تاریخ انتشار:
چرا نظرات چانگ درباره اقتصاد ایران صائب نیست؟
دولت و توسعه
دیوید هیوم یکی از بزرگترین فیلسوفان تجربهگرای مدرن استدلالی در رد منطق استقرایی مطرح کرده که هنوز هم معتبر است. استدلال او را شاید به این صورت بتوان خلاصه کرد: این گزاره که هر اتفاقی ممکن است بیفتد به لحاظ منطقی قابل رد کردن نیست بنابراین صرفاً بر اساس آنچه در گذشته مکرراً اتفاق افتاده نمیتوان هیچ نظریه معتبری به لحاظ منطقی استنتاج کرد. بر مبنای این استدلال بود که حتی پوزیتیویستهای مدرن که اسم مکتب خود را به تجربهگرایی منطقی تغییر دادند در نهایت پذیرفتند که استقرا از واقعیات تجربی و تاریخی نمیتواند مبنای نظریهپردازی باشد و با آزمون تجربی هم نمیتوان هیچ تئوری را اثبات کرد بلکه میتوان حداکثر آن را تایید یا رد کرد. ظاهراً پروفسور هاجون چانگ به این مباحث روششناختی بیاعتناست و به بهانه دفاع از تکثرگرایی تفکر اقتصادی میخواهد با استناد به برخی دادههای تاریخی سخنان بیپایهای را بدون اینکه مبنای نظری آنها روشن باشد به عنوان راهکار توسعه ارائه دهد. دم خروس این فقر روششناختی در آخرین پرسش و پاسخ گفتوگو خود را نشان میدهد آنجا که مصاحبهکننده، این پرسش دقیق و هوشمندانه را مطرح میسازد که استنادات چانگ
یکسویه است و فقط تجربههای موفقیتآمیز مداخلهگرایی دولتی را در نظر میگیرد و از تجربههای فاجعهآمیز سخنی به میان نمیآورد. پروفسور چانگ در پاسخ، مطابق معمول به دادههای تجربی موافق نظر خود به طور انتخابی استناد میکند و میگوید: «درآمد سرانه آمریکای لاتین در دهههای 1960 و 1970 (دوران جایگزینی واردات) سالانه سه درصد افزایش پیدا کرد، در حالی که در 35 سال آخر نئولیبرالیسم در این کشورها، درآمد سرانه آنها به ندرت شاهد رشد یکدرصدی بود. پس، آیا مداخله دولت به شکست انجامید؟!» مغالطه آشکار در این سخن یککاسه کردن همه کشورهای آمریکای لاتین است گویی همه این کشورها در آن دو دوره تاریخی که مورد اشاره قرار گرفته جملگی سیاستهای یکسانی را پیش میبردند. او به عمد فراموش میکند که آرژانتین تا پایان جنگ جهانی دوم کشور توسعهیافتهای بود اما با قدرت گرفتن خوان پرون و سیاستهای مداخلهجویانه دولت او به تدریج در دهههای 1950 و 1960 میلادی به کشور جهانسومی تبدیل شد. این افول اقتصادی تا آغاز دهه 1990 ادامه یافت تا بالاخره کارلوس مِنِم یکی از پرونیستهای قدیمی چرخشی در سیاستهای اقتصاد آرژانتین ایجاد کرد اما آن هم با مقاومت
مخالفان روبهرو شد. درآمد سرانه در آرژانتین در آغاز سده بیستم 50 درصد بیشتر از ایتالیا و 180 درصد بیشتر از ژاپن بود. یک سده بعد درآمد سرانه در آرژانتین به کمتر از یکسوم ایتالیا و کمتر از یکچهارم ژاپن رسید. آرژانتین پس از جنگ جهانی دوم سردمدار و سرمشق سیاستهای مداخلهجویانه دولتی و استراتژی جایگزینی واردات در دنیا بود.1 از سوی دیگر پروفسور چانگ تجربه شیلی را هم به فراموشی میسپارد و ذکری از این واقعیت تاریخی نمیکند که شیلی دو سال پس از کودتای پینوشه و با ملاحظه بنبست سیاستهای مداخلهجویانه دولتی، به اقتصاد بازار روی آورد و طی کمتر از 10 سال به یکی از پررونقترین اقتصادهای آمریکای لاتین تبدیل شد. این شواهد تاریخی ادعاهای پروفسور چانگ را نقض میکند اما نکته جالبتر در سخنان او در پاسخ به پرسش آخر، توجیه روش استناد یکسویه و کنار نهادن بیطرفی در استفاده از تجربیات تاریخی است. او در مغالطهای آشکار میگوید، «من در تمرکز بر روی موارد موفقیتآمیز، ایرادی نمیبینم» یعنی استفاده
گزینشی از دادههای تجربی ایرادی ندارد. به سخن دیگر دادههای تاریخی تا آنجا مورد قبول و استناد پروفسور چانگ است که نظریه او را تایید کند و توجیه آن هم استفاده از تجربیات موفقیتآمیز است! مشکل آقای چانگ در تفکر التقاطی و آشفته اوست که آن را هم با تکثرگرایی در تفکر اقتصادی توجیه میکند. تفکر نامتجانس او مداخلهگرایی دولتی را در بازار توصیه میکند اما هیچ مبنای نظری برای این توصیه وجود ندارد و صرفاً به برخی دادههای تاریخی استناد میشود. او توجهی به این بحث مهم روششناختی ندارد که از دادههای تاریخی نمیتوان به روش استقرایی تئوری استخراج کرد و تئوری مقدم بر مشاهده است. او به جریان اصلی علم اقتصاد انتقاد دارد اما از برخی شیوههای خام تجربهگرایی موجود در برخی لایههای این جریان عملاً استفاده میکند غافل از اینکه حتی سرسختترین طرفداران روش تجربی و اقتصادسنجی در جریان اصلی امروزه اذعان دارند که از روی همبستگی آماری یا همزمانی رویدادها نمیتوان نظریه اقتصادی استنتاج کرد. با تئوری باید به سراغ دادهها رفت و آنها را توضیح داد نه برعکس. طرفداران اقتصاد آزاد اعتقاد دارند بهرهوری در اقتصاد با رقابت در بازار بهبود
مییابد نه با راهنماییها و اقدامات دولتی و برای این ادعای خود نظریه اقتصادی منسجمی درباره ویژگیهای نظام بازار دارند. اما وقتی آقای چانگ میگوید دولت با اقدامات خود میتواند بهرهوری را بالا ببرد هیچ تئوری برای این ادعای خود مطرح نمیکند. اگر صرفاً آموزش و بهداشت رایگان دولتی میتوانست بهرهوری را افزایش دهد قاعدتاً کشوری مثل کوبا یا آلبانی سابق باید پیشرفتهترین کشورهای دنیا باشند! تذکر این نکته هم در پایان خالی از لطف نیست که طی چهار دهه اخیر در کشور ما توصیههای پروفسور چانگ تقریباً تمام و کمال عملاً به اجرا گذاشته شدهاند اما نتیجهای که حاصل آمده چندان موفقیتآمیز نیست.
پینوشت:
1- نگاه کنید به کتاب آزادسازی و عملکرد اقتصادی، نوشته موسی غنینژاد، انتشارات دنیای اقتصاد،1392، ص 33.
دیدگاه تان را بنویسید