ضرورت زمان و نیازهای اقتصادی کشور چگونه اهمیت تکنوکراتها را پررنگ کرد؟
تکنوکراتها میزبان جزیره ثبات
از میان تکنوکراتهای عصر پهلوی دوم، اگر کسانی چون عبدالله انتظام، ابوالحسن ابتهاج، رضا فلاح، عبدالحمید شیبانی و فواد روحانی را متمایز کنیم، اغلب فنسالاران این دوره ثمره خود را در دهه ۴۰ به شکوفایی رساندند. عصری که پس از رکود حاصل از طرح اصلاحات ارضی و دگرگونه شدن مناسبات شهر و روستا، و هجوم روستاییان به حاشیههای شهر، به تدریج رو به استقرار نهادهای اقتصادی قدرتمندی آورد که زمینهساز تحولات شگرف در دهه ۵۰ شمسی شد.
از میان تکنوکراتهای عصر پهلوی دوم، اگر کسانی چون عبدالله انتظام، ابوالحسن ابتهاج، رضا فلاح، عبدالحمید شیبانی و فواد روحانی را متمایز کنیم، اغلب فنسالاران این دوره ثمره خود را در دهه 40 به شکوفایی رساندند. عصری که پس از رکود حاصل از طرح اصلاحات ارضی و دگرگونه شدن مناسبات شهر و روستا، و هجوم روستاییان به حاشیههای شهر، به تدریج رو به استقرار نهادهای اقتصادی قدرتمندی آورد که زمینهساز تحولات شگرف در دهه 50 شمسی شد. شاید مایوسکننده بود که این رونق بازار کسب و کار و شکوفایی اقتصاد ملی، با افزایش چندبرابری قیمت نفت و تغییر مناسبات جهانی با نفت و حذف تکنوکراتهای ملی، شاه آنچنان خود را مستغنی از متخصصان و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی دید که محو نسبی این طبقه فنسالار از دستگاههای تصمیمساز ملی، شاه را نسبت به پیامدهای آتی چنین خلئی بیدار نساخت.
کودتای 28 مرداد و سقوط دولت ملیگرای مصدق و قلع و قمع حزب توده عملاً گروهها و فعالان سیاسی و روشنفکرانی که پس از سقوط رضاشاه در دهه 20 خود را به نمایش گذاشته بودند در نهایت منجر به حذف بخشی از جامعه آن زمان شد که رسالت روشنگری را برای خود قائل بود و جامعه سیاسی را از رکود و بنبست رهایی میداد. دهه 40 با آغاز طرح اصلاحات ارضی دو رویداد بزرگ را دامن زد؛ حذف ملاکان و فئودالهای استخواندار جامعه که آشکارا از آچمز شدن هستی و سرمایه خود دچار حیرت شده بودند و نیز تجار و صاحبان سرمایه که در فضای آزاد به کسب و کار مشغول بودند. بیم حمله و هجوم دولت به سرمایههای آنان، موجودیت اقتصادی آنان را هراسناک نمود. انتقال سرمایهها از بانکها به خانهها و زیرزمینها بخشی از تمهیداتی بود که به سرعت عملی شد و کاهش نقدینگی نظام بانکی، کشور را کاملاً مختل ساخت.
حذف طبقه ارتش و امرا که در سالهای دهه 30 با نصیحت و اندرز، شاه جوان را مدیریت میکردند و عملاً امور کشور را در دست داشتند، فاز بعدی اقدام شاه بود که تا اوایل دهه 40 به طول انجامید. بنابراین ظهور سیاستمداران و تکنوکراتهای جوان که ترجیحاً میبایست کوچکتر از شاه هم میشدند ضرورت یک دگردیسی اساسی را فراهم کرد. اسدالله علم دوست و همنشین قدیمی شاه و حسنعلی منصور تکنوکرات تازه از فرنگ برگشته، وظیفه تسهیل این ضرورت را به خوبی انجام دادند.
