تاریخ انتشار:
علیرضا شیخعطار میگوید سیاست صبر و انتظار راهکار ایران و انگلیس برای ارتقای روابط تا سطح سفیر است
دیپلماسی احتیاطی تهران در مقابل لندن
سالها در ردای قائممقام وزارت خارجه مشغول فعالیت بوده است اما آنچنان که خود میگوید ۱۲ سال صدارت بر سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران در اقصی نقاط جهان را نیز در کارنامه خود دارد. علیرضا شیخعطار آخرین معاون اقتصادی وزارت امور خارجه است…
ایران و انگلیس برای یک بار دیگر تصمیم گرفتند تا برای ارتقای مناسبات دوجانبه تلاش کنند و روابط فیمابینشان را اگرچه همچنان در سطح کاردار باقی میماند اما از حالت سرد و ساکن گذشته خود خارج سازند.
پیش از بیان دیدگاه خود در مورد خاص روابط ایران و انگلیس ابتدا میخواهم توضیحاتی در مورد بنیان روابط دیپلماتیک بیان کنم که میتواند پایه بسیاری از بحثهای ما باشد. ابتدا باید بدانیم که رابطه دیپلماتیک لزوماً به معنای رابطه برادرانه و اعتمادآمیز و دوستانه نیست. رابطه دیپلماتیک به منظور باز نگه داشتن کانالهای ارتباطی دو کشور است. این موضوع بدین معناست که موافقت یا مخالفت ما با سیاستهای یک کشور میتواند از طریق برقراری دیالوگ با آن کشور دنبال شود و طی چهار تا پنج قرن اخیر این دیالوگ از کانال سفارتخانهها صورت میگرفت. در گذشته و مثلاً در دوره صفویه سفرا و فرستادههای ما به دلیل مشکلات خاص آن دوران نسبت به دشواری راه و طولانی بودن مدت زمان سفر از مبدأ (کشور متبوع) تا مقصد (محل ماموریت) نمیتوانستند هماهنگیهای موردنظر را با دولتهای خود داشته باشند. بعدها این موضوع ساماندهی بیشتری پیدا کرد تا اواخر دهه 60 میلادی که قاعدهای تحت عنوان کنوانسیون وین ترتیب داده شد. بر اساس این کنوانسیون مبادله کردن سفرا یا استقرار سفارتخانهها به معنای دوستی و روابط نزدیک یا تفاهم صد درصدی با آن کشور نیست. این تفاهم صددرصدی
تنها میان معدود کشورهایی در جهان وجود دارد که بر اساس روابط استراتژیک قابل تفسیر است. مثلاً در تمامی کشورهای اروپایی روابط استراتژیک با آمریکا تنها میان انگلستان و آمریکا برقرار است.
شاید بسیاری از خوانندگان شما ندانند که در تمام طول دوره جنگ سفارتخانه ما در بغداد و سفارتخانه عراق در تهران دایر بود. البته تحت ماموریتهای خاصی که طرفین بر آن قائل بودند. اما در مورد انگلستان که موضوع سوال شما هم بود باید گفت ما با این کشور مشکلاتی در طول تاریخ داشتهایم. این کشور از همان قرن 19 ایران را به عنوان سپر بلای خود در مقابل نفوذ رقبا به هند که زمانی روسها و وقتی نیز فرانسویها بودند قرار داد و متاسفانه بر اساس سیاستی که داشت همواره بر سر منافع ایران با کشورهای جهان معامله میکرد و طبعاً قربانی موردنظر نیز همیشه ما بودیم. انگلیسیها در اواسط رنسانس یعنی سالهای 1905 و 1919 هم روابط استعماری با ایران داشتند و قراردادهایی که در سالهای 1905 با روسها و 1919 با وثوقالدوله امضا کردند نیز بر همین اساس بود تا ایران تحتالحمایه باشد و در شکلی مانند کشورهایی نظیر عراق که انگلیسیها در آن نفوذ داشتند اداره شود. البته بارزترین این برخوردها در 28 مرداد 1332 صورت گرفت که مردم ما نیز از تمام کارشکنیها و برخوردهای غیرمنصفانه انگلیسیها آگاه هستند. هرچند که با تورق تاریخ متوجه میشویم که دیگر کشورهای غربی و روسیه نیز پاکتر از انگلیسیها نبودهاند و همواره به دنبال استعمار ایران بودهاند. مثلاً فرانسه کشوری بود که در همان زمان ناپلئون با خیانتی که در حق ما انجام داد بهرغم وعدهای که به ارتش ما در مورد تقویت قوای ایران در برابر روسها داده بود این کار را نکرد و ما را در برابر روسها تنها گذاشت که نتیجه آن هم تحمیل قراردادهایی نظیر گلستان و ترکمانچای به ایران بود.
روسها نیز همین سیاست را در پیش گرفتند و نتیجه آن موجب جدایی بخشهای بسیار زیادی از خاک کشور ما شد. این موضوع بدین معناست که هر یک از ابرقدرتهای شرق و غرب به فراخور حال خود زمانی ما را تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی خود قرار دادهاند و بر اساس میزان دربرگیری منافعشان با ما رفتار کردهاند. متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب هم ما شاهد تشدید این نوع رویکرد از سوی کشورهای موردنظر بودیم چرا که اگر پیش از انقلاب موضوع تنها ابعاد ژئوپولتیک همکاریهای دوجانبه بود بعد از پیروزی انقلاب موضوعات ایدئولوژیک نیز به آن افزوده شد. آنها میدانستند که ایران به رهبری حضرت امام (ره) تنها کشوری است که سکولاریسمی که اندیشه حاکم بر چهار قرن جهان را راهبری میکرد، نپذیرفته است و با تشکیل حکومتی جدید بر لزوم الگوگیری تمامی کشورهای جهان از آن تاکید میکند. بعد از مشخص شدن همین رویکرد بود که تمامی کشورهای جهان، به ویژه غربیها به صفآرایی در برابر ما پرداختند اما با این تفاوت که هر کدام با شکل و رویکرد خاص خود آن را دنبال کردند. مثلاً کشوری مانند آمریکا که خود را آقای جهان میدانست روش قلدرمآبانه را در پیش گرفت و بسیار صریح از براندازی در ایران صحبت کرد اما کشورهای اروپایی از موضع منفعلانهتری آن را مطرح کردند. انگلستان از یک سو به علت رابطه استراتژیکش با آمریکا -اشاره کردم در اروپا تنها کشوری است که این سطح رابطه را با واشنگتن دارد-و از سوی دیگر به دلیل حضور دیرپایی که در ایران داشت و مدعی بود که شناخت خوبی از کشور ما دارد و به اصطلاح در ایران «آدم دارد» که البته ادعای بیراهی نیز نبود، خواستار برخورد ملایمتری با موضوع انقلاب ایران شده بود چرا که به نسبت آمریکاییها حساسیت کمتری به مقوله انقلاب داشت. ما پیش از انقلاب یکبار و در زمان مرحوم مصدق و بعد از انقلاب هم در دو مقطع زمانی شاهد قطع روابطمان با انگلستان بودیم. یک بار در دهه 60 شمسی و یک بار هم در همین اواخر که به توقف روابط دوجانبه با انگلیسیها رسیدیم. برقراری مجدد روابط در هر دو مورد هم هیچ اتفاق عجیب و غریبی نبود. یعنی به این معنا که بگوییم تغییری در مواضع ایران حاصل شد، خیر.
اینطور نبود. چه در 27، 28 سال گذشته و چه حالا، ایران با حفظ مواضع گذشته خود برقراری مجدد روابط را پذیرفته است. انگلیسیها نیز این را میدانند اما مصلحت ایجاب میکند که کانال دیالوگ، که در بخش نخست این بحث بدان اشاره کردم، همچنان برقرار بماند. ما با داشتن رابطه بهتر میتوانیم به انتقاد از عملکرد یکدیگر بپردازیم تا با نداشتن رابطه. ما با داشتن رابطه بهتر میتوانیم بر روی سیاستمداران، روشنفکران و عامه مردم تاثیرگذاری داشته باشیم تا زمانی که به قطع رابطه با انگلستان یا هر کشور دیگری پرداخته باشیم. بنابراین از دیدگاه بنده این بازگشایی سفارتخانهها تصمیم عاقلانهای بود که اتخاذ شد و البته ذکر این نکته نیز ضروری است که این تصمیم، سیاست امروز و دیروز ما نیست. سیاست برقراری رابطه در حد کاردار غیرمقیم از زمان وزارت آقای دکتر صالحی اتخاذ شده بود که حالا کاردار غیرمقیم به کاردار مقیم تبدیل شده است و پلهپله در حال ارتقاست و اگر شرایط مناسب باشد حتماً به سطح سفیر نیز افزایش پیدا میکند. کما اینکه در دوره گذشته نیز که طرفین به برقراری مجدد روابط پرداختند برای شش سال روابط را در سطح کاردار حفظ کرده بودند تا زمان دولت آقای خاتمی که روابط ارتقا یافت و به سطح سفیر رسید. بنابراین به گمان بنده این تصمیم به لحاظ تکنیکی درست است یعنی دیالوگ و آشنا شدن با مواضع یکدیگر و بالاتر از آن پیدا کردن نقاط مشترک این روابط. معتقدم شناخت واقعی از موارد اختلافی نتیجه برخورداری از روابط دیپلماتیک و رفت و آمدهای سیاسی است که البته مباحث اقتصادی نیز قطعاً در آن تاثیرگذار است.
شاید بسیاری از خوانندگان شما ندانند که در تمام طول دوره جنگ سفارتخانه ما در بغداد و سفارتخانه عراق در تهران دایر بود. البته تحت ماموریتهای خاصی که طرفین بر آن قائل بودند. اما در مورد انگلستان که موضوع سوال شما هم بود باید گفت ما با این کشور مشکلاتی در طول تاریخ داشتهایم. این کشور از همان قرن 19 ایران را به عنوان سپر بلای خود در مقابل نفوذ رقبا به هند که زمانی روسها و وقتی نیز فرانسویها بودند قرار داد و متاسفانه بر اساس سیاستی که داشت همواره بر سر منافع ایران با کشورهای جهان معامله میکرد و طبعاً قربانی موردنظر نیز همیشه ما بودیم. انگلیسیها در اواسط رنسانس یعنی سالهای 1905 و 1919 هم روابط استعماری با ایران داشتند و قراردادهایی که در سالهای 1905 با روسها و 1919 با وثوقالدوله امضا کردند نیز بر همین اساس بود تا ایران تحتالحمایه باشد و در شکلی مانند کشورهایی نظیر عراق که انگلیسیها در آن نفوذ داشتند اداره شود. البته بارزترین این برخوردها در 28 مرداد 1332 صورت گرفت که مردم ما نیز از تمام کارشکنیها و برخوردهای غیرمنصفانه انگلیسیها آگاه هستند. هرچند که با تورق تاریخ متوجه میشویم که دیگر کشورهای غربی و روسیه نیز پاکتر از انگلیسیها نبودهاند و همواره به دنبال استعمار ایران بودهاند. مثلاً فرانسه کشوری بود که در همان زمان ناپلئون با خیانتی که در حق ما انجام داد بهرغم وعدهای که به ارتش ما در مورد تقویت قوای ایران در برابر روسها داده بود این کار را نکرد و ما را در برابر روسها تنها گذاشت که نتیجه آن هم تحمیل قراردادهایی نظیر گلستان و ترکمانچای به ایران بود.
روسها نیز همین سیاست را در پیش گرفتند و نتیجه آن موجب جدایی بخشهای بسیار زیادی از خاک کشور ما شد. این موضوع بدین معناست که هر یک از ابرقدرتهای شرق و غرب به فراخور حال خود زمانی ما را تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی خود قرار دادهاند و بر اساس میزان دربرگیری منافعشان با ما رفتار کردهاند. متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب هم ما شاهد تشدید این نوع رویکرد از سوی کشورهای موردنظر بودیم چرا که اگر پیش از انقلاب موضوع تنها ابعاد ژئوپولتیک همکاریهای دوجانبه بود بعد از پیروزی انقلاب موضوعات ایدئولوژیک نیز به آن افزوده شد. آنها میدانستند که ایران به رهبری حضرت امام (ره) تنها کشوری است که سکولاریسمی که اندیشه حاکم بر چهار قرن جهان را راهبری میکرد، نپذیرفته است و با تشکیل حکومتی جدید بر لزوم الگوگیری تمامی کشورهای جهان از آن تاکید میکند. بعد از مشخص شدن همین رویکرد بود که تمامی کشورهای جهان، به ویژه غربیها به صفآرایی در برابر ما پرداختند اما با این تفاوت که هر کدام با شکل و رویکرد خاص خود آن را دنبال کردند. مثلاً کشوری مانند آمریکا که خود را آقای جهان میدانست روش قلدرمآبانه را در پیش گرفت و بسیار صریح از براندازی در ایران صحبت کرد اما کشورهای اروپایی از موضع منفعلانهتری آن را مطرح کردند. انگلستان از یک سو به علت رابطه استراتژیکش با آمریکا -اشاره کردم در اروپا تنها کشوری است که این سطح رابطه را با واشنگتن دارد-و از سوی دیگر به دلیل حضور دیرپایی که در ایران داشت و مدعی بود که شناخت خوبی از کشور ما دارد و به اصطلاح در ایران «آدم دارد» که البته ادعای بیراهی نیز نبود، خواستار برخورد ملایمتری با موضوع انقلاب ایران شده بود چرا که به نسبت آمریکاییها حساسیت کمتری به مقوله انقلاب داشت. ما پیش از انقلاب یکبار و در زمان مرحوم مصدق و بعد از انقلاب هم در دو مقطع زمانی شاهد قطع روابطمان با انگلستان بودیم. یک بار در دهه 60 شمسی و یک بار هم در همین اواخر که به توقف روابط دوجانبه با انگلیسیها رسیدیم. برقراری مجدد روابط در هر دو مورد هم هیچ اتفاق عجیب و غریبی نبود. یعنی به این معنا که بگوییم تغییری در مواضع ایران حاصل شد، خیر.
اینطور نبود. چه در 27، 28 سال گذشته و چه حالا، ایران با حفظ مواضع گذشته خود برقراری مجدد روابط را پذیرفته است. انگلیسیها نیز این را میدانند اما مصلحت ایجاب میکند که کانال دیالوگ، که در بخش نخست این بحث بدان اشاره کردم، همچنان برقرار بماند. ما با داشتن رابطه بهتر میتوانیم به انتقاد از عملکرد یکدیگر بپردازیم تا با نداشتن رابطه. ما با داشتن رابطه بهتر میتوانیم بر روی سیاستمداران، روشنفکران و عامه مردم تاثیرگذاری داشته باشیم تا زمانی که به قطع رابطه با انگلستان یا هر کشور دیگری پرداخته باشیم. بنابراین از دیدگاه بنده این بازگشایی سفارتخانهها تصمیم عاقلانهای بود که اتخاذ شد و البته ذکر این نکته نیز ضروری است که این تصمیم، سیاست امروز و دیروز ما نیست. سیاست برقراری رابطه در حد کاردار غیرمقیم از زمان وزارت آقای دکتر صالحی اتخاذ شده بود که حالا کاردار غیرمقیم به کاردار مقیم تبدیل شده است و پلهپله در حال ارتقاست و اگر شرایط مناسب باشد حتماً به سطح سفیر نیز افزایش پیدا میکند. کما اینکه در دوره گذشته نیز که طرفین به برقراری مجدد روابط پرداختند برای شش سال روابط را در سطح کاردار حفظ کرده بودند تا زمان دولت آقای خاتمی که روابط ارتقا یافت و به سطح سفیر رسید. بنابراین به گمان بنده این تصمیم به لحاظ تکنیکی درست است یعنی دیالوگ و آشنا شدن با مواضع یکدیگر و بالاتر از آن پیدا کردن نقاط مشترک این روابط. معتقدم شناخت واقعی از موارد اختلافی نتیجه برخورداری از روابط دیپلماتیک و رفت و آمدهای سیاسی است که البته مباحث اقتصادی نیز قطعاً در آن تاثیرگذار است.
ما در یک برههای به جهت حضور ملی بانک در انگلیس که سرمایه اصلیاش به بانک ملی تعلق دارد و در کار فاینانس و ارائه اعتبارات کوتاهمدت بود، روابط تجاری بیشتری با لندن داشتیم. مثلاً تجار ایرانی فولاد اوکراین را با کمک فاینانس ملی بانک وارد میکردند اما در اسناد و مبادلات ما به نام انگلستان ثبت میشد.
به این موضوع اشاره کردید که مصلحت ایجاب میکند که سفارتخانههای دو کشور دایر باشند اما این به معنای برقراری روابط دوستانه ایران و انگلیس نیست. آقای حبیباللهزاده کاردار ما در انگلیس نیز به این موضوع اشاره کرده بودند که سیاست فعلی ما حفظ روابط در سطح کاردار است. فکر میکنید این سیاست تا چه زمانی حفظ میشود؟
هر دو کشور فعلاً سیاست صبر و نظارت را در پیش گرفتهاند و منتظرند تا ببینند عکسالعملها نسبت به هم چگونه پیش میرود. این را نیز به یاد داشته باشید که اقدام صورتگرفته در تعطیلی سفارت انگلیس عکسالعمل تعدادی از افراد در رابطه با مواضع بعضاً تند و غیردیپلماتیک برخی از سیاستمداران انگلیسی در همان آخرین سال رابطه دو کشور (سال 90) بود. هرچند که بنده به هیچوجه قصد حمایت از اقدامات آنها را ندارم اما در هر صورت آنچه سفیر وقت انگلیس در تهران در صفحه شخصی خود مطرح میکرد مواضع بسیار غیراصولی در رابطه با ایران بود.
بنده به عنوان فردی که نزدیک به 12 سال در قامت سفیر مشغول فعالیت بودهام و با سفرای مختلف و در کشورهای متفاوت سر و کار داشتهام میدانم که هر سفیری در هر جایی، حتی سفرای بسیار قدرتمند یا حتی سفرای بسیار ضعیف با این شکل از برخورد مورد بازخواست و سوال مقامات دولت میزبان قرار میگیرند. متاسفانه آقای میلیبند، وزیر خارجه وقت انگلیس که در زمان تعطیلی سفارت عهدهدار امور بود نیز بسیار جوان و بیتجربه بود و نتوانست واکنش مناسبی نسبت به موضعگیریهای نادرست سفیر خود در ایران داشته باشد. علاوه بر این یکی دیگر از سیاستهای نادرست و غیرعرفی سفارت انگلیس در ایران که در سال 90 و پیش از آن در رأس امور این سفارتخانه قرار داشت ایجاد ارتباطات گسترده با برخی از افراد ایرانی و استفاده ابزاری از دانش، موقعیت علمی و جایگاهشان بود. در همان زمان گزارشهایی نسبت به رویه نادرست این سفارتخانه در نزدیکی به برخی از چهرههای سیاسی و دانشگاهی کشور نیز منتشر شد.
این سیاست غیرقابل قبولی است که در کنوانسیون وین نیز به آن اشاره شده است. بر اساس این کنوانسیون سفارتخانهها میتوانند کارمند محلی داشته باشند و البته همه اینها نیز باید با هماهنگی دولت میزبان باشد و این دولت نیز مکلف است تا امکانات لازم را در بهکارگیری نیروهای مورد نظر در اختیار سفارتخانههای خارجی قرار دهد اما اینکه بیایند و با برخی از افراد خبره ایران برای دریافت تحلیلها و دیدگاههای کارشناسی قراردادهای محرمانهای را امضا کنند در کل و اساس برخلاف موازین دیپلماتیک است. این امکان وجود دارد که دو موسسه مطالعاتی بتوانند با امضای قراردادهای موردنظر در زمینه مبادله پروژههای تحقیقاتی در حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با هم به توافق برسند اما اینکه سفارتخانهای بیاید و این کار را انجام دهد غیرقابل قبول است. در هر صورت حالا که پس از گذشت چند سال پس از آنکه خیال دو کشور از اقدامات نسنجیده و غیرعرفی و غیردیپلماتیک سوی دیگر رابطه آسوده شد به ویژه طرف ایرانی که زخمخوردهتر است توانست مواضع انگلیسیها را در چارچوب کنوانسیون وین مورد ارزیابی قرار دهد و شاید هم هر دو کشور مدتی بعد گام جدیدی را در ارتقای روابط بردارند.
بنده به عنوان فردی که نزدیک به 12 سال در قامت سفیر مشغول فعالیت بودهام و با سفرای مختلف و در کشورهای متفاوت سر و کار داشتهام میدانم که هر سفیری در هر جایی، حتی سفرای بسیار قدرتمند یا حتی سفرای بسیار ضعیف با این شکل از برخورد مورد بازخواست و سوال مقامات دولت میزبان قرار میگیرند. متاسفانه آقای میلیبند، وزیر خارجه وقت انگلیس که در زمان تعطیلی سفارت عهدهدار امور بود نیز بسیار جوان و بیتجربه بود و نتوانست واکنش مناسبی نسبت به موضعگیریهای نادرست سفیر خود در ایران داشته باشد. علاوه بر این یکی دیگر از سیاستهای نادرست و غیرعرفی سفارت انگلیس در ایران که در سال 90 و پیش از آن در رأس امور این سفارتخانه قرار داشت ایجاد ارتباطات گسترده با برخی از افراد ایرانی و استفاده ابزاری از دانش، موقعیت علمی و جایگاهشان بود. در همان زمان گزارشهایی نسبت به رویه نادرست این سفارتخانه در نزدیکی به برخی از چهرههای سیاسی و دانشگاهی کشور نیز منتشر شد.
این سیاست غیرقابل قبولی است که در کنوانسیون وین نیز به آن اشاره شده است. بر اساس این کنوانسیون سفارتخانهها میتوانند کارمند محلی داشته باشند و البته همه اینها نیز باید با هماهنگی دولت میزبان باشد و این دولت نیز مکلف است تا امکانات لازم را در بهکارگیری نیروهای مورد نظر در اختیار سفارتخانههای خارجی قرار دهد اما اینکه بیایند و با برخی از افراد خبره ایران برای دریافت تحلیلها و دیدگاههای کارشناسی قراردادهای محرمانهای را امضا کنند در کل و اساس برخلاف موازین دیپلماتیک است. این امکان وجود دارد که دو موسسه مطالعاتی بتوانند با امضای قراردادهای موردنظر در زمینه مبادله پروژههای تحقیقاتی در حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با هم به توافق برسند اما اینکه سفارتخانهای بیاید و این کار را انجام دهد غیرقابل قبول است. در هر صورت حالا که پس از گذشت چند سال پس از آنکه خیال دو کشور از اقدامات نسنجیده و غیرعرفی و غیردیپلماتیک سوی دیگر رابطه آسوده شد به ویژه طرف ایرانی که زخمخوردهتر است توانست مواضع انگلیسیها را در چارچوب کنوانسیون وین مورد ارزیابی قرار دهد و شاید هم هر دو کشور مدتی بعد گام جدیدی را در ارتقای روابط بردارند.
توافق هستهای تا چه اندازه در تغییر نگرشهای طرفین تاثیرگذار بوده است؟
حتماً تاثیر داشته است. ما در زمان برگزاری مذاکرات هستهای شاهد تعاملات بسیار نزدیک تیم هستهای ایران با تمامی دیپلماتهای حاضر از جمله انگلیسیها بودیم. آنچه آقای هاموند در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با آقای ظریف بیان کرد نیز بر همین اساس بود. وزیر خارجه انگلیس به شبهای بیپایانی که با وزیر خارجه ایران در لوزان، ژنو و وین داشتهاند، اشاره کرد. بالاخره این مذاکرات نزدیک در شناخت دیپلماتهای حاضر تاثیر بسزایی داشته است و موجب فراهم شدن یک اتمسفر و فضایی مثبت در اثرگذاری تعاملات بوده است.
توافق وین و «برجام» زمینههایی را برای تعاملات بیشتر با اروپا فراهم کرده است و کشورهای اروپایی نیز درصدد هستند تا با بهرهبرداری از این زمینهها برای تعاملات اقتصادی با ایران برنامهریزی کنند و دقیقاً این همان موضوعی است که آمریکاییها نگران دستیابی به آن هستند. آقای اوباما به مخالفان توافق هستهای کنگره هم اخطار داده بود که اگر ما توافق هستهای با ایران را رد کنیم متحدان اروپاییمان از این اقدام استقبال میکنند و ممکن است خود دست به کار شوند و تعاملاتی را با ایران برقرار کنند. این امر قطعاً کل نظام تحریمها را زیر سوال میبرد و تلاشهای ما را هم به چالش میکشد. بنابراین معتقدم که برجام و توافق هستهای محرکی بود تا دو کشور تجدیدنظری در مناسبات دوجانبهشان داشته باشند یا بخواهند مطالباتشان را از مسیرهای دیپلماتیک پیگیری کنند.
توافق وین و «برجام» زمینههایی را برای تعاملات بیشتر با اروپا فراهم کرده است و کشورهای اروپایی نیز درصدد هستند تا با بهرهبرداری از این زمینهها برای تعاملات اقتصادی با ایران برنامهریزی کنند و دقیقاً این همان موضوعی است که آمریکاییها نگران دستیابی به آن هستند. آقای اوباما به مخالفان توافق هستهای کنگره هم اخطار داده بود که اگر ما توافق هستهای با ایران را رد کنیم متحدان اروپاییمان از این اقدام استقبال میکنند و ممکن است خود دست به کار شوند و تعاملاتی را با ایران برقرار کنند. این امر قطعاً کل نظام تحریمها را زیر سوال میبرد و تلاشهای ما را هم به چالش میکشد. بنابراین معتقدم که برجام و توافق هستهای محرکی بود تا دو کشور تجدیدنظری در مناسبات دوجانبهشان داشته باشند یا بخواهند مطالباتشان را از مسیرهای دیپلماتیک پیگیری کنند.
به خواست اروپاییها برای ازسرگیری مناسبات اقتصادی با ایران اشاره کردید. وزیر خارجه انگلیس نیز در دیدار با آقای ظریف از خواست لندن برای تعاملات اقتصادی گسترده با تهران خبر داده بود.
همینطور است. هیات اقتصادی که همراه آقای هاموند به تهران آمده بود نشان داد انگلیس برای همکاریهای تجاری و بازرگانی با ایران عزم جدی دارد. انگلیسیها هیچگاه جزو شرکای اقتصادی اول، دوم یا حتی سوم اروپایی یا جهانی ما نبودهاند. پیش از اعمال تحریمها میزان همکاریهای اقتصادی انگلیسیها با ایران البته تجارت واقعیشان کمتر از یک میلیارد پوند بود. ما در یک برههای به جهت حضور ملی بانک در انگلیس که سرمایه اصلیاش به بانک ملی تعلق دارد و در کار فاینانس و ارائه اعتبارات کوتاهمدت بود، روابط تجاری بیشتری با لندن داشتیم.
مثلاً تجار ایرانی فولاد اوکراین را با کمک فاینانس ملی بانک وارد میکردند اما در اسناد و مبادلات ما به نام انگلستان ثبت میشد. یا حتی سویای برزیلی نیز به همین شکل وارد ایران میشد. این در حالی است که ما از انگلیس فولادی خریداری نمیکردیم. این بانک ایرانی ثبتشده در انگلستان بود که زمینه را فراهم میکرد. اما واردات واقعی کالای انگلیسی از ایران همواره بسیار کمتر از کالاهای آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و حتی سوئیسی بوده است. در حوزه سرمایهگذاری نیز اوضاع به همین شکل بود. انگلیسیها حتی در مقطع زمانی پیش از انقلاب هم سرمایهگذاری بسیار جدی در ایران نداشتهاند. از این رو با توجه به سوابق و در مقایسه با کشورهای اروپایی و غیراروپایی ما نباید توقع داشته باشیم که در روابطمان با انگلستان یک تحول اقتصادی و تجاری بسیار مهمی ایجاد شود.
مثلاً تجار ایرانی فولاد اوکراین را با کمک فاینانس ملی بانک وارد میکردند اما در اسناد و مبادلات ما به نام انگلستان ثبت میشد. یا حتی سویای برزیلی نیز به همین شکل وارد ایران میشد. این در حالی است که ما از انگلیس فولادی خریداری نمیکردیم. این بانک ایرانی ثبتشده در انگلستان بود که زمینه را فراهم میکرد. اما واردات واقعی کالای انگلیسی از ایران همواره بسیار کمتر از کالاهای آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و حتی سوئیسی بوده است. در حوزه سرمایهگذاری نیز اوضاع به همین شکل بود. انگلیسیها حتی در مقطع زمانی پیش از انقلاب هم سرمایهگذاری بسیار جدی در ایران نداشتهاند. از این رو با توجه به سوابق و در مقایسه با کشورهای اروپایی و غیراروپایی ما نباید توقع داشته باشیم که در روابطمان با انگلستان یک تحول اقتصادی و تجاری بسیار مهمی ایجاد شود.
به هر حال ایران و انگلیس از دیرباز در قالب همکاری شرکت ملی نفت ایران و شرکت نفتی بریتیش پترولیوم روابط گستردهای با یکدیگر داشتهاند.
مساله روابط نفتی اندکی فراتر از مناسبات کشورها و دولتهاست. همکاریهای نفتی ایران بیشتر با شرکت شل است که این شرکت نیز 60 درصد سهامش هلندی و 40 درصد آن انگلیسی است. البته بریتیش پترولیوم هم هست که 100 درصد سهامش انگلیسی است اما این شرکت همکاریهای بسیار کمی با ایران داشته است. با توجه به دوملیتی بودن شرکت شل ما نمیتوانیم تصمیمگیریهای آن را هم تماماً متاثر از سیاستهای انگلیسیها بدانیم. کما اینکه حتی زمانی که روابط سیاسی ایران و انگلیس در سطح پایینی قرار داشت شل همکاریهای بسیار خوبی با شرکت ملی نفت کشور داشت.
با این تفاسیر برآوردتان از تلاشهای دولتهای ایران و انگلیس در بازگشایی مجدد سفارتخانههای دو کشور چیست. به هر حال وزیر خارجه انگلیس نیز نخستین وزیر بریتانیایی است که در طول یک دهه گذشته به ایران سفر میکند و از تمایل لندن برای ارتقای روابط با تهران سخن میگوید.
من این تلاش را در توسعه رفتار دیپلماتیک ایران میدانم. سند «برجام» نشان داد که ما میتوانیم با استفاده از دیپلماسی با دنیا تعامل و بدهبستان داشته باشیم. البته این به معنای برد صد درصدی برجام برای ما نیست. سندی است که توانسته تا حدودی به خواستههای ما و میزانی نیز به خواستههای طرف مقابل بپردازد. اما بهتر از شرایط گذشته ما یا امکان یک جنگ احتمالی است. این سند در اصطلاح دیپلماسی نتیجه تلاشهای چندجانبه بود. اما بحث بهبود روابط با کشورهای جهان اقدامی دوجانبه است. در هر صورت هرگونه تفاهمی که منجر به رفت و آمدهای دیپلماتیک شود در راستای عقیده دولتمردان فعلی کشور قابل تفسیر و توضیح است که طی دو سال اخیر نهادینه شده و به مرحله اجرا درآمده است. این عقیده مورد حمایت تمامی مقامات کشور از رهبر انقلاب تا نمایندگان مجلس و دیگر مقامات نیز هست.
این حرکت نمایشی از نقاط قوت ما در تعامل با جهان است. به نظر میرسد که رابطه با انگلیس هم در همین چارچوب قابل تفسیر بوده و میتواند منجر به موفقیت نیز باشد. البته نباید خوشباوری بیهودهای نسبت به آن داشته باشیم و فکر کنیم که با دایر شدن سفارتخانهها تمامی مشکلات ما با انگلیسیها به اتمام رسیده است. نه، اینطور نیست. ما باید مراقبتهای قانونی خودمان را داشته باشیم. ما یکسری دستگاههایی در کشور داریم که وظیفهشان پایش روابط خارجی است. وزارت امور خارجه به لحاظ محتوایی، وزارت اطلاعات به لحاظ مسائل امنیتی و پلیس دیپلماتیک به لحاظ رعایت شأن و شئون دیپلماتیک باید به دقت مراقب تمامی امور باشند و به وظیفه ذاتی و قانونی خود عمل کنند تا سوءاستفادهای رخ ندهد. چرا که ما نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که در پس این لبخندها و تعارفات دیپلماتیک هیچ سوءنیتی وجود نداشته باشد. ممکن است برخی از جریانات قدرت در کشورهای مقابل ما از جمله انگلستان نیت چندان دوستانهای نداشته باشند و ما باید مراقب اینگونه اعمال باشیم.
این حرکت نمایشی از نقاط قوت ما در تعامل با جهان است. به نظر میرسد که رابطه با انگلیس هم در همین چارچوب قابل تفسیر بوده و میتواند منجر به موفقیت نیز باشد. البته نباید خوشباوری بیهودهای نسبت به آن داشته باشیم و فکر کنیم که با دایر شدن سفارتخانهها تمامی مشکلات ما با انگلیسیها به اتمام رسیده است. نه، اینطور نیست. ما باید مراقبتهای قانونی خودمان را داشته باشیم. ما یکسری دستگاههایی در کشور داریم که وظیفهشان پایش روابط خارجی است. وزارت امور خارجه به لحاظ محتوایی، وزارت اطلاعات به لحاظ مسائل امنیتی و پلیس دیپلماتیک به لحاظ رعایت شأن و شئون دیپلماتیک باید به دقت مراقب تمامی امور باشند و به وظیفه ذاتی و قانونی خود عمل کنند تا سوءاستفادهای رخ ندهد. چرا که ما نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که در پس این لبخندها و تعارفات دیپلماتیک هیچ سوءنیتی وجود نداشته باشد. ممکن است برخی از جریانات قدرت در کشورهای مقابل ما از جمله انگلستان نیت چندان دوستانهای نداشته باشند و ما باید مراقب اینگونه اعمال باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید