به بهانه سالگرد برگزاری رفراندوم انقلاب شاه و ملت
انقلاب سفید: آغازی بر یک پایان
«انقلاب سفید» که بعدها به «انقلاب شاه و ملت» مشهور شد، مجموعهای از برنامههای اصلاحی اجتماعی و اقتصادی محمدرضا پهلوی در اوایل دهه ۱۳۴۰ بود؛ اصلاحاتی شامل اصلاحات ارضی و پنج برنامه دیگر که در ششم بهمنماه ۱۳۴۱، به رفراندوم گذاشته شد و به گفته دستگاه تبلیغات رژیم وقت، ۹ / ۹۹ درصد از واجدین شرایط به آن رای مثبت دادند.
«انقلاب سفید» که بعدها به «انقلاب شاه و ملت» مشهور شد، مجموعهای از برنامههای اصلاحی اجتماعی و اقتصادی محمدرضا پهلوی در اوایل دهه 1340 بود؛ اصلاحاتی شامل اصلاحات ارضی و پنج برنامه دیگر که در ششم بهمنماه 1341، به رفراندوم گذاشته شد و به گفته دستگاه تبلیغات رژیم وقت، 9 /99 درصد از واجدین شرایط به آن رای مثبت دادند. انقلابی که بازیگران اصلیاش، شاه، علی امینی، حسن ارسنجانی و دولت کندی بودند. انقلابی که قرار بود برای روستاها ارمغان عدالت و پیشرفت و رونق باشد، جغد شوم مهاجرت و شوربختی روستاها شد. انقلابی که عامل اصلی آن نه دهاتیها بودند، نه شهریها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. تنها یک نفر: شخص شاهنشاه آریامهر! پدیدهای نوظهور که در آن به جای اینکه طرف توسریخورده، زجرکشیده، محرومشده و خشمگین انقلاب کند، دستگاهی انقلاب کرد که خود یگانه حامی نظام اربابرعیتی و فئودالیته بود و ضارب خوشزبان مدافع مضروب بیزبان شد! انقلابی از بالا که همچون کودتای 28 مرداد، ردپای آمریکاییها در آن پاکنشدنی است و توسط دولت جان اف کندی برای مقابله با خطر کمونیسم طراحی و به دست شاه اجرا شد.
بعد از گذشت بیش از نیمقرن از انقلاب سفید، انتقادهای فراوانی بر آن وارد شده و از مناظر گوناگون به آن نگریسته شده است. برخی انقلاب سفید و مخصوصاً اصلاحات ارضی را به عنوان اصلاحات خیرخواهانه شاه مورد تحسین و تمجید قرار میدادند و برخی آن را مورد نقد قرار میدادند. چپگرایان اغلب آن را طرحی آمریکایی میدانند که هدف از آن توسعه سرمایهداری وابسته در جهان سوم و به خصوص ایران بود و روحانیون و مبارزان مذهبی، آن را توطئه شیطان بزرگ مینامند که در نتیجه آن تولید کشاورزی رو به نقصان گذاشت و کشور به گندم و ارزاق آمریکایی وابسته شد. اما آنچه مسلم است این است که انقلاب سفید و بهخصوص برنامه اصلاحات ارضی دهه 40 باعث فقیرتر شدن دهقانان و مهاجرت به شهرها شد و یکی از عوامل بروز انقلاب 1357 را رقم زد. شمارش معکوس از همان روز آغاز شد؛ 15 خرداد 1342، روزی که فریاد «مرگ بر دیکتاتور» در مقابل کاخ مرمر، دیوارهای پوشالین کاخ 2500ساله شاهنشاهی ایرانی را به لرزه درآورد. انقلابی که قرار بود سفید باشد، نه برای پادشاه سفید بود که آغاز نواختن ناقوس مرگ شاهنشاهی 2500سالهاش بود و نه برای روستاها که تنها برایشان «نفرین زمین» را به
یادگار گذاشت. انقلاب سفید برای امینی و ارسنجانی و مدافع آمریکاییشان هم چندان سفید نبود.
اتحاد برای پیشرفت
در آستانه سومین دهه سلطنت دومین شاه پهلوی، جنگهای دهقانی، جابهجایی نیروی پیشبرنده انقلابی از کارگران به دهقانان در نظریه انقلابی، رواج نظریه مبارزه چریکی و چالشهای انقلاب کوبا، هراس از انقلاب قریبالوقوع دهقانی در جهان سوم را اشاعه میداد. در تصویر آمریکایی از واقعیت، کشورهای جهان سوم تنها دو راه پیشرو داشتند: اصلاحات ارضی از بالا یا انقلاب دهقانی از پایین. از همین رو دولتهای آمریکایی و بهخصوص جان اف کندی، طی دو دهه 1330 و 1340، درصدد بودند جهت جلوگیری از نفوذ و سلطه خطر کمونیسم، کشورهای کمتر توسعهیافته را به انجام اصلاحات ارضی معتدل ترغیب کنند. کارشناسان و نظریهپردازان آمریکایی و در راس همه آنها والت وایتمن روستو اقتصاددان و مشاور امنیتی جان اف کندی، پیشنهاد کرد بهسرعت، اصلاحاتی از بالا، در زمینههای گوناگون اجتماعی، رفاهی، بهداشتی، فرهنگی و اقتصادی صورت پذیرد تا ضمن تقویت موقعیت حکومتهای وابسته، دامنه نارضایتیهای عمومی را بهحداقل کاهش دهد. در این میان جان باولینگ کارشناس و تحلیلگر امور سیاسی ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، ضمن ارزیابی موقعیت شکننده
رژیم پهلوی در برابر مخالفان سیاسی و خطراتی که موجودیت آن را تهدید میکرد، جهت مواجهه با این وضعیت و تقویت موقعیت حکومت، طرحی 14مادهای تنظیم و پیشنهاد کرد که شاه ایران را مقید به اجرای تمام و کمال آن میکرد. همه این طرحها در چارچوب تز کلی «اتحاد برای پیشرفت» صورت عملی به خود میگرفت که مقرر بود، جهت جلوگیری از نفوذ کمونیسم و وقوع انقلاب قهرآمیز در کشورهای اقماری، انجام اصلاحاتی بهاصطلاح از بالا به پایین در دستور کار قرار گیرد.
متعاقب این سیاست، ایالات متحده، به طور دائم ضرورت انجام اصلاحات ارضی را به شاه گوشزد میکرد. شاه که از تشویق آمریکاییها دلگرم شده بود، با صدور یک فرمان حدود سه هزار روستا از اراضی سلطنتی را میان دهقانان تقسیم کرد. برنامه تقسیم اراضی سلطنتی که به پروژه سی (Project thirty) شناخته شده بود، از سالهای 1331 تا 1339 از اصل چهار، کمکهای فنی و مالی دریافت میکرد. کودتای 1958 عراق، و شدت گرفتن تبلیغات شوروی بر ضد رژیم شاه، سیاستگذاران آمریکایی را به آنجا سوق داد که به شاه برای اجرای یک برنامه اصلاحات در ایران فشار بیاورند. یک سناریو که ناکام ماند، کودتای نافرجام تیمسار ولیالله قرنی در سال 1338 بود تا به آن وسیله یک دولت اصلاحگرای موثر در ایران بر سر کار بیاید. کوششی دیگر که با موفقیت روبهرو شد، فشار آوردن به شاه برای انتصاب دولت اصلاحگرای امینی در سال 1339 بود.
آرمین مایر، سفیر وقت آمریکا در ایران، انتصاب دکتر علی امینی به نخستوزیری را به توصیه دولت آمریکا میداند و مینویسد: دولت کندی سخت نگران اوضاع ایران بود و لزوم اقدامات فوری را تاکید میکرد. ترس اضمحلال ایران در میان بود. بیشتر سیاستگران بر این اعتقاد بودند که ایران در شرف نابودی است، مگر آنکه ایالات متحده اقدام فوری و موثری به عمل آورد. نتیجه مذاکرات به اینجا رسید که به سفیرمان توصیه کنیم به ازای واگذاری 35 میلیون دلار کمک به ایران، برنامه پیشرفت و توسعه مورد نظر واشنگتن انجام شود، همچنین کاندیدای ما که برای اجرای رفرم پیشنهادشده شایستگی کافی دارد، به عنوان نخستوزیر انتخاب شود.
اوضاع داخلی نیز چندان بر وفق مراد شاه نبود؛ انتخابات قلابی تابستان 1339 مجلس پیش از خاتمه باطل شد، اقبال در شهریورماه از نخستوزیری استعفا داد، شاه، جعفر شریفامامی را به نخستوزیری برگزید به این امید که یار دیرینش نیکسون رئیسجمهور آمریکا میشود و او را از مهلکه نجات میدهد، اما حزب دموکرات به رهبری سناتور جان اف کندی پیروز انتخابات نوامبر 1960 آمریکا شد. دو رقیب سرسخت شاه یعنی جبهه ملی و گروه سیاستمدارانی که به دور علی امینی گرد آمده بودند، جانی تازه گرفته بودند. تعداد کثیری از دانشجویان در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در اعتراض به انتخابات متحصن شدند، و شاید از همه اینها مهمتر، در اردیبهشتماه 1340، معلمان برای افزایش حقوقشان در میدان بهارستان تهران اعتصاب کردند، و این اعتصاب در پی تیراندازی یک سرهنگ شهربانی به سوی جمعیتی که در بیرون مجلس گرد آمده بودند، به خون کشیده شد و یکی از معلمان به قتل رسید.
در این اثنی رکود اقتصادی تشدید میشد و این بیشتر ثمره کاهش اضطراری هزینههای عمومی و سیاست انقباض اعتبارات و افزایش تعرفههای وارداتی بود که در دوران نخستوزیری شریفامامی وضع شده بود. کاهش چشمگیر قیمت زمینهای شهری ضربه سختی به زمینخواران وارد آورد؛ شماری از بانکهای کوچک که در دوره رونق پیشین تاسیس شده بودند، و بازرگانان فعال در بخش صادرات و واردات در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند و وضع مالی بازاریان به وخامت گرایید. عدم اطمینان به آینده و نارضایتی عمومیت یافته بود. به همه اینها باید افزایش آگاهی عمومی، رایج شدن رسانه در میان مردم و شمار بالای دانشجویان ایرانی در خارج را نیز اضافه کرد.
شاه برای آرامتر کردن اوضاع، در تردید انتخاب میان علی امینی و جبهه ملی، اگرچه از امینی متنفر بود، اولی را برگزید. چرا که امینی هم از طرف آمریکاییها حمایت میشد و هم در انتخابات سال 1339، مجلس شورا، اصلاحات ارضی بخشی از برنامه مبارزه انتخاباتی علی امینی علیه دولت دکتر منوچهر اقبال و حزب ملیون او بود. در حالی که جبهه ملی علاوه بر اینکه در مورد روابط خارجی، اصلاحات ارضی و حزب توده، مواضع چندان روشنی نداشت، با وجود پایگاه مردمی قدرتمند و سایه کاریزماتیک دکتر محمد مصدق، تصویری موهوم از آینده برای شاه به تصویر میکشید.
یک نمایش و هزار بازیگر
اصلاحات ارضی در ایران تحت فشار دولت کندی، از بالا طرحریزی و اجرا شد. در آغاز اصلاحات ارضی، نه دهقانان از پایین و نه بورژوازی از سطح میانی در آن مشارکت نجستند. اجرای اصلاحات ارضی گزینهای سیاسی بود که از خارج از جامعه ایرانی سرچشمه میگرفت، اما چگونگی روند آن طرحریزی نشده بود و هریک از بازیگرانش از منظری متفاوت به آن مینگریستند. امینی به برنامه تدریجی اصلاحات ارضی اعتقاد داشت که 10 تا 15 سال به طول بینجامد، و شامل حدی بر مالکیت ارضی بزرگاربابان، بهبود قابلیت مدیریتی کشاورزان، و بهرهبرداری بهینه اقتصادی باشد. این رویکرد به اصلاحات ارضی هم برای شاه و هم برای دولت کندی جالب بود. علایق شاه در اصلاحات ارضی، علاوه بر جلب رضایت دولت کندی و عادی ساختن روابط با ایالات متحده آمریکا، نابود کردن پایگاه قدرت طبقه زمیندار و کسب حمایت دهقانان از رژیم خود، و نیز تحتالشعاع قرار دادن و سردرگم کردن نیروهای مخالف شهری اعم از جبهه ملی و گروههای چپگرا بود. دولت کندی از برنامه اصلاحات ارضی امینی از آن بابت پشتیبانی میکرد تا مانع از وقوع یک انقلاب دهقانی شود. با این
همه، فهم ارسنجانی از اصلاحات ارضی به طور بنیادی متفاوت بود. او که در خانوادهای دهقان و با نفرت از فئودالیسم رشد یافته بود، اصلاحات را در هیئت یک انقلابی پیگیری میکرد، و در سخنرانیهای پرشورش، فئودالها را «جنایتکار» و دهقانان را «عزیز» خطاب میکرد. در نتیجه روند و پیامد اصلاحات ارضی از عقاید شخصی حسن ارسنجانی تاثیر گرفت، که با غنیمت دانستن موقع، به عنوان طراح اصلاحات ارضی ایران ظهور کرد. ارسنجانی در اردیبهشت 1340، در مقام وزیر کشاورزی به کابینه اصلاحگرای علی امینی که مورد حمایت آمریکا بود، پیوست و اجرای برنامه اصلاحات ارضی به او محول شد.
امینی که با وجود حمایت آمریکاییها روی کار آمده بود، با مخالفتها و کارشکنیهای قابلتوجهی از سوی دربار و برخی جریانهای سیاسی مواجه و در تیرماه 1341 برکنار شد. با سقوط امینی و تضعیف جبهه ملی، شاه مهرهای وفادار را در راس کابینه قرار داد و اسدالله علم را به نخستوزیری برگزید. علم استراتژی سیاسی خود را بر سه هدف استوار ساخت: اول برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی به شیوه دلخواه شاه پس از یک دوره طولانی فترت، دوم اجرای اصلاحات تحت رهبری مستقیم شاه و تعدیل شعارهای تند اصلاحات ارضی به منظور جلب اعتماد طبقات زمیندار و محافظهکار و سوم برقراری محدودیتهای سیاسی جدید علیه رهبران جبهه ملی.
محمدرضا شاه پس از انتصاب علم به نخستوزیری، با تسلط بر ارتش، ساواک و نیروهای انتظامی، درصدد برآمد برنامه رفرم مورد نظر واشنگتن را زیر نظر خود پیاده کند و با عنوان رهبر اصلاحات اجتماعی و سیاسی ایران به رویاهای بیپایهاش، جامه عمل بپوشاند. از اواسط سال 1341 و در حالی که کمتر از سه ماه از آغاز نخستوزیری علم سپری میشد، اخبار و اطلاعاتی در ارتباط با تصمیم حکومت برای انجام پارهای اصلاحات در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به نشریات و رسانهها راه یافت و در این میان طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و تغییری که مقرر بود در قانون انتخابات داده شود، بیش از سایر موارد اصلاحی حساسیتبرانگیز شده و بالاخص علما و اسلامگرایان خیلی زود به آن واکنش نشان داده و چالشی جدی میان حکومت و روحانیون بروز کرد، که فقط با عقبنشینی هر چند موقت دولت و حکومت اندکی فروکش کرد. اما، این پایان ماجرا نبود و موضوع اجرای اصلاحات یاد شده، طرح یا تصمیمی داخلی نبود که حاکمیت بتواند برای مدتی طولانی اجرای آن را به تعویق اندازد یا اساساً از دنبال کردن آن منصرف شود. بنابراین، آگاهان به امور در آن روزگار تردیدی نداشتند که اصلاحات در
آیندهای نه چندان دور، ناگزیر دوباره در دستور کار حکومت قرار خواهد گرفت که چنین هم شد.
مقدمه انقلاب سفید، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. بر اساس این طرح که در قانون اساسی مشروطیت پیشبینی شده بود، بخشی از تصمیمگیریها، سیاستگذاریها و امور اجرایی از حالت متمرکز موجود خارج شده و به عهده مردم گذاشته میشد. این لایحه در 16 مهرماه 1341 به تصویب هیات دولت رسید. در پی تصویب این لایحه، مطبوعات رسمی کشور تیترهای درشتی چون «تفویض حق رای به زنان» را درج کردند. این لایحه در ظاهر اقدامی خلاف شرع و قانون به نظر نمیرسید، اما در میان بندهای مفصل آن یکی حذف شرط اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان و دوم سوگند به کتاب آسمانی در مراسم تحلیف به جای قرآن کریم بود. از همین رو، با واکنش شدید علما و روحانیون مواجه شد و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی ناکام ماند.
با برنامهریزیها و پیشبینیهای امنیتی- انتظامی و تبلیغاتی انسجامیافتهتری شاه موضوع اصلاحات را پی گرفت و نهایتاً در 19 دیماه 1341 در همایشی با حضور جمعی از مقامات کشور و تعدادی از کشاورزان، طی سخنانی، خطاب به ملت ایران، با یادآوری رسالت سنگینی که بر دوش گرفته و نیز سوگندی که برای حفظ استقلال و اعتلای میهن یاد کرده، اصول ششگانه انقلاب سفید را اعلام و تاکید کرد که اصول فوق را مستقیماً به رفراندوم یا بهاصطلاح تصویب ملی خواهد گذاشت.
ماموریتی برای وطن!
محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» هدف خود را از انقلاب سفید اینگونه بیان میکند: «من یک هدف بیشتر ندارم و هرگز آن را پنهان نکردم و آن سازندگی ایرانی مترقی و توانا بود که مردمش هم از مواهب و مزایای تمدن مادی برخوردار باشند و هم از اعتلای معنوی و اخلاقی و فرهنگی.
در سال ۱۳۲۲، من هدفهای اصلی سیاست اقتصادی و اجتماعی کشورم را در پنج موضوع خلاصه کردم: نان، مسکن، پوشاک، بهداشت و آموزش برای همگان؛ بر اساس پنج اصل فوق و به تناسب تدریجی جامعه ایرانی و نیازهایش، اندکاندک اصول و مبانی دیگری برای سیاست اقتصادی و اجتماعی کشور اعلام کردم، که دستاورد آنها اصول انقلاب سفید ایران است که عبارتند از:
اصلاحات ارضی و الغای نظام ارباب و رعیتی؛
ملی کردن جنگلها و مراتع؛
تبدیل کارخانههای دولتی به شرکتهای سهامی و فروش سهام آنها جهت تضمین اصلاحات ارضی؛
مشارکت کارگران در سود خالص کارخانهها؛
تجدیدنظر اساسی در قانون انتخاب به منظور اعطای حقوق کامل و برابر سیاسی به زنان؛
ایجاد سپاه دانش، به منظور سوادآموزی و اشاعه فرهنگ در روستاها».
شاه ابتدا این شش اصل را به عنوان اصول انقلاب سفید بیان و به تدریج ۱۳ اصل دیگر به آن اضافه کرد که هر یک به اقتضای تحول جامعه و توسعه امکانات ملی و پیدایش نیازها و مقتضیات جدید ارائه شد که عبارت بودند از:
سپاه بهداشت؛
سپاه ترویج و آبادانی؛
خانههای انصاف در روستاها؛
ملی کردن تمام منابع آبهای زیرزمینی کشور؛
نوسازی شهرها و روستاها؛
انقلاب اداری و آموزشی؛
تامین امکان فروش سهام واحدهای بزرگ صنعتی به کارگران؛
مبارزه با تورم و گرانفروشی؛
آموزش رایگان و اجباری در هشت سال اول تحصیل؛
تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدارس؛
تعمیم بیمههای اجتماعی به همه ایرانیان؛
مبارزه با معاملات سوداگرانه اراضی و اموال غیرمنقول؛
مبارزه با فساد.
اعلام این طرح از سوی محمدرضا شاه، با استقبال خوب دولتها و رسانههای خارجی مواجه شد. دولت ایالات متحده آمریکا، از اعلام اصول ششمادهای انقلاب سفید شاه با رضایت کامل استقبال و از اقدام محمدرضا شاه، در زمینه «رفع مخاطرات احتمالی علیه رژیم از سوی نیروهای عوامفریب و ضدغربی» پشتیبانی کرد. در داخل کشور نیز تبلیغات گسترده و سازمانیافتهای در دفاع از آن و فراخوانی تودههای وسیع ملت جهت مشارکت در همهپرسی ششم بهمنماه به راه افتاد. میتینگها، سخنرانی و مصاحبههای فراوانی صورت گرفت و نیروهای انتظامی برای برخورد احتمالی با مخالفان به حالت آمادهباش درآمدند.
در یادداشت سری معاون وزارت خارجه آمریکا، به تاریخ 21 ژانویه 1963 (پنج روز قبل از رفراندوم) به اهمیت نقش ایالات متحده در پشتیبانی از اقدامات سیاسی اقتصادی محمدرضا شاه اشاره شده است: «...در تعقیب اقدامات مثبت ایالات متحده آمریکا در سال 1961 و گامهایی که در جهت مقابله با تهدید بحران اقتصادی ایران برداشته شد، شاه را تشویق نمود که فراتر از نقش خود در قانون اساسی عمل کند و با کاهش حجم نیروهای نظامی، قدرت و کارایی آن را افزایش دهد. همچنین با اجرای برنامه رفرم اجتماعی و اقتصادی، مخاطرات احتمالی براندازی رژیم را، که ناشی از هرج و مرج و منجر به فزایندگی قدرت عوامفریبانه نیروهای ضدغربی خواهد شد، دفع کند.»
بهرغم تداوم مخالفتها، حکومت در فضایی امنیتی-پلیسی و در حالی که شمار زیادی از مخالفان دستگیر شدند یا تحت فشار قرار داشتند، در روز 6 بهمن 1341 رفراندوم وعده داده شده را برگزار و اعلام کرد اکثریت قاطع رایدهندگان آن را تایید کردهاند. محل صندوقها خلوت بود ولی ایستگاه تبلیغاتی رژیم اعلام داشت که اصول پیشنهادی شاهنشاه با استقبال پرشور و بینظیر روبهرو شده و با پنج میلیون و ۶۰۰ هزار رای موافق در مقابل 4150 رای مخالف به تصویب ملت رسید. کندی بلافاصله پیروزی را به شاه تبریک گفت، سفیر انگلیس هم مراتب رضایتمندی ملکه انگلیس را به علم اعلام داشت. رادیو مسکو هم در همان روز برنامه اصلاحی شاه را ستود و مخالفان آن را عوامل غرب و ارتجاع نامید.
توطئه فئودالها
هنگام اعلام «انقلاب سفید» ظاهراً همه چیز بر وفق مراد محمدرضا شاه بود، از واشنگتن «کارت بلانش» گرفته بود. به شورویها نزدیک شده بود و در شهریور 1341، به آنها قول داده بود به غرب اجازه ایجاد پایگاه موشکی در ایران را نخواهد داد. در مقابله با مخالفان داخلی، رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی را به زندان انداخته بود. حزب توده که قدرت و اعتباری نداشت، با مشاهده بهبود روابط شوروی و ایران، دچار سرگشتگی شده بود. گرایش سنتی مذهبی با گفتار و پخش اعلامیههای پراکنده، علیه اصلاحات ارضی و حقوق و آزادی، در برابر تبلیغات وسیع و پر سر و صدای رژیم، کاربرد نداشت. شاه به همه حرکتهای مخالف، برچسب «ارتجاع سیاه»، «توطئه فئودالها» و «ناسیونالیسم منفی» زده بود. بدینسان همه راهها را برای یکهتازی خود هموار کرده بود. تداوم سراسر گسترشیابنده شیوه استبدادی و سرکوبگرانه حکومت که در تمام سالهای دهه 1340 و تا اواسط دهه 1350 بیوقفه پی گرفته شد، مخالفت با حکومت را به لایههای عمیقتر اجتماعی هم تسری روزافزونی داد. طی ماههای پیشرو تنشها میان حکومت و مخالفان گسترش بیسابقهای پیدا کرد.
اما، این بار حکومت مصمم بود ولو با سرکوب شدید مخالفان برنامههای اصلاحی مذکور را به مورد اجرا بگذارد.
روحانیون از مهمترین مخالفان این اصلاحات بودند. پس از پخش خبر تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، در کابینه علم، مقاومت و مبارزه روحانیون، با تلگرام چند تن از علمای قم به شاه، در اعتراض به تصویبنامه مزبور در روز 17 مهرماه 1341 و سپس تلگرام آیتالله خمینی به نخستوزیر در 28 مهرماه اوج گرفت که در آن تاکید کرده بود علمای اعلام ایران و عتبات مقدسه، در امور مخالف با شرع ساکت نخواهند ماند. علت عمده مخالفت روحانیون علیه این اصلاحات، نفوذ آمریکا و استبداد پهلوی بود. متعاقب این تلگرام، آیتالله خمینی در تاریخ 15 آبان 1341، طی تلگرامی به شاه، اسدالله علم نخستوزیر را به باد انتقاد گرفت.
علم یک ماه و نیم بعد، تلگرامی برای سه تن از علمای قم (گلپایگانی، نجفی و شریعتمداری) فرستاد و از پاسخ به تلگرام آیتالله خمینی خودداری کرد. در پیام علم گفته شده بود: نظریه دولت در مساله شرط اسلامیت برای انتخابکنندگان و انتخابشوندگان انجمنهای ایالتی و ولایتی، همان نظریه علمای اعلام است. در مساله شرکت بانوان در انجمنهای ایالتی و ولایتی، دولت نظر آقایان را به مجلسین تسلیم میکند و منتظر تصمیم مجلسین است.
روز دوم بهمن 1341، آیتالله خمینی طی اعلامیهای که در تهران و شهرستانها پخش شد، رفراندوم را خلاف اصول و قانون، و اجباری دانست و آن را تحریم کرد. در این بیانیه گفته شده بود: «در قوانین ایران رفراندوم پیشبینی نشده است و تاکنون سابقه نداشته جز یکمرتبه، آن هم از طرف مقاماتی غیرقانونی اعلام شد. چرا آن وقت این عمل غیرقانونی بود و امروز قانونی است؟»
روز 4 بهمن، شاه به عنوان زیارت و در حقیقت برای قدرتنمایی وارد قم شد و پس از انجام مراسم زیارت، در فلکه آستانه، نطقی ایراد کرد و مخالفان مذهبی را مورد حمله قرار داد. او در بخشی از سخنانش گفت:
«...یک عده قشری که مغز آنها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما میانداختند... ارتجاع سیاه اصلاً نمیفهمد ... او فکر میکند زندگی عبارت از این است که چیزی یا مالی به ظلم و بیکاری و بطالت یا از این قبیل به دست آورد و غذایی بخورد و سر به بالین بگذارد... ولی مفتخوری دیگر از بین رفته است. در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده است... اما چه کسانی با این مسائل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه ... مخربین سرخ تصمیمشان روشن است و اتفاقاً کینه من نسبت به آنها کمتر است. او علناً میگوید من میخواهم مملکت را تحویل خارجی بدهم. دروغ و ریا در کارش نیست...»
روحانیون در اعتراض به این وضعیت و سخنان شاه به پیشنهاد آیتالله خمینی تصمیم گرفتند ماه رمضان آن سال را که از روز بعد از رفراندوم شروع میشد به عنوان اعتراض به دولت، از رفتن به مساجد خودداری کنند و برای جلب نظر عمومی در تمام ماه رمضان مساجد تعطیل شود، این پیشنهاد مورد مقامات روحانی قم قرار گرفت.
سران نهضت آزادی ایران، انقلاب سفید را «تلاشی برای حفظ رژیم، از طریق باز کردن سوپاپهای اطمینان» تعبیر کردند و روز سوم بهمن، اعلامیهای تحت عنوان «ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ!» منتشر و در آن تاکید کردند: «این انقلاب، یک پدیده نوظهور تاریخ است! زیرا معمولاً انقلاب دو طرف دارد و انقلابکننده، آن طرف توسریخورده زجرکشیده، محروم شده، خشمگین شده مظلوم اجتماع است و انقلاب را در برابر طبقه قاهر غاصب که تا دیروز، خود از طریق اربابها و مالکها و ماموران دولت، یگانه حامی نظام اربابرعیتی و فئودالیته و وکیلساز و برخوردار از اقتصاد و اجحاف مالکیت و سرمایهداری بود و در مرحله نهایی عامل تمام فشارها و فسادها که بر رعایا و بر ملت وارد میآمد، محسوب میشد... اگر رفراندوم، با مراجعه به آرای عمومی کار مجاز و صحیحی است، پس چرا همین دستگاه... دکتر مصدق را به جرم رفراندوم محکوم و محبوس کرد و دکتر اقبال، نوکر جاننثار ملیون ایران را به اتهام رفراندومچی بودن از حق نماینده شدن محروم میکرد؟ اگر این کار بد و خلاف قانون است، پس چطور شاه مملکت رفراندومچی میشود؟ این چه بام و دو هوایی است؟!»
محمدرضا شاه آن زمان از لحاظ سیاسی و نظامی در موضع استواری قرار داشت. او همه مخالفان و نیروهای اپوزیسیون را، جز جامعه سنتی مذهبی و روحانیون، از صحنه خارج کرده بود و اکنون درصدد سرکوب این گروه برآمده بود. شاه در طول 22 سال زمامداری خود، هیچگاه با جامعه روحانی و مذهبی درگیر نشده بود. او با تظاهر به دینداری و شعائر اسلامی، و نیز به طرق مختلف، با مراجع و علمای مذهبی کنار آمده بود، حتی در مواردی مورد تایید و حمایت برخی از آنها قرار گرفته بود.
ولی شاه با همه مهارتش در اعمال سیاست فریب و سکوب، در ارزیابی عامل مذهب و درجه نفوذ آن در جامعه ایران اشتباه کرده بود، همچنین شایستگی، قدرت و مهارت آیتالله خمینی را در بسیج و رهبری مردم و به حرکت درآوردن تودهها دستکم گرفته بود.
از آغاز سال 1342 بحران روابط بین دولت و جامعه مذهبی قم شدت یافت. روز دوم فروردین، گروهی از ماموران پلیس و ساواک به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و جمعی از طلاب را مضروب و مجروح ساختند، چند تن نیز کشته شدند. سخنان توهینآمیز شاه در مورد روحانیت و حمله به فیضیه در دوم فروردین ۱۳۴۲ پیوند شاه و روحانیت را برای همیشه از هم گسست.
تا این زمان مراجع از انتقاد به شخص شاه خودداری میکردند و لبه تیز حملههای خود را متوجه نخستوزیر و دولت میساختند، ولی در روز 13 خرداد 1342 به مناسبت عاشورای 1383 قمری، آیتالله خمینی در معیت چند تن از روحانیون، سخنرانی معروف خود را در مدرسه فیضیه ایراد کردند و برای نخستین بار شخص شاه را مورد حمله قرار دادند. بازداشت امام پس از این سخنرانی به اعتراضهای گسترده مردمی و قیام ۱۵ خرداد منجر شد و این نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران بود، روزی که محمدرضا پهلوی آشکارا برای مقابله با مردمش، اسلحه به دست گرفت.
اصول انقلاب سفید در ظاهر اصول خوبی به نظر میرسید؛ ولی از آنجا که این اصول توسط آمریکا طراحی و بدون در نظر گرفتن شرایط خاص سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران برنامهریزی شده بود، حاوی جنبههای ضدمذهبی بود و به دلیل تامین منافع بیگانگان، استقلال کشور را خدشهدار و امنیت و منافع ملی ایران را نقض میکرد. این اصلاحات هیچگاه در راستای اهدافی که حکومت و حامیان خارجی آن پیشبینی کرده و انتظارش را داشتند پیش نرفت؛ و چهبسا فاصله میان حکومت و منتقدان و مخالفان سیاسی را افزایش کمسابقهای داد و آغازی شد بر پایان یک شاهنشاهی 2500ساله. میراث انقلاب سفید برای روستاها نیز جز بیکاری، نقصان محصولات کشاورزی، مهاجرت به شهرها و گسترش حاشیهنشینی در شهرها نبود.
منابع:
1- انقلاب سفید، محمدرضا پهلوی، بی نا
2- تاریخ 25ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، انتشارات رسا
3- تحولات سیاسی اجتماعی ایران از 1320 تا 1357، به اهتمام مجتبی مقصودی، انتشارات روزنه
4- پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، به کوشش شهریار ماکان، انتشارات شهرآب
5- طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، احمد اشرف، علی بنوعزیزی، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، انتشارات نیلوفر
6- مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی)، جان فوران، ترجمه احمد تدین، انتشارات رسا
دیدگاه تان را بنویسید