تاریخ انتشار:
چرا آکادمیهای اقتصاد در ایران پویا نیستند؟
در دام حلقههای بسته
حکایت آموزش و پژوهش در رشته اقتصاد در دانشگاههای ایران ماجرایی چندان متفاوت از سایر رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی ندارد. از این رو نکاتی که اشاره خواهم کرد نه ناظر به دانشگاهی خاص است و نه حتی به کاستیهای آکادمیک تنها در رشته اقتصاد اشاره دارد بلکه عموماً مواردی است که رمق بیشتر رشتههای علوم اجتماعی را در آموزش عالی ایران آنچنان گرفته است که کمتر نشانی از حیات، پویایی و کارایی در آن دیده میشود.
حکایت آموزش و پژوهش در رشته اقتصاد در دانشگاههای ایران ماجرایی چندان متفاوت از سایر رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی ندارد. از این رو نکاتی که اشاره خواهم کرد نه ناظر به دانشگاهی خاص است و نه حتی به کاستیهای آکادمیک تنها در رشته اقتصاد اشاره دارد بلکه عموماً مواردی است که رمق بیشتر رشتههای علوم اجتماعی را در آموزش عالی ایران آنچنان گرفته است که کمتر نشانی از حیات، پویایی و کارایی در آن دیده میشود.
شاید بزرگترین سوءتفاهم رشته اقتصاد برای دانشجوی تازهوارد رویارویی با سطحی از کاربرد ریاضیات باشد که از یک رشته علوم انسانی انتظار نمیرود؛ تصویری که درس اقتصاد دبیرستان در دانشآموز رشته علوم انسانی ایجاد میکند آنقدر با آنچه در دانشگاه با آن روبهرو میشود متفاوت است که همان ابتدا بسیاری را دچار دلسردی میکند.1 اگرچه همین سطح ریاضیات در دروس دانشکدههای اقتصاد نیز بهویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی فاصلهای زیاد با سایر دانشکدههای اقتصاد معتبر دنیا دارد. در واقع شکاف میان سطح، محتوا و روششناسی رشته اقتصاد (برخلاف رشتههای مهندسی و علوم پایه) در ایران حتی با دانشکدههای رده میانه اقتصاد در دنیا آنقدر شگرف است که گویی از دو حوزه جداگانه سخن میگوییم که اساساً امکانی برای مفاهمه ندارند.
زبان (ابزار) عمده اقتصاد شاخه اصلی بهویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی در دانشکدههای معتبر دنیا مباحث ریاضیات، از جبر خطی و بهینهسازیهای ایستا و پویا گرفته تا روشهای بازگشتی، محاسبات عددی و اقتصادسنجی است ضمن اینکه برای مدلسازی نظری به ویژه در اقتصاد خرد، مباحثی مانند نظریه بازیها، نظریه قراردادها و طراحی سازوکارها نیز بهکار میرود تا بتواند پاسخهایی مشخص به پرسشهایی مانند چگونه، چقدر و کجا داشته باشد. آموزش اقتصاد در آکادمی ایرانی اما از آنجا که عموماً این علم را دیگرگونه میبیند، همه این مباحث را حتی در سطوح تحصیلات تکمیلی خود کمتر پوشش میدهد.
اگرچه در جریان اصلی اقتصاد نیز انتقادهایی جدی به زیادی ریاضیشدن اقتصاد و فاصلهرگرفتن از دنیای واقعی وجود دارد، در نمونه وطنی اساساً روشن نیست چگونه میتوانیم کوچکترین گلایهای از سختی و خشونت آن داشته باشیم وقتی پدیدارشناسانه ابزارهای ریاضی را آنچنان که باید در مدلهای اقتصادی خود بهکار نبردهایم. ریاضیات اما جدای از کاربردهای بسیارش در مدلسازی، خود تمرینی برای دقیق و منسجم اندیشیدن، جزیی و منطقی فکرکردن و سروسامان دادن به خرد است. به این ترتیب شاید بیمهری به ریاضیات در برخی دانشکدههای اقتصاد را بتوان در چارچوب کلیتر (و چهبسا ناخودآگاه) گریز از خردورزی و تمنای شاعرانگی در حیات فردی و اجتماعی ایران فهمید.
با اینکه سطح آموزش دروس اصلی رشته اقتصاد در دوره کارشناسی، دستکم در دانشکدههای اصلی کشور، معمولاً به نسبت قابلقبول و تا حد خوبی قابلمقایسه با سایر دانشکدههای اقتصاد در دنیاست، همچنان در چگونگی آموزش محتوای درسی تفاوتهای زیادی وجود دارد. نمره درسی در دانشگاههای ایران عموماً بر مبنای امتحان کتبی است. در سایر دانشگاههای دنیا اما امتحان کتبی بخشی (حتی گاه کوچک) از نمره کل است و بقیه نمره از حل تمرینهای زیاد هفتگی و ارزشیابی مدام حاصل میشود.
نوشتن مدام و ارائه کلاسی در دروس مختلف در کنار فضای باز نقد و گفتوگوی پویای کلاسی دانشجو را نهتنها در نوشتن متن آکادمیک که در به چالش کشیدن و داوری علمی چیرهدست میکند. دانشجو (و البته گاه برخی استادان) اقتصاد در ایران اما عموماً نهتنها در نوشتن آکادمیک که حتی در نوشتن متنی درست از نظر دستوری، نگارشی و سجاوندی به زبان مادری هم بسیار مشکل دارد چه رسد به نوشتن متن آکادمیک انگلیسی در حوزه تخصصی که خواسته این روزهای سیاستگذاران علمی کشور است. ناتوانی در دقیق، منسجم و گزیده نوشتن بهخوبی نشان میدهد جدی نگرفتن کلاسهای ادبیات و انشا، فقر مطالعه و شاید آشفتگی زبانی در فضای مجازی تا کجا دایره واژگانی و طبیعتاً اندیشگی جامعه دانشگاهی را به افول برده است.
بزرگترین شکاف علمی بین دانشکدههای اقتصاد در داخل و خارج کشور اما در مقاطع تحصیلات تکمیلی دیده میشود. در دانشکدههای اقتصاد در ایران نمرات آموزشی حتی در این مقاطع نیز تا حد زیادی بر مبنای امتحان کتبی است. وقتی کنکوریشدن حتی ورود به مقطع دکترا، جایی برای پرورش خلاقیت و روحیه پرسشگری باقی نمیگذارد، چندان شگرف نیست که از سویی دانشجو تنها به دنبال کسب نمره بالاتر باشد بیآنکه پروایی برای یادگیری حتی همان مطالب نهچندان بهروز درسی داشته باشد. از سوی دیگر وقتی الزامی به بهبود یا حتی حفظ کیفیت آموزش در دانشگاهها وجود ندارد و چندان توجهی به روزآمدی سرفصل و میزان پوشش آن در کلاسها نمیشود، چندان مجال یا انگیزهای نیز برای استاد برای گوشه چشم داشتن بر کیفیت آموزشی باقی نمیماند؛ بهویژه وقتی همه چشمها بر انتشار مقالات ISI دوخته شده و از آن گذشته از زمان تنظیم سرفصل دروس رشته اقتصاد دراوایل دهه 60 شمسی بیش از سه دهه گذشته باشد.
شاید یکی از بهترین شاخصهای پویایی آکادمی اقتصاد، نسبت دانشجویانی که توان اتمام دوره تحصیلات تکمیلی را ندارند به کل دانشجویان آن مقطع باشد؛ شاخصی که در ایران به ندرت عددی به جز صفر را نشان میدهد درحالی که گاه تا حدود نیمی از دانشجویان در بسیاری از برنامههای دکترای اقتصاد در دانشکدههای حتی رده میانه دنیا به دلیل ردشدن در امتحان جامع دکترا یا حتی دشواری و فشردگی بسیار بالای درسهای سال نخست از ادامه تحصیل بازمیمانند. در این دانشکدهها حتی در جلسه دفاع نیز تضمین برای قبولی رساله وجود ندارد و اضطراب فارغالتحصیلی تا آخرین لحظه با دانشجوی دکترا باقی میماند. کافی است این نااطمینانی را با آرامش دانشجویان اقتصاد در ایران مقایسه کنیم که هنوز نیامده همدیگر را دکتر خطاب میکنند، کمترین واهمهای از ردشدن در امتحان جامع ندارند2 (چون تاکنون سابقه نداشته است) و پیش از دفاع رساله گل و شیرینی میآورند چراکه جلسه دفاع نمایشی از پیش نوشتهشده است که نمیتواند پایانی غمگنانه برای دانشجو داشته باشد اگرچه خود نشانه تراژدی آکادمی در ایران است.
در حالی که در دانشکدههای خوب اقتصاد دنیا همه دروس با اسلایدهای روزآمدشده ارائه میشوند و در آنها جدای از تمرینهای هفتگی (که گاه پوشش آنها برای یک دانشجوی تماموقت نیز چندان ساده نیست)، از دانشجوی تحصیلات تکمیلی اقتصاد انتظار میرود بتواند فراتر از آموزش، مقالههای قابلقبول کلاسی (Term Paper) نیز بنویسد که اصول روش پژوهش و نوشتن آکادمیک در آن رعایت شده باشد تا درنهایت برای ارائه یافتههای پژوهشی خود در قالب پایاننامه آماده شود. درحالی که دانشجوی تحصیلات تکمیلی اقتصاد در ایران گاه حتی اصول اولیه روش پژوهش را نیز نمیداند و با مهندسی معکوس برای روش تخمینی که در درس اقتصادسنجی شنیده است و احتمالاً بر اساس مقالهای انگلیسی (و نه الزاماً معتبر) که پیش از این در کشوری دیگر آزمون شده، دادههای ایران را گرد میآورد تا به روال عناوین تکراری به بررسی تاثیر متغیر X بر Y به روش Z بپردازد بیآنکه هیچ نتیجه نظری جدیدی از این کار حاصل یا راهی عملی برای گشودن گرهی از اقتصاد مملکت مشخص شود.
گاه حتی برای پرطمطراق بهنظررسیدن کار، از روشهای ناآشنا و البته بیربط یا نامناسب استفاده میشود تا رنگ و بوی تازهای به کاری زده شود که دست بالا دشوار (در سطح) اما در نهایت تکراری (در عمق) است. طُرفه آنکه معیار خوبی مدل، بر مبنای تیغ آکادمی، اتفاقاً سادگی در عین قدرت توضیحدهندگی آن است و اتفاقاً بسیاری از مقالات، بهویژه آزمایشگاهی (Experimental)، در معتبرترین ژورنالهای درجه یک اقتصادی در روش تخمین تجربی خود معمولاً از سادهترین روشهای آماری و اقتصادسنجی، مانند مقایسه میانگین توزیعها و کمینه مربعات معمولی، استفاده میکنند. از اینها گذشته پژوهش نظری به معنای ارائه مدلی کمی بدون تخمین تجربی، مثل نشاندادن تعادلی جدید در موقعیتی استراتژیک، یا بهبود ابزارها و گسترش مدلهای اقتصادسنجی بهندرت حتی در سطح دکترا در دانشکدههای اقتصاد ایران روی میدهد. به این ترتیب اساساً نوآوری پژوهشی (Contribution)، به معنای جابهجایی هرچند ناچیز مرزهای دانش اقتصاد در حوزهای مشخص، در مقطع دکترای اقتصاد در ایران دچار چالش مفهومی جدی است و به معنای دقیق کلمه کمتر روی میدهد.
اگرچه نگاه کمیتگرا به پژوهشهای دانشگاهی تا اندازه خوبی تعدیل شده است، همچنان خواستهها از استاد و دانشجوی اقتصاد چندان بر کیفیت تاکید ندارد. حتی اگر باید مقاله نوشت تا جایگاه علمی دانشکدههای ما بهبود یابد، شیوه کنونی اجبار به تولید علم قطعاً بهترین شیوه آن نیست. از سویی حتی در معتبرترین دانشکدههای اقتصاد دنیا برای دفاع پایاننامه حتی در مقطع دکترا از دانشجو مقاله چاپشده نمیخواهند در حالی که ما اینجا از دانشجوی کارشناسی ارشد چنین انتظاری داریم؛ طُرفه آنکه همزمان از او میخواهیم که در کمترین زمان ممکن نیز فارغالتحصیل شود تا جا برای خیل مشتاقان مدارک عالیه باز بماند.
البته نبود شرط چاپ مقاله در دانشکدههای معتبر اقتصاد نه نشانه سهلگیری پژوهشی بر دانشجو که به دلیل اعتماد به سختگیری استاد از سویی و جدیبودن فرآیند داوری از سوی دیگر است. وقتی چنین اعتماد و جدیتی در آکادمی اقتصاد ما وجود ندارد ناچار باید شرط چاپ مقاله گذاشته شود شاید دستکم یکبار نتیجه پژوهش مورد مداقه جدی قرار گیرد، در حالی که آسانگیری و رابطهمحوری در فرآیند داوری در نشریههای علمی-پژوهشی نیز چندان نادر نیست. به این ترتیب طبیعیترین راه برای حل این مساله همانی میشود که میبینیم: انواع سرقتهای (غیر)ادبی، تقلبها و کمکاریها؛ تعادلی پایدار که در آن دانشجو به نمرهاش میرسد و استاد به امتیازش، فارغ از اینکه از این مبادله چه به جامعهای خواهد رسید که برای این هر دو هزینه کرده است.
راهحل دانشگاههای دنیا، دستکم در مورد ظاهر مقالهها و پایاننامهها، بررسی دقیق محصولات پژوهشی و برخورد بسیار جدی و بدون گذشت با نمونههای هرچند کوچک تقلب است از هر که باشد. اکنون در دانشگاههای بسیاری کشورها مدتهاست که متنهای آکادمیک به زبان انگلیسی با نرمافزارهای تخصصی بررسی میشوند تا از کپینبودن و اصالت آنها مطمئن شوند. با اینکه ظاهراً تلاشهایی برای طراحی نمونههای فارسی چنین سامانهای به نتیجه رسیده است، همچنان خبری از استفاده از آن در نشریهها و دانشکدههای اقتصاد ما نیست. حتی آنجا که از قضا چنین مواردی از بیاخلاقیهای پژوهشی آشکار شده، کدام دانشجو بهدلیل تقلب پژوهشی خود از تحصیل بازمانده و کدام استاد از کار خود اخراج شده است؟3
از سوی دیگر از استادی که همچنان دغدغه معاش دارد میخواهیم دست به پژوهشهای دستاولی بزند که شرط لازم آن داشتن ذهنی فارغ از دغدغههای زندگی روزمره است؛ خواستهای که چندان عملی نمینماید وقتی یکی وقت (یا سوادی) برای نوشتن پایاننامه ندارد و دیگری همین(ها) را برای خواندن و راهنمایی (مشاوره، داوری) آن. به این ترتیب جز پایاننامههایی که به اجبار، دستکم بهصورت ظاهری، باید بهطور مشترک کار شوند، کمتر استاد اقتصادی در ایران کاری پژوهشی بدون نام دانشجو منتشر میکند. تنها نگاهی گذارا به عناوین مقالات نشریههای علمی-پژوهشی کشور نشان میدهد بیشتر مقالات چاپشده در اقتصاد مستخرج از (بهاصطلاح) پایاننامههاست و مقالات بینرشتهای، بخش ناچیزی از کارهای پژوهشی آکادمی اقتصاد ما را تشکیل میدهد. درحالی که در ژورنالهای اقتصادی به زبان انگلیسی اتفاقاً بیشتر مقالات حاصل همکاری استادان اقتصاد در دانشگاههای متفاوت است.
دانشکدههای علوم انسانی و علوم اجتماعی اساساً باید محل بحث، نقد، گفتوگو و رقابت علمی باشند؛ اتفاقی که نهتنها در دانشگاههای به اصطلاح لیگ یک دنیا که در بسیاری دانشگاههای معمولی نیز اتفاقی عادی و هرروزه است در اینجا به جلساتی هر از گاهی آن هم عموماً با محافظهکاری برای ردوبدل کردن تعارفات دانشگاهی تبدیل شده تا به چالشکشیدن دقیق و البته منصفانه یافتههای علمی. به این ترتیب، بهویژه در نبود کمترین میزبانی از استادان و پژوهشگران خارجی و دورافتادگی از فضای سمینارها و کنفرانسهای بینالمللی، دانشکدههای اقتصاد ما به حلقههای بستهای تبدیل شدهاند که هریک در انزوا ساز خود را کوک میکنند بیآنکه گوشی برای شنیدن صداهای (نا)کوک دیگری داشته باشند.
این حلقههای بسته و گرفتار در تعادل بیسوادی دانشجوی نمرهجو و استاد بیانگیزه، نظام پایدار و خودبسندهای ایجاد کرده است که خود را بازتولید میکند بیآنکه دغدغهای برای بهرهوری و کارآمدی داشته باشد. غیررقابتی بودن دانشگاهها به دلیل عدم ارتباط نظام تامین مالی آنها با کاراییشان به «ایرانخودرویی شدن دانشگاه»، به تعبیر دکتر محمد فاضلی، یا «فستفودی شدن آموزش عالی»، به تعبیر دکتر عباس کاظمی، انجامیده است؛ وقتی دانشگاه هم مانند خودروساز داخلی بدون تضمین کیفیت، تولیدکننده انحصاری و تحت حمایت است و به تولید انبوه و سریع مقالات همهپسندی بسنده میکند که تنها نوشته شدن آنها مهم است نه خواندهشدن آنها چه رسد به ارجاع و استنادهای بعدی.
