تاریخ انتشار:
زنان، کارآفرینی و موانع خلاقیت آنان در ایران
فرآیند کارآفرینی چگونه شکل میگیرد؟
زنان در ایجاد و پیشرفت تمدن سهم ارزندهای داشته و دارند. اما جایگاه آنان در زندگی اجتماعی همواره متناسب با این سهم نبوده و نیست. افزایش قابل ملاحظه زنان شاغل واقعیت انکارناپذیر جامعه ایران است.
زنان در ایجاد و پیشرفت تمدن سهم ارزندهای داشته و دارند. اما جایگاه آنان در زندگی اجتماعی همواره متناسب با این سهم نبوده و نیست. افزایش قابل ملاحظه زنان شاغل واقعیت انکارناپذیر جامعه ایران است. با وجود این، تجربه اجتماعی حاکی از آن است که تعداد کمی از زنان شاغل کارآفرین هستند. برای ظهور فعالیتهای کارآفرینانه وجود زمینهها و شرایط اجتماعی و فرهنگی مناسب ضروری است.
سوال اصلی مطرحشده این است که مهمترین موانع و راههای توسعه کارآفرینی زنان در ایران چیست؟ در این مقاله تلاش بر این است که ابتدا موانع کارآفرینی زنان در جامعه شناسایی و سپس راههای توسعه کارآفرینی مطابق با واقعیتهای جامعه ارائه شود.
تعریف کارآفرینی
کارآفرینی یک نوع کنش انسانی است که در عرصه کار و فعالیت اقتصادی متبلور میشود. با وجود این، اقتصاددانان به این امر اذعان دارند که کارآفرینی پدیدهای فرااقتصادی است. این بدان معناست که برخی از پدیدهها که تاثیر عمیقی بر اقتصاد دارند، در اساس دارای ماهیت اقتصادی نیستند (دراکر، 1993: 13).
کارآفرینی عمل کارآفرین بودن است. این کلمه از اصطلاح فرانسوی«entreprenure» گرفته شده است که به معنای قبول مسوولیت، تعقیب فرصتها، تامین نیازها و خواستها از طریق نوآوری و راهاندازی یک کسب و کار تجاری است (برچ، 1986: 4). کارآفرینی نظم اجتماعی اقتصادی سنتی را به چالش میطلبد و حتی ممکن است به تخریب آن بپردازد. یکی از ویژگیهای کارآفرینی فقدان وجود قواعد روشن و صریح است. از آنجا که برای نظارت بر بازی کارآفرینی کتاب راهنما وجود ندارد، بنابراین برنده یا بازنده بودن و رفتار خلاف قاعده داشتن اجتنابناپذیر است. از این رو، پذیرش این اصل که تمام نتایج فرآیند کارآفرینی مثبت باشد یک توهم است (ماریسون، 1998: 3). بنابراین فرد کارآفرین اگرچه هدفش ترقی و پیشرفت است، همواره آماده پذیرش خطر و شکست است.
عوامل محدودکننده کارآفرینی زنان
بخشی از هویت انسان تحت تاثیر جنسیت او شکل میگیرد. صرف نظر از تفاوتهای طبیعی که اعضای دو جنس از جنبههای جسمانی و روانی با یکدیگر دارند، جامعه نیز به نوبه خود بر دامنه این تفاوتها میافزاید. از این رو، گفته میشود جنسیت بر خلاف جنس سازهای اجتماعی است، زیرا دارای معانی و دلالتهای فرهنگی است (بورگاتا و مونتگمری، 2000: 1058). اگر تفاوتهای طبیعی میان دو جنس مبنای ارزشگذاری و امتیازدهی متفاوت باشد، در این صورت نابرابری جنسی به وجود میآید. در افراطیترین شکل، چنانچه اعضای یک جنس نسبت به جنس دیگر پستتر شمرده شوند، طوری که رفتار نابرابر با یک جنس عادلانه تلقی شود، در این صورت تبعیض رخ میدهد (رابرتسون، 1372: 420). از طریق فرآیند جامعهپذیری که از کودکی تا بزرگسالی به طور مداوم جریان دارد، هر فرد میآموزد از آن حیث که زن یا مرد آفریده شده باید چگونه بیندیشد، رفتار کند و احساس کند (یوربرگ، 1974: 1).
به این ترتیب هویت جنسیتی افراد ساخته و پرداخته میشود و عنصر خود (Self) نیز در این فرآیند شکل میگیرد.
اگر فرهنگ جامعه با زنان به شیوهای نابرابرانه رفتار کند، یعنی در مقایسه با مردان آنان را با ویژگیهای ضعیف یا منفی توصیف کند، یا اگر امکان دستیابی به فرصتها و منابع ارزشمند اجتماعی را به خاطر زن بودن برای آنان محدود سازد، در این صورت به تدریج این مولفهها جزیی از خودپنداره هویت زنان میشود. ادراک منفی یا ضعیف از خود، عزت نفس پایین و ارزیابی ضعیف از توانمندیهای خود احتمال شکلگیری ساختار روانی و شخصیتی مساعد کارآفرینی را کاهش میدهد، زیرا در صورتی میتوان یک فرد را کارآفرین نامید که در اندیشه تغییر و بهبود شرایط کارش باشد، فکری نو در سر داشته باشد، در برابر عدم قطعیت پایدار باشد و از قدرت رهبری و بسیج منابع در جهت هدف برخوردار باشد. در شرایط و فضای نابرابری جنسیتی این خصوصیات به سختی در زنان شکل میگیرد. بنابراین اگر به نظر میرسد نسبت اندکی از زنان شاغل ایرانی کارآفرین هستند باید یکی از دلایل - و نه همه- آن را در تاثیر نابرابری جنسیتی بر ساختار روانی و شخصیتی زنان جستوجو کرد. زیرا تفاوتهایی که مردم در انجام دادن کاری خاص در شرایط نسبتاً برابر از خود نشان میدهند، ناشی از تفاوت ابعاد شخصیتی آنان است
(چلبی، 1375: 264).
خانواده
مولفههای مرتبط با نابرابری جنسی ابتدا از طریق خانواده به افراد منتقل میشود. در اولین مرحله تکامل جنسی، گسستگی دختران و پسران از مادر به طرز متفاوتی رخ میدهد. بر خلاف پسران، دختران به آرامی از مادرشان جدا میشوند، آنها تا هر زمانی میتوانند مادر را در آغوش بگیرند یا از او تقلید کنند. در نتیجه هویت و دیگران، حرمت نفس آنها را تهدید میکند و وجود آن موجب تولید حساسیت و شفقت عاطفی است. اما پسرها حس آگاهی از خود را از طریق کاهش ارتباط با مادر به دست میآورند. آنها یاد میگیرند که بچهننه نباشند، استقلال از مادر به آنها هویتی مردانه میدهد (گیدنز، 1373: 185). به علاوه، والدین به استقلال یافتن دختران و پسران واکنشهای متفاوتی نشان میدهند. پسرها زودتر از دختران همسال خود اجازه دارند در سنین پایین دور از محیط خانه بازی کنند و برای خرید یا تفریح با دوستان خود بیرون بروند. والدین هنگامی که دخترشان فعالیتی را به تنهایی انجام میدهد اضطراب درونی خود را نشان میدهند، در حالی که در موقعیت مشابه نسبت به استقلال عمل فرزند پسر احساس غرور و شادمانی میکنند و با انتقال این احساس به فرزند پسر حس اعتماد به نفس او را تقویت
میکنند (نوابینژاد، 1379: 37).
نوع سرگرمیها و بازیهای دو جنس نیز به نابرابریهای جنسی میافزاید. دختران معمولاً به سرگرمیهایی مانند عروسکبازی که عواطف آنها را پرورش میدهد و کمتر ذهن آنها را به تکاپو وادار میسازد هدایت میشوند. در حالی که بازیهای پسران با تحرک جمعی، پرخاشگری و ارتباط بیشتر با طبیعت همراه است و اغلب قدرت تفکر و آفرینندگی آنان را تقویت میکند. علاوه بر این، دختران در دوران نوجوانی محدودیت بیشتری برای تجربه و درک محیطهای مختلف دارند. آنها معمولاً از خطرات آشکار و پنهان ترسانده میشوند. یافتههای یک پژوهش تجربی نشان میدهد 88 درصد از مادران ایرانی دختران خود را به مراتب کمتر از پسرها به استقلال، خودکفایی و پیشرفت تشویق میکنند (سیدان، 1378: 153).
چنین آموزههایی حتی در بسیاری از موارد دختران تیزهوش را دچار تردیدهایی جدی میسازد. مطالعهای تجربی در مورد دختران تیزهوش نشان میدهد، بسیاری از آنها به خاطر پرهیز از طرد شدن، سطح آرزوها و انگیزههای اجتماعی و شغلی خود را در مقایسه با مردان پایینتر میآورند و دچار ترس از عدم موفقیت میشوند (بازرگان، 1376: 3).
نظام تعلیم و تربیت
نظام تعلیم و تربیت به شیوههای متفاوت نابرابریهای جنسیتی را بازتولید میکند. در مدرسه این امر از طریق محتوای منابع درسی، مرزبندی ارتباط بین دو جنس و رفتار معلمان صورت میگیرد. به عنوان نمونه، نتایج یک تحقیق در مورد کتب درسی دوره ابتدایی نشان میدهد منابع آموزشی تصویر ضعیفی از زنان منعکس میسازند. همان طور که در جدول شماره یک ملاحظه میشود، در کتابهای درسی دوره ابتدایی تصاویر مردان از نظر تعداد در صدر است و تصاویر زنان کمترین فراوانی را دارد.
اطلاعات جدول شماره 2 نیز بیانگر آن است که مردان از نظر اسامی نامبردهشده هم نسبت به زنان سهم بیشتری دارند. صرف نظر از محتوا، نزد عموم کمیت بر اهمیت و بزرگی دلالت دارد. بنابراین، فزونی تعداد زنان بر مردان میتواند به معنای ارزشمندی و اهمیت بیشتر آنان تلقی شود. علاوه بر این، تحلیل کیفی تصاویر مردان و زنان هم بر این واقعیت دلالت دارد که گاهی زنان در نقشهایی نامطلوب نمایش داده شدهاند. مانند رختشویی که نخی از لباس او آویزان است و گربهای با او بازی میکند. لباس او را میشکافد و زن در برابر این واقعه دو دستش را به سر و صورت میزند
(مجتهدی، 1380: 10-5).
نتایج پژوهش دیگری در باب صفات منسوب به زنان و مردان در کتابهای فارسی دوره راهنمایی در جدول زیر منعکس است. یافتههای جدول 3 نشان میدهد مردان اغلب با صفتهای برتر انسانی و زنان با ویژگیهای ظاهری شامل زیبایی و لطافت توصیف شدهاند. همچنین در کتابهای درسی نقشهای اجتماعی دو جنس به طور صریحی از یکدیگر تفکیک شدهاند. زنان بیشتر به اموری مانند خانهداری و فعالیتهای تربیتی مشغولند، در حالی که تصاویر مردان بیشتر به فعالیتهای حرفهای، سیاسی و اجتماعی اختصاص یافته است (صداقت، 1374: 51). پژوهشی دیگر در مورد کتابهای حرفهوفن دوره راهنمایی نشان میدهد تصاویر کتابهای دختران بر مهارتهایی از قبیل خیاطی، بافتنی، آشپزی و کودکیاری تاکید دارد اما پسران به اموری مانند مکانیک، راهسازی، صنایع و نجاری میپردازند. در این تصاویر زنان هیچگاه سازماندهنده، نظمبخش و هدایتگر فعالیتهای سیاسی- اجتماعی نبوده و بیشتر دارای نقشهای مطیع بودهاند (سیدان، 1378: 153).
در کنار منابع درسی، تفکیک جنسی به طور ناخواسته بر تمایز دو جنس افزود. اختصاص معلمان مرد به مدارس پسرانه و معلمان زن به مدارس دخترانه این وضعیت را تشدید کرد. از آنجا که بخشی از هویت انسان در تعامل با غیر شکل میگیرد و موجب میشود این دو گروه نسبت به قابلیتها و توانمندیهای خود و دیگری تصوراتی غیرواقعبینانه داشته باشند و از جهت روانی از یکدیگر فاصله بگیرند. از آنجا که زمینههای برتر دانستن مردان نسبت به زنان در بستر فرهنگ جامعه فعال است جدایی بین دو جنس به فاصله اجتماعی دو گروه از یکدیگر منجر میشود.
نظام آموزشی نهتنها بر ساختار روانی افراد تاثیر میگذارد، بلکه آنها را برای ایفای نقشهای شغلی آتی آماده میسازد. مدارس فنیوحرفهای که بیشتر بر آموزشهای کاربردی و عملی تاکید دارند، این امکان را فراهم میسازند که افراد با تکیه بر قابلیتها و توانمندیهای عملی خود و متناسب با نیاز جامعه به کار و فعالیت اقتصادی بپردازند. این قبیل آموزشها نسبت به آموزشهای نظری که در رشتههای دیگر رواج دارد فراگیران را برای مواجهه با چالشهای شغلی و ارائه راهکارهای بدیع آماده میسازد و در مجموع با اقتضائات کارآفرینی هماهنگی بیشتری دارد.
ناهمخوانی انتظارات نقشی
زنان شاغل به طور همزمان دارای سه نقش همسری، مادری و شغلی هستند. هر یک از این نقشها دارای مجموعهای از انتظارات مختلف است. در مورد تعامل همزمان نقشهای مختلف زنان نظرات متفاوتی وجود دارد. هویتهای شغلی زنان اغلب تحتالشعاع نقشهای خانوادگی آنهاست (چلبی، 1375: 240). زیبر تحت عنوان «فرضیه تجمع نقشها» به منافع حاصل از تکثر نقشهای زنان اشاره میکند. از نظر او امتیازات مرتبط با هر نقش مانند امنیت، منزلت حاصل از آن، فراهم آمدن امکاناتی جهت بهبود پایگاه اجتماعی، غنای شخصیت و ارضای خاطری که فرد از آن بهرهمند میشود، بستگیهای اجتماعی جدید و حمایت حاصل از آن از جمله ثمرات ایفای نقشهای متفاوت است (احمدنیا، 1380: 75).
یافتههای یک پژوهش تجربی درباره زنان شاغل و خانهدار تهرانی فرضیه فوق را تایید میکند. نتایج به دست آمده نشان میدهد زنان شاغل در مقایسه با زنان خانهدار خودپنداره مثبتتری دارند و به طور معناداری خود را باهوشتر، موفقتر، کمتر تنبل، مستقلتر و سختکوشتر احساس میکنند (خسروی، 1378: 115). در مقابل برخی از جامعهشناسان انتقادگرا بر تضاد میان نقش خانوادگی و شغلی تاکید دارند. برای مثال، از نظر هیبارد و پوپ تجمع نقشهای سنتی همسری و مادری و نقشهای جدید شغلی ممکن است به تضاد نقش یا اضافه بار نقش منجر شود و سلامت زنان را به خطر اندازد.
ناهماهنگی میان نقشهای زنان به شیوه دیگر نیز نمایان میشود. بر اساس هنجارهای فرهنگی جامعه از زنان متاهل انتظار میرود اقدامات یا تصمیمات خود را با اجازه و نظارت همسر خود انجام دهند. رعایت این قاعده کمک میکند تا زنان در فعالیتهای خود از تجربه، همفکری و حمایت شوهرشان برخوردار شوند. اما به همین ترتیب گاهی نیز ناهماهنگی میان ترجیحات زن و شوهر میتواند مانع توسعه فعالیتهای شغلی زنان شود. بنابراین در بعضی از موارد نوآوری، پیشگامی و توان محقق ساختن طرحها و اندیشههای نو که از لوازم کارآفرینی است با انتظاراتی که از یک زن در نقش همسری میرود ناهماهنگ است. نتایج تحقیقی دیگر در مورد 1065 تن از مادران شاغل در سطح تهران نشان میدهد 3/14 درصد از پاسخگویان اشتغال خود را مانع انجام دادن شایسته وظایف مادری و 6/10 درصد از آنها کار کردن را مانعی در انجام دادن وظایف همسری و خانهداری میدانند. در این میان 2/5 درصد از پاسخها نیز به این گزینه مربوط بود که تمایل به ترک شغل از سوی پاسخگویان در نتیجه مخالفتی است که شوهران نسبت به اشتغال آنها ابراز میداشتهاند
(احمدنیا، 1380: 78). پژوهشی که در مورد 20 زن کارآفرین ایرانی انجام شده، نشان میدهد این افراد در مسیر فعالیتهای کارآفرینانه خود با مشکل نگهداری فرزند و مخالفت همسر یا اعضای خانواده، برخورد نامناسب مسوولان محلی و مشتریان مواجه بودهاند (صابر، 1381). به این ترتیب این احتمال افزایش مییابد که زنان به ایفای حداقلی از انتظارات شغلی بسنده کنند و به تدریج از افقهای فکری دورنگرانه، درگیر شدن با مشکلات جدید، تلاش برای تغییر شرایط موجود و بهرهور ساختن آن، که جزو ضرورتهای کارآفرینی است، فاصله بگیرند.
باورهای کلیشهای
باورهای کلیشهای یا قالبی مربوط به زنان به شیوهای دیگر بر ساختار روانی آنها تاثیر میگذارد. باورهای کلیشهای برداشتهایی بیش از حد ساده و جانبدارانه از واقعیت هستند که نسبت به گروه خاصی اطلاق میشوند و در برابر تغییر مقاومت میکنند. این تصورات اغلب لحنی منفی دارند و با نگرشهای تعصبآمیز و یا تبعیض رفتاری آمیختهاند (جونز، 1989: 827).
بخشی از این باورها در قالب اشعار، داستانها و ضربالمثلها نمایان میشود. از نظر خواجه نصیرالدین طوسی مردان باید از مخاطبه با عوام و کودکان و زنان و دیوانگان و مستان احتراز کنند (سیدان، 1378: 155).
فردوسی گفته است: زنان را بود بس همین یک هنر/ نشینند و زایند شیران نر (محمدیاصل، 1381: 19).
از فروغیبسطامی است که در فکر زن مپیچ که این رخنه فساد/در خون گرم غوطه دهد جان مرد را (همان: 43). این عبارت به ناصرخسرو منسوب است که زنان چون ناقصان عقل و دیناند/ چرا مردان ره آنان گزینند. یا جامی گفته است زن از پهلوی چپ آفرید/کس از چپ هرگز راستی ندید (چابکی، 1374: 39).
در ضربالمثلهای فارسی زنان با صفاتی مانند ناقصالعقل، خطرناک، قابل ترحم، بلا، خبیث، بیوفا و موجودی که با گریه کارش را پیش میبرد معرفی شدهاند. (همان: 21).
هر چند تعمیم چنین مواردی به کل ادبیات و فرهنگ ایرانی جایز نیست و در متون ادبی به ویژگیهای مثبت زنان هم اشاره شده، با وجود این مصادیق یادشده به این واقعیت اشاره دارد که زبان فارسی مانند زبانهای دیگر دچار عارضه جنسیتگرایی است (پاکنهاد، 1380: 98). این عبارات که در قالب گفتوگوهای روزمره جریان دارد به تدریج بر نگرش زنان نسبت به خودشان و نگرش دیگران نسبت به زنان نفوذ میکند.
مناسبات حاکم بر سازمان کار
سازمانها از فرهنگ جامعه تاثیر میپذیرند. مولفههای مرتبط با نابرابری جنسیتی از طریق مناسبات رسمی و غیررسمی بر ساختار روانی زنان و جهتیابی آنان نسبت به کارشان تاثیر میگذارد. این قبیل نابرابریها در درون سازمان قبل و بعد از استخدام به اشکال مختلف مانند وجود معیارهای استخدامی نابرابر، دستمزد نابرابر برای کار یکسان، شانس بیشتر برای بیکاری، فرصت نابرابر برای آموزشهای جانبی، دستیابی نابرابر به منابع تولیدی، مشارکت نابرابر در تصمیمگیری و امکان نابرابر در ارتقای شغلی نمودار میشود (شادیطلب، 1377: 274).
یکی از مصادیق این نابرابری در نازل بودن میزان ارتقای زنان به سطوح مدیریتی مشاهده میشود. طی سه دهه گذشته ( 1375- 1345)،
تعداد مدیران از حدود 12هزار نفر در سال 45 به 91 هزار نفر در سال 75 یعنی حدود 7/5 برابر رسیده است. در این میان تعداد مدیران زن از 389 نفر به 2543 نفر یعنی 5/6 برابر رسیده است. در نتیجه نسبت زنان مدیر از سال 45 تا 75 نهتنها بهبودی نیافته بلکه کاهش مختصری نیز داشته است.
این در حالی است که سهم زنان شاغل دارای تحصیلات عالی در کل شاغلان زن حدود 20 برابر شده و از حدود 10 هزار نفر در سال 1345 به رقم 389 هزار نفر در سال 1375 رسیده است. پس علت عدم تحرک شغلی زنان به ردههای مدیریتی فقدان تحصیلات عالی آنها نیست. (همان، 286- 283). از آنجا که رهبری و مدیریت جزو خصوصیات فرد کارآفرین است، عدم ارتقای زنان به مواضع مدیریتی موجب میشود ساختار روانی و نظام شخصیتی آنها در زمینه فعالیتهای کارآفرینانه شکوفا نشود. ویژگیهایی که برای یک رهبر یا مدیر موفق برشمرده میشود عبارتند از سائق قوی برای قبول مسوولیت و تکمیل وظایف، پافشاری و پشتکار در تعقیب اهداف، ابتکار در حل مسائل، اعتماد به نفس و احساس هویت فردی، تمایل به پذیرفتن عواقب تصمیمها و اعمال، آمادگی برای پذیرش و جذب فشار روانی، تحمل ناکامی و توان نفوذ در دیگران و ظرفیت سازمان دادن نظامهای تعامل اجتماعی برای هدفی که در دست است (کریمی، 1377: 147). حتی در موارد محدودی که امکان تصدی زنان در امر مدیریت به وجود میآید، گاه مشاهده میشود که آنان بر اساس تصور ضعیفی که از تواناییهای خود دارند از بر عهده گرفتن مسوولیتهای خطیر امتناع میورزند.
موانع کارآفرینی زنان در سایر کشورها
بررسیها و تحقیقات انجامشده در مورد کارآفرینی زنان در کشورهای مختلف نشان میدهد سه دسته موانع در مقابل زنان کارآفرین قرار دارد. دسته اول موانعی هستند که برای کلیه زنان و مردان کارآفرین وجود دارد. دسته دوم موانعی است که به دلیل شرایط خانوادگی، اجتماعی و حقوقی در مورد زنان کارآفرین شدیدتر است و دسته سوم که صرفاً موانع زنان کارآفرین است.
به طور کلی کارآفرینان با دو نوع مانع روبهرو هستند: یکی موانع شروع به کار و دیگری مشکلات ادامه کار. در مرحله آغازین کار، مشکلات عبارتند از: کمبود تجربه کاری، دشواری کسب سرمایه و بیتجربگی در برنامهریزی مالی. در ادامه کار مشکلات عبارتند از: کمی تجربه در برنامهریزی مالی، هدایت سرمایه و دشواری در جلب مشتری. در یک بررسی انجامشده از140کارآفرین زن در آمریکا موانع عمده آنان در زمینه راهاندازی و ادامه کار در جدول 4 نشان داده شده است. در این بررسی بزرگترین مشکل زنان در مرحله راهاندازی، تامین سرمایه و در مرحله ادامه کار، کمبود تجربه در برنامهریزی مالی است. مطالعه دیگری که در مورد 129 زن کارآفرین آمریکایی انجام شده، نشان میدهد 34درصد آنان در جلب سرمایهگذاری دچار مشکل بودهاند و مدیریت مالی را دومین مشکل عمده خود ذکر کردهاند. بسیاری از مطالعات به عمل آمده حاکی است که در مقایسه با مردان، زنان مشکلات بیشتری در جلب سرمایهگذاری دارند.
راههای توسعه کارآفرینی
موانع گذشته و موجود زنان کارآفرین، صاحبنظران و سیاستگذاران دولتی و نیز سازمانهای غیردولتی را به فکر چارهجویی برای ایجاد راههایی جهت حذف و یا کاهش آنها انداخت. بر اساس این تامل اقدامات مثبتی به ویژه در کشورهایی که کارآفرینی را در برنامههای توسعه اقتصادی- اجتماعی خود جای دادهاند، اجرا شد. از اهم فعالیتهای انجام شده جهت توسعه کارآفرینی زنان میتوان به مواردی نظیر محو و یا کاهش تبعیضهای جنسیتی و پذیرش هر چه بیشتر زنان در صحنههای اقتصادی و اجتماعی، ایجاد تسهیلات لازم جهت دسترسی زنان به تحصیلات و کسب دانش و مهارتهای مدرن فنی و مدیریتی، معرفی الگوهای موفق زنان کارآفرین به اجتماع، بالا بردن سطح دسترسی زنان به منابع و احاطه آنان بر منابع تولید، شناسایی فرصتهای شغلی بادوام و انجام خدمات حمایتی در این مورد و کاهش مراحل اداری تاسیس و اداره شرکتها اشاره کرد. در این میان کشورهای مختلف بر حسب درجه اهمیت کارآفرینی زنان، بودجههایی خاص برای ایجاد فرصتهای شغلی زنان به ویژه در زمینه کارآفرینی اختصاص میدهند.
آمریکا
شورای ملی مشاغل زنان: در ایالات متحده آمریکا شورای ملی مشاغل زنان برای ایجاد فرصتهای شغلی با هدف تحت تاثیر قرار دادن روند تصمیمگیری700 سازمان شغلی زنان به وجود آمد. این شورا ضمانت میکند که سیاست دولت در اولویتهای آنان موثر است و سایر موسسات بخش خصوصی نیز نسبت به آن آگاه هستند (OEXΔ، 1996).
استرالیا
شورای زنان شاغل استرالیایی: شورای زنان شاغل استرالیایی (ACOB) در نوامبر سال 1995 تاسیس شد. این شورا در جهت تحقق عقاید، ایدهها و خواستههای زنان شاغل استرالیایی در مباحثات و مناظرات سطح بالا اقدام کرده و زمینه را برای ایجاد اشتغال و ثروت، نوآوری، سیاستهای پیشرفت، انتشار اطلاعات و تحقیقات و ترویج فعالیت زنان فراهم میسازد. این شورا همچنین نحوه مشارکت زنان در شبکههای بینالمللی را نیز معرفی میکند (OECD، 1996).
هند
در هند زنان کارآفرین در قالب انجمنهایی برای کمک به یکدیگر شکل یافتهاند. انجمن زنان کارآفرین Karanata بر پایه فعالیتهای داوطلبانه زنان کارآفرین فعالیت میکند. این انجمن خدمات آموزشی، شغلی و مشورتی ارائه میدهد و یک برنامه توسعه مدیریت برای رشد زنان کارآفرین اجرا میکند. این انجمن همچنین با بانک جهانی مرتبط است و توسط دولت از او خواسته شده است که یک برنامه محلی صنعتی را بر عهده بگیرد ( OECD، 1996). فدراسیون تعاونی زنان در ایالات گجرات هند با مسوولیت جداگانهای در سال1992 تاسیس شد. امروزه این فدراسیون22313 زن را در سراسر گجرات پوشش میدهد. لازم به ذکر است که حدود 90درصد این اعضا را دختران روستایی جوان و حتی نوجوان تشکیل میدهند.
الگوی پیشنهادی توسعه کارآفرینی زنان در ایران
فرآیند تدوین استراتژی مناسب برای توسعه کارآفرینی زنان سه مرحله اساسی زیر را دربر دارد که تبیین هدف، شناخت واقعیتهای موجود (موانع و فرصتها) و تدوین استراتژی اجزای این الگو را میسازد. به طور کلی در این الگو توسعه کارآفرینی زنان با کمک سه عنصر خانواده، دولت و نهادهای غیردولتی قابل تحقق است.
خانواده
از آنجا که خانواده به عنوان کوچکترین تشکل، در عین حال منسجمترین نهاد اجتماعی میتواند در استحکام بنیانهای فرهنگی- اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه موثر واقع شود از اهمیت خاصی برخوردار است. حفظ و تقویت نهاد خانوادگی علاوه بر تقویت و تحکیم اعضای آن راهی مطمئن برای جلوگیری از بروز ناهنجاریهای اجتماعی است. چگونگی کارکرد آن و تعریف نقشهای یکایک اعضای خانواده و الگو مناسب برای شکلگیری تفاهم خانوادگی موضوعی به طور مجزا، قابل بررسی و مطالعه است. اکثر کارآفرینان مورد مطالعه با جلب همکاری و مشارکت همسران خود در مراحل مختلف ایجاد و توسعه کسب و کار توانستند به بسیاری از موانع فردی و محیطی و حتی سازمانی فائق آیند. اما نکته مهم آن است که زنان کارآفرین عمدتاً به دلیل مقابله با فشارهای خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی به همکاری مشترک با همسر خود مبادرت ورزیدند و از این طریق توانستند راه کارآفرینی خود را گشوده و توسعه دهند. به همین دلیل از همسر و در برخی موارد از سایر محارم خود به عنوان یک «چتر حمایتی» و به عبارتی «حفاظ اجتماعی» استفاده کردهاند.
جالب آنکه در یک بررسی که در سال 1999 در مورد 20 زوج کارآفرین استرالیایی در نزدیکی سیدنی انجام شده، نشان میدهد بسیاری از آنها شرکتهای کوچکی را با شرکای زندگی خود تشکیل دادهاند که به آنها زوجهای کاری «Copreneurial» میگویند. تخمین زده میشود که حدود یک میلیون زوج در استرالیا با یکدیگر کار میکنند و این تعداد به سرعت رو به افزایش است. در این بررسی اشاره شده که کار کردن زوج در کنار هم که اولین واحد اقتصادی در جوامع قبل از عصر صنعتی شدن بود بار دیگر میرود که به زیربنای عمده کارآفرینی مبدل شود (smith ،2000: 283).
دولت به عنوان سیاستگذار و حمایتکننده
مطالعات فرآیند توسعه کارآفرینی در سایر کشورها نشان داده است دولتها حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی در این زمینه نقش مهمی ایفا کردهاند. نقش دولت در کشورهای کمتر توسعهیافته که هنوز نهادهای غیردولتی سامان جدی نیافتهاند و بسیاری از امور در نهاد دولت متمرکز است، مهمتر است. اما نقش دولت در زمینه ترغیب کارآفرینان زن بهتر است محدود به سیاستگذاری و حمایت از کارآفرینی باشد. دولت سیاستگذار و حمایتکننده است و از ورود به مرحله اجرا باید پرهیز کند.
با این تعریف 9 اقدام اساسی برای دولت به عنوان سیاستگذار و حمایتکننده پیشنهاد میشود. موارد زیر سیاستها و اقدامات عمومی در جهت حمایت از کلیه کارآفرینان اعم از زن و مرد است.
1- توجه به تفاوت شرایط و مقتضیات اقتصادی- اجتماعی شهر و روستا و نیز مناطق مختلف جغرافیایی کشور و به تبع آن اتخاذ سیاستهای متناسب با هر منطقه 2- در نظر گرفتن کلیه ابعاد اجتماعی- اقتصادی کارآفرینی زنان 3- عنایت به گوناگونی شرایط و نیازمندیهای حرفهای مختلف کسب و کار 4- تدوین و اجرای قوانین و دستورالعملهای تشویقی و حمایتی کارآفرینی.
به طور مثال، قوانین زیر در این زمینه مطرح است:
1- قوانین مربوط به تسهیل در امر ثبت و اخذ کسب و کار
2- قوانین مربوط به تسهیل در امر صادرات
3- معافیتهای مالیاتی و بخشودگی
4- قوانین حمایتی دیگر از فعالیتهای کارآفرینی
5-ایجاد تسهیلات اعتباری
6- تقویت نهادهای غیردولتی- نهادهای غیردولتی شامل سازمانهای غیردولتی
7- پرورش مدیران کارآفرین
8- ترویج کارآفرینی زنان
9- تقویت شبکههای همکاری محلی و منطقهای.
هر یک از سیاستها و اقدامات فوق برای کلیه کارآفرینان (مرد و زن) عمومیت دارد. اما به دلیل شرایط و محدودیتهای زنان حساسیت و تاکید بیشتری را در جهت توسعه کارآفرینی زنان دربر دارد و در مواردی به طور خاص در جهت راهگشایی موانع زنان کارآفرین مطرح است. نکته مهم در اتخاذ سیاستها و اقدامات اجرایی آن است که دولت در جهت تقویت استراتژی نخست یعنی حفظ نهاد خانواده نقش موثری ایفا کند. اجرای استراتژی حفظ نهاد خانواده صرفاً منحصر به تلاش زنان کارآفرین و یا خانوادههای آنها نیست. بلکه دولت نیز باید در جهت رفع محدودیتهای خانوادگی و تقویت نهاد خانواده و برقراری امکانات و تسهیلات لازم در این زمینه کوشش کند و با در نظرگرفتن این امر به اتخاذ سیاستها و اقدامات اجرایی در جهت توسعه کارآفرینی زنان دست یازد.
موسسات خصوصی توسعه کارآفرینی زنان
در ایران تاکنون موسسهای خصوصی جهت توسعه کارآفرینی زنان تاسیس نشده است. چنان که توسعه کارآفرینی زنان در اولویتهای سیاستگذاری دولت قرار گیرد، بخش خصوصی نیز فرصت مناسبی برای حضور در این فرآیند پیدا میکند و میتواند با خدمات آموزشی، مشاورهای، تحقیقاتی و ترویجی نقش موثری در توسعه کارآفرینی زنان ایفا کند.
نتیجهگیری
برچسبهای جنسیتی که بر نوعی نابرابری میان مرد و زن دلالت دارد از خلال تعالیم خانواده، نظام تعلیم و تربیت، باورهای کلیشهای، انتظارات نقشی و مناسبات حاکم بر کار به زنان منتقل میشود. به این ترتیب هویت آنها یعنی اینکه آنها در مقام زن چه ادراکی از خود داشته باشند، خود را چگونه ارزیابی کنند و خود را قادر و خواهان انجام دادن چه اعمال و رفتاری بدانند شکل میگیرد. انگیزهها، علایق و نیروهای درونی و در نهایت ساختار روانی و شخصیتی زنان به این ترتیب ساخته و پرداخته میشود. بسیاری از قابلیتها و توانمندیهایی که لازمه امر کارآفرینی است مانند عزم راسخ برای تغییر و نوآوری، قدرت رهبری، تحمل خطر و میل به پیشرفت تحت تاثیر نابرابری جنسیتی کمتر در زنان قوام پیدا میکند. همین امر از احتمال کارآفرین شدن زنان میکاهد. نکتهای که باید خاطر نشان کرد این است که بعضی از حقوقدانان معتقدند موارد تمایز زنان و مردان در نظام رسمی حقوقی ایران بسیار اندک است. برای مثال، امور تجاری، افتتاح حساب بانکی، مبادرت به عقد قراردادهای بازرگانی، تاسیس شرکت، عضویت در مجامع یا هیاتهای مدیره و انتخاب شدن به سمت مدیر عامل و هیاترئیسه از جمله مواردی
است که قانون تصدی آنها را برای زن و مرد به یک اندازه به رسمیت شناخته است (نوروزی،1380: 67). در واقع موانع گسترش فعالیتهای اقتصادی زنان بیشتر پدیدهای فرهنگی- اجتماعی است که در لایههای زیرین جامعه نهادی شده است. آشفتگی موجود ممکن است تا حدی از فرآیند توسعه برونزای جامعه ایران و دوگانگی ساختاری حاصل از آن سرچشمه گرفته باشد. زیرا پیشرفت غرب یک پیشرفت درونی بوده نه آنکه اجزای پیشرفت را از بیرون مانند یک عضو غریبه به بدن پیوند زده باشند.
به علاوه، این پیشرفت در طول سالیان دراز به طور تدریجی انجام گرفته است (رفیعپور، 1376 : 544).
از آنجا که زنان بخش قابل ملاحظهای از نیروی کار جامعه را تامین میکنند، عملکرد کارآفرینانه آنان (در جهت رشد تولید یا فروش، افزایش سرمایه، رفاه کارمندان، قدرت رقابت و صادرات) به توسعه اقتصادی جامعه کمک میکند. علاوه بر این، جامعهای که خواهان توسعه همهجانبه است باید امکان رشد و شکوفایی استعدادها را برای همه اعضای خود از جمله زنان شاغل فراهم سازد. با وجود آنکه اقدامات فرهنگی جهت پالایش نابرابری و تبعیض جنسی و همچنین محو کردن تفکر مردیت استعلایی ضروری است، اما زنان نیز نباید منفعلانه در انتظار تغییرات باشند بلکه باید در جهت دگرگونی شرایط موجود بکوشند.
فرآیند کارآفرینی با شکلگیری یک اندیشه آغاز میشود، با انتخاب راهکارهای مناسب، تامین منابع و غلبه بر موانع به اجرا درمیآید. برای آنکه زنان بتوانند این فرآیند را با موفقیت پشت سر بگذارند، نیازمند تقویت مهارتهای ادراکی، ارتباطی و تخصصی خود هستند. پذیرش واقعبینانه تفاوتهای طبیعی میان زن و مرد، پرهیز از مقایسههای بیمورد که موجب کاهش عزت نفس میشود، اعتقاد به استعدادها و تواناییهای خود، هدفمندی و انتخاب برنامههای منطقی، رشد تفکر عقلانی، تلفیق میان عقل و احساس، حساسیت نسبت به تحولات زمان و همچنین مشارکت در فعالیتهای اجتماعی به خصوص سازمانهای صنفی غیردولتی در مجموع مهارتهای کارآفرینی زنان را افزایش میدهد. این جهتیابی نهتنها ساختار روانی و شخصیتی آنان را تغییر میدهد بلکه موجب میشود نگرش دیگران هم نسبت به زنان دگرگون شود.
دیدگاه تان را بنویسید