اقتصاددانان باید اجماع کنند
گیجگیج
تقسیمات ایدئولوژیک در علم اقتصاد ارزش آن را در دیدگاه عموم پایین میآورد.
تقسیمات ایدئولوژیک در علم اقتصاد ارزش آن را در دیدگاه عموم پایین میآورد.
شاید واژه ملالانگیز برای توصیف اقتصاد چندان مطلوب نباشد. اما اقتصاددانان همین واژه را هم دوست دارند اگر مردم از این رشته با عنوان علم اقتصاد یاد کنند. به هر حال اقتصاددانان خودشان را دقیقترین عالمان اجتماعی میدانند.
در حالی که همتایان آنها در علوم طبیعی میتوانند ژنها را اصلاح کنند و سیارات جدیدی کشف کنند، اقتصاددانان هنوز نمیتوانند با اطمینان بحرانها و دیگر رویدادهای اقتصادی را پیشبینی کنند و تنها قادر به پیشگیری از بحران هستند. به همین دلیل برخی ادعا میکنند علم اقتصاد به اندازه کافی در مشاهدات واقعی و تحلیلهای عقلانی به عنوان ایدئولوژی اصلی علم، ریشه ندارد.
راسل رابرتس (Russell Roberts)، محقق موسسه هوور در دانشگاه استنفورد، در ماه اکتبر در توئیتر خود عبارتی با این مفهوم نوشت که اگر دیدگاه یک اقتصاددان در یک مساله گفته شود، میتوان با اطمینان نظر او را در مورد چندین مساله دیگر پیشبینی کرد. وبلاگنویسهای باپشتکار اقتصادی به سختی از این حرفه [اقتصاددان بودن] دفاع میکنند و به مواردی اشاره دارند که اقتصاددانها در مواجهه با واقعیتهای تازه، ذهنیت خود را تغییر دادهاند نه اینکه با کلهشقی روی اصول و عقاید خود پافشاری کنند. آدام اوزیمک (Adam Ozimek)، اقتصاددانی که در بخش تحلیل موسسه مودیز فعالیت میکند، به نارایانا کوچرلاکوتا، اقتصاددان و رئیس فدرالرزرو ایالت مینیاپولیس از سال 2008 تا 2015 اشاره میکند که آشکارا از اردوگاه بازها به کبوترها پیوست. او زمانی که واقعیت هشدارهایش در مورد کاهش شدید تورم را ابطال کرد، تغییر عقیده داد. [در اقتصاد آمریکا، بازها افرادی هستند که به دنبال کنترل تورم هستند و به نسبت نرخهای بهره بالا را مطلوب میدانند و به عبارتی دلمشغولی کمتری نسبت به رشد اقتصادی دارند. در مقابل کبوترها مدافع نرخ بهره پایین هستند و مساله اشتغال برایشان
مهمتر از تورم است.] تایلر کوئن، اقتصاددان و استاد دانشگاه جرج میسون نیز فهرستی از مسائلی را منتشر کرده است که نظرش روی آنها تغییر کرده است. مثلاً او دیگر مطمئن نیست که بهتر است درآمد حاصل از سرمایه معاف از مالیات باشد. پل کروگمن، اقتصاددان برنده نوبل و ستوننویس نیویورکتایمز نیز با این افراد همنوا شده است. او عقیده خود در مورد حداقل دستمزد را تغییر داد چون تحقیقات واقعی نشان داد افزایش حداقل دستمزد تا یک مقدار مشخص در نهایت اشتغال را کاهش خواهد داد. اکونومیست نیز چنین تغییری را تجربه کرده است.
با این حال اگر بخواهیم منصف باشیم، اقتصاددانان محدودیتهایی دارند که دیگر دانشمندان با آن مواجه نیستند. برای مثال آنها نمیتوانند بحرانهای بیپایان را در لولههای آزمایش مخلوط کنند تا بفهمند چه چیزی باعث چه چیزی میشود. البته هنوز محدودیتهای مشابهی در بسیاری دیگر از علوم سخت وجود دارد. اما مثلاً زمینشناسان نیاز ندارند که زمین را مجدد در آزمایشگاه خلق کنند تا به ساختار تکتونیکی (Tectonic) پوسته زمین دست یابند. عصاره علم توافق روی یک روش مشارکتی برای تولید دانش گسترده قابل قبول است. آنگونه که پل رومر، اقتصاددان، سال گذشته در یک مقاله نوشت: «علم ما را به سوی اجماع گسترده هدایت میکند؛ در حالی که سیاست چنین نمیکند.»
اکنون به نظر میرسد اقتصاد هم راهی به سوی اجماع گسترده نیست. گریگوری منکیو، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، سال 2006 مقالهای در حوزه اقتصاد کلان به چاپ رساند و در آن اعلام کرد: «اجماعی جدید روی بهترین روش درک نوسانات اقتصادی شکل گرفته است.» اما پس از آنکه بحران مالی منجر به یک رکود دردناک شد، اختلافات تازهای روی دلایل شکلگیری و راه درمان رکود بروز پیدا کرد. رابرت لوکاس، اقتصاددان برنده نوبل، طرح باراک اوباما برای ایجاد محرکهای بزرگ برای احیای اقتصاد آمریکا را این طور توصیف کرد: «اقتصاد بنجل». در حالی که پل کروگمن، دیگر اقتصاددان نوبلبرده، لوکاس و همفکرانش را مسوول «عصر سیاه اقتصاد کلان» میدانست.
آنگونه که راسل رابرتس میگوید اقتصاددانها تمایل دارند به اردوگاه رقیب با عقاید مشخص بروند. آنتونی راندازو، محقق بنیاد ریزن که یک اتاق فکر لیبرتارین است، و جاناتان هایدت در دانشگاه نیویورک اخیراً از تعدادی از اقتصاددانهای دانشگاهی دو سوال اخلاقی پرسیدهاند. یکی اینکه منصفانهتر است تا منابع را برابر تقسیم کنیم یا اینکه آن را بر اساس تلاش افراد اختصاص دهیم؟ و سوال دوم نیز در مورد علم اقتصاد است. آنها رابطه معنیداری بین دیدگاه اقتصاددانان در مورد اخلاق با دیدگاهشان در مورد علم اقتصاد نتیجه گرفتهاند. این رابطه به موضوعات مورد بحث محدود نمیشود. برای مثال فقط محدود به این نیست که تا چه میزان دولتها میتوانند برای کاهش نابرابری در اقتصاد دخالت کنند؛ بلکه مسائل عملی دیگری را نیز در برمیگیرد. مثلاً اینکه اثرات ریاضت مالی روی اقتصادهای در لبه تیغ چگونه است. مطالعه دیگری نیز نشان داد در تحقیقات به اصطلاح تجربی، اقتصاددانان راستگرا نتیجه افزایش مالیاتها را از نظر اقتصادی مخربتر میدانند تا اقتصاددانهای چپگرا.
این مساله هشداردهنده است. آیا علم اقتصاد در مقایسه با دیگر علوم غیرمعمول است؟ گونار میردال، دیگر اقتصاددان برنده نوبل، این مساله را عنوان کرد که تمام دانشمندان در همه حوزههای علمی، متکی به پیشتصورات خود هستند. او به کنایه گفت: «سوالات باید قبل از اینکه بتوان به آنها پاسخ داد پرسیده شوند.» مطالعه دیگری که در سال 2003 و در بین مشارکتکنندگان در شش علم اجتماعی انجام شد نشان داد علم اقتصاد بیشتر از بقیه علوم، سیاسی نیست فقط از نظر ایدئولوژی بهتر با سیاست متوازن شده است. اقتصاددانان چپگرا تعداد کمتری دارند و نسبت آنها با اقتصاددان راستگرا، یک به سه است. البته نسبتشان به دانشمندان مردمشناسی بسیار کمتر و یک به 30 است.
علاوه بر این، علوم سخت از تعصبات ایدئولوژیک در امان نیستند. یک مطالعه اخیر در مورد گفتههای آکادمیک در دوران حیات تاریخی علوم نشان میدهد مرگ یک دانشمند مشهور باعث ایجاد موجی در انتشار نظرات افرادی میشود که پیش از این از محدوده شهرت علمی کاملاً کنار گذاشته شده بودند. به طور کلی، مقالاتی که توسط تازهواردان نوشته میشود نسبت به کارهای جدیدی که توسط حرفهایهای مشهور قدیمی منتشر میشود، بسیار بیشتر مورد ارجاع و توجه قرار میگیرد. این مساله نشان میدهد تغییر دیدگاهها در این علم، کمتر از طریق تغییر ذهنیت اتفاق میافتد و بیشتر از طریق جابهجایی ایدئولوژیهای متعصبانه یک فرد توسط فرد دیگر روی میدهد.
موافقت با توافق
اما حتی اگر علم اقتصاد به تنهایی ایدئولوژیک نباشد، متعصبانش اغلب برجستهتر از دیگر علوم، مثلاً متعصبان شیمیدان، هستند. چرا که این اقتصاددانان هستند که سیاستمداران را در اتخاذ تمامی تصمیمهای مهم راهنمایی میکنند. شهرت به بیطرفی [برای یک اقتصاددان] میتواند هم به درک حوزه کمک کند و هم روی کیفیت سیاست اقتصادی اثرگذار باشد.
رسیدن به این جایگاه مستلزم دست یافتن به مکانیسم بهتری برای حل منازعات است. پل رومر در مقالهای ریاضیاتی جلوه کردن بسیاری از اقتصاددانان را تقبیح میکند: «استفاده از اعداد بیمعنا و زیاد برای جلا بخشیدن به اعتبار آکادمیک تعدادی نظریه بیمصرف.» جان کورچان، استاد دانشگاه شیکاگو در یکی از نوشتههای وبلاگش مینویسد: «تغییر دادن حرفهای بیپایه و اساس نیازمند شفافیت است.» تعداد زیادی از دانشگاهیان دادهها و آمار خود را پنهان نگه میدارند و تعداد اندکی از مجلات برای مقالاتی جا دارند که تلاش میکنند نتایج پیشین را مجدد تکرار کنند.
اقتصاددانان میتوانند در مورد آنچه دوست دارند بحث و مجادله کنند. اما این حرفه استفاده بسیار اندکی برای مردم دارد اگر اقتصاددانان نتوانند به نتیجه برسند که در نهایت کدام طرف بحث، درستتر میگوید.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید