مرتضی ایمانیراد میگوید، با گران کردن ریال بازار جهانی را برای خودمان کوچک کردیم
اشتباه بزرگ دولت روحانی
از دیدگاه عدهای، کسی که موافق پایین بودن نرخ ارز است «مردمی» تلقی میشود و کسی که مخالف باشد فاصلهاش از مردم و حکومت بیشتر است. به نظرم وجود این باور غلط اقتصادی که به شدت میان مردم و مسوولان رایج شده است، علت اصلی دفاع از نرخ ارز ارزان است.
«افزایش نرخ ارز اقتصاد ایران را در اقتصاد جهانی شناور میکند، بهرهوری را بالا میبرد، رشد صادرات را به همراه دارد، مانع از خروج یکطرفه ارز از کشور میشود، هزینه-فرصتهای از دسترفته داخلی را با استانداردهای جهانی محاسبه میکند و ضمناً در بلندمدت هم قدرت رقابتپذیری کشور بالا میرود.» این جملات را مرتضی ایمانیراد اقتصاددان سرشناس در حوزه کسب و کار وقتی از او میپرسیم چرا باید از افزایش نرخ ارز و واقعی شدن نرخ ارز در اقتصاد ایران دفاع کرد در پاسخ میگوید. او معتقد است اگر دولت با سیاستهای مداخلهجویانه نرخ ارز را پایین نگه دارد، دوباره باید منتظر یک جهش دیگر در نرخ آن باشیم. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
یک مساله در ادبیات علوم اجتماعی هست که ما در تحلیلهای اقتصادی به آن توجه نمیکنیم. آن هم مساله بقاست. دولتها و حکومتها در همه جای جهان مساله بقا را دارند. شاید بهتر است بگویم ثبات! ولی همین ثبات هم ضامن بقاست. یعنی در ثبات هم ما دنبال بقا هستیم. البته خیلی بدیهی هم هست. بنابراین وقتی شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دچار مشکل میشود مساله بقا جدیتر میشود و سیاستهای توسعهای، که ماهیت «آیندهنگرانه» دارند، اهمیت خود را بیشتر از دست میدهند. پس مساله بقا با مساله توسعه در تضاد است. مگر اینکه بقا در شکلگیری توسعه تعریف شود. نکته دوم این است که دولت برای بقا مجبور است دورههای کوتاهمدت را ببیند. در حالی که برای توسعه ما نیاز به رهیافت بلندمدت داریم. بنابراین سیاستگذار که وارد بازی بقا میشود دو چیز مهم را از دست میدهد. اول اینکه کوتاهنگر میشود و لذا بیشتر سیاستها جنبه کوتاهمدت پیدا میکند و به همین دلیل احتیاط وارد حوزه سیاستگذاری اقتصادی میشود. در اینجا سیاستگذار اقتصادی بیشتر به مقتضیات کوتاهمدت توجه میکند و الزامات بلندمدت را نادیده میگیرد. درست همان کاری که یک معتاد میکند. برای همین است که معتاد از نگاه خودش آیندهای ندارد، یا اگر داشته باشد، آیندهاش در حد چند دقیقه است. حالا سیاستگذار در ایران با یک جنگ چندساله روبهرو بوده است و آثار این جنگ جمع و جور نشده که مساله هستهای کشور به میان آمده و همین مسائل موجب شده که بقای سیاسی با یک نگاه استراتژیک (اینجا در مورد درست یا غلط بودن این مساله صحبت نمیکنیم) در اولویت اول قرار گیرد و مسائل اقتصادی به عنوان یک پشتوانه برای اهداف سیاسی گرفتار «تکمیلکنندگی» میشود.
این یعنی فقط کوتاهمدت را نگاه کنیم. برای این تکمیلکنندگی اولویتهای سیاسی مهم میشوند و اقتصاد باید به سیاست سرویس دهد. در نتیجه اقتصاد باید به پایههای اقتدار سیاسی سرویس بدهد. این پایهها از یک طرف مردم هستند و از طرف دیگر انحصاراتی که با اشاره دولت در جهت اهداف سیاسی حکومت حرکت میکنند. این دو پایه هم از قیمت پایین ارز سود میکنند و به همین جهت سیاستهای اقتصادی به سمت پایین نگه داشتن نرخ ارز حرکت میکند. من در این سیاست یا مجموعه سیاستها یک نوع پوپولیسم اقتصادی میبینم که دولتها به ناچار گرفتار آن میشوند. آنچه لازم است به آن توجه کنیم این است که ترس از نرخ بالای ارز هم ناشی از همین پدیده است و همانطور که گفتم دلیل آن این است که از نظر حکومت «هماکنون» مطلوبیت بیشتری دارد تا آینده. بنابراین در میان جامعه اقتصادی عدهای هستند که از نرخ ارز بالا واهمه دارند و عدهای هم هستند که این توهم را عقلانی و تئوریزه میکنند. کار اول را سیاستمداران میکنند و کار دوم را کارشناسان انجام میدهند. بنابراین تا موقعی که مساله اصلی کشور بقا و تحصیل اهداف استراتژیک سیاسی باشد، اقتصاد نمیتواند به عنوان یک مجموعه مستقل اهداف بلندمدت داشته باشد. سادهتر بگویم، ما داریم سرنا را از سر گشادش میزنیم. به جای اینکه سیاست به اقتصاد سرویس دهد اقتصاد دارد جور سیاست را میکشد. دقیقاً به همین دلیل است که بخش خصوصی در کشور در این سالها نتوانسته است جای محوری خودش را پیدا کند. مساله سیاستگذاری ارزی را هم به نظر من در همین چارچوب باید فهمید.
چرا دولت از افزایش نرخ ارز یا بهتر بگوییم واقعی شدن نرخ ارز واهمه دارد و همواره به دنبال سرکوب کردن نرخ ارز است؟
همانطور که گفتم مساله پایین نگه داشتن نرخ ارز بر میگردد به دنبالهروی اقتصاد از سیاست و به طور مشخصتر، وقتی مساله بقا مطرح میشود ما به دنبال سیاستهایی هستیم که این بقا را تقویت کند و آن هم سیاستهای معطوف به رضایت مردم و نمایندگان مردم است. نرخ ارز پایین این کار را انجام میدهد. مساله دیگری که این واهمه را تثبیت میکند این است که مردم و بخشی از سیاسیون معتقدند که وقتی قیمت دلار بالا میرود قیمت کالاها هم به تبع آن بالا میرود. یعنی در ایران این تئوری رسمیت پیدا کرده است که یکی از مهمترین عوامل تورم در کشور نرخ دلار است. در حالی که نرخ دلار عاملی است که در تورم سهم دارد ولی عامل اصلی تورم موارد دیگری است. ولی چون ما از تورم میترسیم (چون در بعد از انقلاب به ندرت تورم یکرقمی داشتهایم) و رابطه بین دلار و تورم را هم در قالب «همزمانی» نمیبینیم و معتقدیم که میان این دو رابطه علی برقرار است، در نتیجه از بالا رفتن نرخ دلار هم میترسیم ولی چون کلمه ترس قشنگ نیست و در آن ضعف دیده میشود، این رابطه را در ایران به یک ارزش تبدیل کردهایم. یعنی کسی که موافق پایین بودن نرخ ارز است مردمی تلقی میشود و کسی که مخالف باشد فاصلهاش از مردم و حکومت بیشتر است. به نظرم وجود این قانون غلط اقتصادی که به شدت میان مردم و مسوولان رایج شده است، علت اصلی دفاع از نرخ ارز ارزان است.
پایین نگه داشتن نرخ ارز تاکنون چه تبعاتی در اقتصادمان داشته است؟ ادامه این روند چه پیامدهایی دارد؟
نرخ ارز پایینتر از نرخی که بازار تعیین میکند منشاء رانت است. به اندازه حجمی که ارز مبادله میشود ضربدر تفاوت میان نرخ ارز رسمیشده و نرخ بازاری ارز رانت در جامعه توزیع میشود و به همین نسبت کارایی هم در اقتصاد پایین میآید. منابع به جای خوبی نمیروند. منابع به جایی میروند که از این ارز ارزان استفاده کنند و این جاها الزاماً در منطقه بهرهوری و توسعه کشور نیست. جدا از این نرخ پایین ارز منافع گروههای قدرتمندی را در اقتصاد تامین میکند و در طول زمان یک ائتلاف غیررسمی دور و بر نرخ ارز ارزان به وجود میآید که در سازوکار سیاستگذاری اینها همیشه حضور دارند و اثرگذارند. تازه اینها وقتی که نرخ ارز هم تغییر میکند به عنوان یک ذینفع نهادینهشده در اقتصاد حضور خواهند داشت و موجب تخصیص نامطلوب منابع میشوند. به خاطر وقت کم من مجبورم کوتاه و در نتیجه کلی صحبت کنم، ولی برای هر یک از این مسائل مصادیق زیادی را میتوان مطرح کرد.
پایین نگه داشتن نرخ ارز به نفع چه گروههایی است و چه گروههایی از این ناحیه متضرر میشوند؟ چرا دولت به جای آنکه نرخ ارز را واقعی کند تا به نفع صادرات تمام شود و در نهایت تولیدکننده داخلی سود ببرد، به دنبال افزایش نیافتن نرخ ارز است که این امر به نفع واردکنندگان تمام میشود. در این میان راهکار منطقی چیست؟
همانطور که قبلاً گفته شد دو کانون اصلی دور و بر نرخ ارز ارزان شکل میگیرد. یکی سیاستمداران مدافع مردم که اساساً سیاست مساله اصلی آنان است. این گروه همیشه با نام مردم صحبت میکنند و معتقدند مردم از طریق نرخ پایین ارز قیمتهای وارداتی پایینتری را تجربه میکنند. در نتیجه فشار روی مردم پایین میآید. این گروه بدون در نظر گرفتن شرایط اقتصاد داخلی و بینالمللی و به عنوان یک ارزش همیشه از نرخ پایین ارز دفاع میکنند. گروه دوم واردکنندگان، و به خصوص واردکنندگان انحصاری هستند که از نرخ پایین ارز سود خوب میبرند. اینکه واردکنندگان، چه چیزی وارد میکنند مهم نیست، مهم این است که از واردات کالا رانت قابل توجهی به جیب میزنند. رانت همیشه جمع بازی صفر (zero sum game) است و وقتی به عدهای رانت میرسد، منبع تامین آن جیب کسان دیگری است. یکی از تامینکنندگان منبع رانت صادرکنندگان هستند. صادرکنندگان هر چند که از نرخ ارزان ارز نفع میبرند ولی بخش مهمی از این نفع را موقع صادرات باز پس میدهند. منبع دوم منابع تامین رانت دولت است که مجبور است نفت را به مبلغ پایینتر بفروشد و در عوض کالاها را به قیمت بازار آزاد خریداری کند. سوم مردم هستند که در موقع پایین بودن ارز سود میبرند ولی در دوران افزایش یکباره ارز نهتنها تمامی سود به دستآمده را پس میدهند بلکه مبلغ بیشتری باید بدهند. معمولاً مردم وجه رانت را موقع شکلگیری تورمهای دورقمی بعد از اتمام دوران نرخ ارز ارزان پرداخت میکنند.
چرا سیاستگذار پولی به هر قیمتی به دنبال افزایش ارزش پول ملی است و به همین جهت گفته میشود یکی از دلایل واقعی نشدن نرخ ارز به این موضوع برمیگردد. با توجه به تورم بالای اقتصاد ایران نسبت به تورم جهانی آیا انتظار افزایش ارزش پول ملی امری منطقی است؟
در مورد این بحث قبلاً گفتوگو کردیم و من نظرم را گفتم. ارزش پایین ارز به قیمتی کمتر از ارزی که نیروهای بازار تعیین میکنند منشاء سیاسی قوی در ایران دارد. به طور کلی نرخ ارز باید بتواند فاصله نرخ تورم داخلی و خارج از کشور را پر کند تا هم واردات کنترل شود و هم صادرات تنبیه نشود. به این ترتیب ما در یک تعادل پایدار با اقتصاد جهانی قرار میگیریم. در نظر داشته باشیم که پول ما میتواند هم در داخل تعیین ارزش شود و هم در خارج. در داخل ارزش پول را نرخ تورم (و نرخ بهره همراه با آن) ارزشگذاری میکند و در خارج نیز ارزش پول به تفاوت نرخ تورم در داخل و خارج برمیگردد. کاری که به طور مستمر ما در ایران کردهایم بالا نگه داشتن ارزش پول ملی در جهان و پایین نگه داشتن ارزش آن در داخل است. چون تاکنون حریف تورم نشدهایم (که البته دو سال گذشته را در بعد از انقلاب باید یک استثنا دانست)، این کار را هم با هزینه بسیار بالا انجام دادهایم.
سیاست ثابت نگه داشتن قیمت دلار برای سالهای طولانی با این هدف که ارزش پول ملی را حفظ کنیم تاکنون چه آثار سوئی را برجای گذاشته است؟ در حالی که پیشرفتهترین اقتصادها هم ابزار تضعیف پول ملی را برای حفظ قدرت اقتصادی به کار میگیرند اما در اقتصاد ایران شاهدیم به هر قیمتی سیاستگذار تلاش میکند تا با پایین نگه داشتن نرخ دلار، ارزش پول ملی را حفظ کند.
در سالهای 2014 و 2015 در حالی که رئال برزیل 35 درصد و دلار کانادا و استرالیا و نیوزیلند 20 تا 30 درصد ارزششان را از دست دادند و بخشی از ارزش راند آفریقای جنوبی، روبل روسیه، پزو مکزیک و سایر ارزهایی که به کالا مرتبط بودند در همین حول و حوش از دست رفت، ریال با کسر تورم 5 تا 10 درصد در بازارهای جهانی تقویت شد. همین مساله موجب عدم تعادلهای ساختاری و انعطافناپذیریهایی در اقتصاد شد که به راحتی قابل جبران نیست. زیرا در مدت زمان طولانی که این کار شده است، یکسری الگوهای تفکری و رفتاری از خود بهجا میگذارد که در دورههای بعد اثرگذاری سیاستها را کمتر میکند. در حالی که در همین مدت هم اقتصاد لطمات زیادی خورده است و بخشی از پتانسیلهای صادراتی را از بین بردهایم. به عبارت دیگر بازار داخلی با عوامل اقتصادی داخلی و بیرونی منقبض شده است و با گران کردن ریال هم ما با دست خودمان بازار جهانی را برای خودمان کوچک کردیم.
به نظر میرسد یکی دیگر از نگرانیهای دولت از واقعی شدن نرخ ارز، افزایش تورم است. آیا افزایش نرخ ارز به افزایش تورم منجر میشود؟
به این مساله اشاره کردم. این مساله یک توهم است. مسوولان و مردم «همزمانی» را با «علیت» اشتباه میگیرند. وقتی شما دستتان را حرکت میدهید پشت و روی دستتان با هم حرکت میکنند. ولی هیچ رابطه علی میان آنها نیست. بلکه حرکت کتف و ساعد است که کف و روی دست را حرکت میدهد. در اقتصاد نیز عامل تورم عوامل دیگری است (مثل بالا رفتن پایه پولی) و همین عامل هم قیمت دلار را بالا میبرد و هم قیمت کالاها را. بعد ما فکر میکنیم این دلار است که تورم را بالا میبرد. البته بالا رفتن دلار از مسیر واردات مقداری تورم را به داخل وارد میکند ولی سهم آن در کل تورم بسیار پایین است.
به نظر شما قیمت واقعی ارز چقدر است. آیا نرخی که در حال حاضر در بازار وجود دارد (بیش از 3600 تومان) نرخ واقعی ارز است؟ برخی کارشناسان (با در نظر گرفتن نرخ تورم داخلی و خارجی) معتقدند قیمت دلار باید بسیار بالاتر از این رقم باشد. با توجه به فاصله قیمت واقعی ارز و قیمتی که درحال حاضر در بازار وجود دارد، آیا پایین نگه داشتن ارز در این مقطع به معنای آن است که بهزودی با یک جهش ارزی مانند سال 1391 مواجه شویم؟
نمیدانم منظورتان از نرخ واقعی ارز چیست. نرخ واقعی ارز از تفاوت بین نرخ تورم داخلی و بینالمللی محاسبه نمیشود. اگر نرخ ارز را با این شیوه حساب کنیم به پتانسیل نرخ ارز رسیدهایم. ولی نرخ پتانسیل نرخ واقعی نیست. اگر منظور این است که اگر دولت دخالتهای خود را از بازار ارز بردارد (که خود این فرض مسالهدار است)، نرخ ارزی که به دست میآید واقعی است، ولی خود همین محاسبه واقعی نیست. اقتصاد متوقف نمیشود تا ما محاسبات خودمان را تمام کنیم. اقتصاد پدیدهای زنده و پویاست و هر ساعت متغیرهایش در تغییرند. برخورد استاتیک با یک موجود داینامیک نتیجهبخش نیست یا حداقل اطلاعات کمی به ما میدهد. بنابراین به نظرم همین نرخ ارز موجود در اقتصاد ایران که برآیند نیروهای زیادی است واقعی است، چون تنها نرخی است که «هست». بقیه نرخها محاسباتی بوده و در نتیجه واقعی «نیستند» (توجه داشته باشید که من واقعی را با یک نگاه دیگر تعریف میکنم). باز کردن این مساله زمان زیادی میخواهد که در فرصت این گفتوگو نیست. ولی نکته دوم شما منطقی است. یعنی اگر دولت با سیاستهای مداخلهجویانه نرخ ارز را پایین نگه دارد، دوباره باید منتظر یک جهش دیگر باشیم. این مساله اجتنابناپذیر است.
با توجه به این شرایط چرا باید از افزایش نرخ ارز دفاع کرد؟ واقعی شدن نرخ ارز چه پیامی برای اقتصاد ایران دارد؟
چون اقتصاد ایران را در اقتصاد جهانی شناور میکند. چون بهرهوری را در اقتصاد ایران بالا میبرد. چون صادرات را تشویق میکند. چون جلوی خروج یکطرفه ارز را میگیرد. چون هزینه-فرصتهای از دسترفته داخلی را با استانداردهای جهانی محاسبه میکند. ضمناً در بلندمدت هم قدرت رقابتپذیری کشور بالا میرود.
در حال حاضر تعیین نرخ ارز در بودجه سال آینده با ابهام مواجه است. حتی شنیده شده که دولت به دنبال عدم افزایش نرخ دلار در بودجه است و با توجه به گفته آقای نوبخت سخنگوی دولت نرخ دلار در بودجه سال آینده 2850 تومان است. این موضوع چه پیامدهایی در واقعیسازی نرخ ارز داشته است؟
بستن بودجه با این نرخ بزرگترین اشتباه دولت آقای روحانی است. قیمت نفت را دارند خوب میبینند ولی نرخ تبدیل آن اشتباه است. به نظرم خیلی هم عجیب است. در مورد پیامدهای آن هم صحبت کردیم.
گفته میشود دولت با پایین نگه داشتن نرخ دلار دولتی به دنبال کمک به بخش تولید و مانع شدن از افزایش هزینههای تولیدکنندگان است اما آیا پایین نگه داشتن نرخ ارز تاکنون به نفع تولیدکنندگان تمام شده است؟
تولیدکنندگان بسیار متنوع هستند و ممکن است بعضی از آنها سود ببرند، ولی گروهی دیگر زیان میبینند. بنابراین نباید این مساله را اینقدر ساده گرفت. ضمناً کل تولیدکنندگان در بلندمدت از سیاست رانتی پایین نگه داشتن نرخ ارز زیان میبینند. درآمدهای نفتی این زیان را میپوشاند و ما متوجه آن نمیشویم ولی به محض اینکه قیمت نفت پایین بیاید، مثل سال جاری، این زیان خودش را نشان میدهد. یکی از مصادیق این زیان هم از بین رفتن توان صادراتی تولیدکنندگان است و زیان اساسی آن پایین آمدن قدرت رقابتپذیری تکنولوژی تولید است که به طور معمول در بلندمدت شکل میگیرد.
دخالت دولت در بازار ارز باید چگونه باشد؟ با این اوصاف سیاست بانک مرکزی در مدیریت بازار ارز را در دولت یازدهم چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا بانک مرکزی در یکسانسازی نرخ ارز دچار تعلل نشده است؟ با توجه به اینکه بانک مرکزی وعده داده نرخ ارز را پس از اجرای برجام یکسان کند باید در چه نرخی این یکسانسازی را انجام دهد که به قیمت واقعی نرخ ارز نزدیک شویم؟
به نظرم بانک مرکزی عقلانیترین نهاد سیاستگذاری در دولت یازدهم بوده است. اینکه بانک مرکزی منتظر است تا برجام به نتیجه برسد و بعد سیاست تکنرخی را اجرا کند معقول به نظر میرسد. ما چندین بار از سیاست تکنرخی کردن ارز لطمه خوردهایم و مخالفان نرخ واقعی ارز آن را به تئوری آن نسبت میدهند در حالی که مشکل اجرای سیاست بوده است. تامل بانک مرکزی برای اجرای درست و سنجیده این سیاست به نظرم منطقی و درست است. اینکه بعد از برجام روی چه نرخی بهتر است سیاست تکنرخی انجام شود مهم نیست. با هر نرخی که اعلام شود باید اجازه داده شود که عاملان بازار نرخ را تعیین کنند و بانک مرکزی تنها بر اساس اولویتهای توسعهای و استراتژیک کشور نرخ آزاد را مدیریت کند. بنابراین شروع آن خیلی مهم نیست. با توجه به اینکه این سیاست در سال آینده شروع میشود (یا حداقل امیدواریم اینطور باشد)، بهتر است بانک مرکزی در این مدت بازار را تست کند و به نرخ معقولی برسد.
چشمانداز بازار ارز پس از اجرای برجام را چگونه ارزیابی میکنید؟ برخی معتقدند با اجرای برجام نرخ ارز کاهش مییابد؛ ارزیابی شما چیست؟
پس از برجام تا حدودی نرخ ارز پایین میآید (که مبلغ این کاهش خیلی زیاد نخواهد بود) ولی با توجه به تقاضاهای به تعویقافتاده برای ارز که مبلغ آن بسیار بالاست و به محض ثبات درآمدهای ارزی فعال میشوند، نرخ ارز مجدداً شروع به افزایش میکند. بنابراین اگر نقطه شروع را همین روزها در نظر بگیریم و مثلاً سال آینده، شهریورماه را نقطه انتهایی بررسی قرار دهیم، در این مدت با یک منحنی U شکل برای نرخ دلار در برابر ریال مواجه خواهیم بود.
دیدگاه تان را بنویسید