تاریخ انتشار:
استانبول: خاطرات و شهر
کتاب حاضر به شرح احوال و سرگذشتنامه «اورهان پاموک» اختصاص دارد. این نویسنده استانبولی قرن ۲۰ م، در یک خانواده پرجمعیت در سال ۱۹۵۲ به دنیا آمد.
کتاب حاضر به شرح احوال و سرگذشتنامه «اورهان پاموک» اختصاص دارد. این نویسنده استانبولی قرن ۲۰ م، در یک خانواده پرجمعیت در سال 1952 به دنیا آمد. او در ۲۲سالگی در رویای نقاش شدن بود. پس از سه سال تحصیل در رشته معماری، آن را رها کرده و به تحصیل در رشته روزنامهنگاری در استانبول مشغول شد. او در ۲۳سالگی به نویسندگی روی آورد. از مهمترین آثار وی رمان «آقای جودت و پسران»؛ «قلعه سفید»؛ «زن غیبگو» و... است. نویسنده در کتاب حاضر، به شرح زندگانی خود از کودکی، نوجوانی و جوانی پرداخته و رخدادهای مهم زندگی خود را به همراه عکسهایی به تصویر کشیده است. وی علاوه بر بیان خاطرات خود، خانواده و پیشرفتهای خود در جهت نویسندگی به اوضاع اقتصادی، اجتماعی، دیپلماسی، سیاسی کشور و بیان ویژگیها و آثار انسانهای برجسته استانبول اشاره کرده است. نویسنده در سایتی به نام خودش میگوید: اورهان پاموک نخستین و تنها ترک برنده جایزه نوبل است. از آثار وی میتوان به «خانه مسکوت» (1991)، «کتاب سیاه» (1995)، «نام من سرخ» (2002) و (2003-2002)، «برف» (2005) و (2006)، «استانبول، خاطرات و شهر» (نوبل ادبیات، 2006) و چندین اثر دیگر در قالب رمان،
فیلمنامه و مجموعه خاطرات اشاره کرد که در سطوح ملی و بینالمللی جوایز بسیاری کسب کردهاند. در این نوشتار ضمن آشنایی با اورهان پاموک به معرفی کتاب استانبول، خاطرات و شهر میپردازیم. یکی از بهترین روشهای آشنایی با شخصیتها مطالعه اتوبیوگرافیهاست. متن زیر ترجمهای است از خودزندگینامه اورهان پاموک که در سایت جایزه نوبل منتشر شده است.
«میتوانستم 20 جلد کتاب خاطرات دیگر از زندگیام تا 22سالگی را بر اساس روایتهایی دیگر بنویسم. آن هنگام بود که دریافتم نوشتن اتوبیوگرافی راهی برای به خاطر آوردن نیست بلکه شیوهای برای فراموشی است. به سال 1952 در استانبول به دنیا آمدم. پدربزرگم از ساخت و سازهای راهآهن ثروت خوبی به دست آورده، کارخانههایی تاسیس کرده، مهندس و تاجر موفقی شده بود. پدرم نیز در زندگی همان کارها را انجام داد اما همیشه بازنده بود. در مدارس خصوصی استانبول تحصیلاتم را به پایان رساندم. پس از سه سال تحصیل در رشته معماری، به قصد نویسندگی آن را رها کردم. از هفت تا 22سالگی تصمیم داشتم نقاش شوم. در کودکی و دوران آغاز جوانی به صورت جدی، با شور و علاقه وافر نقاشی میکردم. گرچه نقاشی را ادامه ندادم اما در همان سن خوب میدانستم که جز یک زندگی هنری نخواهم داشت. نمیدانم به چه دلیل اما در 22سالگی نقاشی را رها کرده به نوشتن نخستین رمانم «آقای جودت و پسران» پرداختم. برای درک دلیل تصمیمم سالها بعد «استانبول» را نوشتم. وقتی به زندگی 54سالهام مینگرم، مردی را میبینم که بیوقفه در غم و شادی پشت میزی نشسته و مینویسد. کتابهایم را همواره با وسواس،
صبر، خوشبینی و باور نوشتهام. موفقیت و شهرت و رضایت شغلی و ... آسان به دست نیامده است. امروز کتابهایم به 55 زبان ترجمه میشود اما بیشترین تلاشم صرف انتشار نخستین کتابم در داخل ترکیه شد. برای انتشار «آقای جودت و پسران» چهار سال در ترکیه ناشری جستوجو کردم گرچه جایزه رمانهای چاپ نشده را نیز برده بود. در روزهای پس از انتشار نخستین کتابم در 1982 با آیلین تورگون ازدواج کردم. با هم در همان بخشهای غربیشده استانبول، در همان محله ثروتمندنشین بزرگ شده بودیم و در همان مدرسهها درس خوانده بودیم بیآنکه همدیگر را بشناسیم. مانند یک ترک سنتی «از دهات خودمان زن گرفتم». در 1991 دخترم به دنیا آمد. به او نام رویا، قهرمان رمان «کتاب سیاه» (Kara Kitap) را دادیم. در زندگی جز نوشتن کار دیگری انجام ندادم. در فاصله 1985 تا 1988 به دلیل تحصیل دکترای همسرم در دانشگاه کلمبیای نیویورک به عنوان visiting scholar زندگی کردم. غنای کتابخانهها، کتابفروشیها و موزههای آمریکا همیشه مایه هیجان من بوده است. در سال 2002 از همسرم جدا شدم. هنوز هم بهترین دوستانم او و دخترمان هستند. در سال 2006 پیش از دریافت نوبل در دانشگاه کلمبیا تدریس را
آغاز کردم.
یک روز شاد برای من روزی معمولی است که یک صفحه متن خوب نوشته باشم. زندگی بدون نوشتن برایم ناقص و بیمفهوم است. آنان که مرا میشناسند گرچه میدانند عاشق نوشتن و میزتحریر و کاغذ و خودنویس هستم اما گاهی نصیحتم میکنند که کمی هم تفریح کنم، گردش بروم، زندگی کنم! اما کسانی که بیشتر مرا میشناسند به خوبی میدانند که هر آنچه مرا از نوشتن و کاغذ و قلم دور کند در نهایت به من آسیب خواهد زد. از معدود انسانهای خوشبخت هستم که در زندگی جز به امور دلخواهم نپرداختهام.
کودکیام در یک خانواده بزرگ در کنار عموها، عمهها و زنعموها گذشت. دو رمان نخستم «آقای جودت و پسران» و «خانه مسکوت» رمانهای خانوادگی هستند. توصیف خانوادههای پرجمعیت، غذاهای دستهجمعی و تنشهای درون خانواده را دوست دارم. اما با گذشت سالها و روند نزولی ثروت، خانواده بزرگ ما به تدریج از هم پاشید و کاربری حمایتی خود را از دست داد. حالا هرچه پیرتر میشوم تنهاتر میشوم و هرچه تنهاتر میشوم به شکل غریبی مشهور میشوم و این امر گاه در من ایجاد دلهره میکند. هر شب پیش از خواب کش و قوسی به خود میدهم و لحافم را به رویم میکشم احساسی دلچسب و هراسانگیز، آمیزهای از زیبایی و بیرحمی زندگی، تنهایی و رویاها مرا دربر میگیرد و هنوز وحشت داستانهای ترسناک کودکیم را حس میکنم.
در رمان «خانه مسکوت» سعی کردهام با مونولوگهای مادربزرگم وارد فضای میان خواب و بیداری شوم. در رمان «قلعه سفید» همان حس میان خواب و واقعیت، خیال و تاریخ بودن وجود دارد. اما رمانی که در آن صدای خود را یافتم «کتاب سیاه» است که در 1985شروع به نوشتن کردم. در 33 سالگی وقتی در نیویورک بودم سوالهای جدی درباره خودم اینکه کیستم، چه گذشتهای دارم و هویتم چیست، از خود پرسیدم. در اتاقم واقع در کتابخانه دانشگاه کلمبیا بیوقفه در حال خواندن و نوشتن بودم. احساس دلتنگیام به استانبول با علاقهام به فرهنگهای عثمانی، ایران، عرب و مسلمان درهم آمیخت. در عین برنامهریزیهای درازمدت هیچ نمیدانستم چه میکنم. این کتاب را ناشیکارانه، کورمال و به آزمون و خطا نگاشتم. هنوز هم در عجبم که آن را چگونه نوشتهام.
