تاریخ انتشار:
کدام سیاست باعثشد فرهنگ تولید در ایران از بین برود؟
فروپاشی ارج
ماجرای پیوستن من به ارج، آنقدر طولانی نبود که شرحش مثنوی هفتاد من طلب کند. اما در یک بزنگاه تاریخی به وقوع پیوست. بزنگاهی که سرنوشت دهها بنگاه اقتصادی بزرگ را تحت تاثیر قرار داد و آینده را برای آنها تیره و تار کرد…
ماجرای پیوستن من به ارج، آنقدر طولانی نبود که شرحش مثنوی هفتاد من طلب کند. اما در یک بزنگاه تاریخی به وقوع پیوست. بزنگاهی که سرنوشت دهها بنگاه اقتصادی بزرگ را تحت تاثیر قرار داد و آینده را برای آنها تیره و تار کرد.
آبانماه سال 1352 بود که دوران سربازیام به پایان رسید و مایل نبودم از پدر و خانواده، برای به دست آوردن شغل، کمک بگیرم و ترجیح دادم شروع کار در بخش خصوصی با توصیه و آشنایی برادرم صورت نگیرد. پدرم، مرحوم غلامرضا آگاه، بنیانگذار شرکت صادرات پسته ایران، تاجری سرشناس محسوب میشد که وسعت کارش مرزهای ایران را پشت سر گذاشته بود. برادرم منوچهر آگاه نیز آن روزها معاون وزارت دارایی بود و فردی بانفوذ به شمار میآمد.
با پایان دوره سربازی و زمانی که جویای کار بودم، آگهی استخدام شرکت لوازمخانگی ارج، نظرم را جلب کرد. مدیران ارج به دنبال استخدام فردی برای تصدی ریاست امور صادرات شرکت بودند و پس از طی مقدمات رایج و انجام مصاحبه حضوری، در اوایل آذرماه سال 1352 به استخدام این شرکت درآمدم.
شرکت ارج که به دنبال موفقیتهای مهندس ارجمند در تولید صندلیهای فلزی تاشو در کارگاهی واقع در خیابان شوش، سرمایه کافی انباشته بود در محل جدیدی در جاده کرج و نزدیک استادیوم ورزشی آزادی فعلی اقدام به تاسیس کارخانه تولید لوازمخانگی، شامل یخچال، اجاقگاز، کولر و ماشین لباسشویی کرده بود. این کارخانه در آن زمان بزرگترین کارخانه لوازمخانگی ایران و خاورمیانه محسوب میشد و شاید نخستین کارخانهای بود که از کامپیوترهای IBM برای امور مالی و انبارداری استفاده میکرد. زمانی که مدیریت بخش صادرات این کارخانه را بر عهده گرفتم، مدیر قبلی در مدتی کوتاه، شبکهای از نمایندگیها و کارگاههای تعمیراتی در همه کشورهای عربی خاورمیانه تاسیس کرده بود.
از آنجا که تولیدات این کارخانه بهطور کامل در بازارهای خلیج فارس، هم از نظر قیمت و هم از نظر کیفیت رقابتپذیر بود، مدیر بازرگانی شرکت، در بدو ورود اینجانب را احضار و این خواسته را مطرح کرد که در اولین زمان ممکن با نمایندگان ارج در خاورمیانه دیدار و برنامه مدونی برای افزایش فروش در این منطقه تهیه کنم. آن روزها اقتصاد ایران در رکودی شاید مشابه رکود فعلی فرو رفته بود و گزارشها نشان میداد انبوهی از تولیدات کارخانه در انبارها مانده و بازار فروش به علت تقاضای کم دچار رکود شده است.
در اسفندماه سال 1352 سفر بازاریابی اینجانب با موفقیت انجام شد و نزدیک به دو هزار محصول کارخانه و عمدتاً یخچال ارج در هفت کشور منطقه به قرارداد قطعی رسید و با دست پر به ایران مراجعت کردم. فروش دو هزار محصول تولیدی شرکت، قطعاً موفقیت بزرگی محسوب میشد اما تایید قراردادهای منعقدشده، چند صباحی به دلایل اداری در بخش بازرگانی شرکت از امروز به فردا حواله میشد. از آنجا که نگران تعهدات شرکت بودم و هراس داشتم که قراردادها به دلیل گذشت زمان دچار مشکل شود، به شدت پیگیر بودم اما به درستی نمیدانستم دلیل مانعتراشی بر سر راه صادرات کالاهای تولیدی شرکت چیست. موضوع این بود که فروش محصولات با دستور مستقیم بخش بازرگانی صورت گرفته بود و از همه مهمتر این بود که محصول زیادی در انبار وجود داشت و در صورت اقدام سریع، میشد انبارها را از وجود کالای تولیدشده پاک کرد اما نمیدانستم دلیل بهانهتراشیها چیست.
لحظات عجیبی بر من گذشت. مشتریان مدام فشار میآوردند و پیگیر تعهدات شرکت بودند. تعمیرکاران نیز مطابق قرارداد، برای یادگیری باز و بسته کردن محصولات میآمدند و در کلاسهای آموزشی شرکت میکردند. با این حال خبری از ارسال محصولات نبود. در اثر فشارهایی که به مدیریت بازرگانی شرکت آوردم یک روز اینجانب را به دفتر خود احضار کرد و به صراحت گفت که شرکت ارج قصد دارد واحد صادرات خود را تعطیل کند و اینجانب را با کارمندان این واحد، در واحد واردات کالاهای خانگی از شرکت آدمیرال آمریکا به کار گمارد. ایشان همچنین به صراحت اعلام کرد که شرکت ارج به هیچوجه تعهداتی را که بخش صادرات برای تحویل کالا به خارج ایجاد کرده است نمیپذیرد و در شرایط جدید، قراردادها قابل انجام نیست.
پرسیدم شرایط جدید چیست و چه مختصاتی دارد؟ گفتند؛ در اسفندماه که شما در سفر بازرگانی بودید، به علت اختلال در صادرات نفت کشورهای عربی از سوی غرب، قیمت نفت از بشکهای سه دلار به بشکهای 12 دلار جهش داشته است و آقای مهندس ارجمند از محافل دربار شنیده است که شاه قصد دارد با افزایش قیمت نفت، میزان استخراج را نیز افزایش دهد و با تجدیدنظر در برنامه بودجه، سرمایهگذاری شدیدی در مسائل زیربنایی و تولیدی انجام دهد به طوری که در 10 سال آینده اقتصاد ایران از کشور فرانسه پیشی گیرد. وقتی همچنان کنجکاوانه به مدیر بازرگانی شرکت نگاه میکردم، ادامه داد: بر اساس ارزیابی مدیران شرکت، وارد کردن دلارهای نفتی به اقتصاد کشور موجب افزایش تورم از دو درصد سالانه به 12 درصد و تثبیت همزمان نرخ دلار در هفت تومان یا حتی کاهش نرخ دلار بسیار محتمل است. بنابراین در چنین شرایطی واردات کالاهای اشتغالزا تنها گزینه است و صادرات و تولید داخلی جوابگو نخواهد بود.
پس از شنیدن این اظهارات، آمادگی خود را برای استعفا و پوزشخواهی از نمایندگان وفادار شرکت در خاورمیانه عربی اعلام کردم و فرصت خواستم که امور بخش صادرات را به هر کسی که برای واردات تعیین میکنند محول کنم.
دوره خروج من از شرکت ارج، مصادف بود با افزایش شدید درآمدهای نفتی. همانطور که مدیر بازرگانی شرکت ارج گفته بود، شاه برنامه را تغییر داد و درآمدهای نفتی را به اقتصاد تزریق کرد. او به حرف کارشناسان گوش نداد که نسبت به خطر تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد هشدار دادند. این پول وقتی وارد اقتصاد شد، تورم ایجاد کرد. در کوتاهمدت، رضایت خاطر نسبی در مورد فراوانی کالاهای وارداتی به وجود آمد اما مصرفگرایی تشدید شد و روحیه مردم تغییر کرد.
شاه در حالی که نسبت به افزایش نارضایتی عمومی نگران بود، قصد داشت از درآمدهای نفتی، به مثابه ابزاری برای فرونشاندن آتش نارضایتی مردم استفاده کند بنابراین در طول این سالها، واردات به شدت افزایش یافت، نقدینگی به شکل بیسابقهای رشد کرد و اقتصاد ایران به شکل نگرانکنندهای به درآمدهای نفتی وابستگی پیدا کرد. واردات رونق گرفته بود و شرکتهای بزرگ ایرانی رغبتی به تولید و صادرات نداشتند.
شرایط جدید را مدیران شرکت ارج خوب پیشبینی کردند چه آنکه طی سه سال بعد، تورم به شدت افزایش یافت و کوشش برای کاهش نرخ دلار از هفت تومان به چهار تومان در دستور کار قرار گرفت. توسعه دیوانسالاری، بسط ارتشا، هدایت سرمایهگذاریهای دولت به سوی صنایع انرژیبر، توسعه بخش خدمات و بالاتر از همه تبدیل بخش خصوصی از موتور رشد جامعه به دریوزگی و رانتخواری از این زمان کلید خورد. در اثر این سیاست بود که ارج و بسیاری از شرکتهای بزرگ ما به تدریج در مسیر نابودی قرار گرفتند.
این روزها که اخبار متناقض از وضعیت شرکتهای بزرگ ایرانی میشنوم، بیاختیار یاد سیاستهای غلط دهه 50 میافتم که گذر زمان و تکرار تجربیات تلخ هم نتوانست این فکر را برای همیشه از ذهن برخی تکنوکراتهای دولتی دور کند. اکنون هم این نگرانی وجود دارد که اقتصاد ایران همچنان با تزریق دلارهای نفتی توسعه پیدا کند.
بورس تهران که زمانی عمدتاً از کارخانههای فعال در کشاورزی، نساجی، چرم و کفش و بالاتر از همه لوازمخانگی و صوتی و تصویری متشکل بود امروز با جنازههای ورشکسته این شرکتها و جایگزینی آنها با صنایع انرژیبر و سرمایهبر و نه اشتغالزا نظیر پتروشیمی، فولاد، پالایشگاه و نیروگاه که اغلب فقط با یارانه انرژی زندهاند روبهرو است.
باش تا صبح دولتت برسد
کاین هنوز از نتایج سحر است
دیدگاه تان را بنویسید