عمر کوتاه هر دو در بالاترین سطح قوه مجریه عملاً امکان آن را فراهم نکرد که اصلاحات عمیقتری انجام گیرد. اما نیازهای اولیه جامعه در خلأ مانده آن زمان را مرتفع ساخت. ظهور تکنوکراتهای وطنی که در کنار مشاوران آمریکایی به تدریج درس پس میدادند به تدریج مدار کشور را روی ریل انداختند. محمدعلی صفیاصفیاء، علینقی عالیخانی، غلامرضا مقدم، محمد یگانه، مهدی سمیعی، خداداد فرمانفرماییان، ابوالقاسم خردجو و رضا نیازمند نمایندگان شاخص آن عصر بودند. عصری که پس از رکود اقتصادی و قلع و قمع سیاسی سر برآورده و فرصت تاریخی یافتند تا نقش مهمی ایفا کنند.
تکنوکراتها چه خاستگاه و آرمانی داشتند. ضرورت زمان و نیازهای کشور چگونه اهمیت آنان را پررنگ ساخت. نویسنده کتاب «تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران» از غربت و گمنامی این گروه در جامعه ایرانی مینویسد. تکنوکرات یا فنسالار، و سلطه تکنوکراسی یا فنسالاری، واژه آشنایی در نوشتههای فارسی در علم سیاست و حکومت نیست. اما واقعیت این است که ایران در عصر پهلوی، در دوره کوتاهمدتی به دلایل و علل مختلف در تسلط آنان بوده است. دوره تاریخی که کتاب حاضر تلاش میکند با روایتهای دکتر رضا نیازمند زوایای آن را روشن کند.
واژه تکنوکراسی ابتدا برای تبیین کاربرد روشهای علمی برای حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی به جای روشهای سنتی حلوفصل امور است. واژه تکنوکراسی از کلمات یونانی به معنی قدرت مهارت در حکومت گرفته شده است. تکنوکراتها افرادی آموزشدیده و ماهر هستند که در کسب و کارهای مختلف، مشکلات اجتماعی و اقتصادی مهم را قابل حل میدانند و اغلب برای این مشکلات راهحلهایی ارائه میدهند که بر محور علم و خرد استوار است. یا شناخت تدبیر و خرد محور حل مشکلات است و بیشتر در جایی نقشآفرینی میکنند که مجموعهای که به آنها مربوط است بر همین محور کار کند و منطق علمی آنها را بپذیرد. اینها معمولاً از بوروکراتها خود را متمایز میکنند و نیز از دموکراتها که تلاش میکنند آنطور به مشکلات پاسخ دهند که مردم بپسندند. به عبارت دیگر، در بسیاری موارد ممکن است حکومت تکنوکراتها لزوماً انتخابی نباشد و حتی آنها از روشی دموکراتیک که به انتخاب و استیلای آنها منجر شود، احتراز کنند.
تکنوکراسی به معنای سلطه تکنوکراتها در تمامی سطوح تصمیمگیری در کشوری مانند ایران با سابقه طولانی سلطه حکومتگران اقتدارگرا واژهای مبهم به نظر میرسد. اما واقعیت این است که در دورهای که کمتر ابعاد آن شناخته شده است این سلطه وجود داشته است. روایتهای این کتاب ممکن است حوادث تلخ و شیرین افزایش قدرت تکنوکراتها در مدیریت صنعتی را که به پیشرفت شایان اقتصادی منجر شد، روشنتر کند. در این دوره کمترین اشتباهات در تصمیمگیریهای اقتصادی صورت گرفت و تصمیمات قاطع و مهمی اتخاذ شد که نسبت به دورههای گذشته و پس از آن، که از استیلای تکنوکراتها کاسته شد، بسیار عقلانیتر و کمهزینهتر بود. جالب توجه اینکه در اقدامات تکنوکراتها نوعی روح میهنپرستی نیز مشاهده میشد، اگرچه ماهیت برنامههای اقتصادی بر اساس تقویت اقتصاد ملی تدوین شده بود. همه این موفقیتها در اثر آزادی عمل تکنوکراتها در استفاده از بودجه دولتی، اختیارات اداری و تصمیمات قانونگذاری و تایید سیاسی این تصمیمات رخ میداد.
