تاریخ انتشار:
گفتوگو با الهام حسنزاده درباره اقتصاد، سیاستگذاری و دیپلماسی گاز
رازِ گاز
«زنی که آینده نفت ایران را شکل میدهد.» این تعبیری است که بلومبرگ درباره الهام حسنزاده به کار میبرد؛ دانشآموخته دکترای حقوق نفت و گاز از انگلستان و فلوشیپ موسسه انرژی آکسفورد که برای سرمایهگذاری در صنایع انرژی ایران به شرکتهای بینالمللی مشاوره میدهد. در گفتوگو با حسنزاده، مدیرعامل شرکت مشاوره نفت و گاز Energy Pioneers، از سیاستگذاری صنعت گاز ایران و آینده صادرات پرسیدیم.
«زنی که آینده نفت ایران را شکل میدهد.» این تعبیری است که بلومبرگ درباره الهام حسنزاده به کار میبرد؛ دانشآموخته دکترای حقوق نفت و گاز از انگلستان و فلوشیپ موسسه انرژی آکسفورد که برای سرمایهگذاری در صنایع انرژی ایران به شرکتهای بینالمللی مشاوره میدهد. در گفتوگو با حسنزاده، مدیرعامل شرکت مشاوره نفت و گاز Energy Pioneers، از سیاستگذاری صنعت گاز ایران و آینده صادرات پرسیدیم. او، که کتابش درباره صنعت گاز ایران طی دوران پس از انقلاب اسلامی به وسیله موسسه انتشارات دانشگاه آکسفورد روانه بازار شده است، از پتانسیل بالای صنعت گاز ایران میگوید و انبوه فعالیتهایی که هنوز باید صورت بگیرد. به گفته حسنزاده، که به عنوان مشاور اقتصاد سیاسی در بانک جهانی نیز مشغول فعالیت است، در سالهای آتی ظرفیت مازاد گازی به وجود خواهد آمد که از هماکنون باید به دنبال صادرات آن بود؛ اگرچه موانعی در این خصوص وجود دارد. موانعی که البته یکسان نیستند ولی عمدتاً به دو مساله قیمت و امنیت مربوط میشوند. به گفته حسنزاده، قیمتهای صادرات گاز ایران به ترکیه بسیار بالاست و در نتیجه توافق بر سر هر قیمتی پایینتر از آن، با
مخالفتهای داخلی مواجه خواهد شد و در نتیجه پیشبینی میشود نهایتاً قراردادی به سرانجام نرسد. در این میان صادرات LNG نیز روی میز قرار دارد که به گفته این کارشناس انرژی، به دلیل اشباع بازار چشمانداز روشنی برای آن متصور نیست و چهبسا فاقد توجیه اقتصادی باشد.
برای ارائه یک تصویر کلان از صنعت گاز ایران، معمولاً به آمار ذخایر اتکا میشود و این در حالی است که بسیاری معتقدند باید به سهم ایران در تجارت گاز توجه بیشتری داشت. شما صنعت گاز ایران را چگونه به تصویر میکشید؟
اولین نکته این است که مردم، کارشناسان و مسوولان ما عموماً نگاهی غیرواقعی نسبت به صنعت گاز ایران دارند. معمولاً گفته میشود ایران دارنده بزرگترین ذخایر است، اما در دنیای واقعی مابهازای واضحی از آن را نمیبینیم؛ درست مشابه نگاهی که درباره تاریخ چندهزارساله ایران نیز وجود دارد. طی دورهای کشور به دلیل مسائل مربوط به تحریمها، از نظر حضور در بازار گاز با مانع مواجه بود. اما از الان به بعد مهم است که بدانیم چطور قرار است از این ذخایر عظیم استفاده کنیم. به طور مثال میتوان به مخزن مشترک پارس جنوبی اشاره کرد که قطر به صورت حداکثری از آن تولید کرده است؛ به طوری که یک استمهال برای تولید در نظر گرفتهاند و متوجه شدهاند تولید با نرخ بیش از حد فعلی ممکن است در طولانیمدت مجموع برداشت آنها را تحتتاثیر قرار دهد. همین توقف توسعه بیشتر در قطر، میتواند فرصتی برای ایران باشد. برخی معتقدند با در نظر گرفتن توان تولید قطر، ایران فاقد تاثیرگذاری لازم در بازار گاز منطقهای خواهد بود؛ اما واقعیت این است که عمده صادرات قطر به صورت LNG به بازارهای دوردست و به وسیله قراردادهای بلندمدت صورت میگیرد و مازاد بر آن نیز به صورت Spot
(تکمحموله) به فروش میرسد. این یعنی قطر برخلاف ایران پتانسیل صادرات گاز را به صورت طولانیمدت و از طریق خط لوله ندارد. در یک جمعبندی کلی میتوان گفت پتانسیل ایران، عظیم و کارهای انجامشده، خواسته یا ناخواسته، ناکافی بوده است. خوشبختانه آقای زنگنه در دوران جدید وزارت تمرکز خوبی بر پارس جنوبی داشتهاند و فازهای با درصد پیشرفت بالا را در اولویت اتمام قرار دادهاند. با وجود این حجم تمرکز بر توسعه پارس جنوبی، مساله دیگر این است که با فرض افزایش ظرفیت تولید، گاز تولیدی به چه مصرفی خواهد رسید؟ مگر مصرف گاز داخلی برای پتروشیمیها چقدر است؟ آن هم با در نظر گرفتن اینکه توسعه صنعت پتروشیمی باید از تمرکز بر خوراک گاز فاصله بگیرد و به سمت خوراک مایع هدایت شود.
با وجود اینکه شما به افزایش مازاد ظرفیت گاز کشور در سالهای آتی اشاره کردید؛ بسیاری معتقدند که با توجه به تداوم رشد مصرف گاز در کشور به دلیل ارزانی نسبی آن در اثر یارانههای پرداختی، عملاً با مازاد ظرفیت گاز مواجه نخواهیم بود.
میزان مصرف داخلی همواره در حال افزایش و همراه با رشد خواهد بود؛ اما مهم اندازه و به طور دقیقتر شتاب رشد است. در حوزه گازرسانی بیشتر توسعه انجام شده است و هماکنون 65 درصد نواحی روستایی و بیش از 95 درصد مناطق شهری از گاز برخوردارند. از سوی دیگر سیاستهای افزایش کارایی و بهرهوری انرژی نیز به صورت گسترده در حال پیگیری هستند. در زمینه واردات تجهیزات نیروگاه نیز تمرکز بیشتری بر کلاس F و G صورت گرفته است که از بازده بالاتری برخوردارند که مصرف گاز را، حتی در مورد گازی که قرار است جایگزین مازوت و نفتکوره شود، کاهش خواهد داد. در نتیجه به نظر نمیرسد که مصرف گاز با شتاب گذشته ادامه پیدا کند.
با فرض وجود مازاد تولید گاز، سوال مهم دیگر این است که کدام بخش برای مصرف آن در اولویت است. برخی معتقدند تا زمانی که قیمت حاملهای انرژی و از جمله گاز به صورت اقتصادی و در چارچوب عرضه و تقاضا تعیین نشوند، عملاً مازاد مصرف به دلیل ارزانی در خانهها و کارخانهها خواهد سوخت.
یک نکته مهم این است که حتی اگر قیمت گاز خانگی به مراتب کمتر از قیمت گاز صادراتی باشد، هرگز نباید مصرف گاز را در این بخش قطع کرد. مواردی مثل مصارف خانگی، صنعت و تجاری، استراتژیک هستند و باید گاز مصرفی آنها تامین شود. سوال این است که قیمت گاز باید چقدر باشد تا مصرف آن به صورت بهینه صورت بگیرد و فرهنگ هدر دادن آن از بین رود. در واقع قیمت گاز باید به صورتی تعیین شود که خریداران ضمن برخورداری از توان خرید، آن را به صورت غیربهینه مصرف نکنند. اینجاست که بحث یارانهها مطرح میشود. اگر ملاحظات سیاسی در میان نباشد، بهتر است بازنگری اساسی در پرداخت آن صورت گیرد. اخیراً در عربستان باوجود وضعیت نامناسب سیاسی داخلی و خارجی، قیمت تمامی حاملهای انرژی یکشبه 50 درصد افزایش پیدا کرد. افزایش قیمت حاملهای انرژی به دلایل متعدد قابل دفاع است؛ از جمله اینکه منابع دولتی را افزایش میدهد، اصلاح الگوی مصرف صورت گرفته و موجب کاهش انتشار آلایندهها میشود که در نهایت به معنای بهبود وضعیت سلامتی مردم خواهد بود. به طور کلی، باوجود باقی ماندن مصارف استراتژیک گاز، سیاست کلان کشور باید مبتنی بر حذف یارانهها باشد. شرایط فعلی که قیمتهای
نفت پایین است، بهترین فرصت برای آزادسازی قیمت حاملهای انرژی به شمار میرود. برخورداری ایران از بزرگترین ذخایر گاز و چهارمین ذخایر بزرگ نفت جهان، نباید به معنای استفاده غیربهینه از منابع باشد.
یک نکته مهم در این میان وجود دارد که برخی معتقدند اصلاً خامفروشی نفت یا گاز کار اشتباهی است و باید آنها را به محصولات با ارزش افزوده بالاتر اضافه کرد.
دو بحث کلان در سیاستگذاری کلان گاز وجود دارد: صادرات آن و تبدیل به محصولات با ارزش افزوده بالاتر. درست مشابه تبدیل میعانات گازی به محصولات با ارزش افزوده بالاتر در پالایشگاههای ستاره خلیج فارس یا سیراف، میتوان در صنعت پتروشیمی نیز ارزش افزوده بالاتری به دست آورد. آنچه موجب جذب سرمایهگذاری خارجی و ایجاد اشتغال میشود، ساخت پالایشگاه و پتروشیمی است که ممکن است با صادرات گاز همراستا نباشد. مساله مهم دیگر این است که نمیتوان قرارداد با یک کشور خاص را به عنوان مبنا (Benchmark) در نظر گرفت و بعد قیمت هر قراردادی را با آن مقایسه کرد. قیمت 490 دلار در هزار مترمکعب برای صادرات گاز ایران به ترکیه بسیار بالاست و ایران با خوششانسی توانست چنین قراردادی را منعقد کند. این قیمت تقریباً معادل 18 دلار در هر میلیون BTU است؛ در حالی که قیمت گاز در هنریهاب آمریکا حدود 5 /2 دلار است. در ژاپن که همواره به عنوان گرانترین واردکننده انرژی دنیا شناخته میشود، قیمت گاز حدود یکسوم رقم صادرات ایران به ترکیه است. قیمت صادرات گاز ایران به ترکیه، نمیتواند واقعیت بازار را نشان دهد. وقتی که قیمتهای نفت بالا بود، کشورهای واردکننده
مثل کره جنوبی و ژاپن سعی داشتند ارتباط قیمت نفت و گاز، به ویژه LNG، را از بین ببرند و بگویند گاز به اندازه نفت ارزش ندارد. الان که قیمتها کاهش پیدا کرده است، دیگر چنین ادعایی مطرح نیست، مشکلی با مرتبط کردن قیمت گاز و نفت وجود ندارد و درخواستهای سابق مبنی بر مبنا قرار دادن هاب منطقهای دیگر مطرح نمیشود. قبلاً پیشنهاد این بود که قیمت گاز در هاب منطقه مشخص شود؛ مثل هنریهاب آمریکا. بر اساس آن پیشنهاد، مثلاً ترکیه میتوانست مبنای قیمت منطقه باشد و ترکیبی از قیمت کره جنوبی و ژاپن به عنوان مبنای شرق آسیا در نظر گرفته شود.
با این همه مبانی متفاوت، اصلاً قیمتگذاری گاز صادراتی باید چگونه صورت گیرد؟
فرمول گاز صادراتی ایران، باید منعطف و متناسب با واقعیتهای بازار باشد تا قیمت بر اساس واقعیتهای عرضه و تقاضا، شناور شود. روزگاری قیمت نفت 120 دلار بود و الان به کمتر از 30 دلار رسیده است. قیمت گاز نیز باید مثل نفت منعکسکننده عرضه و تقاضا باشد و هزینه فرصت را نیز لحاظ کند. طراحی چنین فرمولهایی دشوار نیست و هماکنون در کشورهای دیگر اجرا میشود. اما باید این واقعیت بازار را پذیرفت که ورود به فعالیت تجاری، روزی با برد همراه است و روز دیگری منجر به باخت میشود. نه بردن به معنای شاهکار است و نه باختن به معنای بر باد دادن منافع ملی. کارشناسان و سیاسیون ایرانی باید این واقعیت را بپذیرند.
شاید از مجموع حرفهای شما بتوان نتیجه گرفت که ایران بازیگر مهم و تاثیرگذاری در بازار گاز نیست. اگر در سالهای آینده وضعیت تغییر کند و امکان صادرات گاز فراهم شود، استراتژی و مقصد اصلی برای صادرات گاز چه خواهد بود؟
بهترین گزینه برای ایران، صادرات منطقهای است. هیچ بازاری در دنیا به اندازه همین منطقه خاورمیانه جذابیت صادرات ندارد. چرا که اولاً میتوان با خط لوله قراردادی را منعقد کرد که برای مدت 20 تا 25 سال درآمدی را به همراه آورد. مورد دیگر اینکه رقابت چندانی در بازار خاورمیانه وجود ندارد؛ درست برخلاف بازار اروپا که ایران باید با روسیه، مصر، الجزایر و اکنون محمولههای LNG آمریکایی رقابت کند. هیچ کشوری در خاورمیانه وجود ندارد که به اندازه ایران از موقعیت استراتژیک برای رهبری بازار گاز برخوردار باشد. حتی موقعیت صادرات گاز به کشوری همچون افغانستان هم وجود دارد و امکانسنجی آن نیز صورت گرفته است که منابع مالی بینالمللی زیادی برای این پروژه وجود دارد. صادرات گاز به افغانستان و افزایش تولید برق، موجب صنعتی شدن و ایجاد اشتغال میشود که اثر آن را در کاهش گرایش به فعالیتهای افراطگرایانه و تروریستی نیز میتوان دید که در نهایت یک هدف استراتژیک برای ایران خواهد بود. با وجود این گفته میشود که به دلیل عدم توجیه اقتصادی چنین پروژهای مطرح نیست؛ در حالی که باید مساله از منظر سیاسی و امنیتی هم در نظر گرفته شود.
