تاریخ انتشار:
خودرویی شدن زندگی ایرانیها چه تبعاتی به همراه داشته است؟
نماد طبقه
اتومبیلها چنان قلمرو خود را در زندگیهایمان گستردهاند که با این وضعیت ترافیک، اگر نگوییم خانه اول، حکماً نقش خانه دوم را برای ما ایرانیها ایفا میکنند؛ تعبیر جامعهشناسان از این موقعیت «اتومبیلیزه شدن» یا خودرویی شدن زندگی است.
اتومبیلها چنان قلمرو خود را در زندگیهایمان گستردهاند که با این وضعیت ترافیک، اگر نگوییم خانه اول، حکماً نقش خانه دوم را برای ما ایرانیها ایفا میکنند؛ تعبیر جامعهشناسان از این موقعیت «اتومبیلیزه شدن» یا خودرویی شدن زندگی است. اما فارغ از مزایایی که نفوذ گسترده خودرو در زندگی روزمره ایرانیها در پی داشته است، شاید لازم باشد این پرسش نیز مورد تامل قرار گیرد که آیا مردم ایران برای مواجهه و بهرهگیری از این نماد تکنولوژی مهیا بودهاند؟ اینکه قدرت خرید ایرانیها به میزانی رسیده که خانوادهها هر یک توانستهاند یک یا چند خودرو شخصی اختیار کنند، در نهایت تا چه حد به نفع کل جامعه تمام شده است؟ به نظر میرسد، بسیاری با این انگاره موافق باشند که خودرو به عنوان وسیلهای که باید موجب ترقی سطح رفاه شود به اسباب زحمت تبدیل شده است. از آثار زیانبار خودرویی شدن جامعه، همین بس که تعداد روزهای با هوای پاک در پایتخت، طی سالهای گذشته به 20 روز هم نرسیده است؛ وقوع وارونگی هوا در زمستانها هم که دیگر هیچ؛ هوای زمستانهای تهران و البته سایر کلانشهرها نهتنها برای گروههای پرخطر که برای همه افراد، ناسالم شده است. مساله
آلودگی هوا در ایران، چنان بغرنج شده است که علاوه بر آنان که در اوج بحران، راهی بیمارستانها میشوند یا در دم جان میبازند، قویترها هم به مرگ تدریجی ناگزیر میشوند. سرازیری بیحدوحصر خودروها به خیابانها، منجر به آلودگی صوتی هم میشود که خطرات آن کمتر از آلودگی هوا نیست. چنانکه گفته میشود، در ترافیکهای سنگین، میزان صدا میتواند تا 80 یا 90 دسیبل هم افزایش پیدا کند؛ حال آنکه تحقیقات نشان میدهد، در ازای هر ۱۰ دسیبل افزایش صدا، خطر بروز سکته مغزی تا ۱۴ درصد افزایش مییابد. البته آلودگی هوا و صدا خود معلول مساله پیچیدهتری به نام ترافیک است. چنان پیچیده که پنداری هیچ راهحلی برای آن نیست. از این گذشته، مساله دیگری که به لطف فراگیری و همهگیری خودرو در میان ایرانیها به سوی پدیدآوردن چالشی بزرگ سوق پیدا کرده، جنگ سرنشینان خودروها برای چند متر جای پارک است. در کشوری که به گواه ادعای سازمانهای بینالمللی حدود 5 /1 درصد از فروش خودرو در جهان را به خود اختصاص داده و دستکم در سالهای اخیر، سالانه حدود یک میلیون خودرو در آن به فروش رفته است، آیا به همین میزان معبر و پارکینگ ایجاد شده؟ و آیا اساساً ظرفیتها
پاسخگوی چنین اشتیاقی به خرید خودرو خواهد بود؟ در این میان البته، اشتیاق ایرانیها به خرید خودروهای گرانقیمت و لوکس هم قابل تامل است. بیدلیل نیست که آمار ورود خودروهای بالای 2500 سیسی در سال 1388 معادل 31 هزار و 312 دستگاه بوده و معلوم نیست اگر دولت یازدهم، ثبت سفارش این خودروها را تحت کنترل نگرفته بود، آمار واردات این خودروها به چه میزان میرسید. اتومبیلهایی که این روزها، بیشتر به وسیلهای برای تفاخر و البته آویختگی به طبقهای خاص مورد استفاده قرار میگیرد. اما بهرغم این تمایل برای به نمایش گذاشتن ظاهر انسانهای لاکچری و مدرن، به چه دلیل رانندگیهایمان همچنان بدوی است؟
دیدگاه تان را بنویسید