بانکداران مرکزی
شفافیت در سیاست
گاهی اوقات بازارها و بانکهای مرکزی چیزی به جز طرفین یک مخاصمه نیستند. آنها به یکدیگر حمله میکنند و همدیگر را مورد نکوهش قرار میدهند.
گاهی اوقات بازارها و بانکهای مرکزی چیزی به جز طرفین یک مخاصمه نیستند. آنها به یکدیگر حمله میکنند و همدیگر را مورد نکوهش قرار میدهند. ولی از همه مهمتر آن است که برای برقراری ارتباط با یکدیگر مشکل دارند. مقامات فدرالرزرو و معاملهگران بازارهای مالی در طول سال پشت سر یکدیگر صحبت میکنند. این امر به ویژه در ماه می و هنگامی اتفاق افتاد که فدرالرزرو تلاش کرد معاملهگران را قانع سازد که ممکن است در تابستان نرخها افزایش یابند. اما مشکل برقراری ارتباط لزوماً تقصیر بانک مرکزی نیست.
اقتصاد متزلزل جهانی باعث میشود پیامرسانی مطمئن و شفاف با دشواری مواجه شود. اما همین شکنندگی باعث میشود بانکداران مرکزی فضای کمتری برای اشتباه داشته باشند. بانک مرکزی باید کارها را بهتر انجام دهد.
تا همین چند وقت پیش بانکداران مرکزی عقیده داشتند اگر کارها را پنهانی انجام دهند امور بهتر پیش میرود. برخی فکر میکردند نمیتوان به افکار عمومی اعتماد کرد چرا که آنها سیاست پولی را درک نمیکنند. دیگران معتقد بودند نگه داشتن بازارها در ناآگاهی باعث میشود تاثیر تغییرات سیاستی به حداکثر برسد. در دهه 1980 بانکداران مرکزی صلاح نمیدانستند اهداف کوتاهمدت خود یا حتی دخالتهای خود را در گذشته به اطلاع عموم برسانند.
هرگاه از بانکداران مرکزی خواسته میشد مقابل جمع صحبت کنند آنها این کار را با پنهانکاری از قبل تمرینشده انجام میدادند. آلن گرینسپن رئیس فدرالرزرو در سالهای 1987 تا 2006 استاد «بازی کردن با ابهامات» بود.
اما در دهه 1990 اقتصاددانان به این نتیجه رسیدند که شفافیت روشی برای تقویت (و نه تضعیف) سیاست پولی است. به استدلال آنها درک بهتر از آنچه بانک مرکزی درصدد انجام آن است میتواند به سرمایهگذاران کمک کند تا اقدامات بانک مرکزی را پیشبینی و به این صورت از اتفاقات غیرمنتظره و بیثباتکننده در بازار دوری کنند. این به نوبه خود به بانکهای مرکزی کمک میکند تا اقتصاد را با ثبات بیشتری پیش ببرند.
در گام اول، باید بانکهای مرکزی اهداف سیاستی خود را با تدوین اهداف شفافی برای تورم به روشنی بیان کنند. بانک رزرو نیوزیلند این روش را در سال 1990 اتخاذ کرد و بانکهای مرکزی دیگری از آن پیروی کردند. در سال 1999 بانک مرکزی ژاپن پیشگام اجرای تاکتیک «رهنمود آینده» شد و وعده داد نرخ بهره را تا زمان کاهش نگرانیهای مربوط به نرخ منفی تورم همچنان در سطح صفر نگه دارد (هرچند این نگرانیها هیچگاه پایان نیافت). ارتباط واضح و شفاف میتواند قدرتی خارقالعاده داشته باشد. هنگامی که در سال 2012 ماریو دراگی رئیس کل بانک مرکزی اروپا اعلام کرد هر کاری بتواند انجام میدهد تا یورو را نجات دهد احساسات بازار به سرعت فروکش کرد.
متاسفانه بانکهای مرکزی از سه طریق عمده ارتباطات خود را خراب میکنند. اول، آنها اغلب پیام خود را در میان سروصدا و هیاهوی بیش از حد گم میکنند.
اطلاعات بیشتر مفید هستند اما به شرطی که اقدامات سیاستی آینده را قابل پیشبینی سازند. روسای فدرالرزرو در فاصله بین اجلاسها در سراسر کشور سفر میکنند و به ایراد سخنرانی میپردازند. اما ارزیابی فردی آنها از اقتصاد نمیتواند در مجموع هدایتگر خوبی برای کمیته تدوین سیاست پولی باشد. هنگامی که اجلاس بعدی فدرالرزرو در 15 ژوئن به پایان میرسد بازارها تحت هجوم انبوهی از اطلاعات (از جمله نقشهای از پراکندگی نقاط احتمالی نرخ بهره در سه سال آینده) قرار میگیرند و پس از آن کنفرانسی مطبوعاتی با حضور جنت یلن برگزار میشود. اما این اطلاعات اغلب متناقض هستند.
نقاط نقشه نشان میدهند نرخ بهره در سالهای آینده به طور یکنواختی بالا میرود و نرخ تورم حدود زیر دو درصد باقی میماند. با این وجود خانم یلن اصرار دارد که فدرالرزرو باید از هدف دودرصدی نرخ تورم فراتر رود، درست همانگونه که در گذشته نرخ تورم را کاهش داده بود. این نوع ابهام قدرت و دقت فدرالرزرو را پایین میآورد. با این وجود بانک مرکزی ژاپن در سال 2015 اعلام کرد قصد دارد از بسیاری از راهبردهای ارتباطی فدرالرزرو از جمله نقاط نرخ بهره تقلید کند.
در مقالهای که سال 2012 انتشار یافت، اقتصاددانان فدرالرزرو شیکاگو به اشتباه رایج دیگری در برنامه رهنمود آینده اشاره کردند که از چندصدایی هم بسیار مخربتر است. آنها بین رهنمود دلفی (پیشبینیهای اقتصادی) و رهنمود اودیسهای (تعهدی برای انجام رفتار خاص) تمایز قائل میشدند. برخی از رهنمودهای آینده را میتوان به هر دو شکل تعبیر کرد.
این اظهارنظر که نرخها ممکن است تا مدتی طولانی همچنان پایین بمانند میتواند اینگونه تفسیر شود که بانک مرکزی انتظار دارد رشد اقتصادی آنقدر ضعیف باشد که نتواند افزایش نرخ بهره را توجیه کند. در این صورت منطقی است که سرمایهگذاران بدبین باشند. اما در عین حال این اظهارنظر میتواند بیانگر تعهدی برای عدم افزایش نرخ بهره حتی در صورت افزایش رشد اقتصادی باشد که در این صورت انتظار تورم در آینده از بین میرود و انگیزهای برای وام گرفتن و سرمایهگذاری در زمان حال پدیدار میشود. اگر نتوان بین این دو حالت تمایز قائل شد بازارها به مسیر غلط کشیده میشوند.
نه آنقدر شفاف
اکنون که فدرالرزرو به سیاست انقباضی روی آورده است احتمال ارتکاب اشتباه سوم وجود دارد: ابهام در تعداد دفعاتی که قصد دارد نرخ بهره را افزایش دهد تا از آشفتگی بازار جلوگیری کند. پژوهشهای اخیر جرمی استین (رئیس سابق فدرالرزرو) و آدی ساندرام از دانشگاه هاروارد نشان میدهند که بازارها در انتظار تلاشهایی به نفع افزایش چشمگیر نرخ بهره به صورت اندکاندک هستند و در مقابل تغییرات کوچک به شدت واکنش نشان میدهند. به این صورت بانکهای مرکزی احتیاط بیشتری نشان میدهند و واکنشهای بازار شدیدتر میشود.
این بدان معنا نیست که بانکهای مرکزی باید یکباره نرخها را به شدت افزایش دهند یا خود را به پیمودن یک مسیر افزایشی متعهد سازند به ویژه هنگامی که آنها از واکنش اقتصاد مطمئن نیستند. در مقابل، آنها باید رهنمودهای مربوط به مسیر ترجیحی خود برای نرخ بهره را با اظهارنظرهای شفافی پیرامون آنچه آنها را از برنامه منحرف میکند ترکیب سازند.
طبیعی است که بانکهای مرکزی در آزمایشهای اولیه خود درباره تکنیکهای جدیدی مانند برنامه رهنمود آینده محتاط باشند. اما بهطور کلی اگر آنها منسجمتر و شفافتر باشند شرایط بهتر پیش میرود. در واقع تلاش برای شفاف صحبت کردن ممکن است به کمیتههای سیاست پولی کمک کند که شفافتر فکر کنند.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید