تاریخ انتشار:
فیلترینگ؟ … گلاسنوست واقعی ما کجاست؟
از گورباچف تا کاستلز و جهان شبکهوندان
«جهان شیشهای و دوسویه» به همه ما آموخت که فیلترها حرفی برای گفتن ندارند. در یک جهان شیشهای و متکی بر شاهراههای اینترنتی، مانعی وجود ندارد که بر مبنای آن، فیلتر کردن نگاه، صدا و کلام شهروندان و ارتباطگران با یکدیگر، محلی از اعراب داشته باشد.
یکم: «نگاه هابرماس» و «پیشبینی مکلوهان» اندیشه ارتباطی و جهان ارتباطات را آنچنان تحت تاثیر قرار داد که امروزه، نه آن نگاه و نه این پیشبینی را نمیتوان نشنید یا ندید.
آنچه از «نظریه فضای عمومی هابرماس» میتوان درس گرفت؛ ویژگی رسانهای شدن جهان است که از دید او تا آن حد قادر شدهاند فضای عمومی را در اختیار بگیرند و گاه این فضا را چنان مسموم کنند که سبب شود فیلسوف نامدار آلمانی به رسانههای وابسته به جریان استیلاطلب جهانی، نقدیهای تندیروا دارد. اما پرسش این است، در چنین جهانی چه اندازه فیلترهای خبری و رسانهای کارساز و موفق بوده است؟ مکلوهان که آمد، با پیشبینی «جهان شیشهای و دوسویه» به همه ما آموخت که فیلترها حرفی برای گفتن ندارند. در یک جهان شیشهای و متکی بر شاهراههای اینترنتی، مانعی وجود ندارد که بر مبنای آن، فیلتر کردن نگاه، صدا و کلام شهروندان و ارتباطگران با یکدیگر، محلی از اعراب داشته باشد.
دوم: نوام چامسکی و ادوارد هرمان، پیش از تولد اینترنت، تئوری ای داشتند تحت عنوان «فیلترهای خبری». بر مبنای این نظریه، رسانهها با پنج فاکتور مجبور به فیلتر کردن خود و مخاطبانشان میشدند. از سیاست رسانه گرفته تا صاحبان آگهی و حتی گاه بازخوردهای خود مخاطبان، شاکله این نظریه را تشکیل میداد. در این میان چامسکی به عنوان یک زبانشناس و منتقد جدی نظام کاپیتالیستی، اساساً نگاه خوشبینانهای به رسانههای مطرح و برند در سطح جهانی و به ویژه آمریکا نداشت. امروز این تئوری بخش عمدهای از واقعیت خود را از دست داده است. رسانهها چه بخواهند و چه نخواهند، در جهان شیشهای دیده میشوند و «پشت صحنه آنان» نیز -که روزی با فیلترهای خبری رسانه را وادار به اتخاذ مواضع خاص میکرد- امروز در برابر دیدگان باز کاربران وب2 یا شبکههای اجتماعی نهتنها به روشنی دیده میشوند که هیچ چیز پنهان نمیماند. امروزه رسانهها در یک پارادوکس جدی گرفتار آمدهاند: آیا بستههای خبری، گزارشی و تحلیلی آنان قادر شده است تاثیری جریانساز در میان کاربران شبکههای اجتماعی بگذارد؟ اگر چنین نیست، رسانه را رها کنند و در شبکههای اجتماعی حضور
یابند یا هر دو را با هم به پیش ببرند؟ اما هر کدام از این دو حالت باشد، چگونه میتوان متصور بود؛ در جهان شیشهای -چه نسل اول اینترنت و چه وب 2- با زبان فیلترینگ با مخاطبان مواجه شد؟ جهان ارتباطات جهان شنیدن، گفتن و دیدن است، اما در این میان هرگز نمیبایست فرهنگسازی، آموزش دادن و ایدهپروری را برای «چگونه شنیدن، چگونه گفتن و چگونه دیدن» به کناری نهاد. این پارادوکس نهتنها رسانهها که فعالان ارتباطی، حاکمیتی و فرهنگی را نیز، در سراسر جهان فراگرفته است. به همین دلیل ارائه راهحل کارشناسی، با پاک کردن صورت مساله، به کلی متفاوت است. ما کدامیک را میخواهیم برگزینیم؟ آیا تصور میکنیم هنوز با فیلتر کردن در فضای وب به مقصود میتوان رسید یا با ارائه تولیدها و حضورهای فرهنگی، معنادار و آموزشدهنده؟
سوم: مانوئل کاستلز ارزیابی شایسته و متفاوتی از شبکههای اجتماعی ارائه کرد. کاستلز بر این باور است که شبکههای اجتماعی، «قدرت شبکهای» ایجاد کرده و مسیری در جهان ارتباطات گشودهاند که میتوان به مرور ایام از شهروندان، به «شبکهوندان» یاد کرد. نقطه ثقل این نگاه متفاوت در توجه دادن نیروهای حاکمیتی و دولتمردان به پدیده قدرت است. پدیدهای که در گذر زمان و با تغییرات ایجادشده در عرصه سیاست، امنیت، فرهنگ و اقتصاد تعریف متفاوتی یافته، اما این بار چنین تغییری، از «پایین هرم به بالای هرم» رخ داده است. به دیگر سخن، از زمانی که خط اختراع شد و صنعت چاپ پا گرفت و رادیو به صدا درآمد تا امروز، شاهد تغییرات نو به نوشونده در پایین هرم بودهایم، اما هرگز از آن به قدرت متفاوت و یگانه شهروندی یاد نشده است. اینک جهان شبکهای قدرت، نیروی خود را از شبکههای اجتماعی میگیرد. از شبکهوندانی میستاند که تا دیروز حتی در وب 1 به رسانههای اینترنتی وابسته بودند، اما امروز خود به یک رسانه، به یک پیامآفرین، به یک ارتباطگر و سرانجام به یک منتقد تبدیل شدهاند. این امکانی است که شبکههای اجتماعی یا نسل دوم اینترنت برای
همگان فراهم کرده است و سبب شده رسانههای نسل اول اینترنت به کناری گذاشته شوند.چنین جهانی را نه میتوان فیلتر کرد و نه چنین جهانی میتواند ما را فیلتر کند و نبیند. امروز همه صداها در همه جای جهان قابل شنیدن است. حتی به طور غیرارادی. بدین معنا که اگر روزی چنین امکانی وجود داشت که ما از میان صداها گزینش و فیلتر کنیم، در جهان امروز به تعبیر کاستلز نهتنها شدنی نیست که شهروندان به دلیل همین شنیده شدن صداها پایه پدیده قدرت شدهاند. جهان فردا، جهان فیلترنیگ نیست. جهانی است که به دلیل گسترش پدیده ارتباطی، اندیشه ارتباطی و تکنولوژی ارتباطات همه عرصهها تحت تاثیر قرار گرفتهاند و نهتنها قدرت.
چهارم: قدری به عقب بازگردیم: گورباچف از سال 82 تا سال 90 میلادی -سالهای ظهور و همگانی شدن اینترنت- با دو حرف اساسی پا به میدان نهاد، «گلاسنوست - پروسترویکا» اولی به معنای جام بلورین یا اصطلاحاً سیاست برداشته شدن دیوارهای آهنین میان جماهیر وابسته در زمان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود. گورباچف بر این باور بود که ملتهای وابسته به مسکو باید یکدیگر را ببینند. از پشت شیشهها یکدیگر را ببینند. آری! همین دیوارهای آهنین به شیشههای بلورین تبدیل شود و با بازشدن فضا یا به عبارتی «گلاسنوست» زمینه اجرای بازسازی اقتصادی یا «پروسترویکا» در این کشور فراهم شود. شاید این ارزیابی بیراه نباشد که برژینسکی به گورباچف فرصت اجرای هر دو ایده را نداد و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی هم «ایدئولوژی» را از دست داد و هم «تمامیت ارضی» را، اما امروزه از این زاویه نیز میتوان به حوادث آن سالهای شوروی نگریست: گلاسنوست آن نسخه شفابخشی بود که بسیار دیر به میدان آمد و شاید اگر در زمان خروشچف -حدود 20 سال پیش از گورباچف- گلاسنوست اجرا میشد امروز روسیه وضع دیگری داشت. درس بالاتر این است که جهان در هر مقطعی هر وقت به
سمت فضای بسته پیش رفته و نگاهها و صداها فیلتر شده است، از روزنهای دیگر همان صداها از فیلتر به در آمدهاند یا مردمان یا حاکمان، خود خواهان جامهای بلورین، نگاههای شیشهای و شفاف و نوعی گلاسنوست شدهاند. بنابراین مقطعی که گورباچف با دیدگاههایش پا به میدان نهاد، اینترنت نیز با او همزاد شد و جهانی پدید آمد که امروز کمتر میتوان تحولات پرشتاب آن را پیشبینی یا مهار کرد.
آخر: در کشور ما ضرورت بازنگری سه مفهوم انقلاب، دگرگونی و رفرم وجود دارد. زیرا هر کدام از این مفاهیم ما را در نظام سیاسی حاکم به سمت انتخاب سیاستهایی میکشاند که از آن رهگذر برای مثال سیاست ارتباطی نیز معنا و مفهوم پیدا میکند. خردمندان علوم سیاسی که نگاه تحولخواه و ساختارگرایانه دارند، بر این باورند که دگرگونی شاید به نوعی جامع محاسن انقلاب و رفرمیسم باشد. با این زاویه نگاه سیاست ارتباطی ما پیش و بیش از آنکه به فیلترینگ نگاه جدی داشته باشد، میبایست به «تغییر زیرساختهای ارتباطی» و «اجرای فرآیند دگرگونی» در یک دوره زمانی تعریفشده -یعنی تا سال 2020 میلادی و ظهور وب 3- تمرکز کند. امری که سبب خواهد شد صدایمان را در جهان شیشهای با هدف فیلتر نشدن و دیده نشدن بلندتر کنیم و همچنین خود نیز وفادار به شنیدن همه صداها و پرهیز از فیلتر کردن آنان باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید