سرمایهگذاری چین در صحرای آفریقا
به همین سادگی نیست
نگرانی غرب درباره تاثیرات فزاینده چین در آفریقا، احتمالاً اغراقآمیز است.
نگرانی غرب درباره تاثیرات فزاینده چین در آفریقا، احتمالاً اغراقآمیز است.
در کناره غربی دریاچه ویکتوریا در اوگاندا، در 100مایلی جنوب کامپالا و بعد از حدود یک ساعت رانندگی در یک مسیر فرعی و خاکی که کمکم باریک میشود، سایتی قرار دارد که به منزله یکی از بزرگترین سرمایهگذاریهای تجاری چین در آفریقاست. یک تابلو نیمهزنگزده ورودی به «شهر سسامیرمبه» را نشان میدهد که بخشی از «منطقه آزاد تجاری دریاچه ویکتوریا»ست. هیچ علامت دیگری به چشم نمیخورد. نوجوانان سوار بر دوچرخه با باری از بشکههای آب، از آلونکهای گلی و مزارع پرخس و خاشاک «ماتوک» (نوعی موز پرنشاسته) میگذرند. تعداد معدودی خانه مدرنتر و ساختمانهای نیمهساز از بلوکهای سیمانی، تنها شواهدی هستند که نشان از هر نوع پیشرفت و توسعهای دارند. منطقه آزاد تجاری دریاچه ویکتوریا در سال 2008، به عنوان یک سرمایهگذاری دگرگونکننده (پروژههای سرمایهگذاری که اثر زیادی روی منطقه، مردم، بازار و... میگذارد) به جهان معرفی شد. برنامهای در شبکه CCTV، (شبکه دولتی چین) ملاقات مقامات اوگاندا و چین را در پکن برای تایید قرارداد پخش کرد. این سرمایهگذاری مشارکتی میان یک شرکت بزرگ چینی و سرمایهگذاران اوگاندایی، قرار بود منطقهای به وسعت 500
کیلومتر مربع (200 مایل مربع) را دربر گیرد. آنها ساخت یک فرودگاه که با نیروی خورشیدی کار میکرد، کارخانههای تولیدی و یک مرکز توزیع به علاوه ساخت مسکن و ایجاد کسبوکار در بخش کشاورزی را پیشنهاد داده بودند که همگی به ایجاد یک «شهر اقتصادی» جدید منتهی میشد. قرار بود با اجرای این طرح حدود یکونیم میلیارد دلار در یکی از عقبماندهترین مناطق اوگاندا سرمایهگذاری شود. پیشنهاد شده بود که هزاران کشاورز چینی در این زمینها ساکن شوند و محصولات کشاورزی برای صادرات به چین تولید کنند. اما هیچکدام از این تعهدات متهورانه، به ثمر نرسید. هر اندازه که حضور چین در آفریقا عمیقتر میشد، سیاستگذاران غربی نگرانتر میشدند که آیا توان رقابت با سیلی از منابع نقدینگی چین را دارند یا نه. اما این پروژه شکستخورده شاهدی از موفقیت نصفه و نیمه خیز چین به سوی آفریقاست. با این حال این هم درست است که راهها و راهآهنهای جدیدی که به وسیله بانک صادرات-واردات چین حمایت مالی شده است و سرمایهگذاری آن بانک در معادن مس و مخازن نفتی در مناطقی مانند زامبیا و آنگولا، در حال تغییر دادن چهره این قاره هستند. فرودگاهها در کینشازا، لوآندا و
آدیسآبابا به آوای ماندارین (زبان غالب چین) سروصدا میکنند. اما شواهد رو به افزایشی وجود دارد که برخی شرکتهای چینی که به آفریقا هجوم آوردهاند، با مشکلات و مسائلی دست و پنجه نرم میکنند که برای مدتها، آفریقا برای سرمایهگذاران غربی بهوجود آورده بود.
به سختی میتوان اعداد قابل اعتمادی از میزان سرمایهگذاری چین در آفریقا به دست آورد. اما دادههای منتشرشده از سوی وزارت بازرگانی چین، نشان میدهد طی سالهای 2005 تا 2014، سرمایهگذاری مستقیم چین در آفریقا هشت برابر شده و به میزان 2 /3 میلیارد دلار رسیده است. سرمایهگذاری کل چین در آفریقا هم در همان دوره، 20 برابر شده و به 32 میلیارد دلار بالغ شده است. مقایسه مستقیم این اعداد با مقادیر مربوط به غرب مشکل است اما نشان میدهد چین یکی از بزرگترین سرمایهگذاران در آفریقاست. افزون بر آن، کمکهای چین هم افزایش یافته است، همچنان که وامهای توسعهای که به وسیله بانک صادرات-واردات چین اعطا میشود تا پروژههای زیرساختی به وسیله شرکتهای چینی را تامین مالی کند، هم افزایش یافته است.
با وجود این، طبق نظر دبورا براتیگام، پروفسور دانشگاه مطالعات خارجی پیشرفته در واشنگتن، بسیاری از گزافهگوییها در مورد اینکه شرکتهای چینی صنایع متنوع زیادی در آفریقا را خریداری کرده، اغراقآمیز است. سرمایهگذاری مستقیم خارجی چین در آفریقا، کمتر از سه درصد کل سرمایهگذاری خارجی چین را شامل میشود. در حالیکه بیشتر آن سرمایهگذاریها به مناطق دیگری به خصوص آسیا سرازیر میشود. رشد سرمایهگذاری چین در آفریقا در سالهای اخیر، کند شده است. براتیگام در کتاب جدیدی که پروژههای بخش کشاورزی را بررسی میکند، به نام «آیا آفریقا چین را تامین غذایی خواهد کرد؟»، نشان داده است، بسیاری از پروژههای چین که در رسانهها گزارش شده است، آنقدرها هم عظیم نیست. برای مثال یک سرمایهگذاری چینی بسیار در بوق و کرنا شد که: بالای یک میلیارد دلار است و در مزرعهای سه میلیون هکتاری از نخلهای روغنی در جمهوری دموکراتیک کنگو، (مساحتی در حدود هاوایی) انجام خواهد شد. اما وقتی کار آغاز شد، چینیها دریافتند که هیچ راهی در آنجا وجود ندارد، رودخانه تقریباً غیرقابل کشتیرانی است و روستاییان برخوردی خصمانه دارند. زمانی که بخش کوچکی از منطقه کاشته
شد، محصول سریعاً دزدیده شد و پروژه به زودی از بین رفت. مشابه این مورد در بسیاری از پروژههای استخراج معادن هم صدق میکند. در سال 2007 در کنگو قراردادی بسته شد که برمبنای آن باید شش میلیارد دلار منابع مالی برای ایجاد زیرساخت از سوی بهرهبرداری چینیها از معادن مس تامین میشد اما تاکنون کمتر از یک میلیارد دلار سرمایهگذاری صورت گرفته است. تولید مس بهطور مداوم بهعلت بوروکراسی و کمبود برق به تعویق افتاده است. ناظران در کینشازا، عنوان میکنند که به این زودی، انتظار پول بیشتری از طرف چینی ندارند. معدنکاران خصوصی چینی هم بخت بیشتری در این زمینه ندارند. یک مشکل متداول این است که شرکتهای چینی «به نوعی فرض میکنند که کار در آفریقا هم همانطور پیش میرود که در چین انجام میشود». این را خانم براتیگام میگوید و اضافه میکند: «در چین، یک شرکت جلو میآید، قراری با دولت محلی میگذارد و دولت به تعهداتش عمل میکند.» در آفریقا، چینیها دریافتند که تعهدات حکومت برای ایجاد زیرساختها، تامین برق و انرژی یا در اختیار گذاشتن زمین، آنطور که فکر میکردند قابل اتکا نیست. زمینهای عمومی در اختیار کسانی است که برای نسلها در آن
کشتوکار کردهاند و زمین خصوصی ممکن است متعلق به کسانی که آن را میفروشند، نباشد! سیاستمداران محلی هم قراردادهایی را که به وسیله مقامات سراسری (فدرال یا ملی) بسته شده است، قبول ندارند. شرکتهای چینی با این شرایط بهتدریج و بیشتر در حال انطباق هستند. هوانگ هونگ ژیانگ، که شرکت چایناهاوس را اداره میکند -که سازمانی در نایروبی است که به شرکتهای چینی کمک میکند تا دریابند چطور در کنیا تجارت کنند- میگوید که زمانی ذهنیتی مانند هجوم برای کشف طلا وجود داشت: «اگر به بانکها میگفتید که میخواهید به آفریقا بروید، وام گرفتن بسیار ساده میشد. اما اکنون سرمایهگذاران میدانند که پروژهها در آفریقا، میتواند بسیار طولانیتر و پرهزینهتر از آن باشد که انتظار دارند.» هونگ ژیانگ، میگوید آنها اکنون طوری کار میکنند که شرکتهای غربی برای مدت مدیدی انجام میدادند: سرمایهگذاری در برنامههای مسوولیت اجتماعی شرکتی، استخدام مدیران آفریقایی و سختکوشی موشکافانه و درستکارانه.
سیاستمداران غربی برای مدتهای مدیدی نگران این مساله بودند که چین، در حال اجرای نوع جدیدی از امپریالیسم در آفریقاست: جهشهایی بزرگ با همراهی حکومتهای غیردرستکار و شکستن قوانین. این مساله بر پایه حقیقتی استوار بود: برای مثال چینیها بسیار راغب به کار با حکومت آنگولا بودند که یکی از ستمگرترین دولتهاست. اما شواهد فزاینده نشان میدهد چینیها یک مسیر آزمونشده را در پیش گرفتهاند. آنها توانایی منحصربهفردی برای انجام و تکمیل پروژهها در آفریقا ندارند، همانطور که شرکتهای غربی نتوانستند. این قضیه سیاستگذاران غربی را تسکین میدهد. اما برای رهبران آفریقا که در عطش پیشرفت هستند و در عین حال توانایی یا تمایل حل مشکلاتی را که تقریباً تمام سرمایهگذاران غیر از سرسختترینها را فراری میدهد ندارند، این مساله ناامیدکننده است.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید