آیا موسسه نیاوران میتواند قطبنمای اقتصاد ایران شود؟
راه نو
چند ماهی بود که از خدمت سربازی ترخیص شده بودم و طبق عادت همیشگی در حال ورق زدن روزنامه اطلاعات بودم که آگهی مندرج در صفحات داخلی این روزنامه نظر من را به خود جلب کرد «پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی سیستمهای اقتصادی - اجتماعی».
علی فرحبخش / تحلیلگر اقتصادی و فارغالتحصیل پیشین موسسه
چند ماهی بود که از خدمت سربازی ترخیص شده بودم و طبق عادت همیشگی در حال ورق زدن روزنامه اطلاعات بودم که آگهی مندرج در صفحات داخلی این روزنامه نظر من را به خود جلب کرد «پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی سیستمهای اقتصادی - اجتماعی». عنوان رشته اندکی برایم عجیب بود، زیرا همواره فکر میکردم مهندسی معادل است با عملیات فنی در حالی که این بار، این عبارت در کنار موضوعات اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته بود که از زمان نوجوانی برایم جذابیتی خاص داشت. به هر حال اگرچه موضوع رشته همچنان برایم جعبه سیاه بود، در آزمون ورودی آن شرکت کردم که مشتمل بر دروس ریاضیات، آمار، زبان انگلیسی و برنامهنویسی کامپیوتر بود (مدلی مشابه امتحانات GMAT که معیار پذیرش دانشجو در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان است). پس از قبولی در امتحان کتبی به مصاحبه دعوت شدم. در این مصاحبه بیش از آنکه سوالات تئوریک محض مورد توجه قرار گیرد (آنچه بعدها در بسیاری از مصاحبههای دانشگاههای دیگر دیدم) نوع نگرش مصاحبهشونده در خصوص مسائل اقتصادی و اجتماعی، شیوه تفکیک مسائل و استدلالات انجامشده در خصوص عوامل برخی پدیدههای ملموس اقتصادی به
آزمون گذاشته میشد. از همان زمان احساس کردم در محافل عمومی شک و تردید زیادی در خصوص این رشته وجود دارد. به هر کس میگفتم پس از خواندن مهندسی اکنون در رشته اقتصاد تحصیل میکنم، تصور میکرد چون در رشته خود کارنامه قابل قبولی نداشتهام از سر ناچاری به این رشته پناه آوردهام، جالبترین واکنش از سوی یکی از بستگانم بود که میگفت آیا اساساً رشته اقتصاد در ایران کاربرد هم دارد؟ در محافل تخصصی شاید از ابتدا نوک انتقادات در دو موضوع خاص در برابر موسسه قرار داشت. اول آنکه در حالی که تعداد زیادی دانشجو در مقاطع مختلف در دانشگاههای دولتی و آزاد مشغول آموزش اقتصاد هستند چه نیازی برای تاسیس یک موسسه خاص با امکانات ویژه برای تدریس دروس اقتصادی وجود دارد. مساله دوم آنکه چرا باید آموزش را متمرکز بر دانشجویانی کرد که فاقد سابقه تحصیلی در اقتصاد هستند و پس از چهار سال مطالعه در رشته دیگری اکنون در دوره کارشناسی ارشد به فراگیری اقتصاد میپردازند. پاسخ به انتقاد دوم بسیار سهلالوصول بود. امتحان موسسه به قول فوتبالیها یک بازی عادلانه یا Fair Play بود که همه دارندگان لیسانس در رشتههای فنی، علوم پایه و از جمله اقتصاد میتوانستند
در دروس پایه به رقابت بپردازند و قبولی تقریباً به ندرت دانشجویان اقتصاد در امتحان ورودی بیش از همه به کیفیت تحصیلی دانشگاههای اقتصاد مربوط میشود تا ایجاد مانع ورودی برای پذیرش دانشجویان اقتصاد. در پاسخ به انتقاد اول باید پذیرفت که سیستم آموزشی موسسه تفاوتی ساختاری با سایر مراکز آموزشی کشور داشت. مهمترین مزیت موسسه را باید تاکید فراوان بر آموزش صحیح مبانی اقتصاد دانست. مفسران فوتبال وقتی با بازیکنی مشهور روبهرو میشوند اولین سوالی که مطرح میکنند آن است که اولین مربی فوتبال شما چه کسی بوده است؟ به نظرم عدم آموزش صحیح مبانی اقتصاد یکی از بزرگترین مشکلات سیستم آموزشی دانشگاههای کشور است که گاه تا دوره دکترا دیوار کج بالا رفته است. در این خصوص اعراب جمله معروفی دارند که آموزش در مراحل اولیه را همچون کندهکاری در سنگ میدانند و میگویند : «التعلم فی الصغر کالنقش علی الحجر». به لحاظ تئوریهای اقتصادی نیز این موضوع کاملاً قابل توجیه است. زیرا آموزش نیز مانند تولید هر کالای دیگری دارای بازده نهایی نزولی است و به همین دلیل سرمایهگذاری در مراحل اولیه آموزش از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. مزیت دوم را باید
ترکیب متعادل آموزش تئوریک و انجام تحقیقات کاربردی در موسسه دانست. مشکل بزرگی که در کشور گاه از آن با نام «عالمان بیعمل یا عاملان بیعلم» یاد میشود. امکان انجام طرحهای کاربردی در حوزههایی از جمله اقتصاد خرد، اقتصاد کلان، اقتصادسنجی و ... فرصت مغتنمی برای دانشجویان بود که آنچه در دروس ترم فرا گرفته بودند در عمل به کار ببندند و گام مهمی در نهادینه کردن آموزش مبانی اقتصاد به شمار میرفت. شاید چنین تجربهای به ندرت در سایر مراکز آموزشی اقتصاد کشور به چشم بخورد و گاه با دانشجویانی روبهرو میشوید که با انباشت معتنابهی از آموختههای تئوریک از کاربرد آنها در مسائل روزانه عاجز هستند. همچون آموزندگان زبان انگلیسی که گاه هزاران واژه را حفظ کرده و دهها نکته گرامری را آموختهاند بدون آنکه قادر باشند سادهترین جملات را برای بیان مقصود خود به کار گیرند. یادم میآید چندی پیش با یکی از دانشجویان ممتاز یکی از دانشگاههای کشور که به نام قطب اقتصاد هم شناخته میشد روبهرو شدم. به من میگفت روش حرف زدن شما خیلی عجیب است. گفتم مگر به چه زبانی حرف میزنم، میگفت آخر حرفهای عادی خود را با تئوری اقتصاد میزنید. گفتم آخر ما
آموختهایم که چگونه از نظریات اقتصادی برای توضیح مشاهدات روزمره خود استفاده کنیم. سومین مزیت موسسه وجود استادان تماموقت و نسبت بسیار خوب تعداد دانشجو به استاد بود. این امر کمک مهمی بود تا آموزش در موسسه یک آموزش تماموقت باشد و فقط به ساعات تدریس استادان محدود نشود. به نظر شخصی خودم آنچه در دوران تحصیل در ساعات غیردرسی آموختهام ارزشی شاید بیش از آنچه دارد که در کلاسهای تئوریک فرا گرفتم. چهارمین مزیت مهم موسسه تقدم کیفیت بر کمیت آموزش بود. در سالهای پس از فارغالتحصیلی با دانشآموختگان اقتصاد زیادی مواجه شدهام که با وجود خواندن کتابهای متعدد در زمینههای اقتصاد خرد یا کلان و با بهرهگیری از استادان معروف در این رشته، هنوز از تفسیر موضوعات ساده اقتصادی ناتوان هستند، تصور میکنم تاکید بر آموزش کمی یا حجمی اقتصاد بدون آموزش صحیح مبانی اقتصاد کار بیهودهای است. یکی از عوامل مهم موفقیت فارغالتحصیلان موسسه، چه آنان که در داخل کشور ماندهاند و چه آنان که راه مهاجرت در پیش گرفتهاند، همین آموزش کیفی بوده است. در اینجا به نکته دیگری اشاره میکنم و آن انتقاد سومی است که در سالهای اخیر نسبت به موسسه وارد شده
است. پذیرش تعداد زیادی از دانشجویان موسسه در دانشگاههای معتبر اروپا و آمریکا و مهاجرت آنان به خارج از کشور شاید به نوعی تردید در خصوص فلسفه وجودی موسسه منجر شده است. در پاسخ به این انتقاد باید گفت هیچ موسسه آموزشی در جهان مسوولیت تعیین محل زندگی فارغالتحصیلان خود را ندارد و یک نهاد آموزشی فقط مسوولیت ارتقای کیفی شیوههای آموزشی خود را دارد، ضمن آنکه مهاجرت تعداد زیادی از دانشآموختگان موسسه بیش از آنکه به عوامل درونزای داخل موسسه مربوط باشد از عوامل برونزای خارج از موسسه نشات گرفته که این عوامل خارج از حیطه اختیار متولیان این مرکز بوده است. البته باید اذعان داشت که تعداد زیادی از فارغالتحصیلان موسسه در داخل کشور ماندهاند و در منصبهای خود منشاء اثر بودهاند. حب و بغضها نسبت به این مرکز آموزشی و متاثر شدن آن از نوسانات سیاسی باعث ادغام آن با نهاد دیگری شد که هیچ سنخیتی با آن نداشت. این تصمیم اداری نقطه آغازی بر پایان دوره طلایی موسسه بود. شکستی ساختاری که در تاریخ موسسه از آن با عنوان موسسه قدیم و جدید یاد میشود. اکنون که موسسه دهه سوم فعالیت خود را میگذراند، به نظر میرسد همگام با برنامه احیای
سازمان مدیریت، گامهای مهمی برای تجدید ساختار موسسه در راه است. موسسهای که باید نقش قطبنمای دولت جدید در فعالیتهای خود را ایفا کند.
دیدگاه تان را بنویسید