ظهور تکنوکراتها در ایران در دهه 1340 شمسی، برخلاف آنچه گفته شده است، نه به واسطه خواست شاه مبنی بر ایجاد طبقه مستخدم عمومی جدید بود که هیچ جاهطلبی سیاسی نداشته باشد و نه به واسطه تحولات بینالمللی. دکتر نیازمند در این کتاب میگوید اعتبار و افتخار ظهور این طبقه جدید را نباید به شاه داد، چون او حداقل دو تن از کلیدیترین افراد در تکنوکراسی جدید را خیلی زودتر از آنکه نتیجه فعالیتهایشان به ثمر برسد نهتنها از تصمیمگیری برکنار کرد بلکه در هرگونه سطوح تصمیمگیری برکنار و عملاً خانهنشین کرد. نخست با دستور خودش دکتر عالیخانی را و سپس در نتیجه برنامه ارزیابی وزارتخانه توسط هویدا، دکتر یگانه را. به علاوه ظهور مستخدم عمومی جدید در غرب به معنی مامورانی که علاقه سیاسی خاصی ندارند و تعهد خود را به کار اجرایی و اجرای روح قانون دادهاند قبل از اینها ظهور و توسعه یافته بود.
اگرچه تکنوکراتها هیچ جاهطلبی سیاسی نداشتند، اما تنها مجری دستورات و توصیههای دربار هم نبودند و از مقررات وضعشده توسط خودشان تبعیت میکردند. همین امر کافی بود که اقدامات آنها به تدریج با برخی توصیههای شاه در تضاد قرار گیرد و شاه چنین بپندارد که به دستورات او وقعی نمینهند. همین امر برای ذهنیتی که همه چیز را توهم توطئه میپنداشت کافی بود تا دست آنان را از تصمیمگیریهای مستقل کوتاه کند.
دکتر رضا نیازمند، یکی از همان تکنوکراتهای بیادعا، کارآزموده و حافظ منافع ملی کشور بود که از سال 1324 با دستگاه پهلوی همراه شد اما هرگز آلوده آن نشد. او در سال 1324 فعالیت خود را با دولت آغاز کرد و بعدها با تحصیلات مدیریت صنعتی و حسابداری در آمریکا مجدداً به ایران بازگشت و در سازمان برنامه و بودجه رئیس ایرانی موسسه آمریکایی جرج فرای شد. گروهی که برای رسیدگی به نواقص مدیریت در کارخانجات و تهیه پیشنهادها و اصلاح وضع آنها در ایران ماموریت داشتند.
معاون فنی علینقی عالیخانی -وزیر اقتصاد -و ناظر دولت در بانک توسعه صنعتی و معدنی و بعدها نماینده دولت ایران در «هیات مدیره سازمان بهرهوری آسیایی» در توکیو شد. این تجربه باعث شد در سال 1345 با حفظ سمت در وزارت اقتصاد سرپرست گروه «برنامهریزی صنایع» در سازمان برنامه شود و در سال 1346 عضو هیات مطالعهکننده قرارداد ذوبآهن با روسها شد.
عمده خدمات نیازمند، تاسیس سازمان مدیریت صنعتی و ریاست سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران بود که به راهاندازی ماشینسازی تبریز و اراک و همچنین تراکتورسازی در این دو شهر منتهی شد. مدتی مدیرعامل نساجی مازندران بود و بعدها مدیرعامل مصالح ساختمانی کشور شد که به افزایش چشمگیر سیمان ری منجر شد. تاسیس شرکت یوریران که به مطالعات اورانیوم متمرکز و خرید آن از کشورهای دیگر مامور شد. عضو شورای فولاد مبارکه و بعدها پس از انقلاب مشاور معدنی رئیسجمهور پاناما شد.
دیدگاه تان را بنویسید