تاریخ انتشار:
چگونگی سامان دادن به مسائل خاص اقتصادی در گفتوگو با موسی غنینژاد
حل مشکلات اقتصادی اراده سیاسی میخواهد
از نگاه موسی غنینژاد، اقتصاددان، برای حل بخشی از مشکلات مهم اقتصادی کشور مانند مسائل مربوط به پرداخت هدفمند یارانهها، قاچاق، چاههای آب بدون مجاز، موسسات مالی غیرمجاز و مشکلات مربوط به مالیاتستانی، علاوه بر تصمیمات اقتصادی نیاز به اراده سیاسی هم هست.
از نگاه موسی غنینژاد، اقتصاددان، برای حل بخشی از مشکلات مهم اقتصادی کشور مانند مسائل مربوط به پرداخت هدفمند یارانهها، قاچاق، چاههای آب بدون مجاز، موسسات مالی غیرمجاز و مشکلات مربوط به مالیاتستانی، علاوه بر تصمیمات اقتصادی نیاز به اراده سیاسی هم هست. او میگوید: «این مسائل صرفاً با اتکا به تصمیمهای صرفاً اقتصادی قابل حل نیستند. برای حل این مشکلات باید اجماعی در سطح تصمیمگیری کلیتر سیاسی صورت بگیرد.» به همین دلیل این کارشناس اقتصادی به دولت توصیه میکند: «اکنون وقت این است که تصمیمات جدی توام با ریسک گرفته شود. تصمیمهایی که خیلی جدی و خیلی محکم باید اتخاذ شوند.» با این حال غنینژاد متذکر میشود: «به نظر نمیآید اکنون در چارچوب دولت این ایده پذیرفته شده باشد. در صورتی که فکر میکنم حداکثر یک یا دو ماه بعد از عید، دیگر باید آن تصمیمات اساسی، توسط دولت گرفته شود وگرنه باید منتظر بروز تبعات این تعلل در اتخاذ تصمیمهای اساسی اقتصادی باشیم.» او در این مورد تصریح میکند که در این مسیر، مشکل از کمبود جسارت دولت در تصمیمگیری نیست بلکه کمبود اعتقاد مبتنی بر مبانی تئوریک است و به نظر میرسد هنوز
رئیسجمهور قانع نشده به لحاظ نظری و تئوریک کدام مسیر، مسیر درستی است.
اقتصاد ایران در دورهای قرار دارد که با حجم انبوهی از مشکلات مواجه است. مشکلات مالی دولت، بیسرانجام ماندن پرداخت هدفمند یارانهها، افزایش قاچاق، وجود 300 هزار چاه غیرمجاز در دوران بحران آب یا فعالیت هفت هزار موسسه مالی غیرمجاز و مشکلات دیگری که به نظر میرسد دولت توانایی حل آنها را به تنهایی و با تصمیمهای اقتصادی ندارد. آیا فکر میکنید مشکلات اقتصادی ایران به مرزی رسیده است که نیاز به تصمیماتی فراتر از تصمیمات اقتصادی برای حل آنها باشد؟
بله، همینطور است. مثلاً اکنون شما وضعیت بانکها را نگاه کنید، وضعیت طوری است که اینجا دیگر صرفاً تصمیمات اقتصادی شما نمیتواند مسائل را پیش ببرد، چون بخشی از این موضوع به مسائل فراتر از اقتصاد مربوط میشود. مثلاً ممکن است به قوه قضائیه یا نهادهای دیگر سیاسی که الزاماً در حوزه اقتصاد هم حضور ندارند مربوط باشد. مثلاً در برخورد با موسسات اعتباری غیرمجاز که هماکنون فعال هستند و تعدادشان هم زیاد است، این اقدام صرفاً از عهده بانک مرکزی و تصمیمات اقتصادی برنمیآید. باید تصمیمی در سطح کل نظام گرفته شود تا وضعیت اینها روشن شود و به آن فعالیتهای غیرمجازی که تاکنون ادامه میدادند، خاتمه دهند. یا آنهایی که در وضعیت به اصطلاح مناسبی از لحاظ ترازنامه نیستند، باید مورد بررسی قرار گیرند و چارهجویی برای سیستم مالی آنها شود. به نظر میآید عمده این مسائل صرفاً در چارچوب تصمیمات اقتصادی دیگر قابل حل نیستند. یعنی علاوه بر تصمیمات اقتصادی نیاز به اراده سیاسی هم هست.
به جز مشکل موسسات مالی فکر میکنید چه مشکلات دیگری از این جنس هستند؟
مشکل قاچاق هم از این نوع است. در نظام مالیاتستانی هم وضعیت به همین شکل است. یعنی این مسائل صرفاً با اتکا به تصمیمهای صرفاً اقتصادی قابل حل نیستند. برای حل این مشکلات باید اجماعی در سطح تصمیمگیری کلیتر سیاسی صورت بگیرد.
مثلاً در مورد بحران آب هم تجارتفردا گفتوگویی با حبیبالله بیطرف، وزیر پیشین نیرو داشت که او درباره برخورد نکردن با چاههای غیرمجاز در سالهای گذشته از مقاومتهای اجتماعی سخن گفته بود. فکر میکنید برای حل مشکلات این چنینی اقتصادی کشور که مقاومتهای اجتماعی مانعی هستند، دولت چطور میتواند اقدام کند؟
سوال شما این است که آیا مسائل اقتصادی فعلی را با تصمیمات اقتصادی فعلی میشود حل کرد که عرض کردم بخش عمدهای از این مشکلات را نمیتوان این طور حل کرد. بنابراین لازم است اجماعی در سطح نظام تصمیمگیری فراتر از دولت صورت بگیرد. یعنی در سطح سه قوه باید این تصمیمگیری انجام و اجماعی برای حل این مسائل حاصل شود. توجه کنید که مسائل بخشی نیستند. فرض کنید در مساله آب که شما اشاره کردید دیگر مساله بحث صرفاً کشاورزی، تولید کشاورزی و اینها نیست، دیگر الان فراتر رفته و به یک بحران ملی تبدیل شده است. مسائل دیگر هم، اکنون کم و بیش همین وضعیت را دارند. یعنی مثلاً مشکل قاچاقی که در کشور وجود دارد و برای درآمدهای گمرکی ما مساله ایجاد کرده، مسالهای نیست که تنها با تصمیم وزارت اقتصاد و گمرک کشور حل شود. برای این مساله باید تصمیم در یک سطح فراتر و کلیتر باشد.
در مقاله اخیر دکتر بهکیش که در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده است، ایشان پیشنهادی را مطرح کردند که برای حل این مشکلات اقتصادی نیاز به یک شخصی مثل دکتر ظریف در حوزه اقتصادی است که این ویژگیها را داشته باشد: «به اقتصاد ایران و ساختار اقتصادی سیاسی کشور تسلط علمی /اجرایی کافی داشته باشد. شرایط بینالمللی بهعنوان بستر رشد و توسعه اقتصادی بروننگر کشور و همچنین الزامات آن را به درستی بشناسد. علاوه بر آن چگونگی بهرهبرداری از سرمایه اجتماعی دولت حاضر و توانایی طرح و قانع کردن مقامات کشوری را آموخته باشد.» ارزیابی شما از این پیشنهاد چیست؟ آیا اینگونه میتوان مشکلات را حل کرد؟ آیا اصلاً میتوان چنین شخصی با این ویژگیها را در کابینه اقتصادی دولت یافت؟
من فکر میکنم از آن منظری که آقای دکتر بهکیش به مساله نگاه کردند درست است؛ یعنی اینکه ما الان در مرحلهای هستیم که در حوزه اقتصادی هم باید یک تصمیمگیری جدی مانند تصمیمی که در حوزه دیپلماسی اتخاذ شد، صورت بگیرد. اما این اقدام متضمن ریسک سیاسی است و یک اراده سیاسی بالا هم میخواهد. البته کسی که میخواهد این تصمیمات را بگیرد باید هم از پشتوانه قوی دولت برخوردار باشد و هم اعتماد به نفس کافی داشته باشد تا بتواند حرفهایش را جلو ببرد. بنابراین اکنون وقت این است که تصمیمات جدی توام با ریسک گرفته شود اما اینکه آیا شما میتوانید چنین شخصی را پیدا کنید که هم از نظر علمی آن صلاحیتهای مدنظر را داشته و هم اینکه به لحاظ سیاسی آن پشتوانه و قدرت را داشته و هم ریسکپذیر باشد، من پاسخی به آن ندارم. البته یک تیم باید این کار را انجام دهد؛ یعنی یک تیم کارشناسی قوی باید این اقدام را انجام دهد ولی آن تیم هم یک مدیر و اجراکننده میخواهد. مثل کاری که در وزارت خارجه صورت گرفت. اینجا هم به نظر من آن نگاه آقای دکتر بهکیش به موضوع نگاه درستی است. یعنی الان وقت تصمیمگیری است. تصمیمهایی که خیلی جدی و خیلی محکم باید اتخاذ شوند. اما به نظر نمیآید اکنون در چارچوب دولت این ایده پذیرفته شده باشد. یعنی به نظر میرسد دولت فکر میکند شاید بهتر است همینطور با محافظهکاری ادامه دهد. از سویی چند ماه هم فعلاً به انتخابات مانده و هنوز برجام عملی نشده است و به نظر میآید که دولت میخواهد در این چارچوب تصمیمات خیلی بزرگ و اساسی را نگیرد. یعنی این ریسک را نپذیرد. احساسی که من از بیرون دولت دارم این است ولی به هر صورت من فکر میکنم دولت فرصت زیادی از این به بعد ندارد. من فکر میکنم حداکثر یک یا دو ماه بعد از عید، دیگر باید آن تصمیمات اساسی در آن حوزههایی که شما اشاره کردید، توسط دولت گرفته شود وگرنه باید منتظر بروز تبعات این تعلل خود در اتخاذ تصمیمهای اساسی اقتصادی باشد. حالا اگر این چند ماه هم دولت یا مجموعه دولت برای فکر کردن در نظر بگیرد بالاخره آن تیم حداکثر یک تا دو ماه بعد از عید سال آینده باید تصمیمهای اساسی را اتخاذ کند، والا دیگر این فرصت از دست میرود. بسیاری از دستاوردهای دولت هم ممکن است به دنبال آن کمرنگ و سرمایه اجتماعی دولت مستهلک شود و به تدریج آن توان و پتانسیل دولت از دست برود.
شما اشاره کردید که به فرد یا تیمی نمیتوانید اشاره کنید. اما میخواهم بدانم آیا از نظر شما در مقطع فعلی نهادی در بدنه دولت وجود دارد که پتانسیل این کار را داشته باشد؟
پتانسیل را خیلیها دارند. اما عمل کردن و ریسک پذیرفتن بحث دیگری است.
منظورم این است که آیا از نظر قانونی یا از نظر خیلی از موارد دیگر، مشکلاتی وجود ندارد؟ مثلاً آیا سازمان مدیریت یا ستاد هماهنگی اقتصادی دولت میتواند این کار را انجام دهد؟
من فکر میکنم مشکل در خصوص مواردی که شما اشاره کردید نهادی یا قانونی نیست. مشکل از اراده سیاسی است. ببینید، مسائلی است که اتفاقاً روی آنها اجماع وجود دارد و این اجماع باید عملی شود. یک نفر یا یک تیم میخواهد که به آنها عمل کند. فرض بفرمایید در مشکل بانکها، در حوزه قاچاق و در حوزه مالیاتستانی کموبیش اجماع وجود دارد اما خب یک نفر میخواهد که این را اجرا کند. مشکل اینجا اراده سیاسی است.
این اراده سیاسی یا همان ریسکپذیری که شما به آن اشاره میکنید ناشی از نبود سرمایه اجتماعی است؟ ببینید آیا این دو مصداق نشان نمیدهد که اتفاقاً سرمایه اجتماعی وضع خوبی ندارد. یکی در مورد همان طرح یارانهها که به هر ترتیب مردم به دولت اعتماد نکردند و بیش از 70 میلیون نفر برای دریافت یارانه ثبت نام کردند و دیگری طرح اعطای وام خودرو که دولت ناگهان اعلام کرد این طرح متوقف شده است و تنها به 110 هزار نفر وام خودرو داده خواهد شد. این در حالی است که در روزهای اول شروع این طرح، ما شاهد صفهای طولانی بودیم که بعداً معلوم شد انگار این مردم کار اشتباهی نکردند که سعی داشتند زودتر از این ثبت نام را انجام دهند.
اگر منظور شما این است که آن سرمایه اجتماعی که فرض کنید در ابتدای شروع به کار دولت آقای دکتر روحانی وجود داشته دچار خدشه شده، ممکن است اینطور باشد اما از آن طرف در نتیجه تلاشهای مذاکرهکنندگان هستهای و به نتیجه رسیدن برجام، سرمایه اجتماعی دولت فعلی بالاتر رفته است. یعنی ما نمیتوانیم بگوییم سرمایه اجتماعی اکنون، پشتوانه دولت فعلی نیست و زنجیرهها از بین رفته و وجود ندارد. شاید از یک نظر و به واسطه بعضی از تصمیمات نادرست سرمایه اجتماعی لطمهای دیده ولی اکنون این سرمایه اجتماعی در وضعیت خوبی است، به این دلیل که مذاکرات هستهای به نتیجه رسیده و دولت پشتوانه خوبی را به همراه دارد. حالا اگر دولت با دست پر در صحنه است، بنابراین سرمایه اجتماعی وجود دارد. آن مثالهایی که شما زدید اتفاقاً به بحث سرمایه اجتماعی دولت مربوط نیست، بلکه به تجربه مردم در رابطه اقتصادی آنها با دولت مربوط است. آن دیگر، به دولت یازدهم یا به یک دولت دیگر مربوط نیست. من فکر میکنم دولت فعلی، سرمایه اجتماعی به اندازه کافی دارد که بتواند با اتکا به آن، تصمیمات مهم اقتصادی را بگیرد، ولی اگر این کار را نکند، تا مثلاً یک سال دیگر، معلوم نیست وضعیت سرمایه اجتماعی با آن قدرتی که الان وجود دارد، ادامه پیدا کند یا نه. آن زمان احتمال دارد که دیگر مشکلات از این جهت هم بیشتر شود.
دکتر بهکیش یک پیشنهاد دیگری هم در مقاله اخیر خود داده بودند که البته در نهایت گفتند ایران نمیتواند از این پیشنهاد بهره ببرد. آن پیشنهاد دکتر بهکیش استفاده از امکانات بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول بود. به نظر شما اصلاً میشود به این راهکار فکر کرد؟
نه، به نظر من هماکنون ما در وضعیتی نیستیم که بیاییم و چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی، روی کمکهای سازمانهای بینالمللی حساب کنیم. مگر اینکه مشورتهای اقتصادی و مشورتهای علمی بگیریم والا اکنون روی منابع بانک جهانی حساب کردن به نظرم واقعبینانه نیست و شاید از نظر سیاسی هم خیلی به مصلحت نباشد.
تجربه کشورهای دیگر چطور بوده است؟ آیا ما تجربه مشابهی داشتهایم که کشوری وضعیتی مشابه ما داشته و به هر ترتیب تصمیمی اتخاذ کرده که مشابه پیشنهاد شما و دکتر بهکیش است؟
ببینید، شما هیچ دو کشوری را در دنیا پیدا نمیکنید که عیناً مشابه هم باشند که بتوانید تجربه یکی را به دیگری منتقل کنید. منظورم این است که عین تجربه را نمیتوان در کشور دید، ولی به طور کلی شما اگر نگاه کنید، میبینید آن کشورهایی موفق شدهاند که توانستهاند تصمیمات را به صورت همهجانبه و قاطعانه بگیرند. یعنی تعلل نکردهاند. مثلاً تصمیمات مربوط به آزادسازی و تشویق سرمایهگذاری خارجی در چین، اصلاحات مالی و بانکی در ترکیه یا مقرراتزدایی در هندوستان، همه تجارب موفقی بودهاند. یا در کشور برزیل و بعضی از کشورهای آمریکای لاتین، آنها صرفاً تصمیمات کارشناسی اقتصادی نگرفتهاند، بلکه یک اراده سیاسی هم پشت آن بود که توانسته پشتیبان آن تصمیمات اقتصادی درست باشد و این کار را به جلو ببرد. البته یک تیم اقتصادی جسور و ریسکپذیر هم در این میان بوده که توانسته است کار را به جلو ببرد. ولی اگر شما دنبال این باشید که کشوری عیناً شبیه ایران باشد و ایران بتواند از روی آن کاملاً مدل بگیرد و از آن تقلید کند، به نظرم نمیتوانید چنین موردی را پیدا کنید. ایران کشور متفاوت و منحصر به فردی است. ویژگی خاص خود را دارد. ولی از همه تجربهها هم میتواند استفاده کند و باید هم این کار را انجام دهد. این تجربهها میگویند بالاخره یک جایی باید تصمیمهای اساسی، جدی و پرریسک گرفت والا با راضی نگه داشتن همه فکر نمیکنم به نتیجه خوبی دست پیدا کنیم و بتوانیم مشکلات اقتصادی مورد اشاره را حل کنیم.
فکر میکنید هزینه و فایده این ریسک چطور است؟ یعنی فایدهاش به هزینهاش میصرفد؟
حتماً فایده بر هزینه میچربد اگر نه نباید این کار را انجام داد.
هزینه این تصمیم دولت چیست؟ یعنی ترس دولت از چیست که به سمت با جسارت تصمیم گرفتن، قدم برنمیدارد؟
حالا من از بیرون دولت نگاه میکنم و داوریام ممکن است دقیق و حتی منصفانه نباشد. در هر صورت به نظر من، آن اعتقاد تئوریک کافی، به انجام اصلاحات جدی و اساسی که باید صورت بگیرد هنوز به وجود نیامده است. بهرغم اینکه خیلیها در دولت هستند که میگویند طرفدار اقتصاد آزاد و اقتصاد رقابتی هستند، اما به نظر میرسد به لحاظ تئوریک هنوز خودشان را نتوانستهاند قانع کنند که چنین راهحلی را برای ایران عملی سازند.
یعنی فکر میکنید هنوز نتوانستهاند رئیسجمهور را متقاعد کنند؟
بله، هنوز خودشان هم متقاعد نشدهاند.
فکر میکنید با عوض شدن تیم یا مثلاً با عوض شدن عضوی از کابینه اقتصادی دولت، مشکل قابل حل است؟
من نمیدانم. این اعتقاد مسالهای است که با فکر کردن و تجربه کردن به دست میآید. من معتقد هستم آن کاری که باید صورت بگیرد، تصمیمگیری در سطح خیلی بالایی است. یعنی در سطح رئیسجمهور باید تصمیم گرفته شود که چه کار خوب است و آن کار خوب را چه کسی باید انجام دهد. تجربه ما در مذاکرات هستهای نمونه خوبی برای حوزه اقتصاد ماست.
از نگاه شما چطور میتوان دولت را جسور کرد که بتواند با امکاناتی که در اختیار دارد، تصمیمگیری قاطعی انجام دهد؟
ببینید من اعتقادم این است که حداقل خود آقای دکتر روحانی، آدم محافظهکار به معنای منفی کلمه یا آدم کمجرات از نظر سیاسی به هیچوجه نیست و آن آدم جسور که به لحاظ سیاسی فکر میکنیم، ایشان هستند. به نظرم مشکل اینجا نیست. رئیسجمهور اگر معتقد باشد راهحلی واقعاً درست است، آن را پشتیبانی میکند و به انجام میرساند؛ دقیقاً همان کاری که در مذاکرات هستهای کردند. اگر پشتیبانی آقای رئیسجمهور نبود، قطعاً این مذاکرات هستهای به جایی نمیرسید. در حوزه مسائل اقتصادی هم همینطور است. بنابراین اینجا کمبود جسارت نیست که مشکلساز است. عرض کردم، کمبود اعتقاد مبتنی بر مبانی تئوریک است. بنابراین، به احتمال زیاد، آقای دکتر روحانی، هنوز به آن اعتقاد نرسیده که کدام مسیر خوب است که محکم در آن مسیر گام بردارد. اگر تزلزلی هست، از روی فقدان جسارت نیست. از این جهت است که هنوز رئیسجمهور قانع نشده که به لحاظ نظری و تئوریک کدام مسیر، مسیر درستی است، وگرنه تجربه ایشان در حوزه دیپلماسی نشان داده که اگر متقاعد شوند در این مورد تصمیم قاطعانه اتخاذ میکنند و اقدام جدی انجام میدهند.
این ضعف اعضای کابینه به خصوص مردان اقتصادی دولت است که نتوانستهاند رئیسجمهور را متقاعد کنند؟
وارد جزییات نشویم. چون من اطلاعات از داخل دولت ندارم و تنها از بیرون دارم نگاه میکنم. ارزیابی من از بیرون دولت است. وقتی من عرض میکنم آقای رئیسجمهور جسارت کافی را دارد، به عنوان تجربهای که در حوزه مذاکرات هستهای ملاحظه کرده و دیدهام، چنین میگویم.
سوال این است که وظیفه کابینه یا شورای مشاوران رئیسجمهور یا کدام نهاد دیگر است که او را متقاعد کنند؟
من این را نمیدانم و نمیتوانم چنین چیزی را تعیین کنم. من تنها میگویم به نظر میآید در آن حوزه روابط خارجی، به آن اعتقاد محکمی که آقای رئیسجمهور رسیده بود و آنجا تصمیمگیری کرد و تیم مورد قبولش را جلو فرستاد و از آنها پشتیبانی کرد، در حوزه اقتصادی، چنین اعتقاد و اقناعی وجود ندارد. یعنی از بیرون که نگاه میکنم، به نظر میرسد به آن نتیجه نرسیده است. حالا اینکه چرا نرسیده است یا تقصیر کیست، چون من اطلاعات داخلی ندارم، نمیتوانم اظهارنظری کنم. ولی در مجموع من فکر میکنم اگر دولت در زمینه حل مشکلات اقتصادی به یک صدای واحدی رسیده بود، به احتمال زیاد عمل میکردند. من فکر نمیکنم آقای رئیسجمهور از روی ملاحظهکاری یا ترس سیاسی این کار را انجام نمیدهند، مشکل آنجا نیست بلکه مشکل مواردی است که به آنها اشاره کردم.
اقتصاد ایران در دورهای قرار دارد که با حجم انبوهی از مشکلات مواجه است. مشکلات مالی دولت، بیسرانجام ماندن پرداخت هدفمند یارانهها، افزایش قاچاق، وجود 300 هزار چاه غیرمجاز در دوران بحران آب یا فعالیت هفت هزار موسسه مالی غیرمجاز و مشکلات دیگری که به نظر میرسد دولت توانایی حل آنها را به تنهایی و با تصمیمهای اقتصادی ندارد. آیا فکر میکنید مشکلات اقتصادی ایران به مرزی رسیده است که نیاز به تصمیماتی فراتر از تصمیمات اقتصادی برای حل آنها باشد؟
بله، همینطور است. مثلاً اکنون شما وضعیت بانکها را نگاه کنید، وضعیت طوری است که اینجا دیگر صرفاً تصمیمات اقتصادی شما نمیتواند مسائل را پیش ببرد، چون بخشی از این موضوع به مسائل فراتر از اقتصاد مربوط میشود. مثلاً ممکن است به قوه قضائیه یا نهادهای دیگر سیاسی که الزاماً در حوزه اقتصاد هم حضور ندارند مربوط باشد. مثلاً در برخورد با موسسات اعتباری غیرمجاز که هماکنون فعال هستند و تعدادشان هم زیاد است، این اقدام صرفاً از عهده بانک مرکزی و تصمیمات اقتصادی برنمیآید. باید تصمیمی در سطح کل نظام گرفته شود تا وضعیت اینها روشن شود و به آن فعالیتهای غیرمجازی که تاکنون ادامه میدادند، خاتمه دهند. یا آنهایی که در وضعیت به اصطلاح مناسبی از لحاظ ترازنامه نیستند، باید مورد بررسی قرار گیرند و چارهجویی برای سیستم مالی آنها شود. به نظر میآید عمده این مسائل صرفاً در چارچوب تصمیمات اقتصادی دیگر قابل حل نیستند. یعنی علاوه بر تصمیمات اقتصادی نیاز به اراده سیاسی هم هست.
به جز مشکل موسسات مالی فکر میکنید چه مشکلات دیگری از این جنس هستند؟
مشکل قاچاق هم از این نوع است. در نظام مالیاتستانی هم وضعیت به همین شکل است. یعنی این مسائل صرفاً با اتکا به تصمیمهای صرفاً اقتصادی قابل حل نیستند. برای حل این مشکلات باید اجماعی در سطح تصمیمگیری کلیتر سیاسی صورت بگیرد.
مثلاً در مورد بحران آب هم تجارتفردا گفتوگویی با حبیبالله بیطرف، وزیر پیشین نیرو داشت که او درباره برخورد نکردن با چاههای غیرمجاز در سالهای گذشته از مقاومتهای اجتماعی سخن گفته بود. فکر میکنید برای حل مشکلات این چنینی اقتصادی کشور که مقاومتهای اجتماعی مانعی هستند، دولت چطور میتواند اقدام کند؟
سوال شما این است که آیا مسائل اقتصادی فعلی را با تصمیمات اقتصادی فعلی میشود حل کرد که عرض کردم بخش عمدهای از این مشکلات را نمیتوان این طور حل کرد. بنابراین لازم است اجماعی در سطح نظام تصمیمگیری فراتر از دولت صورت بگیرد. یعنی در سطح سه قوه باید این تصمیمگیری انجام و اجماعی برای حل این مسائل حاصل شود. توجه کنید که مسائل بخشی نیستند. فرض کنید در مساله آب که شما اشاره کردید دیگر مساله بحث صرفاً کشاورزی، تولید کشاورزی و اینها نیست، دیگر الان فراتر رفته و به یک بحران ملی تبدیل شده است. مسائل دیگر هم، اکنون کم و بیش همین وضعیت را دارند. یعنی مثلاً مشکل قاچاقی که در کشور وجود دارد و برای درآمدهای گمرکی ما مساله ایجاد کرده، مسالهای نیست که تنها با تصمیم وزارت اقتصاد و گمرک کشور حل شود. برای این مساله باید تصمیم در یک سطح فراتر و کلیتر باشد.
در مقاله اخیر دکتر بهکیش که در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده است، ایشان پیشنهادی را مطرح کردند که برای حل این مشکلات اقتصادی نیاز به یک شخصی مثل دکتر ظریف در حوزه اقتصادی است که این ویژگیها را داشته باشد: «به اقتصاد ایران و ساختار اقتصادی سیاسی کشور تسلط علمی /اجرایی کافی داشته باشد. شرایط بینالمللی بهعنوان بستر رشد و توسعه اقتصادی بروننگر کشور و همچنین الزامات آن را به درستی بشناسد. علاوه بر آن چگونگی بهرهبرداری از سرمایه اجتماعی دولت حاضر و توانایی طرح و قانع کردن مقامات کشوری را آموخته باشد.» ارزیابی شما از این پیشنهاد چیست؟ آیا اینگونه میتوان مشکلات را حل کرد؟ آیا اصلاً میتوان چنین شخصی با این ویژگیها را در کابینه اقتصادی دولت یافت؟
من فکر میکنم از آن منظری که آقای دکتر بهکیش به مساله نگاه کردند درست است؛ یعنی اینکه ما الان در مرحلهای هستیم که در حوزه اقتصادی هم باید یک تصمیمگیری جدی مانند تصمیمی که در حوزه دیپلماسی اتخاذ شد، صورت بگیرد. اما این اقدام متضمن ریسک سیاسی است و یک اراده سیاسی بالا هم میخواهد. البته کسی که میخواهد این تصمیمات را بگیرد باید هم از پشتوانه قوی دولت برخوردار باشد و هم اعتماد به نفس کافی داشته باشد تا بتواند حرفهایش را جلو ببرد. بنابراین اکنون وقت این است که تصمیمات جدی توام با ریسک گرفته شود اما اینکه آیا شما میتوانید چنین شخصی را پیدا کنید که هم از نظر علمی آن صلاحیتهای مدنظر را داشته و هم اینکه به لحاظ سیاسی آن پشتوانه و قدرت را داشته و هم ریسکپذیر باشد، من پاسخی به آن ندارم. البته یک تیم باید این کار را انجام دهد؛ یعنی یک تیم کارشناسی قوی باید این اقدام را انجام دهد ولی آن تیم هم یک مدیر و اجراکننده میخواهد. مثل کاری که در وزارت خارجه صورت گرفت. اینجا هم به نظر من آن نگاه آقای دکتر بهکیش به موضوع نگاه درستی است. یعنی الان وقت تصمیمگیری است. تصمیمهایی که خیلی جدی و خیلی محکم باید اتخاذ شوند. اما به نظر نمیآید اکنون در چارچوب دولت این ایده پذیرفته شده باشد. یعنی به نظر میرسد دولت فکر میکند شاید بهتر است همینطور با محافظهکاری ادامه دهد. از سویی چند ماه هم فعلاً به انتخابات مانده و هنوز برجام عملی نشده است و به نظر میآید که دولت میخواهد در این چارچوب تصمیمات خیلی بزرگ و اساسی را نگیرد. یعنی این ریسک را نپذیرد. احساسی که من از بیرون دولت دارم این است ولی به هر صورت من فکر میکنم دولت فرصت زیادی از این به بعد ندارد. من فکر میکنم حداکثر یک یا دو ماه بعد از عید، دیگر باید آن تصمیمات اساسی در آن حوزههایی که شما اشاره کردید، توسط دولت گرفته شود وگرنه باید منتظر بروز تبعات این تعلل خود در اتخاذ تصمیمهای اساسی اقتصادی باشد. حالا اگر این چند ماه هم دولت یا مجموعه دولت برای فکر کردن در نظر بگیرد بالاخره آن تیم حداکثر یک تا دو ماه بعد از عید سال آینده باید تصمیمهای اساسی را اتخاذ کند، والا دیگر این فرصت از دست میرود. بسیاری از دستاوردهای دولت هم ممکن است به دنبال آن کمرنگ و سرمایه اجتماعی دولت مستهلک شود و به تدریج آن توان و پتانسیل دولت از دست برود.
شما اشاره کردید که به فرد یا تیمی نمیتوانید اشاره کنید. اما میخواهم بدانم آیا از نظر شما در مقطع فعلی نهادی در بدنه دولت وجود دارد که پتانسیل این کار را داشته باشد؟
پتانسیل را خیلیها دارند. اما عمل کردن و ریسک پذیرفتن بحث دیگری است.
منظورم این است که آیا از نظر قانونی یا از نظر خیلی از موارد دیگر، مشکلاتی وجود ندارد؟ مثلاً آیا سازمان مدیریت یا ستاد هماهنگی اقتصادی دولت میتواند این کار را انجام دهد؟
من فکر میکنم مشکل در خصوص مواردی که شما اشاره کردید نهادی یا قانونی نیست. مشکل از اراده سیاسی است. ببینید، مسائلی است که اتفاقاً روی آنها اجماع وجود دارد و این اجماع باید عملی شود. یک نفر یا یک تیم میخواهد که به آنها عمل کند. فرض بفرمایید در مشکل بانکها، در حوزه قاچاق و در حوزه مالیاتستانی کموبیش اجماع وجود دارد اما خب یک نفر میخواهد که این را اجرا کند. مشکل اینجا اراده سیاسی است.
بهرغم اینکه خیلیها در دولت هستند که میگویند طرفدار اقتصاد آزاد و اقتصاد رقابتیاند، اما به نظر میرسد به لحاظ تئوریک هنوز خودشان را نتوانستهاند قانع کنند که چنین راهحلی را برای ایران عملی سازند.
این اراده سیاسی یا همان ریسکپذیری که شما به آن اشاره میکنید ناشی از نبود سرمایه اجتماعی است؟ ببینید آیا این دو مصداق نشان نمیدهد که اتفاقاً سرمایه اجتماعی وضع خوبی ندارد. یکی در مورد همان طرح یارانهها که به هر ترتیب مردم به دولت اعتماد نکردند و بیش از 70 میلیون نفر برای دریافت یارانه ثبت نام کردند و دیگری طرح اعطای وام خودرو که دولت ناگهان اعلام کرد این طرح متوقف شده است و تنها به 110 هزار نفر وام خودرو داده خواهد شد. این در حالی است که در روزهای اول شروع این طرح، ما شاهد صفهای طولانی بودیم که بعداً معلوم شد انگار این مردم کار اشتباهی نکردند که سعی داشتند زودتر از این ثبت نام را انجام دهند.
اگر منظور شما این است که آن سرمایه اجتماعی که فرض کنید در ابتدای شروع به کار دولت آقای دکتر روحانی وجود داشته دچار خدشه شده، ممکن است اینطور باشد اما از آن طرف در نتیجه تلاشهای مذاکرهکنندگان هستهای و به نتیجه رسیدن برجام، سرمایه اجتماعی دولت فعلی بالاتر رفته است. یعنی ما نمیتوانیم بگوییم سرمایه اجتماعی اکنون، پشتوانه دولت فعلی نیست و زنجیرهها از بین رفته و وجود ندارد. شاید از یک نظر و به واسطه بعضی از تصمیمات نادرست سرمایه اجتماعی لطمهای دیده ولی اکنون این سرمایه اجتماعی در وضعیت خوبی است، به این دلیل که مذاکرات هستهای به نتیجه رسیده و دولت پشتوانه خوبی را به همراه دارد. حالا اگر دولت با دست پر در صحنه است، بنابراین سرمایه اجتماعی وجود دارد. آن مثالهایی که شما زدید اتفاقاً به بحث سرمایه اجتماعی دولت مربوط نیست، بلکه به تجربه مردم در رابطه اقتصادی آنها با دولت مربوط است. آن دیگر، به دولت یازدهم یا به یک دولت دیگر مربوط نیست. من فکر میکنم دولت فعلی، سرمایه اجتماعی به اندازه کافی دارد که بتواند با اتکا به آن، تصمیمات مهم اقتصادی را بگیرد، ولی اگر این کار را نکند، تا مثلاً یک سال دیگر، معلوم نیست وضعیت سرمایه اجتماعی با آن قدرتی که الان وجود دارد، ادامه پیدا کند یا نه. آن زمان احتمال دارد که دیگر مشکلات از این جهت هم بیشتر شود.
دکتر بهکیش یک پیشنهاد دیگری هم در مقاله اخیر خود داده بودند که البته در نهایت گفتند ایران نمیتواند از این پیشنهاد بهره ببرد. آن پیشنهاد دکتر بهکیش استفاده از امکانات بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول بود. به نظر شما اصلاً میشود به این راهکار فکر کرد؟
نه، به نظر من هماکنون ما در وضعیتی نیستیم که بیاییم و چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی، روی کمکهای سازمانهای بینالمللی حساب کنیم. مگر اینکه مشورتهای اقتصادی و مشورتهای علمی بگیریم والا اکنون روی منابع بانک جهانی حساب کردن به نظرم واقعبینانه نیست و شاید از نظر سیاسی هم خیلی به مصلحت نباشد.
تجربه کشورهای دیگر چطور بوده است؟ آیا ما تجربه مشابهی داشتهایم که کشوری وضعیتی مشابه ما داشته و به هر ترتیب تصمیمی اتخاذ کرده که مشابه پیشنهاد شما و دکتر بهکیش است؟
ببینید، شما هیچ دو کشوری را در دنیا پیدا نمیکنید که عیناً مشابه هم باشند که بتوانید تجربه یکی را به دیگری منتقل کنید. منظورم این است که عین تجربه را نمیتوان در کشور دید، ولی به طور کلی شما اگر نگاه کنید، میبینید آن کشورهایی موفق شدهاند که توانستهاند تصمیمات را به صورت همهجانبه و قاطعانه بگیرند. یعنی تعلل نکردهاند. مثلاً تصمیمات مربوط به آزادسازی و تشویق سرمایهگذاری خارجی در چین، اصلاحات مالی و بانکی در ترکیه یا مقرراتزدایی در هندوستان، همه تجارب موفقی بودهاند. یا در کشور برزیل و بعضی از کشورهای آمریکای لاتین، آنها صرفاً تصمیمات کارشناسی اقتصادی نگرفتهاند، بلکه یک اراده سیاسی هم پشت آن بود که توانسته پشتیبان آن تصمیمات اقتصادی درست باشد و این کار را به جلو ببرد. البته یک تیم اقتصادی جسور و ریسکپذیر هم در این میان بوده که توانسته است کار را به جلو ببرد. ولی اگر شما دنبال این باشید که کشوری عیناً شبیه ایران باشد و ایران بتواند از روی آن کاملاً مدل بگیرد و از آن تقلید کند، به نظرم نمیتوانید چنین موردی را پیدا کنید. ایران کشور متفاوت و منحصر به فردی است. ویژگی خاص خود را دارد. ولی از همه تجربهها هم میتواند استفاده کند و باید هم این کار را انجام دهد. این تجربهها میگویند بالاخره یک جایی باید تصمیمهای اساسی، جدی و پرریسک گرفت والا با راضی نگه داشتن همه فکر نمیکنم به نتیجه خوبی دست پیدا کنیم و بتوانیم مشکلات اقتصادی مورد اشاره را حل کنیم.
فکر میکنید هزینه و فایده این ریسک چطور است؟ یعنی فایدهاش به هزینهاش میصرفد؟
حتماً فایده بر هزینه میچربد اگر نه نباید این کار را انجام داد.
هزینه این تصمیم دولت چیست؟ یعنی ترس دولت از چیست که به سمت با جسارت تصمیم گرفتن، قدم برنمیدارد؟
حالا من از بیرون دولت نگاه میکنم و داوریام ممکن است دقیق و حتی منصفانه نباشد. در هر صورت به نظر من، آن اعتقاد تئوریک کافی، به انجام اصلاحات جدی و اساسی که باید صورت بگیرد هنوز به وجود نیامده است. بهرغم اینکه خیلیها در دولت هستند که میگویند طرفدار اقتصاد آزاد و اقتصاد رقابتی هستند، اما به نظر میرسد به لحاظ تئوریک هنوز خودشان را نتوانستهاند قانع کنند که چنین راهحلی را برای ایران عملی سازند.
یعنی فکر میکنید هنوز نتوانستهاند رئیسجمهور را متقاعد کنند؟
بله، هنوز خودشان هم متقاعد نشدهاند.
فکر میکنید با عوض شدن تیم یا مثلاً با عوض شدن عضوی از کابینه اقتصادی دولت، مشکل قابل حل است؟
من نمیدانم. این اعتقاد مسالهای است که با فکر کردن و تجربه کردن به دست میآید. من معتقد هستم آن کاری که باید صورت بگیرد، تصمیمگیری در سطح خیلی بالایی است. یعنی در سطح رئیسجمهور باید تصمیم گرفته شود که چه کار خوب است و آن کار خوب را چه کسی باید انجام دهد. تجربه ما در مذاکرات هستهای نمونه خوبی برای حوزه اقتصاد ماست.
از نگاه شما چطور میتوان دولت را جسور کرد که بتواند با امکاناتی که در اختیار دارد، تصمیمگیری قاطعی انجام دهد؟
ببینید من اعتقادم این است که حداقل خود آقای دکتر روحانی، آدم محافظهکار به معنای منفی کلمه یا آدم کمجرات از نظر سیاسی به هیچوجه نیست و آن آدم جسور که به لحاظ سیاسی فکر میکنیم، ایشان هستند. به نظرم مشکل اینجا نیست. رئیسجمهور اگر معتقد باشد راهحلی واقعاً درست است، آن را پشتیبانی میکند و به انجام میرساند؛ دقیقاً همان کاری که در مذاکرات هستهای کردند. اگر پشتیبانی آقای رئیسجمهور نبود، قطعاً این مذاکرات هستهای به جایی نمیرسید. در حوزه مسائل اقتصادی هم همینطور است. بنابراین اینجا کمبود جسارت نیست که مشکلساز است. عرض کردم، کمبود اعتقاد مبتنی بر مبانی تئوریک است. بنابراین، به احتمال زیاد، آقای دکتر روحانی، هنوز به آن اعتقاد نرسیده که کدام مسیر خوب است که محکم در آن مسیر گام بردارد. اگر تزلزلی هست، از روی فقدان جسارت نیست. از این جهت است که هنوز رئیسجمهور قانع نشده که به لحاظ نظری و تئوریک کدام مسیر، مسیر درستی است، وگرنه تجربه ایشان در حوزه دیپلماسی نشان داده که اگر متقاعد شوند در این مورد تصمیم قاطعانه اتخاذ میکنند و اقدام جدی انجام میدهند.
این ضعف اعضای کابینه به خصوص مردان اقتصادی دولت است که نتوانستهاند رئیسجمهور را متقاعد کنند؟
وارد جزییات نشویم. چون من اطلاعات از داخل دولت ندارم و تنها از بیرون دارم نگاه میکنم. ارزیابی من از بیرون دولت است. وقتی من عرض میکنم آقای رئیسجمهور جسارت کافی را دارد، به عنوان تجربهای که در حوزه مذاکرات هستهای ملاحظه کرده و دیدهام، چنین میگویم.
سوال این است که وظیفه کابینه یا شورای مشاوران رئیسجمهور یا کدام نهاد دیگر است که او را متقاعد کنند؟
من این را نمیدانم و نمیتوانم چنین چیزی را تعیین کنم. من تنها میگویم به نظر میآید در آن حوزه روابط خارجی، به آن اعتقاد محکمی که آقای رئیسجمهور رسیده بود و آنجا تصمیمگیری کرد و تیم مورد قبولش را جلو فرستاد و از آنها پشتیبانی کرد، در حوزه اقتصادی، چنین اعتقاد و اقناعی وجود ندارد. یعنی از بیرون که نگاه میکنم، به نظر میرسد به آن نتیجه نرسیده است. حالا اینکه چرا نرسیده است یا تقصیر کیست، چون من اطلاعات داخلی ندارم، نمیتوانم اظهارنظری کنم. ولی در مجموع من فکر میکنم اگر دولت در زمینه حل مشکلات اقتصادی به یک صدای واحدی رسیده بود، به احتمال زیاد عمل میکردند. من فکر نمیکنم آقای رئیسجمهور از روی ملاحظهکاری یا ترس سیاسی این کار را انجام نمیدهند، مشکل آنجا نیست بلکه مشکل مواردی است که به آنها اشاره کردم.
دیدگاه تان را بنویسید