پارادوکس دردناک بازار نشر
کتابهای زیراکسی
این روزها اگر گذرتان به مقابل دانشگاه تهران افتاده باشد شاهد بساط کتابهای رنگارنگی خواهید بود که به هر علت از گردونه اختیار ناشران خارج شده و عدهای با زیرکی و به کمک دستگاههای دیجیتال به کپی کردن آنها میپردازند اما در میان این طیف رنگارنگ کتاب که از آثار اوشو و ترانههای خوانندگان غربتگزیده تا روشهای آموزش امور زناشویی را دربر میگیرد، رمان، کتابهای سیاسی، مجموعه اشعار و نامهای بزرگ ادبیات معاصر هم کم نیستند.
این روزها اگر گذرتان به مقابل دانشگاه تهران افتاده باشد شاهد بساط کتابهای رنگارنگی خواهید بود که به هر علت از گردونه اختیار ناشران خارج شده و عدهای با زیرکی و به کمک دستگاههای دیجیتال به کپی کردن آنها میپردازند اما در میان این طیف رنگارنگ کتاب که از آثار اوشو و ترانههای خوانندگان غربتگزیده تا روشهای آموزش امور زناشویی را دربر میگیرد، رمان، کتابهای سیاسی، مجموعه اشعار و نامهای بزرگ ادبیات معاصر هم کم نیستند. گاه نیز کتابهایی دیده میشود که هماکنون توسط ناشران معروف به چاپ میرسند، نظیر آثار بزرگ علوی، ساعدی، علیمحمد افغانی و احمد شاملو. وقتی هم از فروشندگان این آثار دلیل این موضوع را میپرسیم یک جواب کلیشهای حاضر دارند: اینها سانسورشده نیست.
چرا این اتفاق در حوزه فرهنگی میافتد؟ اصطلاح معروف سامیزدات که میراث دوران تزاری روسیه است به چه دلیل امروز در ایران چنین رواج و رونق و گسترش یافته است؟ دلیل آن ساده است، سختگیری اداره کتاب به ناشرانی که از مسیر قانونی و رسمی درصدد چاپ کتاب هستند. وقتی این مسیر به بنبست میرسد عدهای نه به دلیل فرهنگدوستی و صیانت از سلامت متنی، بلکه به علت سودبری دست به تاراج اموال ناشران میزنند.
اگر سامیزدات برای مبارزه با سانسور تزاری پدید آمد، نوع ایرانیاش نه رنگ و بوی فرهنگی دارد، نه سیاسی؛ راهی است برای به جیب زدن پول بیشتر.
کتاب «زوال کلنل» محمود دولتآبادی مجوز انتشار نگرفت، حتی صحبت از آن باعث آشفتگی دلواپسانی میشد که نه کتاب را دیده و خوانده بودند و نه اطلاعی از محتوایش داشتند و فقط برای مخالفت با مسوولان فرهنگی بر طبل آه و واویلا میکوبیدند. شگفتا بعد که کتاب با ترجمهای ناقص و نارسا از روی متن آلمانی به وفور در بساط خیابانی پهن شد دیگر از آه و واویلای دلواپسان خبری نبود.
وقتی کتابی پس از گذر از هزارتوی بررسی و کنترل اداره کتاب مجوز میگیرد، هزاران چشم ناپیدا در جستوجوی کلمات و جملات ممنوعه در آنها میگردند و با کشف کلمهای داستانها ساخته میشود و چماق بر سر نشر و ناشر فرود میآید که فرهنگ و اخلاق بر باد رفتند.
اما وقتی اخلاقیات، عرف، دین و سیاست در کنار خیابان چوب حراج میخورد و کک کسی گزیده نمیشود، این پارادوکس دردناک را به راستی چگونه میتوان حل کرد؟
حوزه عمومی نشر کتاب در ایران که پیکره اصلی نشر کشور را تشکیل میدهد به شدت در سالهای اخیر با سیاستهای انقباضی و انبساطی در بخش ارز آسیب دیده و ممیزیها توان از تنش کشیده و حالا با حیرت شاهد غارت سرمایه خود و عمرسوزیاش برای مطرح کردن یک کتاب در کنار خیابان است.
دولت تدبیر و امید بر اساس وعدهای که آقای روحانی داده و تاکنون این وعده تحقق نیافته است باید با جسارت و جرات، بند ممیزی را از پای ناشران بردارد. اگر واقعاً ناشری اثری تولید کند که به حوزه عرف و اخلاق جامعه بیحرمتی کرده مطمئناً ابزارهای قانونی برای برخورد با او وجود دارد، تنها با این کار است که میتوان از گسترش شبکه زیرزمینی که حالا حتی وارد کتابهای درسی و دانشگاهی نیز شده پیشگیری کرد.
دیدگاه تان را بنویسید