تاکنون سه بازار به طور خاص به عنوان مقصد اصلی گاز ایران مطرح شدهاند: عراق، عمان و پاکستان که در ادامه به بررسی چشمانداز صادرات گاز به این سه کشور خواهیم پرداخت. صادرات گاز به عراق در چه وضعیتی قرار دارد؟
در بازارهای سهگانه مورد اشاره، عراق کشوری است که به منابع نفتی عظیمی دسترسی دارد. باوجود کاهش درآمدها به دلیل سقوط قیمت نفت، میتوان انتظار داشت که در ادامه با توجه به صادرات قابلتوجه نفت، منابع مالی مناسبی در اختیار دولت این کشور قرار گیرد. بر این اساس در زمینه پرداخت پول گاز به ایران، احتمالاً مشکل چندانی وجود نخواهد داشت. عراق ضمناً یک بازار بالقوه بزرگ است. عراق نیازمند تامین برق فراوانی است و در این کشور نیروگاههای متعددی در حال احداث هستند. در عراق نیز مانند افغانستان مساله گاز استراتژیک است. امنیت ما چیزی نیست جز امنیت همسایههای ما. هرقدر برای امنیت عراق تلاش کنیم، در نهایت منافع آن به ایران نیز بازخواهد گشت. مسیر صادرات گاز به عراق مشخص شده و دو انشعاب از خط لوله سراسری ششم به سمت بصره و دیاله کشیده شده است. اما به دلیل حضور داعش در استان دیاله، گازی به عراق صادر نمیشود. اما این تنها بخشی از دلیل عدم صادرات گاز به عراق است و ماجرا مثل همیشه به قیمت مربوط میشود. متاسفانه برخی در داخل، تمامی قیمتها از جمله قیمت صادرات گاز به عراق را، با قیمت صادرات گاز به ترکیه میسنجند. اگر فردی واقعیات امروز
بازار را بپذیرد و قراردادی را با قیمتی پایینتر از صادرات گاز به ترکیه منعقد کند، باید در داخل کشور جوابگو باشد.
آیا این گفته واقعیت دارد که اگر ایران گاز را به عراق، با قیمتی پایینتر از قیمت صادرات به ترکیه بفروشد، این کشور در شکایتهای همیشگی علیه ایران دست بالاتری پیدا خواهد کرد؟
بله، همینطور است. همین الان هم ترکیه علیه ایران اقامه دعوا کرده و گفته است که ایران به عنوان یک تامینکننده گاز قابل اتکا نیست... و علاوه بر این، خواستار بازنگری در قیمتها نیز هستند که مذاکرات مربوط به آن ادامه دارد. با توجه به سقوط قیمت نفت و ثابت باقی ماندن قیمت گاز صادراتی به ترکیه، که قیمت بسیار بالایی هم هست، احتمالاً رای داوری برای ایران چندان دلپذیر نخواهد بود.
قیمت ۴۹۰ دلار در هزار مترمکعب برای صادرات گاز ایران به ترکیه بسیار بالاست و ایران با خوششانسی توانست چنین قراردادی را منعقد کند. این قیمت تقریباً معادل ۱۸ دلار در هر میلیون BTU است؛ در حالی که قیمت گاز در هنریهاب آمریکا حدود ۵ / ۲ دلار است. در ژاپن قیمت گاز حدود یکسوم رقم صادرات ایران به ترکیه است.
به سوال اصلی درباره صادرات بازگردیم. شما درباره عراق توضیح دادید. چشمانداز صادرات گاز به عمان به چه صورت است؟
مساله عمان هم شباهتهایی به مورد عراق دارد. عمان کشوری ثروتمند است و با ایران نیز رابطه بسیار خوبی دارد. اضافه کردن گاز به مجموع روابط سیاسی و اقتصادی موجود، میتواند موجب تحکیم بیشتر آنها شود. اما داستان قیمت گاز اینجا هم وجود دارد و شاید حتی بتوان گفت که تیم مذاکرهکننده عمانی در مقابل مبانی و منطق قیمتگذاری ایران سردرگم شده است. در شرایطی به قیمت گاز صادراتی به ترکیه اشاره میشود که ایران با فرض صادرات سالانه 10 میلیارد مترمکعب گاز به ترکیه، نخواهد توانست در شرایط کنونی حتی یک مترمکعب دیگر به آن بیفزاید؛ چرا که اصولاً ترکیه گاز را با چنین قیمت بالایی دیگر نخواهد خرید. این را مسوولان باتجربه صنعت گاز ایران میدانند. آنها با جزییات فرمولهای قیمتگذاری و معادلات جهانی گاز آشنایی کامل دارند؛ اما در عمل نمیتوانند کاری از پیش ببرند و به اصطلاح دستشان بسته است. چرا؟ چون باید هزینههای سیاسی بالایی را بپردازند. اگر گاز را یک دلار زیر قیمت صادراتی به ترکیه بفروشند، برخی از جریانات داخل کشور آنها را به فروش منافع ملی متهم میکنند. این در حالی است که منافع ملی به معنایی که جریانات مورد اشاره تصور میکنند،
اصلاً وجود خارجی ندارد. این ذهنیت اشتباه درباره قیمتگذاری گاز باید به شکلی اساسی و به دور از سیاسیکاری اصلاح شود تا ماجرای صادرات گاز به عمان نیز حل شود. مذاکرات متعددی میان وزارت نفت ایران و عمان درباره صادرات گاز صورت گرفته است که امیدواریم پس از انعقاد قرارداد با عمان، گاز ایران از طریق این کشور به کل بازار منطقه صادر شود. به عنوان مثال با توجه به حاشیههای قرارداد صادرات گاز به امارات متحده عربی (موسوم به کرسنت) ممکن است جرات مطرح کردن دوباره صادرات گاز به این کشور وجود نداشته باشد؛ حتی با یک شرکت ثالث. در چنین شرایطی میتوان انتظار داشت گاز ایران از طریق شرکتی ثالث به کشورهای منطقه و از جمله امارات متحده عربی صادر شود؛ و چهبسا آن شرکت ثالث عمانی باشد. در واقع یک شرکت ثالث میتواند در چارچوب یک قرارداد کاملاً توجیهپذیر به لحاظ اقتصادی و تجاری، عملیات بازاریابی و فروش گاز ایران را بر عهده گیرد و حتی به عربستان گاز صادر کند. کل منطقه جنوب دریای عمان، خلیجفارس و جنوب عربستان میتواند با این روش به بازار گاز ایران تبدیل شود.
صادرات گاز به پاکستان تا چه اندازه امکان تحقق دارد و موانع موجود بر سر راه آن چیست؟
در مورد پاکستان وضعیت به مراتب متفاوت از عراق و عمان است. این کشور دچار سطح بالایی از مشکلات امنیتی مزمن است و حتی در قیمتهای پایین فعلی نیز منابع مالی کافی را برای احداث خط لوله و خرید گاز ایران در اختیار ندارد. از سوی دیگر هند نیز عملاً از پروژه خط لوله صلح خارج شده است و به هیچوجه قصد مشارکت در پروژهای را ندارد که از خاک پاکستان میگذرد؛ چرا که نتیجه آن وابستگی به پاکستان در عین وجود انبوه اختلافات سیاسی خواهد بود. خروج هند از خط لوله، چشمانداز آن را مبهمتر از گذشته کرده است؛ مگر اینکه گاز تا مرز پاکستان برسد و بعد چارهای برای صادرات آن اندیشیده شود. هماکنون خط لوله سراسری هفتم تا استان سیستان و بلوچستان احداث شده و قرار است تا چابهار نیز امتداد پیدا کند. با توجه به انبوه مشکلات مالی و غیرمالی موجود، حتی با در نظر گرفتن احداث خط لوله تا مرز پاکستان، اجرایی شدن خط لوله صادرات گاز به پاکستان بعید به نظر میرسد. برای پاکستان نیز گزینه بهتر این است که به جای واردات گاز به وسیله خط لوله، گاز مایع طبیعی (LNG) را در مقیاس کوچک خریداری کند. به جز این روش، هر راهحلی برای پاکستان بعید به نظر میرسد.
خط لوله تاپی (ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند) یا واردات LNG از قطر چقدر میتوانند یک گزینه بالقوه برای پاکستان باشند؟
تاپی به لحاظ سیاسی پیشرفت خوبی داشته و از حمایت آمریکا نیز برخوردار بوده است. اما از نظر اجرایی بعید است به نتیجه برسد؛ چرا که از دو کشور پرمخاطره دنیا یعنی افغانستان و پاکستان عبور میکند. تامین امنیت خط لوله تاپی تقریباً ناممکن است و از این جهت وضعیت آن از خط لوله صلح به مراتب پیچیدهتر است. مضافاً اینکه هزینه احداث چنین خط لولهای بسیار بالا و شاید بیش از 10 میلیارد دلار برآورد میشود. احداث چنین خط لولهای در افغانستان نتیجهای نخواهد داشت جز قرار دادن سرمایهای در دست گروههای تروریستی برای خرابکاری. اگر طالبان خرابکاری نکنند، احتمالاً گروه دیگری در پاکستان یا افغانستان این کار را خواهد کرد و در نهایت اصل ماجرا به قوت خود باقی است. در مجموع به نظر میرسد باوجود پشتوانه سیاسی قابل قبول، این خط لوله هم به سرانجامی نخواهد رسید؛ درست مثل خط لوله صلح.
یعنی اجرایی شدن صلح منتفی است؟
صلح را باید تمامشده در نظر گرفت. لااقل من چشماندازی برای احداث آن متصور نیستم .
منظور شما اجرایی نشدن خط لوله صلح تا هند است یا حتی پاکستان را هم به عنوان یک مقصد بعید میدانید؟
حتی پاکستان هم بعید است از ایران گازی خریداری کند. احتمال صادرات LNG به پاکستان به مراتب بیشتر است. البته نه LNG که شاید چند سال بعد از پروژه «ایران LNG» صادر شود. بهترین شرایط برای پاکستان، خرید LNG به صورت تکمحموله خواهد بود.
شما به پروژه ایران LNG اشاره کردید. برخی معتقدند ممکن است بازار LNG در سالهای آتی اشباع شود و در نتیجه ورود به این بازار برای کشوری مثل ایران که فرصتهای متعددی برای صادرات از طریق خط لوله دارد، چندان منطقی نیست. آیا به نظر شما هم امکان اشباع بازار LNG وجود دارد؟
امکان نه؛ بازار قطعاً اشباع است و شکی در این وجود ندارد. از شرق آفریقا و استرالیا به اندازه کافی LNG به بازار وارد میشود. به تازگی نیز خبر جالبی درباره صادرات محموله LNG از آمریکا مطرح شد. یک شرکت فرانسوی فعال در آمریکا که قصد داشت محمولههای LNG صادر کند و به عنوان نخستین صادرکننده از این کشور شناخته شود، اعلام کرد تاخیر زیادی در صادرات نخستین محموله خواهد داشت. اخباری از این دست میتوانند تا حد زیادی نشاندهنده پایین بودن قیمت گاز در بازار باشند؛ آنقدر پایین که ممکن است هزینه انتقال گاز با کشتی تقریباً به اندازه درآمد صادرات باشد. اگر قدری به این واقعیات توجه کنیم، متوجه میشویم بحث LNG در ایران به صورت اغراقآمیزی مطرح شده است و بعضاً مرثیهسراییهایی میشود که از واقعیات بازار به دور است. البته نقطه عکس این ماجرا هم وجود دارد که برخی میگویند با سقوط قیمتها، درآمد قطر از صادرات گاز کاهش پیدا کرده و این کشور به دلیل سوءتدبیر یا سیاستگذاری غلط در صادرات LNG، دچار مشکل شده است. مدافعان این نظریه باید توجه داشته باشند که قطر بعد از 15 سال صادرات مداوم LNG و کسب درآمدهای هنگفتی که توانست رشد و توسعه
اقتصادی کمنظیری را برای این کشور به همراه داشته باشد، تازه دچار مشکل شده است. این نوساناتی که قطر یا کشورهای دیگر با تبعات آن دستبهگریبان هستند، شبیه چرخههای تجاری است که گاهی با رونق همراه میشود و گاهی با افول؛ اما در نهایت روند صعودی به صورت همیشگی و جدی ادامه دارد. در واقع نمودار باوجود تناوب، رو به رشد است و باید این را پذیرفت. نفت 120 دلاری ممکن است ظرف یک سال به کمتر از 25 دلار برسد و در این میان قرار نیست حتماً فردی منافع ملی را زیر سوال برده باشد.
با این حساب شاید پروژه ایران LNG چندان اقتصادی نباشد.
همانطور که گفته شد توجیه اقتصادی برای ورود LNG پروژههای جدید به بازار وجود ندارد. کشوری مثل ایران که میتواند از گاز خود به مراتب استفادههای بهتری را انجام دهد، چرا باید به سراغ چنین پروژههایی برود؟ این در حالی است که هزینههای سرمایهای (CAPEX) پروژهها نیز به مراتب افزایش پیدا کرده است. یک پروژه هشت میلیون تُنی LNG که روزگاری هزینههای لازم برای آن 15 میلیارد دلار تخمین زده میشد، اکنون با 35 میلیارد دلار در استرالیا به پایان میرسد. البته قرار نیست دولت چنین هزینههایی را انجام دهد و باید برای چنین پروژههایی به دنبال سرمایهگذاری خارجی بود. اما حتی اگر فرض کنیم پیشنهاد مشارکت در چنین پروژهای به کنسرسیومی با رهبری شل یا بریتیش پترولیوم ارائه شود، آنها نخواهند پذیرفت؛ چرا که چشمانداز مناسبی برای تولید LNG وجود ندارد. اگر روزگاری توتال، پتروناس و میتسوبیشی برای پروژههای LNG ایران پیشگام میشدند، چشمانداز خوبی برای صادرات LNG میدیدند؛ چشماندازی که الان دیگر وجود ندارد و در نتیجه لااقل شرکتهای خارجی برای پروژههای LNG در ایران پیشگام نخواهند شد. بنابراین به طور کلی بازار LNG در کوتاهمدت و
میانمدت کاملاً اشباع خواهد بود، هزینههای سرمایهگذاری بالاست و سرمایهگذاری جدید در این حوزه اصلاً اقتصادی به نظر نمیرسد. مضافاً اینکه ایران از کل فرآیند تولید LNG فقط گاز آن را در اختیار دارد و نه بیشتر. شرکتها با اختیار و تصمیم خودشان وارد میشوند.
به تازگی قراردادهای جدید نفتی (موسوم به Iran Petroleum Contract) معرفی شدهاند که گفته میشود جذابتر از قراردادهای قبلی بیع متقابل (Buy Back) هستند. آیا این امکان وجود ندارد که شرکتهای خارجی با پشتوانه IPC وارد پروژههای LNG ایران شوند؟
پیشبینی من این است که اولویت اول شرکتهای خارجی ورود به پروژههای ازدیاد برداشت در میادین قدیمی (Brown fields) خواهد بود که این مساله را در مذاکرات و بررسیهای غیررسمی صورتگرفته با شرکتهای خارجی میتوان مشاهده کرد. اولویت دوم آنها نیز میادین نفتی بزرگ منطقه غرب کارون است که به دلیل مشترک بودن، دولت توجه ویژهای به آنها دارد؛ یعنی آزادگان، یادآوران و یاران. اما میادین گازی که قرار است خوراک پروژههای LNG را تامین کنند، لااقل در گامهای نخست با استقبال چندانی مواجه نشدهاند و نخواهند شد. یعنی میادین گلشن و فردوسی احتمالاً مقصد اولیه سرمایهگذاران خارجی نخواهد بود. شاید توسعه بیشتر میدان گازی کیش از این وضعیت مستثنی باشد؛ آن هم به دلیل وجود چشمانداز صادرات گاز آن به منطقه.
آخرین درصد پیشرفت پروژه ایران LNG حدود 60 درصد اعلام شده و هنوز چند سالی تا اتمام آن زمان باقی است. باوجود اشباع بازار، به نظر میرسد تصمیم بر این است که پروژه به هر قیمتی تمام شود تا هزینههای صورتگرفته تاکنون لااقل در ظاهر امر توجیهپذیر باشند. نظر شما درباره ادامه پروژه چیست؟
بحث این پروژه با تعصب و حساسیت زیادی دنبال میشود و در نتیجه احتمالاً حتی در صورت عدم توجیه اقتصادی، ادامه پیدا میکند. ایران LNG به عنوان یک پروژه ملی در نظر گرفته میشود و در نتیجه با توجه به اینکه حدود 40، 50 درصد آن باقی مانده است، احتمالاً تا دو سال آینده با تامین تجهیزات از شرکتهای خارجی و از جمله لینده، به پایان خواهد رسید. چهار تا پنج سال ممکن است قدری اشباع بازار کمتر شود و تقاضا افزایش پیدا کند تا در نتیجه کمی جا برای ایران باز شود. تکمیل پروژه ایران LNG اگر در ادامه هزینه اضافی نداشته باشد و ایران بتواند یک شریک خارجی پیدا کند، ممکن است توجیهپذیر باشد. با ایران LNG باید مدارا کرد، ولی تعریف پروژه دیگری جز آن فاقد توجیه است.
باوجود اشباع بازار، آیا شریک خارجی میتواند در اصل ماجرا فرقی ایجاد کند؟
بله، قطعاً. حضور یک شریک خارجی بیش از دلایل مالی، به لحاظ بازاریابی اهمیت دارد. انتظار از شریک خارجی این است که فرآیند مدیریت پروژه، بازاریابی و فروش را در دست بگیرد. در سالهای آینده مشکل اصلی در پروژههای پاییندستی پتروشیمی و پالایشگاهی ایران چیزی نخواهد بود جز بازاریابی و فروش.
یک سوال مهم دیگر در سیاستگذاری منابع نفت و گاز، اولویت گاز بر نفت است. امسال به دلیل سقوط قیمت نفت، درآمدهای حاصل از صادرات نفت حداکثر 25 میلیارد دلار برآورد میشوند؛ در حالی که بخشی از همین رقم هم به میعانات گازی مربوط است که در پارس جنوبی همراه با گاز تولید میشود. بخش دیگری از صادرات کشور نیز به محصولات پتروشیمی و صنایع ارتباط دارد که سهم زیادی از آن گازمحور هستند. آیا میتوان انتظار روزی را داشت که گاز، لااقل در تامین درآمدهای ارزی، از نفت پیشی بگیرد؟
من نهتنها پیشبینی چنان روزی را میکنم، بلکه امیدوارم مسوولان و سیاستگذاران نیز زمینهساز چنین فرآیند گذاری باشند. یک دلیل این است که درآمدهای نفتی نوسانات شدیدی دارند؛ در حالی که قیمت گاز تا این حد نوسان نمیکند و نوسانات آن نیز تا این حد پیشبینیناپذیر نیست. مشابه همین مساله را در تبدیل گاز یا نفت به ارزشافزوده نیز میتوان دید؛ یعنی درصد نوسان قیمت فرآوردههای نفتی و گازی به مراتب کمتر از نفت خام و گاز است. مثلاً پالایشگاهها از سقوط نفت تاثیر منفی چندانی نمیپذیرند و ممکن است فعالیتشان سودآورتر هم بشود. به عنوان مثال، اگر قیمت نفت از 120 دلار به 20 دلار برسد، قیمت بنزین از 2 /1 پوند به یک پوند میرسد و نه به 20 پنس. لذا سیاست آقای زنگنه برای مشارکت، اجاره و خرید تمامی یا بخشی از یک پالایشگاه بسیار مفید خواهد بود. مورد دیگر اینکه عصر طلایی نفت برای صادرکنندگان به پایان رسیده است و دیگر نمیتوان چشمبهراه درآمدهای بادآورده نفتی بود که روزگاری از 120 دلار هم عبور کرد و برخی پیشبینی میکردند تا 200 دلار هم میرسد. چرا که با پیشرفت فناوری اگر قیمت نفت به ارقام بالا، یعنی حدود 100 دلار و شاید حتی کمتر
برسد؛ دوباره تولید از منابع غیرمتعارف مثل نفت شیل آمریکا اقتصادی خواهد شد و با افزایش عرضه جهانی نفت، دوباره قیمتها کاهش پیدا خواهند کرد. تنها استثنا این است که اتفاق غیرمترقبهای به وقوع پیوندد؛ مثلاً رشد اقتصادی چین دوباره به 15 درصد برسد یا اقتصاد بزرگی مثل آمریکا با یک جهش بیسابقه مواجه شود. در شرایط عادی، چنین رویدادهایی دور از ذهن به نظر میرسد. علاوه بر اینها، خاورمیانه تشنه گاز است و کشورهای منطقه ارزش گاز را متوجه شدهاند. در دنیا نیز به دلیل مسائل زیستمحیطی، رویکرد از نفت به سمت گاز در حال تغییر است که در نتیجه تقاضای آن با افزایش بیشتری مواجه خواهد شد که ایران میتواند بهرهبرداری دوچندانی از آن کند. با صادرات میتوان حتی کشوری مثل عربستان را که منابع گاز کافی در اختیار ندارد، به خود وابسته کرد.
البته خود این وابستگی کشوری مثل عراق یا عربستان میتواند با افزایش تنشها مواجه شود؛ درست مثل رابطه روسیه و اروپا.
قرار نیست وابستگی عربستان به گاز ایران، فرصتی برای بستن شیر گاز در اوج دوران نیاز باشد. این وابستگی میتواند موجب بهبود روابط اقتصادی دو طرف شود که در نهایت به افزایش روابط و چانهزنیهای دیپلماتیک نیز بینجامد. من صرفاً به این روابط تجاری و دیپلماتیک توجه دارم و نه چیز دیگری.
امسال چند اجلاس مهم مجمع کشورهای صادرکننده گاز (GECF) در ایران برگزار شد. باوجود تبلیغات فراوان درباره این مجمع نسبتاً نوپا، به نظر میرسد این مجمع با چشمانداز اولیهای که تحت عنوان «اوپک گازی» از آن یاد میشد فاصله زیادی دارد که هرگز بدان نخواهد رسید؛ اگرچه حتی همین عنوان اوپک برای مجمع مرتبط با «گاز» به قدر کافی اشتباه است. به عنوان آخرین سوال، چشمانداز شما از GECF چیست؟ آیا میتوان روزگاری را در نظر آورد که این مجمع همچون اوپک یک قدرت در بازار نفت به حساب آید.
انتظار اولیه این بود که GECF سازمانی با تاثیرگذاری اوپک شود که اینگونه نخواهد شد؛ چرا که طبیعت صنعت نفت و گاز با هم متفاوت است. وقتی گاز تولید شد، باید سوزانده شود یا همانجا به مصرف برسد. در حالی که نفت پس از تولید میتواند ماهها در مخازن بزرگ یا تانکرهای غولپیکر روی آبها ذخیره شود و بعد به فروش برسد. مورد دیگر اینکه قیمتهای نفت بینالمللی است، در حالی که قیمت گاز اینگونه نیست و اصلاً چیزی به عنوان قیمت بینالمللی گاز وجود ندارد. قیمت گاز به صورت منطقهای تعیین میشود و حتی در یک منطقه نیز قراردادها ممکن است با یکدیگر تفاوت فاحشی داشته باشند. در نتیجه تشکیل مجمعی برای هماهنگی در زمینه قیمت و مقدار تولید گاز همچون اوپک کاملاً بعید است. اما GECF میتواند نقش دیگری ایفا کند و به پشتوانهای برای سیاستگذاری گاز در کشورهای عضو تبدیل شود. در واقع میتوان آن را اندیشکدهای (Think Tank) در نظر گرفت که پژوهشها و تحقیقاتی در آن صورت گیرد و آمار و اطلاعات کشورهای عضو در آن جمعآوری و مدیریت شود. GECF میتواند در سطح کلان و نه حتی موارد جزیی خاص، به یک نهاد مطالعاتی و سیاستگذاری تبدیل شود. اما نباید توقع
نقشآفرینی آن به عنوان یک اوپک دیگر را داشت. مضافاً اینکه در بین اعضای آن ناهمگونی شدیدی مشاهده میشود: قطر LNG را با قراردادهای بلندمدت به فروش میرساند، روسیه در حال استفاده از خط لوله برای صادرات است و ایران نیز به تنها قرارداد صادراتی که با قیمت بالا منعقد کرده، اکتفا کرده است. این یعنی اهداف اعضا به هیچوجه یکسان نیست و چشماندازها نیز کاملاً متفاوت است که در نتیجه کارتلی به وجود نخواهد آمد.
دیدگاه تان را بنویسید