تاریخ انتشار:
نگاهی عمیقتر به گزارش نابرابری آکسفام در گفتوگو با موسی غنینژاد
آسیب اقشار کمدرآمد از کاهش ثروتآفرینی
«گزارش جدید موسسه آکسفام میگوید هشت میلیاردر دنیا ثروتی معادل نیمی از جمعیت مردم دنیا دارند. گزارشی که درباره بحران نابرابری در جهان هشدار میدهد. به همین بهانه در گفتوگویی با موسی غنینژاد، مزایا و معایب چنین گزارشهایی را مورد بررسی قرار دادیم. غنینژاد معتقد است بزرگترین مشکل گزارشهایی نظیر آکسفام این است که مساله مهم فقر را تحتالشعاع مساله نابرابری قرار میدهند.
«گزارش جدید موسسه آکسفام میگوید هشت میلیاردر دنیا ثروتی معادل نیمی از جمعیت مردم دنیا دارند. گزارشی که درباره بحران نابرابری در جهان هشدار میدهد. به همین بهانه در گفتوگویی با موسی غنینژاد، مزایا و معایب چنین گزارشهایی را مورد بررسی قرار دادیم. غنینژاد معتقد است بزرگترین مشکل گزارشهایی نظیر آکسفام این است که مساله مهم فقر را تحتالشعاع مساله نابرابری قرار میدهند. در این گزارش صورتمساله طوری طرح شده که گویا نابرابری علت فقر است و البته هیچ استدلالی هم در این خصوص ارائه نشده است. وی بر این باور است که دادههای آماری آکسفام مستند به گزارشهای بینالمللی معتبر است اما تحلیلهای آن بسیار یکسویه و جهتدار ارائه میشود. به عقیده این اقتصاددان «وقتی رونق اقتصادی شکل میگیرد و کالاها و خدمات بیشتری تولید میشود فایده آن در درجه اول به تودههای گسترده مردم میرسد. هرگونه ممانعت از این فرآیند رونق، چه به صورت مداخلات دولت از طریق سیاستهای بازتوزیعی باشد و چه به صورت سیاستهای حمایتگرایی و جلوگیری از توسعه جهانی شدن، دودی ایجاد خواهد کرد که به چشم تودههای مردم خواهد رفت.»
موسسه آکسفام، در جدیدترین گزارش خود با عنوان اقتصاد برای 99 درصد همزمان با نشست داووس سوئیس، به موضوع بیشتر شدن شکاف نابرابری در جهان اشاره کرد، بهطور کلی گزارشهایی نظیر گزارش آکسفام، چه مزایا و چه نواقصی دارند؟
آکسفام یکی از معروفترین موسسات بینالمللی است که با ایدئولوژی چپگرایانه به انتقاد از اقتصاد آزاد و جهانی شدن اقتصاد میپردازد. گزارشهایی از این دست کموبیش شبیه به هماند و اغلب مدعی دفاع از آرمانهای متفاوت و نامربوطی مانند از بین بردن فقر، حمایت از حقوق زنان و حفظ محیط زیست هستند. در این گزارشها با هنرمندی قابل تحسینی که تنه به چشمبندی میزند این سه آرمان مهم و انسانی اما بیارتباط به هم یک مساله تلقی میشوند و در نتیجه موانع دست یافتن به آنها را نیز در یک معضل کلی میدانند و آن پدیدهای به نام «نئولیبرالیسم» است. این پدیده نامهای دیگری هم مانند «اجماع واشنگتنی» و «بنیادگرایی بازار» دارد و طرفه اینکه اغلب این اصطلاحات ریشه در نظریات کارشناسان نهادهای بوروکراتیک ملی یا بینالمللی مانند بانکهای مرکزی یا صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی دارد. جوزف استیگلیتز و مارک کارنی نمونههای بارزی از این نظریهپردازان هستند. قدرت تخیل قوی و در عین حال حس شناخت بینظیری در عرصه تئوری توطئه لازم است تا بتوان حقوق زنان را به فقر و این دو را به تخریب محیط زیست مرتبط کرد. اما من اینجا فقط به مساله فقر که موضوع اصلی
گزارش است میپردازم. آنچه گزارش با ترفند کشیدن عکس مار در خصوص استفاده از دادههای آماری انجام میدهد القای این تصور نادرست است که ثروتمندتر شدن ثروتمندان علت اصلی فقر فقراست. تهیهکنندگان گزارش مدعیاند رشد ثروت یک درصد قشر متمول دنیا سریعتر از رشد ثروت 99 درصد بقیه است. بر فرض که این ادعا درست باشد از این مقدمه نمیتوان نتیجه گرفت وضع معیشت اقشار فقیر یا 99 درصد بدتر شده است. شکاف درآمدی چیزی درباره فقر نمیگوید. برای پی بردن به اینکه در چند دهه گذشته به دنبال شتاب بیشتر جهانی شدن و عمومیت یافتن نسبی اقتصاد بازار وضع فقرا بدتر شده یا بهتر، باید وضعیت اقشار فقیر را با گذشته خودشان مقایسه کرد. جالب است که گزارش آکسفام در خصوص افزایش شکاف درآمدی اغلب به دادههای آماری بانک جهانی استناد میکند اما سخنی درباره دادههای آماری این بانک در خصوص تحولات مربوط به فقر مطلق یا فقر شدید نمیگوید. بر اساس دادههای بانک جهانی، 35 درصد جمعیت دنیا در سال 1990 در فقر شدید به سر میبردند، این نسبت در سال 2013 یعنی 23 سال بعد به کمتر از 11 درصد رسید. طبق همین آمارها، جمعیتی که در دنیا از سوءتغذیه رنج میبردند در سال
1990 نزدیک به 19 درصد بود. این نسبت در سال 2015 اندکی کمتر از 11 درصد شد. در آفریقا که فقیرترین قاره دنیاست بیش از 33 درصد جمعیت در سال 1990 سوءتغذیه داشتند، این نسبت در سال 2015 کاهش چشمگیری داشت و به 23 درصد رسید. دادههای آماری مربوط به بهبود وضعیت اقشار فقیر در زمینههای بهداشت، آموزش و غیره در دهههای اخیر بسیار بیشتر از اینهاست اما به این دادهها در گزارش آکسفام اعتنایی نشده است. این است که میگویم این گزارش عکس مار کشیده و واقعیات بسیار مهم مربوط به بهبود فقر را که در سایه اقتصاد بازار و جهانی شدن امکانپذیر شده به درستی نشان نداده است.
آیا بهطور کلی میتوان نگاه نهادهایی چون آکسفام را به نابرابری، درست تلقی کرد؟
اشکال بزرگ گزارشهایی از این دست این است که مساله مهم فقر به معنای واقعی کلمه را تحتالشعاع مساله نابرابری قرار میدهند. اگر نابرابری به بهبود وضعیت فقرا کمک کند وجود و حتی گسترش آن چه اشکالی دارد؟ دامن زدن به حس حسادت و دشمنی میان مردم نهتنها کمکی به حل مساله فقر نمیکند بلکه آن را به معضل پیچیدهتری تبدیل میسازد. در این گزارش صورتمساله طوری طرح شده که گویا نابرابری علت فقر است و البته هیچ استدلالی هم در این خصوص ارائه نشده است. این القای شبههها و سوءتفاهمهایی که دامن زده میشود چیزی جز خاک در چشم مردم پاشیدن نیست.
به نظر شما، نحوه درست مواجهه با نابرابری چیست و چه راهکارهای عملی و پویایی برای اندازهگیری نابرابری وجود دارد؟
نابرابری یقیناً وجود دارد و افزایش ناموجه آن بسیار نامطلوب و حتی مخرب است. منظور از نابرابری ناموجه این است که یک عده یا گروهی بدون دلیل اقتصادی روشن و صرفاً با زد و بستهای سیاسی و استفاده از رانتهای دولتی ثروتاندوزی کنند. در اقتصاد آزاد رقابتی تنها کسانی به ثروت و رفاه بیشتری دست مییابند که بتوانند کالا یا خدمت مورد نیاز یا تقاضای دیگران را تولید کنند. سود تولیدکننده اغلب نسبت اندکی از کل ثروتی است که برای استفاده دیگران پدید آورده است. واضح است که توان افراد برای شناخت و نیز برآورده کردن نیاز یا تقاضای افراد جامعه یکسان نیست و از اینرو نابرابری در تولید و توزیع ثروت به وجود میآید اما این نابرابری مذموم نیست چون موجب رفاه عامه مردم میشود. بنابراین وقتی سخن از نابرابری میشود باید ابتدا معلوم کرد که منشأ آن چیست، موجه است یا ناموجه؟ انباشت ثروتهای نامشروع و ناموجه در اقتصادهای آزاد رقابتی وجود ندارد یا بسیار اندک است. اینگونه انباشت ثروتهای نامطلوب و مخرب عمدتاً و اساساً در اقتصادهای دولتزده و مولد رانت شکل میگیرد. نگاهی به پایگاه اجتماعی نوکیسههای میلیاردر در کشور ما که با مشاغل دولتی یا
وابسته به دولت و زد و بندهای سیاسی ثروتاندوزی کردهاند این موضوع را به روشنی نشان میدهد.
شکاف درآمدی چیزی درباره فقر نمیگوید. برای پی بردن به اینکه در چند دهه گذشته به دنبال شتاب بیشتر جهانی شدن و عمومیت یافتن نسبی اقتصاد بازار وضع فقرا بدتر شده یا بهتر باید وضعیت اقشار فقیر را با گذشته خودشان مقایسه کرد.
با توجه به گزارش اخیر آکسفام، در حالی که مزایای ثروتمندان روزبهروز بیشتر میشود، مابقی جامعه، بهخصوص فقرا رنج بیشتری را تحمل میکند. این موسسه معتقد است اقتصاد جهانی طوری طراحی شده تا تنها برخی از افراد از آن منفعت ببرند، پاسخ اقتصاد آزاد به این ادعا چیست؟
اشتباه نکنید گزارش آکسفام این ادعا را مطرح نمیکند که فقرا روزبهروز فقیرتر میشوند و رنج بیشتری را تحمل میکنند بلکه مدعی است شکاف درآمدی میان ثروتمندان و فقرا بیشتر میشود. این دو مساله متفاوت است. نویسندگان گزارش که دادههای آماری بانک جهانی را مورد استناد قرار دادهاند بهخوبی میدانند که فقرا نهتنها فقیرتر نشدهاند بلکه وضعشان نسبت به گذشته بهتر هم شده است اما این را بهصراحت اعلام نمیکنند و در عوض بر افزایش نابرابری تاکید میگذارند. آنچه آنها ادعا میکنند اما هیچ دلیل روشنی برای آن نمیآورند این است که افزایش نابرابری مانع بهبود سریعتر وضعیت فقرا میشود. اینکه اقتصاد جهانی طوری طراحی شده که تنها برخی از افراد یا همان یک درصد به زیان اکثریت مطلق مردم سود میبرند همان تئوری توطئه است. چه کسی اقتصاد جهانی را طراحی کرده است؟ اصلاً مگر میشود اقتصاد جهانی را طراحی کرد؟
با وجود اینکه مجمع جهانی اقتصاد مهمترین تهدید ثبات اجتماعی را افزایش نابرابری اقتصادی اعلام و بانک جهانی هدف خود را کاهش فقر و نیاز به رفاه مشترک بیان کرده است و با توجه به پیمان رهبران جهان برای کاهش نابرابری، شکاف میان افراد ثروتمند و مابقی دنیا بیشتر شده است. اقتصاد باز جهانی چگونه این قضیه را توضیح میدهد؟
شکی نیست که نابرابری شدید و ناموجه زمینه ایجاد تنش در جامعه را فراهم میآورد و ثبات و یکپارچگی اجتماعی را به خطر میاندازد. اما باید توجه کرد عدم تفکیک میان نابرابری متعارف و حتی شاید بتوان گفت طبیعی و نابرابری ناموجه موجب شبهه و ابهام در این خصوص شده و ادامه این وضع ممکن است برای تداوم نظم اجتماعی بهمراتب مخاطرهانگیزتر از خود نابرابری باشد. نابرابری متعارف نهتنها اجتنابناپذیر بلکه امری ضروری برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی است. اگر پاداش هر کس را مستقل از میزان کار و شدت و کیفیت آن و بدون توجه به ارزش و رفاهی که برای کل آحاد جامعه میآفریند، مساوی با دیگران قرار دهیم مانع شکوفایی استعدادها و در نتیجه پیشرفت خواهیم شد. بنابراین تاکید صرف بر مساله برابری خطری بهمراتب مهلکتر از نابرابری برای نظم اجتماعی است. از سوی دیگر نابرابری ناموجه و ثروتاندوزی ناشی از زد و بندهای سیاسی و سودجویی از رانتهای دولتی مردم را نسبت به همه ثروتمندان از جمله آنها که ثروت خود را از راه مشروع و با خدمت به دیگران به دست آوردهاند بدبین و بیاعتماد میکند. در نتیجه کل نظام ارزشآفرینی و فرآیند پیشرفت آسیب میبیند. بنابراین
نخستین اقدامی که باید صورت گیرد تفکیک میان نابرابری و ثروتاندوزی موجه و ناموجه است وگرنه صرف مالیات بستن بیش از اندازه و بازدارنده برای هرگونه مکانیسم تولید ثروت ممکن است به نتایج نامطلوب بهویژه برای اقشار کمدرآمد منجر شود.
این گزارش، منشأ اصلی این نابرابری را فرار مالیاتی، عدم افزایش دستمزدها و قدرت نفوذ سرمایهداران در سیاست و بیتوجهی دولتها به نیاز اجتماعی میداند و برای آن راهحل «اقتصاد انسانیتر» ارائه میدهد. راهحلی که شامل دوری دولتها از تمرکز بینهایت بر ثروت و افزایش مالیات ثروتمندان و همچنین ارائه خدمات گستردهتر برای آموزش، سلامت و ایجاد اشتغال از سوی دولتها میشود. این راهحلها تا چه حد عملی بوده و تا چه حد میتواند در کاهش نابرابری موثر باشد؟
همانطور که اشاره کردم گرفتاری بزرگ اینگونه گزارشها در عدم تفکیک منشأ افزایش نابرابری و به تبع آن ارائه راهحلهای غیرمرتبط با اصل مساله است. در گزارش آکسفام نابرابری بدون توجه به علل تشدید آن محکوم شده و در نتیجه تنها راهحلی که ارائهشده مبارزه با معلولها از طریق سیاستهای دولتی باز توزیع ثروت و مداخله در عملکرد بازارهاست. اینگونه دخالتها نظام اقتصادی را مختل کرده و برای فرآیند آفرینش ثروت بازدارنده است. با کاهش ثروتآفرینی بیشترین آسیب را اقشار کمدرآمد و فقیر جامعه میبینند. اینگونه راهحلها مصداق آن ضربالمثل فارسی است: از قضا سرکنگبین صفرا فزود.
نخستین اقدامی که باید صورت گیرد تفکیک میان نابرابری و ثروتاندوزی موجه و ناموجه است وگرنه صرف مالیات بستن بیش از اندازه و بازدارنده برای هرگونه مکانیسم تولید ثروت ممکن است به نتایج نامطلوب بهویژه برای اقشار کمدرآمد منجر شود.
در گزارش آکسفام به افزایش نابرابری جنسیتی نیز اشاره میکند و زنان را قربانی جهانیشدن میداند. چگونه میتوان نابرابری جنسیتی در جهان را به حداقل رساند؟
این هم از آن حرفهای بیربط شعاری است که هرچه بدبختی در جهان مشاهده میشود ناشی از سیاستهای بهاصطلاح نئولیبرالی و جهانی شدن است. جهانی شدن و نئولیبرالیسم بُز اخوش چپها و پوپولیستهای ناسیونالیست است. هر چه فریاد دارید بر سر بازار آزاد بکشید تا با معجزهای که مکانیسم آن معلوم نیست همه مسائل حل شود. آخر نابرابری جنسیتی چه ربطی به بازار آزاد و جهانی شدن دارد؟ این نابرابری در همه جوامع از پیشرفتهترین آنها گرفته تا عقبماندهترینشان به درجات متفاوت وجود دارد. اتفاقاً در جوامعی که بازارهای متشکلتر و پیشرفتهتری دارند این نابرابری کمتر است. نابرابری جنسیتی ریشههای تاریخی بسیار قدیمی در همه جوامع بشری دارد و مساله بسیار پیچیدهتر از آن است که با چند شعار پوپولیستی بتوان آن را حل کرد.
گزارش آکسفام، یکی از دلایل اتفاقاتی چون برگزیت و انتخاب دونالد ترامپ را همین افزایش نابرابری و عصبانی بودن از وضع موجود میداند. این دیدگاه تا چه حد میتواند درست باشد؟
نکته جالب در این داوریها، تناقض نهفته در آنهاست. پوپولیستهایی که برگزیت را محقق کردند و شعارهایی که دونالد ترامپ را به قدرت رساند مستند به همان حرفهایی است که در گزارشهایی مانند آکسفام آمده است. حالا اینها بهجای پذیرفتن مسوولیتشان در برآمدن پوپولیستها و سیاستمداران عوامفریبی مانند ترامپ فرار به جلو میکنند و مدعی میشوند که بازار آزاد و جهانی شدن موجب این فرآیند شده است. این حضرات چرا با ترامپ مخالفت میکنند مگر نه این است که او همان شعار آنها را میخواهد عملی سازد؟ این تناقض را چگونه میتوان توضیح داد که ترامپ میلیاردر یعنی کسی که نماد نابرابری است میخواهد شعار موسسه آکسفام را جامه عمل بپوشاند؟ این مخالفان جهانی شدن و تجارت آزاد بودند که با هیاهوی کرکننده خود برای عوامفریبانی مانند ترامپ پایگاه اجتماعی درست کردند. این بازی خطرناک مخالفت با تجارت آزاد سابقههای تاریخی بسیار هولناکی دارد که منجر به دو جنگ جهانی و برآمدن نازیسم و فاشیسم در اروپای متمدن قرن بیستم شد، حوادثی که بیش از همه به تودههای مردم صدمه زد. موسساتی مانند آکسفام اگر واقعاً دلشان به حال تودههای مردم میسوزد بهتر است
مسوولانهتر با مساله تجارت آزاد و جهانی شدن برخورد کنند و با کنار زدن حجاب ایدئولوژی تحلیل واقعبینانه و منسجمی از رویدادها ارائه دهند.
بسیاری از اقتصاددانان معتقدند آماری که آکسفام میدهد درست است اما تفسیر آن گمراهکننده است. آنها معتقدند افزایش دارایی ثروتمندان جهان، اهمیت چندانی ندارد، مهم این است که سطح رفاه فقرای جهان در حال بهبود است. بهطور کلی چه رابطهای میان رفاه و نابرابری وجود دارد؟ آیا لزوماً کاهش نابرابری به بهبود رفاه کمک میکند؟
دادههای آماری آکسفام مستند به گزارشهای بینالمللی معتبر است اما تحلیلهای آن بسیار یکسویه و جهتدار ارائه میشود. همانگونه که پیش از این اشاره کردم دادههای مربوط به بهبود وضعیت اقشار کمدرآمد و فقر در دهههای اخیر که مصادف با گسترش بیسابقه تجارت جهانی بوده در این گزارش آکسفام جایی ندارد. نکته مهم تاکید روی این مساله است که رابطه علی میان افزایش نابرابری و گسترش فقر به لحاظ منطقی و تاریخی وجود ندارد. اتفاقاً برعکس، نابرابری به صورت موجه یا طبیعی آن که قبلاً اشاره کردم موجب رشد اقتصادی و بهبود وضعیت اقشار کمدرآمد و فقیر جامعه میشود. بنابراین اگر کاهش نابرابری به صورت دستوری و با مداخله دولت و سیاستهای بازتوزیعی ثروت صورت گیرد به احتمال زیاد باعث کاهش رونق اقتصادی و نهایتاً بدتر شدن وضعیت فقر در جامعه میشود.
به عنوان آخرین پرسش، اقتصاد آزاد چه راهحلی را برای کاهش نابرابری در جهان پیشنهاد میدهد؟
از منظر اقتصاد آزاد مبارزه با نابرابری به هر صورت و به هر قیمت هدف نهایی نیست و نمیتواند باشد. هدف اصلی افزایش تولید ثروت و رفاه برای مردم است. دقت کنید که میزان مصرف اقشار ثروتمند بسیار محدود است بنابراین وقتی ثروت به صورت کالاها و خدمات فزونی میگیرد مقصدش نمیتواند یک درصد ثروتمندان باشد بلکه بازار مقصد این ثروت همان 99 درصد خواهد بود. از اینرو به ضرس قاطع میتوان گفت وقتی رونق اقتصادی شکل میگیرد و کالاها و خدمات بیشتری تولید میشود فایده آن در درجه اول به تودههای مردم میرسد. هرگونه ممانعت از این فرآیند رونق، چه به صورت مداخله دولت از طریق سیاستهای بازتوزیعی باشد و چه به صورت سیاستهای حمایتگرایی و جلوگیری از توسعه جهانی شدن، دودی ایجاد خواهد کرد که به چشم تودههای مردم خواهد رفت. اما در خصوص مبارزه با نابرابری و ثروتاندوزیهای نامشروع و ناموجه اتفاقاً باید هرچه بیشتر از اقتصاد آزاد رقابتی و شفافسازی از این طریق حمایت کرد. در واقع سیاستهای مداخلهجویانه دولتهاست که راه را برای سرمایهداری رفاقتی و پیوند نامبارک میان اقتصاد و سیاست به وجود میآورد. در چنین شرایطی است که امکان
ثروتاندوزی ناموجه و نامشروع با گسترش فساد و رانتخواری به وجود میآید و تیشه به ریشه اعتماد عمومی و انسجام اجتماعی میزند.
دیدگاه تان را بنویسید