در دانشکدههای اقتصاد ایران گاه مسائلی مطرح میشود که دستکم به تجربه شخصی نگارنده نهتنها در هیچ دانشکده به اصطلاح لیگ یک اقتصاد که در دانشکدههای معمولی نیز کسی سخنی از آنها نمیشنود. برای نمونه جدلهای مکتبی، از دعوای سرمایهداری و سوسیالیسم گرفته تا جدال نهادگرایی و نئولیبرالی، بین دانشکدههای اقتصاد و علوم اجتماعی ایران جایی در دانشکدههای جریان اصلی اقتصاد در دنیا ندارند یا اگر دارند بحثی به شدت حاشیهای در کناره آموزشهای رسمی است. شاید یکی از مقصران این دست دوگانهسازیهای کاذب فضای ژورنالیستی اقتصاد در کشور ما باشد که متاسفانه به جای پیشکشیدن پرسشهای اساسی مانند چرایی ناکارآمدی آکادمی و بیارتباطی آن با نیازهای صنعت و مسائل جامعه، بیشتر به مسائلی دامن زده است که کمترین تاثیر آن واگرایی اقتصاددانان و ایدئولوژیکزدگی آکادمی است.
همچنین دانشآموخته یا استاد اقتصاد در دانشکدههای معتبر اقتصاد دنیا حتی نام ISI یا JCR در نسخه جدید را نیز نشنیده است چه رسد به اینکه بداند چیستند و به چه کار ممکن است بیایند. طبیعتاً فهرست رتبهبندی ژورنالهای معتبر اقتصاد و ناشران آنها در سطوح مختلف مشخص است و بهطور مرتب نیز در تارنمای Repec بهروز میشود. درنهایت نیز نهتنها انتشار مقاله در این ژورنالها که میزان ارجاع به آن تاثیرگذاری هر فرد را در فضای آکادمیک مشخص میکند درحالی که دانشگاههای ما به جای توجه به فهرست سفید، نظامی بوروکراتیک با قوانینی پیچیده و امتیازبندیهای کمی طراحی کردهاند که هر از چند ماه فهرست سیاه نشریات نامعتبر را بهروز میکند و البته همچنان در برابر حجم گسترده تقلبها کم میآورد چراکه دوباره تعداد زیادی از این نشریات نامعتبر با نامی مشابه نشریات معتبر سردرمیآورند یا نشریات خاکستری، در فهرست سیاه قرار میگیرند. در این بازی سرگیجهآور کارآگاهی البته بنگاههایی برندهاند که هر از چندی در یکی از کشورهای منطقه و گاه حتی جزایر گمنام اقیانوس هند سربرمیآورند تا نام در فهرست سیاه قرارگرفته خود را تغییر دهند و با انتشار مقالات
بیکیفیت انگلیسی از چاه بیآب دفاع پایاننامههای اقتصاد، نانی برای خود برگیرند.
اگر قرار است فکری برای ملالت آکادمی اقتصاد و مرارت کار درست دانشگاهی کرد باید از سویی به استقلال مالی دانشگاهها از دولت یا دستکم رقابت جدی میان آنها برای گرفتن بودجه بر مبنای کاراییشان پرداخت و از سوی دیگر مفهوم و کارکرد پژوهش و فلسفه آکادمی را بازتعریف کرد؛ شاید در نگاهی جدید جایگاه واقعی پژوهش مسالهمحور و آموزش کارآفرین در آکادمی ما مشخص شود.
پینوشتها:
1- شاید بهترین راه برای حل این سوءتفاهم پذیرش دانشجوی اقتصاد تنها از دیپلم ریاضی یا دستکم گذاشتن حداقلی از درصد درس ریاضی در کنکور باشد.
2- اگر اساساً این امتحان برگزار شود که دانشجویان دکترا گاه به بهانه انتشار یکی از همان دست مقالهها، آنچنان که افتد و دانی، از امتحانی معاف میشوند که فلسفه وجودی آن تضمین برخورداری از حداقل دانش پایه در رشتهای است که فرد قرار است متخصص آن شمرده شود. اینگونه است که آموزش به کلی در محاق میرود بیآنکه حتی پژوهشی درخور جایگزین آن شده باشد؛ جایگزینی که خود سخت بیپایه است.
3- اکنون حدود 16 ماه از بیانیه روابط عمومی دانشگاه تهران با وعده بررسی تخصصی سریع، دقیق و جدی انتحال استاد تمام فلسفه دانشگاه تهران میگذرد. رفتار جامعه علمی و بهویژه دانشگاه تهران با پرونده این انتحال سنجه خوبی برای پیشبینی آینده آکادمی ما خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید