق درآمد مهم است. وقتی قرار است سهم باشگاه را در بازار سهام عرضه کنند، برای خریدار درآمد و سود مهم است نه مالکیت. مثلاً اگر قرار باشد سهام باشگاه پرسپولیس را در بورس عرضه کنند باید وضعیت درآمدهایش شفاف باشد. منبع درآمدها، میزان تحقق آن و خیلی از مسائل دیگر ... در باشگاههای حرفهای اروپا بخش عمده
درآمدها از حق پخش تلویزیون است در حالی که در ایران انحصار آن دست تلویزیون است و باشگاهها کاری نمیتوانند بکنند.
اجازه بدهید نکته بامزهای را مطرح کنم. باشگاه استقلال نزدیک یک ماه است که در ارگان هوادارانش شماره موبایل اعلام کرده و از هواداران خواسته به شمارهها پیامک بزنند تا به باشگاه کمک مالی شود. یعنی گدایی دیجیتالی. این یک جنبه مدیریت است. یک جنبه دیگر، کاری بود که در باشگاه پرسپولیس دیدیم. مجوز واردات خودرو برای یک باشگاه آن هم برای اینکه بتواند خرج بازیکنانش را بدهد که واقعاً عجیب است. جالب اینکه مدل حجرهای علی پروین روشمندترین است. او میگوید باشگاه را به من بدهید. روش او هم این است که از آدمهای مختلفی که میشناسد پول جمع کند بعد این پول را در بانک بگذارد یا سرمایهگذاری کند و از محل سود آن پول بازیکنان را بدهد. یا ساختوساز کند و از محل فروش آپارتمان پول بازیکنان را بدهد.
اما کسب درآمد از ساخت و ساز و کلاً فعالیتهایی که ربطی به باشگاهداری ندارد دردی از مشکلات مالی باشگاهها را حل نمیکند. بنابراین باید در رسانههای ورزشی روی این موضوع تاکید شود که باشگاهها از محل پخش بازیها درآمد داشته باشند. این درآمد به رسمیت شناخته شود و هیچکس نتواند آن را مخدوش کند. در این صورت سرمایهگذاران
بخش خصوصی پیدایشان میشود و سرمایهگذاری میکنند. راستی برنامه 90 که همه چیز فوتبال را زیر و رو میکند چرا در زمینه حق پخش تلویزیون سکوت کرده است؟
بله سیاست صداوسیما در این زمینه سکوت است. در ادامه صحبتهای شما میخواهم به درآمد فروش بلیت هم اشاره کنم. خیلی جالب است که در ایران هیچ کس نمیداند درآمد بلیتفروشی دقیقاً چقدر است. تعداد تماشاچیها چقدر است. سالهای سال است که هیچکس نمیداند ظرفیت باشگاه آزادی چقدر است. در راستای همان بحث شفاف شدن درآمدها این را میگویم. این خودش نشاندهنده فسادی است که در فوتبال ایران وجود دارد. اگر قرار باشد سهام باشگاهها در بورس عرضه شود، صاحبان سهام باید بدانند چقدر تماشاچی برای دیدن بازیها به ورزشگاه میروند اما هنوز ظرفیت ورزشگاه آزادی مشخص نیست. یک نفر میگوید 100 هزار نفر. یک نفر میگوید 70 هزار نفر. حتی 120 هزار نفر هم نوشتهاند. واقعاً برای من خیلی عجیب است که هنوز ظرفیت ورزشگاهها مشخص نشده است. سیستم فروش بلیت هم به همین شکل. بلیت میفروشند و پول آن را در «پیت» میریزند. این هم نشانه دیگری از وجود فساد در فوتبال ایران است.
ممکن است از نظر اقتصادی، فروش بلیت ارزش خاصی نداشته باشد اما پیام واضحی برای سرمایهگذاری است. تعداد بیشتر تماشاچی در بازیهای خانگی یعنی ظرفیت بیشتر برای
سرمایهگذاری. یعنی ظرفیت بیشتر برای فروش محصولاتی نظیر لباس ورزشی. برای من عجیب است که در برنامههای ورزشی مدام تکرار میشود که چرا دولت ورزشگاه نمیسازد یا چرا دولت به تیمها کمک نمیکند. باید به این سمت برویم که دولت ورزشگاه نسازد. اگر وضعیت درآمدی باشگاهها مشخص شود، بخشی از آن صرف سرمایهگذاری میشود و اگر درست سرمایهگذاری شود، بازیکن بهتری جذب میشود و زمانی که بازیکن بهتر جذب شود، کیفیت بازیها بهتر میشود. در نتیجه تماشاچی بیشتری به ورزشگاه میآید و باشگاه هم موظف میشود کیفیت صندلی و آب آشامیدنی و بلیتفروشی را بهتر کند.
ورزش در ایران نهتنها از نظر اجتماعی که از نظر سیاسی هم خیلی مهم است. دولت و مسوولان برایشان اهمیت دارد که ایران برنده مدال طلا در همه رشتهها شود. به همین دلیل بودجه زیادی به ورزش اختصاص میدهند. از آن طرف ورزشکاران خود را صاحب حق میدانند. این رویه فقط مختص فوتبال نیست و در همه رشتهها چنین انتظاری وجود دارد. انتظار وزنهبردار این است که چون توانسته وزنه 260 کیلویی را بالای سر ببرد، حتماً باید میلیاردر شود. او از دولت انتظار پاداش دارد. حالا سوال من این است که چرا پدر من به عنوان یک کارمند خوب یا یک مهندس خوب نباید چنین توقعی داشته باشد؟
اگر ورزشکاران موفق باشند و چهره محبوبی داشته باشند و آن وقت در تبلیغات شرکتی حضور داشته باشند، چه ایرادی دارد؟ باید به آنها اجازه داد که از چنین راهی کسب درآمد کنند. حضور ورزشکاران در تبلیغات شرکتها باید نهادینه شود در مقابل، دولت باید باشگاهداری دولتی را رها کند. ما نباید ناراحت شویم که قهرمان المپیکی ما در تبلیغ آب معدنی بازی کند.
سوال دیگر در مورد مشکلاتی است که باشگاهها برای تامین مالی دارند. اگر امکان فروش اوراق مشارکت وجود داشته باشد، وضعیت باشگاهها بهتر نمیشود؟
باشگاهها میتوانند وام بگیرند. میتوانند اوراق مشارکت بفروشند ولی این هم بستگی به اعتبار باشگاهها دارد. مثلاً بانک به باشگاهی که شرایط مالی منظمی ندارد، وام نمیدهد. اوراق مشارکت باشگاه بیانضباط و بدهکار هم فروش نمیرود. فروش سهام هم بستگی به سودآوری و درآمد باشگاهها دارد. من باز هم تاکید دارم که حق پخش تلویزیونی باشگاهها باید به رسمیت شناخته شود.
شاید چند باشگاه داشته باشیم که تماشاچی قابل توجهی داشته باشند اما مثلاً باشگاه فجر سپاسی که فقط چند هزار تماشاچی دارد چطور میتواند روی درآمد تلویزیونی حساب کند؟
باشگاه کمتماشاچی، درآمد کمتری هم دارد. وقتی درآمد کمتری داشته باشد، بازیکن خوب نمیتواند بگیرد. وقتی بازیکن خوب ندارد، بازی خوب نمیکند و بعد هم طبیعی است که به لیگهای پایینتر سقوط میکند.
به هر حال رویای خصوصی شدن باشگاهها رویایی محال است.
چرا؟
همه راهها را امتحان کردیم ولی میبینیم دولت حضور دارد و اجازه نمیدهد شرایط تغییر کند. در مورد تلویزیون که انحصار وجود دارد و صدا و سیما حاضر نیست از رانت حق پخش بگذرد. در مورد فروش بلیت میبینیم که حتی آمار درستی از ظرفیت ورزشگاهها در اختیار نداریم. حتی در دورهای بازیها ساعت سه بعد از ظهر برگزار میشد و امروز میفهمیم که شاید تلاش این بوده که تماشاچی فوتبال کم شود. حوزههای تصمیمگیری در مورد فوتبال متعدد است، فدراسیون هم استقلال رای ندارد. ممکن است همین بحث در حوزههای دیگر هم مطرح شود. مثل اینکه چرا دهها نشریه در ایران منتشر میشود اما هیچ کدام بازار درست و حسابی ندارند. شما در مورد هر حوزهای که تصور کنید، به چنین قاعدهای میرسید. در نهایت ممکن است بگویید دولت پول نفت دارد و در چارچوب یک اقتصاد سیاسی دوست دارد این پول را توزیع کند.
شما در مورد مسائلی صحبت میکنید که در درجه اول اهمیت نیستند. اینکه فکر کنیم خصوصیسازی باشگاهها امری محال است چندان درست نیست اما اینکه مشکلاتی وجود دارد را قبول دارم. حتماً این اراده نباید در دولت وجود داشته باشد. ضمن اینکه بیراه نیست اگر بگوییم
در حال حاضر این دولت نیست که با خصوصیسازی مخالف است، ممکن است بزرگترین مخالفان در خود باشگاهها و در میان قدرتمندان باشگاهها باشد. همین که مدام از برنامه ورزشی بگوییم چرا دولت برای ما ورزشگاه نمیسازد، به دولت پیام دادهایم که وظیفه دارد ورزشگاه بسازد. در حالی که در اصل باید بگوییم دولت برود کنار خودمان ورزشگاه میسازیم.
بخش خصوصی در فوتبال نداریم.
به آسانی شکل میگیرد اگر وضعیت درآمدها مشخص شود. ضمن اینکه استانداردهای فیفا هم حکم میکند که باشگاهها به سمت خصوصی شدن پیش بروند.
که البته باشگاهها هیات مدیره صوری تشکیل میدهند. اما یک سوال دارم. مگر نمیگویید باید خصوصیسازی کرد؟ در حال حاضر در لیگ برتر 14 باشگاه دولتی داریم چگونه باید این باشگاهها را خصوصی کرد؟
اول مشخص کردن منبع درآمدها. یعنی تعیین تکلیف باشگاهها با تلویزیون. بعد به سه روش مزایده، مذاکره و بورس میشود باشگاهها را واگذار کرد. در هر سه مورد دارایی باشگاهها حسابرسی میشود و به روشهای مختلف میتوان آن را قیمتگذاری کرد. آن وقت خریدار هم پیدا میشود. در مورد خصوصیسازی هم معمولاً مقاومتهایی در این زمینه وجود دارد و در این شکی نیست. اما اگر کسی بگوید فعلاً خصوصیسازی نکنید تا اراده لازم به وجود بیاید، مطمئن باشید او نمیخواهد خصوصیسازی صورت گیرد. در حالی که به نظر من این راه را باید رفت.
سالها پیش در ترکیه مشابه مشکلات فوتبال ایران وجود داشت. تورگوت اوزال در آن دوره پیشنهاد کرد تسهیلات ارزانقیمت با سود پایین به باشگاهها پرداخت شود. بعضیها معتقدند دولت اگر یک بار برای همیشه رقمی را برای باشگاهها در نظر بگیرد و تسهیلات ارزانقیمت بدهد، در نهایت باشگاهها از دولت منفک میشوند.
حتی اگر این طرح شدنی باشد، لازمهاش این است که بدانیم باشگاه، چگونه میخواهد اقساط وام را بپردازد.
دیدگاه تان را بنویسید