سال بحران، ترس و ترور
اینک آخرالزمان
آیا دیوانه شده است؟ این سوالی است که این روزها اذهان بسیاری از افراد را به خود مشغول داشته است. به نظر میرسد جهان کنترل خود را از دست داده است، بحرانهای متوالی بر سر ما فرود میآیند و جهان سیاست بینالملل به طرز خطرناکی انفرادی میشود.
آیا دیوانه شده است؟ این سوالی است که این روزها اذهان بسیاری از افراد را به خود مشغول داشته است. به نظر میرسد جهان کنترل خود را از دست داده است، بحرانهای متوالی بر سر ما فرود میآیند و جهان سیاست بینالملل به طرز خطرناکی انفرادی میشود.
ما چگونه میتوانیم با احساس زندگی در عصری کنار بیاییم که دیگر آن را درک نمیکنیم؟
چند وقت پیش یک کاربر توئیتر نوشت: من از زندگی در جهان پرهیجان خسته شدهام. کلمات او بیش از هزار بار نقلقول شدند. مردم هر روز در رسانههای اجتماعی میپرسند: چه به روز سال 2016 آمده است؟ این شرایط کی تمام میشود؟ و چه چیزهای دیگری در انتظار ماست؟
رویدادهای سیاسی بینالمللی امسال به شکل ناآرامی همپوشانی داشتند. همیشه به نظر میرسد رویدادی در حال شکل گرفتن باشد اما معلوم نیست چه رویدادی. سرعت تحولات جدید از رویدادهای گذشته بیشتر است. شاید شروع آنها با بهار عربی 2011 باشد اما جنگهای لیبی و سوریه آن را تداوم بخشید و مناقشه بین روسیه و اوکراین و سپس حملات اخیر تروریستی اوضاع را به وخامت کشاند. ما شاهد آن هستیم که جهان به بدترین بیثباتی از سال 1989 تاکنون رسیده است.
هنگامی که چند هفته پیش تلفنهای ما اخبار کودتای نظامی در ترکیه را انعکاس میدادند ما هنوز درگیر تجزیه و تحلیل حمله تروریستی در نیس بودیم. هر شوک به سرعت دیگری را کمرنگ میکند. یکشنبه دو هفته قبل یک پناهجوی سوری بمبی را در یک کنسرت در آنسباخ آلمان منفجر کرد. جمعه بعد دانشآموزی 18ساله 9 نفر را در مونیخ کشت که اکثر آنها نوجوان بودند. و همین چند روز قبل یک پناهجوی 17ساله در ورزبرگ با تبر به گردشگران چینی حمله کرد.
بیش از یک ماه قبل اکثر رایدهندگان بریتانیایی خواستار خروج از اتحادیه اروپا شدند. ناآرامیهای نژادپرستانه، قتلعام در اورلاندو و ظهور دونالد ترامپ نیز ایالات متحده را گرفتار کرد. با این اوضاع میتوان گفت سال 2016 از 2015 یعنی سال بحران مهاجران بدتر است در حالی که سال 2015 از 2014 یعنی سال جنگ اوکراین بدتر بود.
ما در عصر شوکها و بحرانهایی به سر میبریم که به سرعت جایگزین هم میشوند و نمیتوان گفت آیا هرکدام از آنها فقط یک تکانه موقت است یا آغاز یک روند بیپایان. البته تعداد مطلق آشوبها در سالهای اخیر ثابت مانده است اما شواهد حاکی از آن است که ما در عصر جدیدی از بیثباتی جهانی قرار داریم. بیثباتی در خاورمیانه، در نظم امنیتی اروپا و در اتحادیه اروپا بزرگترین رویدادهای ژئوپولتیک عصر ما هستند. علاوه بر این تغییر اجتماعی در بسیاری از کشورهای غربی رخ داد: بسیاری از شهروندان از طبقه حاکم عصبانی هستند چرا که خود را قربانیان جهانیسازی، تجارت آزاد و مهاجرتها میدانند. این عصبانیت باعث شد ظرف چند سال جنبشهای سیاسی از حاشیه به متن کشیده شوند: دونالد ترامپ، جنبش خروج بریتانیا (برگزیت) و جبهه ملی آلمان از این جمله هستند. اردوگاههای کلاسیک سیاسی در حال ناپدیدشدن هستند و نبرد بین چپ و راست به نبرد بین انزواگرایان و طرفداران بینالمللیشدن تبدیل شده است.
هر چند گاه مراحلی در سیاست بینالملل دیده میشود که در طی آن تحولاتی در چند هفته رخ میدهند. تحولاتی که ابعاد آنها از تحولات چنددههای نیز بزرگتر است. آیا سال 2014 و 2016 را باید جزو این مراحل دانست؟ این سالها با بسیاری از مراحل پرآشوب قرن گذشته زمانی که جنگ جهانی آغاز شد یا سال 1989 که جنگ سرد پایان گرفت و نظم جهانی شکل دیگری یافت قابل مقایسه نیستند. علاوه بر این معلوم نیست امسال با همان بحرانی پایان پذیرد که با آن آغاز شده بود.
این احتمال نیز هست که بیثباتی جهانی به وضعیت پذیرفتهشده تبدیل شود. جهان باثبات دهه 1990 دیگر باز نمیگردد. ما باید این حقیقت را بپذیریم که در جهان آزمایش و خطا هستیم.
بسیاری امور بدون هیچ نظمی اتفاق میافتند: توازن قدرت بین آمریکا و چین، آینده اتحادیه اروپا، جناح شرقی ناتو، نظم اقتصادی جهانی، رابطه بین مدرنیته و اسلام سیاسی از این موارد هستند که دموکراسی و حقوق بشر در غرب را هم میتوان به آن افزود.
پیدا کردن رشتهای که همه این موارد را به یکدیگر وصل میکند دشوار است. برخی اثرات علی-معلولی و برخی دیگر تصادفی هستند. در برخی دیگر نیز ارتباطات واضحی دیده میشود اما ما اغلب باید به گمانهزنی بپردازیم. آیا خونسردی جنایتکاران در ارتکاب قتل ارتباطی با تصاویر وحشتناک جنگ سوریه دارد؟ آیا مقامات نظامی ترکیه به این دلیل با کودتا موافقت کردند که کشورشان در محاصره خشونت و منطقه درگیر بحران است؟ و آیا اردوغان هنگام به تعلیق درآوردن کنوانسیون حقوق بشر اروپا از پوتین تقلید میکند؟ بیثباتی خود بیثباتی میآورد و این همان چیزی است که ما هر روز به چشم میبینیم.
نمیتوان گفت بیثباتی جهانی چه زمانی آغاز شد. واضح است آنطور که فرانسیس فوکویاما پیشبینی کرده بود 1989 سال پایان تاریخ نبود. پایان جنگ سرد نیز به معنای محو رقابت بین دو ابرقدرت بود. رقابتی که جهان را در حالت تعلیق نگه میداشت. اما پس از دوران کوتاه سلطه ایالات متحده و آرامش نسبی دهه 1990 تاریخ یکبار دیگر با حملات 11 سپتامبر و جنگ عراق سر بلند کرد. رویدادهایی که مسوول اتفاقات امروزی جهان هستند.
جنگ عراق دو نتیجه داشت: سقوط دولت عراق و ظهور تروریسم در منطقه با تولد داعش از میان ویرانههای حکومت ظالمانه صدام حسین، حمله جرج بوش آغاز گسترش بیش از حد قدرت نظامی آمریکا و در عین حال شروع انزواطلبی در سیاست خارجی آن کشور بود. باراک اوباما نیروهای آمریکا را از خاورمیانه و اروپا بیرون کشید. او قصد داشت بیشتر بر منطقه اقیانوس آرام تمرکز کند، جایی که چین حوزه خود را توسعه میداد. اوباما قصد داشت مداخلهگری را کنار بگذارد و در تهاجم به سوریه مشارکت نکند هرچند اذعان کرد که وضعیت منطقه از کنترل خارج شده است.
اگر آمریکا، اروپا و سایر کشورهای قدرتمند نخواهند نظم را بر قرار سازند آنگاه یک خلأ ژئوپولتیک ایجاد میشود. همان چیزی که اکنون شاهد آن هستیم. تاکنون چین هم علاقهای به ایفای نقش نظامی در جهان نداشته است. اگر دونالد ترامپ به ریاستجمهوری آمریکا برسد این کشور خود را بیشتر از عرصه جهانی کنار خواهد کشید و این به معنای پایان ناتو است. اروپاییان آنقدر ضعیف هستند که نمیتوانند خلأ آمریکا را پر کنند. اکنون سیاست خارجی غرب بیش از هر زمانی اهمیت پیدا کرده است.
بهار عربی دومین عامل بیثباتی ژئوپولتیک در منطقه خاورمیانه است. بهار عربی با نارضایتی از شرایط اقتصادی در کشورهای عربی آغاز شد و رشد سریع جمعیت آن را تشدید کرد. جوانان خشمگین حاکمان باقیمانده از دوران استعمار را برکنار کردند اما در بیشتر شهرها هرج و مرج، نزاع فرقهای و بیثباتی به جای شکوفایی و دموکراسی حاکم شد. ساختارهای دولتی قدیمی در سوریه، لیبی و عراق فرو ریختند. مرزها به هم ریخت و بسیاری از اندیشمندان به یاد دوران جنگ 30ساله افتادند. اکنون بیثباتی خاورمیانه گریبان ترکیه را گرفته و ساختارهای دولت را زیر سوال برده است. در ترکیه اسلام سیاسی با سنتهای سکولار درگیر شده و کشور را در آستانه جنگی داخلی قرار داده است.
هر چه ترکیه بیشتر از اروپا فاصله بگیرد ناآرامی در منطقه بیشتر میشود و عواقب آن هم به اروپا کشیده میشود. قاره اروپا حائل مهم بین شرق و غرب را از دست خواهد داد.
اگر اروپا احساس عدم امنیت نمیکرد تاثیرات بحران ژئوپولتیک چندان عمیق نبود. تاثیر بحران بر ما شدید است چون ما دیگر به خود اطمینان نداریم. بیثباتیهای بیرونی به بیثباتیهای داخلی دامن میزنند.
تروریسم زندگی عادی ما را تهدید میکند در حالی که عوامفریبی (پوپولیسم) ملیگرایانه فرهنگ سیاسی را هدف قرار داده است. از زمان بحران مالی سال 2007 این ابهام وجود دارد که آیا نظام سرمایهداری هنوز هم کارآمد است؟ بسیاری از کشورهای اروپایی با رشد اندک، بیکاری زیاد و نابرابری فزاینده مواجه هستند. طبقه جدیدی از شهروندان عصبانی پدید آمده است. رایدهندگانی که حس میکنند کنار گذاشته شدهاند، مورد تهدید قرار دارند و در جامعه نمایندهای ندارند. پوپولیستهای ملیگرا از این بحران سود میبرند. آنها با خودکامگی پوتین موافقند، آتش گفتارهای ضدمسلمانان را شعلهور میکنند و در رویای پایان دادن به اتحادیه اروپا هستند. اینها کسانی هستند که از درون با غرب میجنگند.
تمایل نگرانکننده دیگر در غرب تمایل به باور نظریههای توطئه است که پس از بهار عربی در برخی کشورها و از طریق فیسبوک و توئیتر منتشر میشوند و فضای کشورها را مسموم میکنند. حتی در اروپا نیز برخی شهروندان فراموش کردهاند که واقعیت مبتنی بر حقایق هنوز وجود دارد. اعتبار رسانهها و سیاستمداران کلاسیک زیر سوال رفته و در مقابل شایعات و دروغها باورپذیرتر شدهاند.
در آغاز بهار عربی این بحث وجود داشت که آیا قیامهای تونس، مصر یا سوریه بدون فیسبوک و توئیتر امکانپذیر بود. احتمالاً این قیامها اتفاق میافتادند اما معترضان نمیتوانستند به سرعت کنونی بسیج شوند. این موضوع هنوز هم صادق است. رسانههای اجتماعی بیشتر از گذشته جهان را به ما نزدیک و درک آن را آسان میسازند. اما همزمان احساس دائمی عدم امنیت را ایجاد و تشدید میکنند. این رسانهها اخبار هر شوک، حمله یا خشونت در جهان را منتشر میسازند و همگان را در انتظار آن میگذارند که بحران برایشان اتفاق بیفتد. با وجود این امیدواری به آینده در این جهان سرشار از بحران کاهش مییابد.
بسیاری از ما دیگر جهان را درک نمیکنیم. شاید تاریخدانان نسلهای آینده بتوانند دقیقاً آنچه را که ما امروز تجربه میکنیم طبقهبندی و شفاف کنند. اما نباید در مقابل بحران تسلیم شد. اکنون زمان باور به ارزشهای خود و مبارزه برای جامعهای است که به آن باور داریم. زمانی میتوان بر آشوبهای ژئوپولتیک غلبه کرد که باورهای افراد و کل کشور شفاف و یکسان باشند.
اول از همه لازم است تاسیسات خارجی جهت مشخصی در پیش گیرد: مبارزه با دیکتاتورها و مدیریت بحرانهایی که شاهد آن هستیم.
منبع: اشپیگلآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید