تاریخ انتشار:
شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور در رشد پدیده مهاجرت تاثیرگذار است
سراب زندگی بیدغدغه در کمین مهاجران ایرانی
اگر در روزگاری تنها معدودی از خانوادههای ایرانی فرزندانشان را با هدف تحصیلات عالیه روانه خارجه میکردند امروزه بیشتر خانوادههای ایرانی نهتنها فرزندانشان بلکه خود نیز ترک یار و دیار کرده و راهی غربت میشوند.
این روزها در بسیاری از محافل و مجالس که حاضر میشوی مساله مهاجرت به خارج از کشور موضوع گفتوگوهاست. اگر در روزگاری تنها معدودی از خانوادههای ایرانی فرزندانشان را با هدف تحصیلات عالیه روانه خارجه میکردند امروزه بیشتر خانوادههای ایرانی نهتنها فرزندانشان بلکه خود نیز ترک یار و دیار کرده و راهی غربت میشوند. آنهایی که دستشان به دهانشان میرسد هزاران دلار هزینه میکنند و از راههای قانونی به آمریکا، کانادا، اروپا و حتی استرالیا میروند و باقی نیز در همین کشورهای همسایه اقامت میکنند و ضربالمثل «مرغ همسایه غاز است» را به شکل ملموسی به نمایش میگذارند. اما متاسفانه اینگونه حرکتها که همیشه با آمال و آرزوی یک زندگی بهتر انجام میشود نتیجه خوشی دربر ندارد و شاید با مرگ افراد همراه باشد. مانند آنچه در مورد مهاجران غیرقانونی به کشور استرالیا اتفاق میافتد و قایقهایشان نرسیده به ساحل آرزوها در دریا واژگون میشود. «راضیه وطنپرست» یکی از کارشناسان حوزه مهاجرت چرایی میل و اشتیاق وافر ایرانیها به مهاجرت را در گفتوگو با «تجارت فردا» مورد بررسی قرار میدهد.
در سالهای اخیر ما با رشد درخواستهای متعدد مردم ایران برای خروج از کشور مواجه شدهایم. به سفارتخانههای خارجی که مراجعه میکنید با افرادی مواجه میشوید که از نیمه شب در آن محل خوابیدهاند تا صبح بتوانند درخواست مهاجرت کاری یا تحصیلیشان را به مسوول مربوطه ارائه دهند. صفحات روزنامهها مملو از آگهیهای وکلا یا شرکتهایی است که در امر مهاجرت فعالند. در شبکههای ماهوارهای که این آگهیها بیداد میکند. جنابعالی به عنوان یکی از متخصصانی که سالها تجربه کار در امور مهاجرت را داشتهاید دلایل استقبال ایرانیها از پدیده مهاجرت را به چه جهت ارزیابی میکنید و بر اساس دیدگاه شما چرا مردم ما تا این اندازه خواهان ترک کشور و موطن خود هستند؟
ایران کشوری است که در یک دورهای با رشد شدید جمعیتی مواجه بود. این روند از بعد از انقلاب شروع شد و تقریباً تا اواخر دهه70 ادامه پیدا کرد. افزایش میزان باروریها و مهاجرت افاغنه و عراقیها به کشور موجب شد تا ما به یک رشد حدود چهاربرابری جمعیت برسیم که عدد بسیار بالایی است. این رشد شدید جمعیتی باعث شد هرم سنی کودکان سه تا پنجساله، سه تا10ساله و ... در دهه60 به یکباره افزایش پیدا کند. اصطلاح بحران دهه شصتیها هم از همینجا نشات پیدا کرد که در سالهای بعد نیز موجب شد ما با پدیده دیگری با عنوان پنجره جمعیتی مواجه شویم که البته بسیاری از کشورهای دیگر نیز با این پدیده مواجه بودند. کشورهایی مانند کره و استرالیا که به بهترین شکل ممکن از آن استفاده کردند. ما در این پنجره با تعداد زیادی جوان مواجه بودیم که پتانسیل بالایی برای خلاقیت و کار و درصد پایینی از مرگ و میر داشتند. سالم بودند و میتوانستند شور و اشتیاق ایجاد کنند. اما به جهت اینکه ما نمیتوانیم از فرصتهای وجود این هرم سنی استفاده کنیم آنها را به مثابه تهدیدی که نیاز به مسکن، شغل و تحصیلات دارند، میبینیم و به جهت آنکه نمیتوانستیم برای مشکلاتشان کاری انجام دهیم آنها خود اقدام به حل مساله کردند و برای برونرفت از این وضعیت به مهاجرت روی آوردند. این موضوع البته محدود به ایرانیها نمیشود. یعنی در جوامع مختلف زمانی که ما با یک تعداد زیادی از جمعیت مواجه میشویم گزینه مهاجرت به عنوان نخستین راهحل مطرح میشود. در سالهای اخیر با اینکه پیافآر دهه شصتیها و فرزندان متولدشده آنها پایین است اما چون تعداد خودشان زیاد است به مهاجرت روی آوردند. بسیاری از کشورها از این پتانسیل به خوبی استفاده کردند اما ما آن را به بحران مسکن، اشتغال، ازدواج و جمعیت تبدیل کردیم. جوانان از روستا به شهر رفتند و از شهر به استان و در نهایت نیز به خارج از کشور. البته مهمترین مساله در موضوع مهاجرت فرار نخبگان کشور است که البته در سالهای اخیر از این قشر جمعیتی فراتر رفته و تمامی مردم را دربر گرفته است. در حال حاضر ما در سطح وسیعی با مهاجرت خانوادهها مواجه هستیم که برای شغل بهتر، درآمد بالاتر، موقعیت اجتماعی مناسبتر و تحصیلات فرزندانشان اقدام به خروج دائمی از کشور میکنند. مهمترین علت در پدیده مهاجرت، مشکلات اقتصادی و فشارهای اجتماعی و مسائل سیاسی است اما به گمان بنده موجهای تبلیغاتی نیز در این زمینه بسیار اثرگذارند. بعضی از مردم ایران بدون تحقیق در مورد تبلیغات تلویزیونی و ایدهآلهایشان مهاجرت میکنند اما پس از چندی با مشکلات فراوانی مواجه میشوند. با این وجود اما به جهت آبروداری و اینکه رویشان نمیشود به کشور برگردند، ترجیح میدهند که در کشور مقصد بمانند حتی اگر با وضعیتی به مراتب بدتر از کشور مادری خود مواجه باشند.
علاوه بر این جریانهای مهاجرتی ایران دربر گیرنده نسلهای اول، دوم و سوم است. گروهی میروند و جایگاه اجتماعی برای خود مهیا میسازند، بعد گروه بعدی و نسل بعدی مهاجرت میکنند و وضعیت را به مراتب بهتر میکنند و زمینه را برای مهاجرت نسل سومیها آماده میسازند. این نکته هماکنون در مورد مهاجران ایرانی کانادا و آمریکا صادق است که تعدادی از ایرانیها در شهرهای خاصی ساکن شدهاند و محلاتی را برای خود به وجود آوردهاند که زبان فارسی زبان نخست آن منطقه است. البته در مورد کشوری مانند استرالیا هنوز این شرایط به صورت کامل پدیدار نشده است اما با سختتر شدن شرایط مهاجرت به اروپا و آمریکا قطعاً مهاجرت به استرالیا طالبان بیشتری پیدا میکند.
شما به موضوع مهاجرت به استرالیا اشاره کردید و گفتید این کشور در مقایسه با اروپا و آمریکا شرایط بهتری برای مهاجرت دارد، این در حالی است که بر اساس قوانین مهاجرتی جدید استرالیا افرادی که به صورت غیرقانونی به این کشور سفر کنند نهتنها حق وارد شدن به خاک استرالیا را ندارند بلکه در صورت رد شدن شرایط پناهندگیشان نمیتوانند در جزایر حاشیهای این کشور نیز اقامت کنند. بر اساس آمار موجود، بالاترین میزان مهاجران غیرقانونی استرالیا نیز متعلق به جامعه ایرانی است. چرا با وجود قوانین سختگیرانه دولت استرالیا، برخوردهای نامناسب مقامات این کشور و شرایط اسفبار عبور از دریا و امکان غرقشدگی، برخی هنوز بر مهاجرت به استرالیا اصرار میورزند؟
شاید یکی از اصلیترین دلایلش مناسب بودن شرایط اقتصادی استرالیا باشد. اساساً ما در انتخاب مقصد به چند مورد توجه میکنیم. ابتدا شرایط اقتصادی و پس از آن پذیرش اجتماعی که در جامعه مقصد با آن مواجه خواهیم شد، است. کشورهایی مانند کانادا، آمریکا و استرالیا که شاکله اصلی آن مهاجرپذیرند نیز برای مردم کشورهای دیگر بسیار جذاب هستند. سالها قبل که قانون تکفرزندی در چین رواج داشت مردم این کشور، استرالیا و نیوزیلند را برای مهاجرت انتخاب میکردند.
اما اینکه چرا برخی در گذشته حاضر بودند با وجود تمام سختیها و مشکلات از راه دریا و با قایق از اندونزی به استرالیا بروند شاید به جهت نداشتن بودجه مناسب بود ولی نمیدانم با وجود تدابیر سختگیرانه دولت استرالیا چرا برخی هنوز بر این شکل از مهاجرت اصرار دارند. این افراد باید بدانند اگر از موقعیت مالی یا تحصیلی مناسبی برخوردار باشند به راحتی میتوانند از راههای قانونی به استرالیا مهاجرت کنند.
چقدر امکان دارد که پس از اجرای تدابیر سختگیرانه دولت استرالیا برخی مقاصد مهاجرتشان را تغییر دهند.
فکر نمیکنم در مقصد مهاجرتشان تغییری اتخاذ کنند تنها ممکن است در مسیر رسیدن به مقصد تدابیر دیگری بیندیشند. در مقطعی وزارت کار با همکاری دولت استرالیا طرحی را برای آموزش نیروی کار ایرانی تصویب کرد اما نتیجه آن معلوم نشد.
طرحی بود که به موجب آن نیروی کار ایرانی برای آشنایی با زمینههای رشد و پیشرفت علوم و فنون مختلف به استرالیا میرفت و باید پس از گذراندن دوره مورد نظر به ایران بازمیگشت اما به جهت آنکه بسیاری از این افراد متقاضی پناهندگی از دولت استرالیا شدند اصل طرح نقض و سپس از دستور کار خارج شد.
این طرح شاید روش خوبی برای آن دسته از افرادی بود که تنها به جهت کسب علم و تحصیل در دانشگاههای استرالیا به این کشور میرفتند و تمایل داشتند پس از اتمام تحصیلاتشان به ایران بازگردند. البته ما نمیتوانیم از آنهایی که در استرالیا ماندند و به ایران بازنگشتند دلیل کارشان را جویا شویم. قاعدتاً آنها شرایط مناسب اقتصادی و اجتماعی کشور استرالیا را اصلیترین دلیل خود ذکر میکنند. سالها قبل قرار بود طرحی با الگوبرداری از کشورهای اروپای شمالی چون آلمان در ایران اجرا شود به این شکل که ما تعدادی از کارگران و مهندسان خود را به یکی از کشورهای صاحب صنعت جهان میفرستادیم تا در یک رشته به خصوص آموزش ببینند و پس از چند سال آنها را به صورت یکجا به یکی از کارخانههای کشور منتقل میکردیم تا تجارب خود را در اختیار صنایع ایران قرار دهند. این افراد در زمان حضور خود در کشور مقصد به رشد و پیشرفت آن کشور کمک میکردند و با بازگشت به ایران نیز دانش خود را در راه اعتلای کشور به خدمت میگرفتند اما گمان میکنم به جهت عدم بازگشت نیروی کار ایرانی از استرالیا این طرح هیچگاه اجرایی نشد. کشورهای اروپای شرقی همین شیوه را البته با مدیریت عالیه خود پیاده کردند و توانستند صنایع خود را به حرکت وادارند اما متاسفانه نیروی کار ایرانی به ایران بازنگشت و البته آنهایی که بازگشتند نیز هیچ کمکی برای رشد اقتصاد ایران انجام ندادند.
دلایل دیگر شکست این طرح چه بود؟
بیبرنامگی دستگاههای داخلی. من در خلال صحبتهایم اشاره کردم کشورهایی که توانستند این طرح را با موفقیت اجرا کنند برای اجرای آن برنامه داشتند. هزار یا دو هزار نفر کارگر را در قالب اجرای این طرح به کشور هدف رهسپار میکردند. آنها علاوه بر خدمت به کشور مقصد در کشور مبدأ نیز با تخصص بیشتر مشغول به کار میشدند.
بر اساس طرح مشترک دولتهای ایران و استرالیا قرار بود علاوه بر تعدادی کارگر و مهندس در مشاغلی چون خیاطی و قصابی و ... نیز نیروهایی به استرالیا بروند و پس از آموختن حرفه مورد نظر به کشور بازگردند اما آنها که رفتند جذب صنعت استرالیا شدند. علاوه بر اینکه ثمری برای اقتصاد ایران نداشتند موجبات دردسر و زحمت دولت کانبرا را نیز فراهم آوردند. استرالیا میتوانست با روش بدی با این افراد برخورد کند اما با صبر و حوصله عمل کرد. کشوری مانند برزیل نیز دقیقاً با مشکلات ما مواجه بود اما این کشور به بهترین نحو ممکن عمل کرد و جمعیت مازاد خود را در مشاغلی چون فوتبالیست، بازیگر و هنرمند به کشورهای دیگر صادر کرد.
این کشور به اندازهای موفق است که اقتصاد آن در حال حاضر یکی از اقتصادهای پیشرو جهان است. اما ما با نیروهای انسانی خود چه کردیم. بهترین آنها را که سالها برای تحصیل و موفقیتشان هزینه کرده بودیم به صورت رایگان و با شیوههای نادرست در اختیار کشورهای دیگر قرار دادیم و آنها را مجبور به ترک کشور خود کردیم. در واقع ما از یک مرحله حساس جمعیتی که ممکن است هر هزار سال یا 10هزار سال یک بار برای کشوری پیش بیاید به بدترین شکل ممکن استفاده کردیم.
با تغییرات صورتگرفته در بدنه اجرایی کشور گمان میکنید سیاستگذاریها باید به چه صورت باشد که ما بتوانیم از توان نیروی مهاجرمان به بهترین نحو استفاده کنیم؟
تصور میکنم مدلسازی برای جریانهای مهاجرتی یک کار قابل انجام باشد. در حال حاضر الگوهای مهاجرتی ما به روشهای غیرقانونی رسیده است و این زنگ خطری برای کشوری است که روزگاری تنها نخبگان و چهرههای شاخصاش تمایل به مهاجرت داشتند اما امروز پایینترین سطوح اجتماعی جامعه نیز به مهاجرت روی آوردهاند. این افراد که نمیتوانند پذیرش دانشگاه آکسفورد را دریافت کنند بنابراین به صورت پنهانی با قایق مسافرت میکنند و با آن مشکلات مواجه میشوند. البته مهاجرت به کشور استرالیا شاید از کشورهای کوچک و توسعهنیافته اروپای شرقی که مقصد این روزهای مهاجران ایرانی است بهتر باشد. یا کشورهایی که به لحاظ اقلیمی هیچ سنخیتی با کشور ما ندارند. کشورهایی که شش ماه سال را در شب و شش ماه را در روز میگذرانند و از جهت روحی، روانی و فرهنگی اصلاً با شرایط کشور ما سازگار نیستند. دولت باید وارد عمل شود و برای افرادی که حاضرند با تحمل هر شرایطی از کشور خارج شوند فکری بکند. میتواند با ایجاد انگیزههای اقتصادی و ملی آنها را ترغیب به ماندن در ایران کند یا حداقل دربرنامهای مشترک با برخی از کشورهای مهاجرپذیر مانند استرالیا همکاری کند و اجازه ندهد تا مردم ایران با تحمل هر شرایطی حاضر به مهاجرت شوند. اساساً مهاجرت موضوع بدی نیست. در مبانی اجتماعی ما مهاجرت محرک توسعه است. اما در حد و حدودی خاص. زمانی که سطح مهاجرت از شکل نرمال خود خارج شود ما با اوضاع فعلی ایران مواجه میشویم والا مهاجرت موتور محرک جامعه است. مهاجرت همیشه در طول تاریخ وجود داشته است.
معمولاً نیروهای نخبه از محیطی که توان پذیرش آنها را ندارند به جاهای بزرگتر میروند، اما این روند نباید یکطرفه باشد. زمانی که جریان یکطرفه باشد، مبدأ از سرمایه انسانی مورد نیاز جامعه خالی میشود و ما را با جامعهای پیر و فرتوت مواجه میسازد. اینکه میگویم مسوولان کشور باید برای اصلاح شیوههای مهاجرتی اقدام کنند نیز برای جلوگیری از مشکلاتی است که در سالهای بعد با آن مواجه میشوند. علاوه بر این نحوه برخورد با مهاجرانی که در اردوگاههای ترکیه یا آلمان ساکن هستند نیز بسیار بد است. آیا شما از اتفاقاتی که در اردوگاههای آلمان و شیوه رفتارشان با مهاجران میشود گزارشی تهیه کردهاید؟ آیا میدانید قوانین مهاجرتی به کشورهای اروپایی از استرالیا بسیار سختتر است؟ با این وجود چرا برخی همچنان به دنبال مهاجرت به این کشورها هستند. ما باید به صورت علمی به بررسی دلایل این موضوعات بپردازیم. اینکه چرا با وجود همه مشکلات برخی هنوز اصرار به مهاجرت دارند و میخواهند به هر شرایطی تن در دهند.
الگوها و آرمانهای جوانان ما نیاز به بازبینی دارد. باید ذهنیت کودکانمان را از همان سالهای نخست تغییر دهیم و آنها را با آموزههای وطنپرستی آشنا کنیم. من از دیدگاههای دولت جدید در مقوله مهاجرت اطلاعی ندارم اما فکر میکنم اساساً در این 20ساله فکری در مورد بحث مهاجرت نشده است که ما با چنین اوضاعی مواجه هستیم.
شما اشاره کردید که مهاجرتهای این روزهای ایرانیان تنها محدود به طبقه نخبه جامعه نمیشود. فردی که وضع مالی خوبی دارد به صورت قانونی و دیگر افراد با روشهای ابتدایی چون قایق مهاجرت میکنند. حال سوال اینجاست اگر این روند مهاجرتی با همین شدت ادامه پیدا کند چه مشکلی در کشور ایجاد میشود؟
قطعاً ما با بحران مواجه میشویم. بحران نیروی انسانی متخصص، بحران پیری جامعه و بحرانهای دیگری که از دل مهاجرت نخبگان به وجود میآید. هدف ما کاستن از بحرانهاست نه افزودن آنها. ما باید بهگونهای برنامهریزی کنیم که نیروی انسانی کارشناس و متخصص تمایل داشته باشد که به کشور خود خدمت کند و حتی در صورت خروج از کشور برای تحصیل یا کسب تجربه، مجدداً به ایران بازگردد. در گذشته که ما با بحران کمبود پزشک مواجه شده بودیم، پزشکانی از هند و پاکستان را وارد کشور کردیم اما پس از چندی با خیل عظیم پزشکان متخصص داخلی مواجه شدیم. حال اما با مهاجرت بیرویه این افراد ما در چند سال آینده مجدداً با بحران کمبود پزشک مواجه خواهیم شد. بر این اساس ما مجدداً در10سال آینده باید پزشک پاکستانی و هندی را وارد کشور کنیم. به همین دلیل است که میگویم هدفگذاری و آیندهنگریمان بر اساس ویژگیهای انسانی و جمعیتی نیست. به گمان بنده اگر ما در مورد بحث الگوی مهاجرت تحقیقات بیشتری انجام دهیم میتوانیم از خروج سرمایه انسانی و مالی از کشور جلوگیری کنیم. تصور میکنم که دولت باید در مورد بحث مهاجرت و الگوی آن از شیوههای جدیدی استفاده کند؛ شیوههای مهاجرتی که در عرصههای داخلی و بینالمللی انجام میشود. ما هیچ گاه نگاه آمایشی نسبت به موضوع مهاجرت نداشتهایم.
یکی از شیوههای جدید مهاجرتی نیز سرمایهگذاری در زیرساختهای اقتصادی کشور هدف نسبت به دریافت مدارک اقامتی است.
بله، متاسفانه این یکی از روشهای خروج سرمایه از کشور نیز محسوب میشود. مثلاً اگر شما امکان پذیرش از یکی از دانشگاههای کشور استرالیا یا کانادا و حتی آمریکا را نداشته باشید میتوانید با سرمایهگذاری در فعالیتهای اقتصادی این کشورها به راحتی مهاجرت کنید. علاوه بر این اگر فرزند شما در یکی از این دانشگاههای خارجی مشغول تحصیل باشد مجدداً ناچار هستید برای پرداخت هزینههای تحصیلی او مقادیری ارز از کشور خارج کنید. این موضوع در شرایطی که میزان پذیرش رشتههای دانشگاهی ما از داوطلبان بیشتر است جای بسی تعجب دارد. ما دربررسیهای خود با ایرانیهایی مواجه شدیم که در سطح پایینترین رشتههای دانشگاهی نقاط دورافتاده هند مشغول تحصیل هستند اما رضایت نمیدهند برای تحصیل به ایران بازگردند. در این شیوههای مهاجرتی ما در حال ضرردهی هستیم و سود اصلی نصیب کشور مقصد میشود، این در حالی است که در یک جریان عادی مهاجرت مبدأ و مقصد باید به یک اندازه منتفع شوند. به طور مثال وقتی شما از یک شهر دیگر به تهران مهاجرت میکنید علاوه بر خدماتی که در مقصد عرضه میکنید برای شهر محل سکونت خود نیز از جهت پولی که برای اقوامتان ارسال میکنید، کمک حال هستید. این شیوه مهاجرتی مثبتی است که در گذشته نیز رواج داشته است. قبلاً هم از ایران افرادی به خارج از کشور میرفتند اما هیچ گاه به یکباره منابع مالی و انسانی کشور را از آن خارج نمیکردند. در سالهای نهچندان دور زمانی که در خیابانهای تهران یا شهرهای دیگر راه میرفتید با افرادی با زبانها یا چهرههای دیگر مواجه میشدید. یعنی در آن سالها روند مهاجرت به ایران دوطرفه بود اما در سالهای اخیر ما تعداد معدودی شهروند چینی در خیابانهای تهران میبینیم که به معنای از دست رفتن جذابیتهای مهاجرتی ایران است.
ما پدیده مهاجرت را مانند تمام موارد دیگر به یک پدیده منفی تبدیل کردهایم در حالی که این روند اساساً مثبت است.
موضوعی است که موجب خودکفایی و حرکت بیشتر میشود. جریانهای مهاجرتی موجب رشد علم، صنعت و فرهنگ میشود. اما به دلیل اعمال شیوههای نادرست ما آن را به بحران مبدل ساختیم. نخبههای ما از ایران میروند اما هیچ نخبهای تمایل ندارد به ایران مهاجرت کند. الان افغانیها ترجیح میدهند در دانشگاه کابل درس بخوانند تا تهران. این در حالی است که ما به جهت همزبانی با کشورهایی چون تاجیکستان، افغانستان و ازبکستان میتوانیم دانشجوهای این کشورها را جذب رشتههای دانشگاهی کنیم که شاید جذابیت درس خواندن این رشتهها در ایران به اندازه دیگر نقاط جهان نباشد. رشتههایی که مرتبط با فرهنگ و تاریخ پارسیزبانان است اما متاسفانه این روند معکوس شده است. در حال حاضر دانشگاههای کشورهایی نظیر تاجیکستان مملو از دختران ایرانی است. این کشور هیچگاه مقصد مهاجرتی 20 سال پیش ایرانیها نبوده است. در آن زمان اگر فردی تمایل به مهاجرت داشت به کشوری میرفت که صاحب صنعت و درصدی از توسعهیافتگی باشد. اما الان آنقدر عرصههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تنگ شده که برخی تنها به دنبال راهی برای خروج از کشور هستند.
در سالهای اخیر ما با رشد درخواستهای متعدد مردم ایران برای خروج از کشور مواجه شدهایم. به سفارتخانههای خارجی که مراجعه میکنید با افرادی مواجه میشوید که از نیمه شب در آن محل خوابیدهاند تا صبح بتوانند درخواست مهاجرت کاری یا تحصیلیشان را به مسوول مربوطه ارائه دهند. صفحات روزنامهها مملو از آگهیهای وکلا یا شرکتهایی است که در امر مهاجرت فعالند. در شبکههای ماهوارهای که این آگهیها بیداد میکند. جنابعالی به عنوان یکی از متخصصانی که سالها تجربه کار در امور مهاجرت را داشتهاید دلایل استقبال ایرانیها از پدیده مهاجرت را به چه جهت ارزیابی میکنید و بر اساس دیدگاه شما چرا مردم ما تا این اندازه خواهان ترک کشور و موطن خود هستند؟
ایران کشوری است که در یک دورهای با رشد شدید جمعیتی مواجه بود. این روند از بعد از انقلاب شروع شد و تقریباً تا اواخر دهه70 ادامه پیدا کرد. افزایش میزان باروریها و مهاجرت افاغنه و عراقیها به کشور موجب شد تا ما به یک رشد حدود چهاربرابری جمعیت برسیم که عدد بسیار بالایی است. این رشد شدید جمعیتی باعث شد هرم سنی کودکان سه تا پنجساله، سه تا10ساله و ... در دهه60 به یکباره افزایش پیدا کند. اصطلاح بحران دهه شصتیها هم از همینجا نشات پیدا کرد که در سالهای بعد نیز موجب شد ما با پدیده دیگری با عنوان پنجره جمعیتی مواجه شویم که البته بسیاری از کشورهای دیگر نیز با این پدیده مواجه بودند. کشورهایی مانند کره و استرالیا که به بهترین شکل ممکن از آن استفاده کردند. ما در این پنجره با تعداد زیادی جوان مواجه بودیم که پتانسیل بالایی برای خلاقیت و کار و درصد پایینی از مرگ و میر داشتند. سالم بودند و میتوانستند شور و اشتیاق ایجاد کنند. اما به جهت اینکه ما نمیتوانیم از فرصتهای وجود این هرم سنی استفاده کنیم آنها را به مثابه تهدیدی که نیاز به مسکن، شغل و تحصیلات دارند، میبینیم و به جهت آنکه نمیتوانستیم برای مشکلاتشان کاری انجام دهیم آنها خود اقدام به حل مساله کردند و برای برونرفت از این وضعیت به مهاجرت روی آوردند. این موضوع البته محدود به ایرانیها نمیشود. یعنی در جوامع مختلف زمانی که ما با یک تعداد زیادی از جمعیت مواجه میشویم گزینه مهاجرت به عنوان نخستین راهحل مطرح میشود. در سالهای اخیر با اینکه پیافآر دهه شصتیها و فرزندان متولدشده آنها پایین است اما چون تعداد خودشان زیاد است به مهاجرت روی آوردند. بسیاری از کشورها از این پتانسیل به خوبی استفاده کردند اما ما آن را به بحران مسکن، اشتغال، ازدواج و جمعیت تبدیل کردیم. جوانان از روستا به شهر رفتند و از شهر به استان و در نهایت نیز به خارج از کشور. البته مهمترین مساله در موضوع مهاجرت فرار نخبگان کشور است که البته در سالهای اخیر از این قشر جمعیتی فراتر رفته و تمامی مردم را دربر گرفته است. در حال حاضر ما در سطح وسیعی با مهاجرت خانوادهها مواجه هستیم که برای شغل بهتر، درآمد بالاتر، موقعیت اجتماعی مناسبتر و تحصیلات فرزندانشان اقدام به خروج دائمی از کشور میکنند. مهمترین علت در پدیده مهاجرت، مشکلات اقتصادی و فشارهای اجتماعی و مسائل سیاسی است اما به گمان بنده موجهای تبلیغاتی نیز در این زمینه بسیار اثرگذارند. بعضی از مردم ایران بدون تحقیق در مورد تبلیغات تلویزیونی و ایدهآلهایشان مهاجرت میکنند اما پس از چندی با مشکلات فراوانی مواجه میشوند. با این وجود اما به جهت آبروداری و اینکه رویشان نمیشود به کشور برگردند، ترجیح میدهند که در کشور مقصد بمانند حتی اگر با وضعیتی به مراتب بدتر از کشور مادری خود مواجه باشند.
علاوه بر این جریانهای مهاجرتی ایران دربر گیرنده نسلهای اول، دوم و سوم است. گروهی میروند و جایگاه اجتماعی برای خود مهیا میسازند، بعد گروه بعدی و نسل بعدی مهاجرت میکنند و وضعیت را به مراتب بهتر میکنند و زمینه را برای مهاجرت نسل سومیها آماده میسازند. این نکته هماکنون در مورد مهاجران ایرانی کانادا و آمریکا صادق است که تعدادی از ایرانیها در شهرهای خاصی ساکن شدهاند و محلاتی را برای خود به وجود آوردهاند که زبان فارسی زبان نخست آن منطقه است. البته در مورد کشوری مانند استرالیا هنوز این شرایط به صورت کامل پدیدار نشده است اما با سختتر شدن شرایط مهاجرت به اروپا و آمریکا قطعاً مهاجرت به استرالیا طالبان بیشتری پیدا میکند.
شما به موضوع مهاجرت به استرالیا اشاره کردید و گفتید این کشور در مقایسه با اروپا و آمریکا شرایط بهتری برای مهاجرت دارد، این در حالی است که بر اساس قوانین مهاجرتی جدید استرالیا افرادی که به صورت غیرقانونی به این کشور سفر کنند نهتنها حق وارد شدن به خاک استرالیا را ندارند بلکه در صورت رد شدن شرایط پناهندگیشان نمیتوانند در جزایر حاشیهای این کشور نیز اقامت کنند. بر اساس آمار موجود، بالاترین میزان مهاجران غیرقانونی استرالیا نیز متعلق به جامعه ایرانی است. چرا با وجود قوانین سختگیرانه دولت استرالیا، برخوردهای نامناسب مقامات این کشور و شرایط اسفبار عبور از دریا و امکان غرقشدگی، برخی هنوز بر مهاجرت به استرالیا اصرار میورزند؟
شاید یکی از اصلیترین دلایلش مناسب بودن شرایط اقتصادی استرالیا باشد. اساساً ما در انتخاب مقصد به چند مورد توجه میکنیم. ابتدا شرایط اقتصادی و پس از آن پذیرش اجتماعی که در جامعه مقصد با آن مواجه خواهیم شد، است. کشورهایی مانند کانادا، آمریکا و استرالیا که شاکله اصلی آن مهاجرپذیرند نیز برای مردم کشورهای دیگر بسیار جذاب هستند. سالها قبل که قانون تکفرزندی در چین رواج داشت مردم این کشور، استرالیا و نیوزیلند را برای مهاجرت انتخاب میکردند.
اما اینکه چرا برخی در گذشته حاضر بودند با وجود تمام سختیها و مشکلات از راه دریا و با قایق از اندونزی به استرالیا بروند شاید به جهت نداشتن بودجه مناسب بود ولی نمیدانم با وجود تدابیر سختگیرانه دولت استرالیا چرا برخی هنوز بر این شکل از مهاجرت اصرار دارند. این افراد باید بدانند اگر از موقعیت مالی یا تحصیلی مناسبی برخوردار باشند به راحتی میتوانند از راههای قانونی به استرالیا مهاجرت کنند.
در حال حاضر الگوهای مهاجرتی مردم ایران به روشهای غیرقانونی رسیده است و این زنگ خطری برای کشوری است که روزگاری تنها نخبگان و چهرههای شاخصاش تمایل به مهاجرت داشتند اما امروز پایینترین سطوح اجتماعی جامعه نیز به مهاجرت روی آوردهاند. این افراد به صورت پنهانی با قایق مسافرت میکنند و با آن مشکلات مواجه میشوند. البته مهاجرت به کشور استرالیا شاید از کشورهای کوچک و توسعهنیافته اروپای شرقی که مقصد این روزهای مهاجران ایرانی است بهتر باشد.
چقدر امکان دارد که پس از اجرای تدابیر سختگیرانه دولت استرالیا برخی مقاصد مهاجرتشان را تغییر دهند.
فکر نمیکنم در مقصد مهاجرتشان تغییری اتخاذ کنند تنها ممکن است در مسیر رسیدن به مقصد تدابیر دیگری بیندیشند. در مقطعی وزارت کار با همکاری دولت استرالیا طرحی را برای آموزش نیروی کار ایرانی تصویب کرد اما نتیجه آن معلوم نشد.
طرحی بود که به موجب آن نیروی کار ایرانی برای آشنایی با زمینههای رشد و پیشرفت علوم و فنون مختلف به استرالیا میرفت و باید پس از گذراندن دوره مورد نظر به ایران بازمیگشت اما به جهت آنکه بسیاری از این افراد متقاضی پناهندگی از دولت استرالیا شدند اصل طرح نقض و سپس از دستور کار خارج شد.
این طرح شاید روش خوبی برای آن دسته از افرادی بود که تنها به جهت کسب علم و تحصیل در دانشگاههای استرالیا به این کشور میرفتند و تمایل داشتند پس از اتمام تحصیلاتشان به ایران بازگردند. البته ما نمیتوانیم از آنهایی که در استرالیا ماندند و به ایران بازنگشتند دلیل کارشان را جویا شویم. قاعدتاً آنها شرایط مناسب اقتصادی و اجتماعی کشور استرالیا را اصلیترین دلیل خود ذکر میکنند. سالها قبل قرار بود طرحی با الگوبرداری از کشورهای اروپای شمالی چون آلمان در ایران اجرا شود به این شکل که ما تعدادی از کارگران و مهندسان خود را به یکی از کشورهای صاحب صنعت جهان میفرستادیم تا در یک رشته به خصوص آموزش ببینند و پس از چند سال آنها را به صورت یکجا به یکی از کارخانههای کشور منتقل میکردیم تا تجارب خود را در اختیار صنایع ایران قرار دهند. این افراد در زمان حضور خود در کشور مقصد به رشد و پیشرفت آن کشور کمک میکردند و با بازگشت به ایران نیز دانش خود را در راه اعتلای کشور به خدمت میگرفتند اما گمان میکنم به جهت عدم بازگشت نیروی کار ایرانی از استرالیا این طرح هیچگاه اجرایی نشد. کشورهای اروپای شرقی همین شیوه را البته با مدیریت عالیه خود پیاده کردند و توانستند صنایع خود را به حرکت وادارند اما متاسفانه نیروی کار ایرانی به ایران بازنگشت و البته آنهایی که بازگشتند نیز هیچ کمکی برای رشد اقتصاد ایران انجام ندادند.
دلایل دیگر شکست این طرح چه بود؟
بیبرنامگی دستگاههای داخلی. من در خلال صحبتهایم اشاره کردم کشورهایی که توانستند این طرح را با موفقیت اجرا کنند برای اجرای آن برنامه داشتند. هزار یا دو هزار نفر کارگر را در قالب اجرای این طرح به کشور هدف رهسپار میکردند. آنها علاوه بر خدمت به کشور مقصد در کشور مبدأ نیز با تخصص بیشتر مشغول به کار میشدند.