«زندگی جدید» تحقق شعر گونه همان چیزی است که در «کتاب سیاه» یافتم این بار نه در استانبول که در روستا. اما مادرم همیشه از تعجبش در نگارش «نام من سرخ» میگوید. به اعتقاد مادرم در رمانهای دیگرم جای تعجبی نیست چرا که میداند آنها را با کدام تجربههای زندگیام نوشتهام. اما در این کتاب وجهی ناشناخته از پسری مییابد که او را به خوبی میشناسد. به نظر من بزرگترین لذت برای یک نویسنده این است که از مادرش بشنود نوشتههایش از خودش عالیترند. شگفتی من بیش از همه به استقبال از کتاب «برف» (Kar) است. ابتدا فکر میکردم با مسائل کلیشهای چون تعارض غرب- شرق یا جنگ عراق، اسلام سیاسی و دیگر وقایع روز در ارتباط است. حالا معتقدم علت آن در صحنه نوشتن اعلامیه در هتل آسیا قابل درک و دریافت است. به احتمال زیاد این فکر نیز تخمینی نادرست است. در نخستین سالهای دهه 90 در حالی که هنوز فقط در ترکیه شناخته میشدم وقتی خبرنگاران از من میپرسیدند چرا کتابهایم پذیرفته میشوند و چرا خوانندگان زیاد دارند، دلایلی مییافتم که امروز هیچ کدام را باور ندارم. بعدها همان سوالها را وقتی به تدریج آثارم در سطح بینالمللی مطرح شدند، خبرنگاران خارجی و
منتقدان ادبی از من میپرسیدند... الان در آوریل 2007، 54 سال دارم. میدانم که بسیار بیشتر از نیمه عمر خودم را پشت سر گذاشتهام اما باور دارم که هنوز پس از 32 سال عمر نویسندگیام در نیمه راه هستم. قطعاً پیش رویم 32 سال دیگر برای شگفتزده کردن مادرم و خوانندگانم فرصت باقی است.» (nobelprize.org)
کتاب استانبول، خاطرات و شهر نیز مجموعهای از خاطرات نویسنده است که با خاطرات شهر عجین شده است. روایت از لحظهای آغاز میشود که نویسنده خود را به عنوان «من» میشناسد. از پدر و مادر و خانوادهاش میگوید و در ادامه به کوچههای شهر میرسد. جایی که مکان شادی و اندوه نویسنده است. از نگاه این رماننویس معاصر، کوچههای استانبول دهه 50، خیابانهای سنگفرش، خانههای چوبی طعمه حریق، چالش از بین رفتن یک فرهنگ قدیمی و سربرآوردن یک فرهنگ جدید از میان خاکسترهای برجای مانده همزمان با ساخته شدن جهان درونی نویسنده، با شتاب از برابر چشمان خواننده عبور میکند. دبیر دائمی آکادمی سوئد هوراس انگدال خطاب به نویسنده میگوید «استانبول را همانند سنپطرزبورگ داستایوفسکی، دوبلین جویس و پاریس پروست به شهری ادبی بدل کردهاید که خوانندگانی از هر گوشه جهان آن را چون زادگاه خود شناخته و حیاتی دوباره در آن آرزو میکنند.»
نویسنده لائیک بورژوای کتاب ابتدا از شرح خاطرات خود آغاز کرده و در خلال آن از استانبول سخن گفته است. استانبول پایتخت باشکوه دو امپراتوری بزرگ، سرزمین هنر و صلابت، شهری به قدمت تاریخ، محل تلاقی فرهنگها، نگین زیبای بسفر، دروازه شرق، شهری که در طول تاریخ جهانگردان بسیاری را مجذوب خود ساخته، در نوشتهها و سفرنامههای جهانگردانی که از این شهر گذر کرده و گاه گذر آنها با اقامتی چندساله همراه بوده، بسیار توصیف شده است. اما زاویه دید پاموک به شهر با جهانگردان تفاوت دارد. استانبول برای او یک محل زندگی است. شهری است که هویت و شخصیتش در کوچهها و خیابانهای آن شکل گرفته، شهری که تاریخش به حال و آینده نویسنده جهت میدهد. استانبول کودکی و جوانی پاموک شهری جنگزده و شکستخورده است. شهری که اندوه در آن موج میزند. ویرانههای جنگ هیچ تناسبی با شکوه و عظمت تاریخی شهر ندارد. شهر در تلاش برای ساختن ویرانههای جنگ با مساله دیگری نیز روبهروست. جنگ عامل شتاب یافتن یک تغییر بزرگ شده است. تغییری که از چند دهه پیشتر شروع شده و کشور را با سرعت به سمت غرب به پیش میراند. فرهنگ و تکنولوژی وارداتی غرب در مقابل فرهنگ و سنت دیرپای شرقی
استانبول را به عرصه رویارویی فرهنگها تبدیل کرده است. گرچه این شهر دروازه شرق و غرب و محل تلاقی و همزیستی فرهنگهای مختلف بوده اما عمق تغییر در حال وقوع هرگز سابقه نداشته است. استانبول در کتاب پاموک شهری است در گذار و در تلاش برای تخفیف اثرات بحران ناشی از آن. اورهان پاموک این دوران را با تحلیل روزنامههای آن عصر و با نزدیک شدن به زاویه دید نویسندگان و روزنامهنگاران رصد کرده است. نویسنده با نگاهی به تاریخ نزدیک، علاوه بر نویسندگان ترک چون احمد راسم و رشاد اکرم کوچو که آثاری در معرفی استانبول دارند، به غربیانی که از این شهر دیدار کرده و شرح مشاهدههای خود را نگاشتهاند نیز اشاره کرده است. افرادی چون ژرارد دو نروال (Gérard de Nerval) شاعر فرانسوی که در سال 1843 به استانبول سفر کرد.
حاصل این سفر کتاب «سفر به شرق» است. تئوفیل گوتیه (Théophile Gautier) نویسنده، روزنامه نگار، شاعر و منتقد فرانسوی از دوستان نزدیک نروال نیز پس از وی در سال 1852 پس از یک اقامت 70 روزه در استانبول کتابی به نام قسطنطنیه Constantinopole منتشر ساخت. پاموک تلاش کرده است تصویر ارائهشده از استانبول توسط این جهانگردان را با تصویر استانبول زمان خود پیوند بزند و مقایسهای تاریخی-تطبیقی انجام دهد. اورهان پاموک تنها از خاطرات خود نمیگوید بلکه خاطرات شهر را نیز بازگو میکند. اندوه از دست رفتن کودکی خود و شکوه زادگاهش را درهم آمیخته و متنی ساخته است. حاصل کتابی است که سرگذشت یک شهر و یک انسان را در فضایی آکنده از احساس و وابستگی بیان میکند. روایت کتاب با تعداد زیادی عکس همراه شده است. عکسهای خانوادگی در کنار عکسهای شهر چنان قرابتی با متن دارند که مفهوم ذهنی نویسنده را برای خواننده عینی و ملموس میسازند.
«استانبول، خاطرات و شهر» در سال 2006 جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. تعلق گرفتن نوبل به اورهان پاموک واکنشهای مختلفی در پی داشت. پاموک در سال 2005 طی مصاحبهای با هفته نامه سوئیسی Das Magazin اظهار کرده بود «در این سرزمین 30 هزار کرد و یک میلیون ارمنی کشته شدند و کسی جز من جرات بحث درباره آن را ندارد.» این سخنان «اهانت به کشور» تلقی شده و شکایتنامهای علیه او تنظیم شده بود. اما با فشار اتحادیه اروپا پرونده مختومه اعلام شد. شیوه بیان پاموک در مورد آتاتورک، اسلام و اعتقادات سنتی موج مخالفت با وی را هم در بین لائیکها و هم اسلامگرایان قوت بخشید. پس از دریافت نوبل هیچ پیام تبریکی از جانب رئیسجمهور وقت ترکیه، احمد نجدت سزر، منتشر نشد و رسانهها و روزنامههای داخلی این جایزه را همسو با مقاصد سیاسی غرب تفسیر کردند. همزمان رسانههای خارجی از اسلوب بدیع اورهان پاموک در نوشتن رمانهای پستمدرن سخن گفته و آثار او را نماد ترکیه جدید معرفی کردهاند.
دیدگاه تان را بنویسید