نقض تفکر توماس پیکتی
بازگشت ثروت
از زمانی که اقتصاددان فرانسوی توماس پیکتی کتاب پرفروش خود را با عنوان سرمایه در قرن بیست و یکم در سال گذشته منتشر کرد این کار هم از دیدگاه نظری و هم از جنبه آماری مورد حمله قرار گرفت. تازهترین حمله از جانب موسسه آزادیخواه کاتو(Cato) انجام گرفت.
از زمانی که اقتصاددان فرانسوی توماس پیکتی کتاب پرفروش خود را با عنوان سرمایه در قرن بیست و یکم در سال گذشته منتشر کرد این کار هم از دیدگاه نظری و هم از جنبه آماری مورد حمله قرار گرفت. تازهترین حمله از جانب موسسه آزادیخواه کاتو (Cato) انجام گرفت.
این استدلال بر محور استفاده پیکتی از عبارت R>G قرار دارد که در آن R بازگشت سرمایه و G نرخ رشد اقتصاد داست. آقای پیکتی بیان میکند که نرخ رشد اقتصادی کشورهای توسعهیافته کند شده اما بازگشت سرمایه نسبتاً بدون تغییر و آسیب باقیمانده است. از آنجا که سرمایه عمدتاً در دست ثروتمندان متمرکز شده است اگر در مدت زمان طولانی بازگشت سرمایه از نرخ رشد بالاتر باشد، نابرابریها بیشتر خواهد شد. راه مقابله با این پدیده فقط مالیات سنگینتر است.
نویسندگان که برای صندوقهای سرمایهگذاری «موسسه تابعه پژوهشی» و «مشاوران مرز پراثر» کار میکنند قبول دارند که نرخ رشد اقتصادی در کشورهای توسعهیافته کند شده است که عمدتاً به خاطر دلایل جمعیتشناختی بود. اما نقطه اختلافنظر آنها با پیکتی در تاثیر آن بر بازگشت سرمایهگذاری است.
در حقیقت ثروتمندان در 30 سال گذشته شاهد بازگشت بسیار خوب داراییهای مالی بودهاند. بازده اوراق قرضه از بازده دورقمی اوایل دهه 1980 پایین آمد و سهام نیز مسیری پرتلاطم اما همچنان سودآور را پیمودند. نرخ واقعی سالانه بازگشت سرمایه در یک پورتفوی معمولی (60 درصد در سهام آمریکایی و 40 درصد در اوراق قرضه خزانه) در بین سالهای 1982 و 2014 به 2 /10 درصد رسید.
اما نرخ بازده در جهان پیشرفته این روزها آنقدر پایین است که احتمال میرود بازگشت آینده سرمایه در اوراق قرضه کاهش بیشتری داشته باشد. تحقیقات انجامشده توسط مدرسه تجارت لندن نشان میدهند که در دورههای نرخ پایین بهره بازگشت سهام نیز کمتر از حد معمول بود. بنابراین در عبارت پیکتی شاید G سقوط کرده باشد اما نرخ آینده R نیز کمتر شده است.
علاوه بر این، نویسندگان استدلال میکنند که این اقتصاددان فرانسوی به عواملی مانند مالیات، هزینههای مدیریت صندوق و سبک زندگی مجلل که نرخ خالص بازگشت را برای سرمایهگذاران کاهش میدهد بیتوجه بوده است. آنها از بررسی ساده و سریع ثروت اعضای فوربس 400 (Forbes 400) استفاده میکنند که فهرستی سالانه از ثروتمندترین افراد جهان است و اولین بار در سال 1982 جمعآوری شد. 69 خانواده (از میان 297 خانواده) که در ابتدا و انتهای فهرست قرار دارند، شاهد نرخ بازگشت واقعی سالانه 4 /8 درصد بودند که مقدار بدی نیست اما از شاخصها بسیار کمتر است. اگر بر اساس این فرضیه که میزان ثروت برخی خانوادهها فقط یک دلار از نقطه آستانه کمتر بود برخی خانوادههای خارجشده از فهرست را دوباره وارد کنیم میانگین بازگشت سرمایه به 5 /6 درصد میرسد. اگر عملکرد آنها در جهانی با بازده کم همچنان پایین بماند، ممکن است ثروت واقعی آنها هیچ رشدی نداشته باشد.
در واقع نویسندگان اشاره میکنند که تحول سریع در فهرست فوربس 400 بدان معناست که ثروت به ارث رسیده ناپایدار است. سهچهارم از خانوادههایی که از ابتدا در فهرست بودند دیگر در آن دیده نمیشوند.
البته خروج از فهرست فوربس 400 به معنای سقوط به تنگدستی نیست. اما ثروت خانوادگی در طول زمان از بین میرود. خانوادههای استور، واندربیلت و کارنگی در اواخر قرن 19 در فهرست ثروتمندترینها بودند اما هیچکدام از بازماندگان آنها در فهرست جدید جایی ندارند. در واقع در گردهمایی مجدد خانواده واندربیلت در سال 1973 حتی یک میلیونر در جمع 120نفری نبود.
شاید نرخهای سنگین مالیاتی که پس از جنگ دوم جهانی اعمال شدند دلیل این سقوط باشند. اما حتی در دوران کنونی که نرخ مالیات کمتر شده است باز هم روند فرسایشی ادامه یافت. در فهرست اولیه فوربس 13 راکفلر و 12 دیوپونت دیده میشد اما فقط یک نفر (دیوید راکفلر) در فهرست سال 2014 ظاهر شد. نویسندگان با بررسی جامعتری که انجام دادند نتیجه گرفتند که وارثان هر 20 سال -به نسبت رشد سرانه تولید ناخالص داخلی- ثروت موروثی خود را نصف میکنند.
اما هیچ کدام از این استدلالها نمیتواند انکار کند که نابرابری در کل افزایش یافته است. اما نویسندگان عقیده دارند که سه رویه همزمان اتفاق افتادهاند. اول، افرادی که از قبل ثروتمند بودند سود بسیار زیادی را به خاطر افزایش تکرارنشدنی ارزش داراییها کسب کردهاند. دوم، ثروت جدید به شکل کارآفرینی نوین در صنایع فناوری و افرادی مانند بیل گیتس و استیو جابز ظاهر شد که پدیدهای کاملاً سالم است. سوم، پاداشهای زیادی به مدیران اجرایی داده شد که سهپنجم از 1 /0 درصد ثروتمندان برتر آمریکا را تشکیل میدهند. این کار تغییر زیادی در شکاف نابرابری درآمدی ایجاد کرد. همانطور که نویسندگان اشاره میکنند میان پاداش مدیران شرکتها و خلق ثروت برای سهامداران رابطه همبستگی اندکی وجود دارد. بنابراین آنها پیشنهاد میکنند به جای وضع مالیات بیشتر، راه موثر مقابله با نابرابری آن است که سهامداران توجه بیشتری به حاکمیت شرکتی داشته باشند.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید