نان یا آب؛ آیا مجبور به انتخاب یکی از آنها هستیم؟
سرنخ گمشده
نان و آب. این دو واژه همواره در کنار هم حیات و بقای زندگی انسانها را به تصویر کشیده است.
نان و آب. این دو واژه همواره در کنار هم حیات و بقای زندگی انسانها را به تصویر کشیده است. در دهههای گذشته شاید هیچگاه دولتها و سیاستگذاران به اندازه امروز برای فراهمسازی آب و نان برای حیات یک ملت با چالش روبهرو نبودهاند؛ از سویی بحران آب و کمبود آن و از سوی دیگر تامین قوت غالب مردم یعنی نان یعنی تولید گندم بیشتر (با توجه به افزایش جمعیت) و مصرف آب بیشتر. بانک مرکزی در گزارش خلاصه تحولات اقتصادی کشور در سال 1392 تاکید بر این نکته دارد که بررسی تحولات منابع آب در کشور نشان میدهد تحت تاثیر کاهش بارندگی نسبت به روند بلندمدت، مدیریت ناکارآمد منابع آب و همچنین بهرهبرداری بیرویه از منابع آب، کاهش منابع آب زیرزمینی تشدید شده است؛ به طوری که براساس شاخص جهانی سازمان ملل که میزان درصد برداشت از منابع آب تجدیدپذیر هر کشور را به عنوان شاخص اندازهگیری بحران آب معرفی میکند، در سال ۲۰۱۱ برای کشور ایران 3 /72 درصد بوده است که حاکی از قرار گرفتن ایران در وضعیت «بحران شدید آب» است. در صورت عدماصلاح رویکردهای مدیریت آب بهویژه در حوزه کشاورزی که بیشترین سهم مصرف آب در کشور را به خود اختصاص میدهد، تشدید
بهرهبرداری از منابع آب زیرزمینی، خشک و شور شدن منابع آب زیرزمینی، فرونشست دشتها، افزایش کسری تراز بازرگانی بخش کشاورزی (یعنی واردات بیشتر)، آسیبپذیری امنیت غذایی و تاثیرپذیری شاخصهای امنیتی و اقتصادی دور از انتظار نیست. بنابراین با توجه به بحران آب، لازم است نوع و میزان تولید محصولات کشاورزی را مطابق با تغییرات آب و هوایی، استفاده بهینه از آب و بهکارگیری تکنولوژی و فناوریهای جدید تنظیم کرد.
از سوی دیگر به دلیل اهمیتی که گندم و فرآوردههای گندم در الگوی غذایی مردم ایران دارند، ۴۰ تا ۴۵ درصد کالری و حدود ۵۰ درصد پروتئین مورد نیاز روزانه هر فرد را تامین میکند، بیشترین سهم مصرف گندم در کشور متعلق به مصرف خانوار است. نتایج طرح جامع الگوی مصرف مواد غذایی خانوار و وضعیت تغذیهای کشور که توسط انستیتو تحقیقات تغذیهای و صنایع غذایی کشور انجام شده، نشان میدهد میانگین مصرف سرانه نان در کشور حدود 320 گرم در روز است که معادل 117 کیلوگرم در سال است. یعنی هر فرد 117 کیلوگرم نان در سال مصرف میکند و برای تولید نان به آرد و برای آرد به گندم نیاز هست. آرد را میتوان از تولید داخلی یا واردات تامین کرد اما همواره به دلیل اهمیت نان در سبد تغذیهای خانوار، گندم به عنوان کالای استراتژیک مطرح بوده و سیاستهای حمایتی گوناگونی برای افزایش تولید آن و رسیدن به مرز خودکفایی صورت گرفته است. همواره این جمله که «نباید قوت غالب مردم به واردات وابسته باشد» تصمیمسازان کشور را برای میزان تولید گندم به وادی خودکفایی کشانده است. به عبارتی سرنخ اصلی حل مشکل که جای دیگری است به فراموشی سپرده شده است و دائماً شعار خودکفایی به جای
عملگرایی واقعی در عرصههایی که باید تحقیق و مطالعه، ترویج و آموزش و بهکارگیری فناوریهای جدید با تخصیص بودجه صورت گیرد از صورت مساله حذف شده است.
هنوز از یادها نرفته است که در سال ۱۳۸۳ با تولید 5 /10 میلیون تن گندم جشن خودکفایی گندم برگزار شد و این خودکفایی بیش از چند سال دوام نیاورد و با افزایش واردات، ایران دوباره به پله اول بازگشت. بحث خودکفایی مطلق که همه نیاز داخلی باید از تولید داخلی باشد و حتی میتوان صادرات داشت جای خودش را به خودکفایی نسبی داد، یعنی میتوان بخشی را از تولید داخلی و بخشی دیگر را از واردات تامین کرد. بر اساس اطلاعات منتشرشده بانک مرکزی متوسط ضریب خودکفایی گندم طی دوره 1387 تا 1392 حدود 6 /74 درصد بوده است، یعنی 6 /74 درصد مصرف داخلی گندم از تولید داخلی و 4 /25 درصد از طریق واردات تامین شده است. در سال 1390 ضریب خودکفایی گندم 97 درصد، سال 1391 حدود 8 /56 درصد و سال 1392 حدود 6 /71 درصد است. مشاهده میشود که ثباتی در ضریب خودکفایی در طول سالهای مختلف نبوده و این رقم کم و زیاد شده است. اطلاعات گمرک ایران نشان از آن دارد که واردات گندم بر حسب سالهای مختلف و شرایط اقلیمی و اقتصادی کشور متفاوت بوده است. به طوری که بر اساس آمار گمرک پارسال، 6 میلیون و 954 هزار تن دانه گندم خوراکی به ارزش دو میلیارد و 289 میلیون دلار به کشور وارد
شد و این محصول در صدر کالاهای وارداتی قرار گرفت. این میزان واردات در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته از نظر وزنی 28 /75 درصد و از نظر ارزشی 3 /57 درصد افزایش را نشان میدهد. این وابستگی کشور به واردات گندم سبب شده هر سال میلیونها دلار ارز برای واردات اختصاص داده شود.
در خلال سالهایی که سیاست خودکفایی گندم در کشور اجرا شده، هیچگاه این سیاست مورد ارزیابی اقتصادی و اجتماعی و فنی از ابعاد مختلف قرار نگرفته است که در وهله اول مشخص شود این سیاست چقدر منافع (درونی و بیرونی) و چقدر هزینه (درونی و بیرونی) دارد و ادامه این سیاست اگر به نفع کشور است یعنی منافع آن بیشتر از هزینه است، حال چه باید کرد؟ مساله اصلی حال حاضر، عدم پاسخگویی به این سوال است نه اینکه ما چون آب نداریم و مشکل آب، پس گندم تولید نکنیم، یعنی وارد کنیم. این راه حل یک سیاستگذار نیست که باید با سیاستگذاری منافع نسل فعلی و نسلهای آتی را تضمین کند. یکبار سیاستگذاران از خودشان سوال کنند بقیه کشورها برای مقابله با کمبود آب و بحران آن چه کردهاند؟ ما چه باید بکنیم؟ آیا سایر کشورها تولید را متوقف کرده و به واردات متوسل شده یا نه از همه راه حلهای ممکن بهینه برای بهبود شرایط موجود بهره گرفتهاند. از مدیریت خاک، آب و تغذیه خاک گرفته تا مدیریت مزرعه و بازار (زنجیره عرضه از تولید تا مصرف). ما برای اینکه به خودکفایی در گندم برسیم چه کردهایم؟ افزایش سطح زیر کشت و استفاده از آبهای زیرزمینی، یعنی سادهترین و ناکارآمدترین
ابزارها. با افزایش سطح کشت گندم سایر محصولات جایگزین مثل جو تولید نشده و به ناچار برای تامین خوراک دام به واردات بیشتر جو متوسل شدهایم و افزایش تعداد چاه و عمق بخشیدن به آن و بحران آب و خاک. حال اگر به جای این دو عمل غیرعلمی و ناکارآمد به دنبال افزایش عملکرد در واحد سطح یا تغییر الگوی مصرف یا کاهش ضایعات در تولید و توزیع و مصرف بودیم، آیا لازم بود سطح زیرکشت افزایش یابد و به تبع آن این میزان از آب برای تولید استفاده شود؟ از طرف دیگر آمار فائو نشان میدهد در سال 2013 عملکرد در واحد سطح گندم ایران دو تن در هکتار و میانگین جهانی 3 /3 تن است به عبارتی عملکرد تولیدی ایران از جهان حدود 40 درصد کمتر است. بیشترین عملکرد گندم در این سال متعلق به کشور نیوزیلند با 9 تن در هکتار است که در حدود چهار و نیم برابر ایران است. این اختلاف فاحش میان عملکرد در واحد سطح همواره در طول سالهای سیاست خودکفایی بوده است و هنوز به میانگین جهانی نزدیک نشده است. آیا نمیتوان با افزایش عملکرد تولیدی به خودکفایی نسبی تولید گندم دست یافت؟ چرا تاکنون با وجود قانون افزایش بهرهوری در بخش کشاورزی این مهم عملی نشده است که ضمن حفاظت از آب و
خاک نیازهای داخلی نیز تامین شود؟
از طرف دیگر آمار سازمان جهانی خواربار (فائو) نشان میدهد در سال 2011 حدود 620 هزار تن ضایعات گندم و محصولات کشاورزی ایران است. آیا اگر این ضایعات به علاوه ضایعات مصرف کم شود نیاز به این سطح زیرکشت و آبیاری آن برای تولید محصول گندم است؟ دولت و سیاستگذاران سرنخ را گم کردهاند و مدام با شتابزدگی همه موضوعات را زیر سوال میبرند و برای آن راهکار موقت ارائه میدهند که توجیهی جز حل موقت مشکل آب در پی ندارد. در سفری که به لائوس داشتم این کشور با سرانه بالای یک کیلو برنج برای هر فرد توانسته است با مدیریت آب و خاک، مدیریت مزرعه و زنجیره عرضه نهتنها در تولید برنج خودکفا باشد بلکه صادر هم بکند، چرا چون علم و تخصص وارد تصمیمگیری شده و دولت به عنوان وظیفه ملی برای حفاظت آب و خاک و زمین و جنگل و مرتع از یک سو و تامین نیازهای غذایی مردم با صرف بودجه و همکاری با کشورهای جهان و توجه به تحقیق، آموزش ترویج توانسته کشت ارگانیک همراه با سایر روشهای نوین را به کار گیرد تا در سایه علم و تدبیر بتواند امنیت غذایی و منافع نسلهای آتی را تضمین کند. سیاستگذاران باید به این سوال پاسخ دهند که چطور میتوان دوروزه مشکل خودرو را حل کرد
اما از زمانی که من پا به عرضه تحقیقات کشاورزی گذاشتهام، از سال 1372 تاکنون، مشکل کشاورزی و کشاورزان ما حل نشده است و هنوز برای گرفتن دو میلیون و پنج میلیون وام برای تولید با مشکل مواجهاند؟ چطور انتظار داریم بدون حمایت منطقی و هدفمند دولت کشاورز ما کشت ارگانیک، تغذیه سالم خاک، بهکارگیری تکنولوژی و فناوری جدید و از این قبیل را برای مزرعه خود داشته باشد. آیا تولید گندم به اندازه خودرو مهم نیست؟
دیدگاه تان را بنویسید