آیا دوره سیاستهای چپگرایانه در آمریکای جنوبی به سر آمده است؟
پوپولیستها در برزخ
جان ورنر مولر، استاد سیاست دانشگاه پرینستون و نویسنده کتاب «پوپولیسم چیست؟» میگوید، آنها آنچه را که میگویند انجام میدهند و تنها کسانی هستند که برای «اراده مردم» اهمیت قائلند. اما در واقع پوپولیسم نهتنها ضد آزادیخواهی، بلکه ضد دموکراسی است.
جان ورنر مولر، استاد سیاست دانشگاه پرینستون و نویسنده کتاب «پوپولیسم چیست؟» میگوید، آنها آنچه را که میگویند انجام میدهند و تنها کسانی هستند که برای «اراده مردم» اهمیت قائلند. اما در واقع پوپولیسم نهتنها ضد آزادیخواهی، بلکه ضد دموکراسی است.
برکناری روسف
عزل دیلما روسف، تنها داستان زنی نیست که در دوران جوانی خود شجاعانه به جنگ با دیکتاتوری رفته، سپس به عنوان رئیسجمهوری انتخاب شده و حالا در میان رسوایی فساد بیسابقه در کشور از قدرت کنار رفته است. این داستان یک ملت و حتی یک قاره است. بزرگترین اقتصاد آمریکای جنوبی، که زمانی به دلیل تاثیر فزایندهاش بر روی دیگر کشورهای این قاره و همچنین به دلیل مبارزه با فقر مورد ستایش همه قرار گرفته بود، حالا با تنشهای سیاسی باقیمانده از پایان 13 سال حاکمیت حزب کارگران در این کشور (قبل از روسف، لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا) دستوپنجه نرم میکند.
سنای برزیل با 61 رای از 81 رای ممکن رای به عزل روسف داد. برکناری او نشانههایی از یک تراژدی شخصی را در بر داشته که انکار آن بسیار سخت است. او در جلسه محاکمهاش با خشم و اشک از مبارزه حماسی با چیزی خبر داد که حامیانش از آن به عنوان یک کودتا نام میبردند. اما بسیاری از منتقدان روسف عزل او را نتیجه منطقی یک فرآیند قانونی بلندمدت میدانند که به دلیل رسواییهای مالی و فساد حزب حاکم رخ داده است. اما به هر حال این اتفاق رخ داده و روسفی که معتقد بود تحت هیچ شرایطی از اصولش کوتاه نمیآید، دیگر بر مسند قدرت برزیل نیست.
چشمپوشی کردن از بیعدالتی در سقوط بیرحمانه روسف سخت است. بر خلاف بسیاری از مقامات و سیاستمداران برزیل که رای به عزل او دادند، خانم روسف هیچگاه به دلیل منفعت شخصی از فساد، مورد اتهام قرار نگرفت. این بحران از آنجا ناشی شد که فساد بسیاری از نخبگان دولت او در بازجویی از شرکتهای لاوو جاتو و پتروبراس افشا شد.
برکناری روسف شاید یک لغزش به سمت پایین برای برزیل باشد. در سال 2010، زمانی که خانم روسف برای نخستین بار به عنوان رئیسجمهوری برزیل انتخاب شد، این کشور هفتمین اقتصاد دنیا محسوب میشد و تمام جهان برزیل را به عنوان قدرتی در حال ظهور میشناختند. او میخواست تا دستاوردهای خود را با میزبانی جام جهانی 2014 و بازیهای المپیک تابستانی سال 2016 به نمایش بگذارد. موفقیت او در کاهش نابرابری به عنوان مدلی برای نیمکره جنوبی زمین تلقی میشد. اما سقوط شدید قیمت کالاهای اساسی موجب توقف رونق صادرات یکدههای این کشور، افزایش تنشهای اجتماعی، تظاهرات خیابانی گسترده (ناشی از افزایش کرایه اتوبوس در سال 2013) و نارضایتی عمومی در میان طبقه متوسط جدید شد. موضوعی که بر خلاف ایدهآلهای حزب کارگر بود. اما احزاب جناح راست برزیل که به دنبال دولتی پاکتر بودند، زمانی ظهور کردند که مشخص شد معاملات مالی و طرحهای بزرگ سیاسی دولت در واقعیت هیچ جایی ندارد.
بحران برزیل در بسیاری از جهات شباهت بسیار زیادی با کشورهای در حال توسعه دیگری دارد که مسائل حکومتی و معضلات اقتصادی منجر به تنشهای سیاسی میشود. مشکلات کنگره ملی آفریقای جنوبی و مبارزات ضدفساد رهبر اتوکرات چین نشانهای از این شباهتها هستند. هیچکدام از این موارد نه میتواند یک تسلی برای خانم روسف باشد، نه او خواهد توانست که اشتباهاتش را به عنوان یک رهبر جبران کند. اما نسبت دادن تمام معضلات برزیل به یک زن، یا این تصور که همه مشکلات با رای دادن به فرد دیگری از بین خواهد رفت، بسیار سادهانگارانه خواهد بود.
بسیاری از افرادی که از کنار رفتن او از قدرت خوشحالند، امیدوارند که توجه دادگاههای ضد فساد از آنها دور شود. برزیل در حال حاضر به یک کشور دوقطبی تبدیل شده و شهروندان آن عمیقاً به دو جبهه تقسیم شدهاند، اما آنها خواهان سیاستمدارانی هستند که اعتماد عمومی مورد نیاز برای حل کردن چالشهای بسیار زیاد کشور را به آنها برگرداند. اینکه آیا میشل تمر، جانشین رئیسجمهور (کسی که حملات به روسف را آغاز کرد) میتواند انتظارات را برآورده کند، پرسش دلهرهآور بعدی خواهد بود.
سقوط آرام چپگرایان آمریکای لاتین
از سال 1999 تا 2008 رهبرانی چپگرا و پوپولیست در کشورهای شیلی، ونزوئلا، آرژانتین، برزیل، بولیوی، پاراگوئه و اروگوئه به قدرت رسیدند. رویکردهای متفاوت این دولتها و تکیه بر موضوعاتی چون ملیگرایی، عدالت اجتماعی و خصوصیسازی، برای مردم جذاب بود و همین موضوع باعث شد تا در انتخابات مختلف بیشترین رای را به خود اختصاص دهند. روی کار آمدن چپگرایان در آمریکای لاتین و رشد چشمگیر اقتصادی این کشورها در حالی اتفاق میافتاد که اقتصاد جهان در حال رکود پس از بحران مالی سال 2008 را تجربه میکرد.
با وجود این، در سالهای اخیر ورق برگشته و دولتهای پوپولیست آمریکای لاتین یکی پس از دیگری از قدرت کنار میروند. پس از مرگ چاوس و روی کار آمدن نیکلاس مادورو، اوضاع سیاسی و اقتصادی ونزوئلا به شدت با مشکل مواجه شده و قحطی و تورم در این کشور دارنده بزرگترین ذخایر نفت دنیا بیداد میکند. بانک مرکزی ونزوئلا برای نخستین بار در ژانویه 2015 تایید کرد که نرخ تورم سهرقمی شده است و صندوق جهانی پول نیز پیشبینی کرده که نرخ تورم در سال 2016 حتی به 720 درصد نیز برسد. سیاستهای غلط اقتصادی مادورو باعث شد تا اقبال عمومی به جانشین چاوس محبوب کمتر شده و نامزدهای مورد حمایت او در انتخابات پارلمانی در برابر رقیبان محافظهکار خود شکست بخورند. ماریسیو ماکری در آرژانتین پس از 12 سال حکمرانی چپگرایان در این کشور جانشین کریستینا فرناندز کرشنر شد. دیلما روسف، نخستین رئیسجمهور زن برزیل نیز پس از ماهها تعلیق سرانجام در آخرین روزهای ماه آگوست امسال از سمت خود عزل شد. فساد افسارگسیخته روسف و قبل از آن لولا در خصوص دریافت سود غیرقانونی از شرکت نفتی پتروبراس، باعث شد تا حزب کارگران در برزیل کمکم از قدرت کنار برود. اقتصاد برزیل که
بزرگترین اقتصاد آمریکای لاتین به شمار میرود با افت چهاردرصدی تولید ناخالص داخلی در سال 2015 مواجه شده و تورم نیز در این کشور به نزدیک 10 درصد رسیده است. همه اینها باعث شد تا در آخرین روز آگوست، مجلس سنا با 61 رای از 81 سناتور برزیلی حکم به عزل وی از ریاستجمهوری برزیل بدهند. با برکناری روسف و روی کار آمدن میشل تمر محافظهکار هم تردیدهای واضحی در کنگره برزیل نسبت به برنامههای او برای کاهش هزینههای دولتی و اصلاح سیستم بازنشستگی دیده میشود. تمر خود در مظان فساد قرار دارد. اوضاع در دیگر کشورهای آمریکای لاتین نیز، چندان مناسب نیست. مورالس رئیسجمهوری بولیوی که از سال 2006 بر راس دولت این کشور قرار دارد نیز در همهپرسی ماه فوریه که او را برای چهارمین دوره به عنوان رئیسجمهور بولیوی منصوب میکرد، ناکام ماند چرا که مردم به دلیل رسوایی سیاسی مورالس و درگیری پلیس با اعتصابکنندگان معدن اعتماد خود را به او از دست دادهاند.
عقبگرد آهسته Pink Tide (چرخش به چپ) آمریکای جنوبی که به دلیل فساد داخلی رخ داده است، در حال از بین بردن موفقیتهای اقتصادی دولتهای مترقی منطقه است. عادت رشوه دادن در سراسر این قاره، با شروع تحقیقات گسترده دادگاهها به خصوص در آرژانتین و برزیل، از اساس نابود شد و پایههای موفقیتهای اجتماعی ایجادشده از سوی سیاستمداران چپگرا را در سراسر این قاره به لرزه درآورد. پس از یک دهه مخالفت با نخبههای اقتصادی، رهبران مترقی منطقه یکی پس از دیگری مشاهده میکنند که جایگاه آنها از سوی رقبای راستگرای قدیمی خود در حال فتح شدن است.
به دلیل تضاد با سیاستهای بازار آزاد، یا به دلیل پایان دردناک رونق کالاهای اساسی، دولتهای پوپولیست آمریکای لاتین در حفظ مزایای رفاهی مورد نیاز برای جامعه به مشکل برخوردند. عزل روسف این حس قدرتمند را به وجود آورده که اقتصاد برزیل نیز همانند آرژانتین به سمت راست در حرکت است.
هر دو کشور دیکتاتوری طولانیمدت نظامی را در دهههای 1960 و 1970 تجربه کردند. آنها سپس در دهه 1980 به صورت موازی به سمت دموکراسی حرکت کردند. در دهه 1990، هر دو کشور برای برنامههای اقتصادی بازار آزاد به سمت افکار راست روی آوردند و توانستند نرخ تورم گیجکننده خود را برای مدتی کاهش دهند، موفقیتی که در نهایت ثابت شد که وهمی بیش نبوده است و در آغاز قرن جدید، موج جدیدی از افزایش قیمت و کاهش شدید ارزش پولی، هر دو اقتصاد را مجدداً زمینگیر کرد.
در سال 2003، پس از سرخوردگی از اقتصاد لیبرال، هر دو کشور به سمت تفکرات چپ گرایش پیدا کردند و رهبران کاریزماتیک با اهداف پوپولیستی پیروز انتخابات ریاستجمهوری شدند. افرادی که به سرعت وعده قراردادهای اقتصادی جدیدی دادند که به جای ثروتمندتر کردن قشر مرفه، طبقه کارمند را قدرتمند میکرد. لوئیز ایناسیو لولا داسیلوای برزیلی و نستور کرشنر آرژانتینی در این مدت صادرات منطقه به چین را به شدت افزایش دادند و فضای اقتصادی مطلوبی را ایجاد کردند که به آنها اجازه میداد وابستگی دولت به اعتبار خارجی را کم کند. اتفاقی که میلیونها نفر را از فقر نجات داد و در عوض روابط این کشورها را با واشنگتن سرد کرد. آنها به سرعت در کنار هوگو چاوس ضدآمریکایی ایستادند، چاوسی که در ونزوئلا غرق در دلارهای نفتی بود و در تلاش برای گسترش انقلاب بولیواری خود و ایجاد یک اتحاد چپ بود. در آن زمان، با حمایت چاوس از لولا و نستور، به نظر میرسید که آمریکای جنوبی در آستانه طلوع یک بامداد سوسیالیستی قرار دارد.
اما اوضاع بر وفق مراد چپگرایان باقی نماند. موج دولتهای پوپولیستی در مدیریت هوشمندانه رونق کالاهای اساسی ناکام ماندند. اشتباه آنها این بود که این دولتها اقتصاد خود را متنوع نکرده یا ذخایر خود را برای مقابله با سقوط اجتنابناپذیر افزایش ندادند. اما شرایط اقتصادی این کشورها پس از ترک قدرت، به هیچوجه نزدیک هرج و مرج موجود در آغاز آزمایش بازار آزاد در دهه 1990 نبود. در بولیوی، اوو مورالس، ثابت کرد که اصلاحات اقتصادی-اجتماعی کاهشدهنده نابرابری موجب فروپاشی اقتصاد نمیشود.
دولتهای پوپولیست همچنین از یکسری از اقدامات به اصطلاح آزادیخواهانه رونمایی کردند. حق ازدواج همجنسگرایان در چهار کشور نظیر برزیل و آرژانتین، سقطجنین و قانونی کردن مصرف ماریجوانا در اروگوئه چند مورد از این اقدامات بود.
نستور کرشنر و همسرش کریستینا فرناندز که پس از او رئیسجمهوری آرژانتین شد، به دلیل فساد عظیم در برنامههای اجتماعی تا مدتها در یاد مردم خواهند ماند. اما واقعیت ناراحتکننده این است که تمامی نهادهای سیاسی آرژانتین از داخل در حال فاسدشدن هستند. برای اثبات این موضوع، موریسیو ماکری، در آغاز ریاست جمهوری خود با رسوایی آشکار شدن «اسناد پاناما» مواجه شد. موضوعی که در برزیل نیز مشابه آن تکرار شد. در حدود 60 درصد از 594 عضو کنگره برزیل با جرائمی از قبیل رشوه تا قتل مواجه هستند.
در حال حاضر آینده اقتصادی و سیاسی بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین تیره و تار شده است. با وجود این فاصله طبقاتی، دوقطبی شدن سیاسی و اقتصادی جامعه و گسترش فساد مقامات دولتی میراث مشترکی است که دولتهای پوپولیستی آمریکای لاتین از خود بهجای گذاشتهاند.
اتحاد مترقی آمریکای جنوبی به دلیل ایدئولوژیک از هم پاشیده نشده است بلکه به این دلیل در حال شکست خوردن است که آنها در همان دامی افتادند که محافظهکاران افتاده بودند. فساد متاسفانه یک صفت رایج در میان طیفهای سیاسی منطقه محسوب میشود. تنها در عصر فراوانی و رشد اقتصادی و قیمتهای بالای کالاهای اساسی، مدل اقتصادی چپگرایان کارا خواهد بود. اما با وجود رکود جهانی و سقوط قیمتهای صادرات، دولتهای چپگرا باید بین برنامههای اجتماعی و استراتژی اقتصادی یکی را انتخاب کنند. برای دفاع از اهداف اجتماعی، آنها نیاز دارند تا خطر تجاوز به حقوق و سود سرمایهگذاران را به جان بخرند. شاید نیاز باشد تا چپگرایان آمریکای لاتین برای تغییری رو به جلو به دقت در مورد مدل خود تفکر کنند. همانطور که خورخه کاستاندا وزیر امور خارجه سابق مکزیک سالها پیش گفت، شاید تنها راه پیشروی نخبگان آمریکای لاتین، برای پیشرفت، تقلید از احزاب سوسیالدموکرات اروپایی، برای مهار طبقات پایین و متوسط اجتماعی باشد.
دیدگاه تان را بنویسید