بر اساس طرح مشترک دولتهای ایران و استرالیا قرار بود علاوه بر تعدادی کارگر و مهندس در مشاغلی چون خیاطی و قصابی و ... نیز نیروهایی به استرالیا بروند و پس از آموختن حرفه مورد نظر به کشور بازگردند اما آنها که رفتند جذب صنعت استرالیا شدند. علاوه بر اینکه ثمری برای اقتصاد ایران نداشتند موجبات دردسر و زحمت دولت کانبرا را نیز فراهم آوردند. استرالیا میتوانست با روش بدی با این افراد برخورد کند اما با صبر و حوصله عمل کرد. کشوری مانند برزیل نیز دقیقاً با مشکلات ما مواجه بود اما این کشور به بهترین نحو ممکن عمل کرد و جمعیت مازاد خود را در مشاغلی چون فوتبالیست، بازیگر و هنرمند به کشورهای دیگر صادر کرد.
این کشور به اندازهای موفق است که اقتصاد آن در حال حاضر یکی از اقتصادهای پیشرو جهان است. اما ما با نیروهای انسانی خود چه کردیم. بهترین آنها را که سالها برای تحصیل و موفقیتشان هزینه کرده بودیم به صورت رایگان و با شیوههای نادرست در اختیار کشورهای دیگر قرار دادیم و آنها را مجبور به ترک کشور خود کردیم. در واقع ما از یک مرحله حساس جمعیتی که ممکن است هر هزار سال یا 10هزار سال یک بار برای کشوری پیش بیاید به بدترین شکل ممکن استفاده کردیم.
با تغییرات صورتگرفته در بدنه اجرایی کشور گمان میکنید سیاستگذاریها باید به چه صورت باشد که ما بتوانیم از توان نیروی مهاجرمان به بهترین نحو استفاده کنیم؟
تصور میکنم مدلسازی برای جریانهای مهاجرتی یک کار قابل انجام باشد. در حال حاضر الگوهای مهاجرتی ما به روشهای غیرقانونی رسیده است و این زنگ خطری برای کشوری است که روزگاری تنها نخبگان و چهرههای شاخصاش تمایل به مهاجرت داشتند اما امروز پایینترین سطوح اجتماعی جامعه نیز به مهاجرت روی آوردهاند. این افراد که نمیتوانند پذیرش دانشگاه آکسفورد را دریافت کنند بنابراین به صورت پنهانی با قایق مسافرت میکنند و با آن مشکلات مواجه میشوند. البته مهاجرت به کشور استرالیا شاید از کشورهای کوچک و توسعهنیافته اروپای شرقی که مقصد این روزهای مهاجران ایرانی است بهتر باشد. یا کشورهایی که به لحاظ اقلیمی هیچ سنخیتی با کشور ما ندارند. کشورهایی که شش ماه سال را در شب و شش ماه را در روز میگذرانند و از جهت روحی، روانی و فرهنگی اصلاً با شرایط کشور ما سازگار نیستند. دولت باید وارد عمل شود و برای افرادی که حاضرند با تحمل هر شرایطی از کشور خارج شوند فکری بکند. میتواند با ایجاد انگیزههای اقتصادی و ملی آنها را ترغیب به ماندن در ایران کند یا حداقل دربرنامهای مشترک با برخی از کشورهای مهاجرپذیر مانند استرالیا همکاری کند و اجازه ندهد تا مردم ایران با تحمل هر شرایطی حاضر به مهاجرت شوند. اساساً مهاجرت موضوع بدی نیست. در مبانی اجتماعی ما مهاجرت محرک توسعه است. اما در حد و حدودی خاص. زمانی که سطح مهاجرت از شکل نرمال خود خارج شود ما با اوضاع فعلی ایران مواجه میشویم والا مهاجرت موتور محرک جامعه است. مهاجرت همیشه در طول تاریخ وجود داشته است.
معمولاً نیروهای نخبه از محیطی که توان پذیرش آنها را ندارند به جاهای بزرگتر میروند، اما این روند نباید یکطرفه باشد. زمانی که جریان یکطرفه باشد، مبدأ از سرمایه انسانی مورد نیاز جامعه خالی میشود و ما را با جامعهای پیر و فرتوت مواجه میسازد. اینکه میگویم مسوولان کشور باید برای اصلاح شیوههای مهاجرتی اقدام کنند نیز برای جلوگیری از مشکلاتی است که در سالهای بعد با آن مواجه میشوند. علاوه بر این نحوه برخورد با مهاجرانی که در اردوگاههای ترکیه یا آلمان ساکن هستند نیز بسیار بد است. آیا شما از اتفاقاتی که در اردوگاههای آلمان و شیوه رفتارشان با مهاجران میشود گزارشی تهیه کردهاید؟ آیا میدانید قوانین مهاجرتی به کشورهای اروپایی از استرالیا بسیار سختتر است؟ با این وجود چرا برخی همچنان به دنبال مهاجرت به این کشورها هستند. ما باید به صورت علمی به بررسی دلایل این موضوعات بپردازیم. اینکه چرا با وجود همه مشکلات برخی هنوز اصرار به مهاجرت دارند و میخواهند به هر شرایطی تن در دهند.
الگوها و آرمانهای جوانان ما نیاز به بازبینی دارد. باید ذهنیت کودکانمان را از همان سالهای نخست تغییر دهیم و آنها را با آموزههای وطنپرستی آشنا کنیم. من از دیدگاههای دولت جدید در مقوله مهاجرت اطلاعی ندارم اما فکر میکنم اساساً در این 20ساله فکری در مورد بحث مهاجرت نشده است که ما با چنین اوضاعی مواجه هستیم.
شما اشاره کردید که مهاجرتهای این روزهای ایرانیان تنها محدود به طبقه نخبه جامعه نمیشود. فردی که وضع مالی خوبی دارد به صورت قانونی و دیگر افراد با روشهای ابتدایی چون قایق مهاجرت میکنند. حال سوال اینجاست اگر این روند مهاجرتی با همین شدت ادامه پیدا کند چه مشکلی در کشور ایجاد میشود؟
قطعاً ما با بحران مواجه میشویم. بحران نیروی انسانی متخصص، بحران پیری جامعه و بحرانهای دیگری که از دل مهاجرت نخبگان به وجود میآید. هدف ما کاستن از بحرانهاست نه افزودن آنها. ما باید بهگونهای برنامهریزی کنیم که نیروی انسانی کارشناس و متخصص تمایل داشته باشد که به کشور خود خدمت کند و حتی در صورت خروج از کشور برای تحصیل یا کسب تجربه، مجدداً به ایران بازگردد. در گذشته که ما با بحران کمبود پزشک مواجه شده بودیم، پزشکانی از هند و پاکستان را وارد کشور کردیم اما پس از چندی با خیل عظیم پزشکان متخصص داخلی مواجه شدیم. حال اما با مهاجرت بیرویه این افراد ما در چند سال آینده مجدداً با بحران کمبود پزشک مواجه خواهیم شد. بر این اساس ما مجدداً در10سال آینده باید پزشک پاکستانی و هندی را وارد کشور کنیم. به همین دلیل است که میگویم هدفگذاری و آیندهنگریمان بر اساس ویژگیهای انسانی و جمعیتی نیست. به گمان بنده اگر ما در مورد بحث الگوی مهاجرت تحقیقات بیشتری انجام دهیم میتوانیم از خروج سرمایه انسانی و مالی از کشور جلوگیری کنیم. تصور میکنم که دولت باید در مورد بحث مهاجرت و الگوی آن از شیوههای جدیدی استفاده کند؛ شیوههای مهاجرتی که در عرصههای داخلی و بینالمللی انجام میشود. ما هیچ گاه نگاه آمایشی نسبت به موضوع مهاجرت نداشتهایم.
یکی از شیوههای جدید مهاجرتی نیز سرمایهگذاری در زیرساختهای اقتصادی کشور هدف نسبت به دریافت مدارک اقامتی است.
بله، متاسفانه این یکی از روشهای خروج سرمایه از کشور نیز محسوب میشود. مثلاً اگر شما امکان پذیرش از یکی از دانشگاههای کشور استرالیا یا کانادا و حتی آمریکا را نداشته باشید میتوانید با سرمایهگذاری در فعالیتهای اقتصادی این کشورها به راحتی مهاجرت کنید. علاوه بر این اگر فرزند شما در یکی از این دانشگاههای خارجی مشغول تحصیل باشد مجدداً ناچار هستید برای پرداخت هزینههای تحصیلی او مقادیری ارز از کشور خارج کنید. این موضوع در شرایطی که میزان پذیرش رشتههای دانشگاهی ما از داوطلبان بیشتر است جای بسی تعجب دارد. ما دربررسیهای خود با ایرانیهایی مواجه شدیم که در سطح پایینترین رشتههای دانشگاهی نقاط دورافتاده هند مشغول تحصیل هستند اما رضایت نمیدهند برای تحصیل به ایران بازگردند. در این شیوههای مهاجرتی ما در حال ضرردهی هستیم و سود اصلی نصیب کشور مقصد میشود، این در حالی است که در یک جریان عادی مهاجرت مبدأ و مقصد باید به یک اندازه منتفع شوند. به طور مثال وقتی شما از یک شهر دیگر به تهران مهاجرت میکنید علاوه بر خدماتی که در مقصد عرضه میکنید برای شهر محل سکونت خود نیز از جهت پولی که برای اقوامتان ارسال میکنید، کمک حال هستید. این شیوه مهاجرتی مثبتی است که در گذشته نیز رواج داشته است. قبلاً هم از ایران افرادی به خارج از کشور میرفتند اما هیچ گاه به یکباره منابع مالی و انسانی کشور را از آن خارج نمیکردند. در سالهای نهچندان دور زمانی که در خیابانهای تهران یا شهرهای دیگر راه میرفتید با افرادی با زبانها یا چهرههای دیگر مواجه میشدید. یعنی در آن سالها روند مهاجرت به ایران دوطرفه بود اما در سالهای اخیر ما تعداد معدودی شهروند چینی در خیابانهای تهران میبینیم که به معنای از دست رفتن جذابیتهای مهاجرتی ایران است.
ما پدیده مهاجرت را مانند تمام موارد دیگر به یک پدیده منفی تبدیل کردهایم در حالی که این روند اساساً مثبت است.
موضوعی است که موجب خودکفایی و حرکت بیشتر میشود. جریانهای مهاجرتی موجب رشد علم، صنعت و فرهنگ میشود. اما به دلیل اعمال شیوههای نادرست ما آن را به بحران مبدل ساختیم. نخبههای ما از ایران میروند اما هیچ نخبهای تمایل ندارد به ایران مهاجرت کند. الان افغانیها ترجیح میدهند در دانشگاه کابل درس بخوانند تا تهران. این در حالی است که ما به جهت همزبانی با کشورهایی چون تاجیکستان، افغانستان و ازبکستان میتوانیم دانشجوهای این کشورها را جذب رشتههای دانشگاهی کنیم که شاید جذابیت درس خواندن این رشتهها در ایران به اندازه دیگر نقاط جهان نباشد. رشتههایی که مرتبط با فرهنگ و تاریخ پارسیزبانان است اما متاسفانه این روند معکوس شده است. در حال حاضر دانشگاههای کشورهایی نظیر تاجیکستان مملو از دختران ایرانی است. این کشور هیچگاه مقصد مهاجرتی 20 سال پیش ایرانیها نبوده است. در آن زمان اگر فردی تمایل به مهاجرت داشت به کشوری میرفت که صاحب صنعت و درصدی از توسعهیافتگی باشد. اما الان آنقدر عرصههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تنگ شده که برخی تنها به دنبال راهی برای خروج از کشور هستند.
دیدگاه تان را بنویسید