تاریخ انتشار:
تحولات قابل پیشبینی بازار کار در گفتوگو با سیدهادی موسوینیک
بحرانآفرینی تحصیل در بازار کار
سیدهادی موسوینیک پیشبینی میکند در آینده هم سهم بخشهای مختلف(شامل خدمات، کشاورزی و صنعت) از بازار کار تغییر میکند و هم فاصله نرخ بیکاری در مناطق شهری با نرخ بیکاری در مناطق روستایی افزایش پیدا میکند.
طبق اعلام یک مقام وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سالهای اجرای برنامه ششم، 80 درصد جمعیت فعال کشور دانشآموخته دانشگاهها خواهند بود. اما آیا این ویژگی نیروهای کار ایران یک مزیت است یا تهدید؟ در حال حاضر آمارهای رسمی نشان میدهند نرخ بیکاری دختران و پسران دارای تحصیلات دانشگاهی گروه سنی 20 تا 24ساله به ترتیب 5 /5 و سه برابر نرخ بیکاری کل کشور است. اما با دانشآموخته دانشگاه شدن عمده جمعیت فعال کشور این روند چه تغییراتی خواهد کرد؟ سیدهادی موسوینیک، کارشناس اقتصادی پیشبینی میکند در آینده هم سهم بخشهای مختلف (شامل خدمات، کشاورزی و صنعت) از بازار کار تغییر میکند و هم فاصله نرخ بیکاری در مناطق شهری با نرخ بیکاری در مناطق روستایی افزایش پیدا میکند. وی با اشاره به وجود مشکل ساختاری عدمتطابق تحصیلی بین عرضه نیروی کار و تقاضای آن در بازار کار ایران پیشنهاد میدهد با تشویق کارفرمایان برای بهکارگماری تحصیلکردهها به عنوان کارآموز، دانشآموختههای دانشگاهها برای ورود بهتر به بازار کار و کارآفرینی آماده شوند.
اخیراً معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته است: در برنامه ششم ٨٠ درصد جمعیت فعال کشور، دانشآموخته دانشگاهی خواهند بود. این در حالی است که ما اکنون بیشترین نرخ بیکاری را در قشر تحصیلکردههای دانشگاهها داریم. فکر میکنید با این اتفاق بازار کار ایران در برنامه ششم چه شکلی خواهد شد؟ آیا بازار کار آمادگی مواجه شدن با چنین وضعیتی را دارد؟
در ابتدا باید بگویم رقم 80 درصد مورد اشاره شما جای تامل دارد، چرا که ارقام فعلی خیلی تاییدکننده این موضوع نیست. از حدود 24 میلیون نفر جمعیت فعال در کشور حدود شش میلیون نفر (طبق آمار سال گذشته) یعنی 25 درصد از کل جمعیت فعال، تحصیلکرده دانشگاهی هستند. از 18 میلیون نفر دیگر بیش از پنج میلیون نفر هم مدرک دیپلم یا پیشدانشگاهی دارند و میتوانند ادامه تحصیل بدهند تا به جمع تحصیلکردههای بازار کار اضافه شوند. حتی با اضافه شدن این قشر هم درصد تحصیلکردهها از کل جمعیت فعال به حدود 50 درصد نزدیک میشود. اگر بخواهیم جمعیت غیرفعال را هم که بخش عمده آنها تحصیلکردهها هستند به بازار کار اضافه کنیم، شاید در بدبینانهترین حالت سهم تحصیلکردهها از جمعیت فعال به 70 درصد برسد. با این حال اصل مطلب درست است و مساله حضور تحصیلکردهها در بازار کار مساله جدی و اساسی به نظر میرسد. در مورد برنامه ششم دو بحث را میشد در نظر گرفت که شاید میتوانست وضعیت بازار کار را در سالهای آینده بهبود دهد. منتها تا جایی که من اطلاع دارم تنها یکی از آنها تصویب شده اما موضوع دوم هنوز جمعبندی نشده است. این موضوع برمیگردد به اینکه ما چگونه
باید بنگاهها را ترغیب کنیم تا تحصیلکردهها را استخدام کنند. توجه کنید شکاف بین شاغلان فعلی و بیکاران ما از نظر تحصیلی قابل توجه است. میانگین تحصیل شاغلان فعلی ما نسبت به میانگین تحصیل بیکاران حدود 10 سال اختلاف دارد. یعنی بیکاران ما 10 سال بیشتر از شاغلان ما تحصیل کردهاند.
آیا ممکن است همانطور که طرف عرضه نیروی کار تغییر کرده، طرف تقاضا هم تغییر کند و جنس مشاغل عوض شود؟
سیاستگذاریهای ما باید متوجه چند حوزه و به صورت هدفمند باشد. اول تحصیلکردهها باید در اولویت باشند. دوم زنان و سوم افرادی که در مناطق شهری زندگی میکنند باید در اولویت سیاستگذاریهای ما باشند.
اگر ما همان فاصله میانگین تحصیلی را مبنا قرار دهیم، این شکاف مشخص میکند ساختار فعلی بازار کار ما تمایلی به جذب تحصیلکردههای دانشگاهی با آن کمیتی که این جمعیت دارد ندارد. طبیعتاً در جامعهای که چند اتفاق همزمان با هم رخ داده نمیتوانید انتظار داشته باشید که این تحولات در یک طرف بازار، حتماً در طرف دیگر بازار اتفاق بیفتد. در طرف عرضه نیروی کار دو اتفاق جدی افتاده است. اول تحولات جمعیتی است که اکنون جمعیت متقاضیان کار ما در اوج گروههای سنی جمعیت هستند. دوم توسعه بخش آموزش عالی کشور است که با سرعت قابل توجهی رشد کرده و امکان تحصیل با شرایط تقریباً ارزانی برای همه فراهم شده است. این دو عامل باعث شده اتفاق قابل توجهی در بخش عرضه نیروی کار رخ دهد. اما در بخش تقاضای نیروی کار که مربوط به ساختار بنگاههای ماست، انتظار نمیرود که به همان سرعتی که در بخش عرضه نیروی کار تحولاتی را شاهد بودیم، دچار تغییراتی شود تا تطبیق پیدا کند. بنابراین با مشکل ساختاری عدمتطابق تحصیلی بین عرضه نیروی کار و تقاضای آن مواجه هستیم. در این مورد باید کاری کنیم که این عدم تطابق کاهش پیدا کند. یک اقدام این است که بنگاههای
اقتصادی، تحصیلکردههای دانشگاهها را به عنوان کارآموز به کار گمارند. توجه کنید تحصیلکردهها ممکن است مهارت لازم برای انجام کار را نداشته باشند و از سوی دیگر تقاضاکنندگان نیروی کار که بنگاههای اقتصادی باشند، میتوانند تحصیلکردههایی را که در دوره کارآموزی به صورت مناسب کار کردهاند به صورت دائمی به کار بگمارند. درواقع میتوان دورههای کارآموزی برای یک دوره محدود یک ساله یا حداکثر دو ساله تعریف کرد که این افراد تحصیلکرده در این دوره به عنوان کارآموز مشمول قانون کار نباشند. معمولاً تجربه نشان داده این افراد پس از اتمام دوره کارورزی در آن بنگاه باقی میمانند و حتی اگر هم باقی نمانند، چون تجربه مناسبی را کسب کردهاند خودشان میتوانند فعالیتی را سامان دهند. این راهکار نیاز به قانونگذاری دارد.
آن مورد تصویبشده در برنامه ششم که شما ابتدای مصاحبه اشاره کردید به همین مساله ارتباط دارد؟
این موضوع در برنامه ششم به نتیجه نرسیده اما موضوعی که در برنامه ششم تصویب شده مربوط به در نظر گرفتن تخفیفاتی برای بنگاههایی است که تحصیلکردههای دانشگاهها را به کار میگمارند.
تحصیلکردههای دانشگاهها عمدتاً در شهرها هستند. یعنی معمولاً برای این افراد کاری در روستا نیست و مجبور هستند که در شهرها بمانند. هرچقدر که سهم این گروه زیاد شود احتمالاً فاصله نرخ بیکاری مناطق شهری و روستایی هم بیشتر میشود و علاوه بر این، مهاجرتها هم افزایش مییابد.
دانشآموخته دانشگاه شدن 80 درصد جمعیت فعال را میتوان ویژگی مثبت یا منفی بازار کار در برنامه ششم دانست؟
هیچ تحولی که خیلی با سرعت اتفاق بیفتد نمیتواند مثبت باشد. یعنی سرعت حوادث اهمیت دارد. با این سرعتی که نظام آموزشی کشور ما داشت چندان روند را نمیتوان منطقی دانست. با این حال این موضوع فرصت هم میتواند باشد، به خصوص آنکه در این دوره که اقتصاد به سمت دانشبنیان شدن حرکت میکند ما یکسری ظرفیتهای قابل توجهی مانند نیروهای تحصیلکرده داریم. از این نظر اگر مقداری دیدگاه خود را جهانی کنیم میتوانیم از این فرصت استفاده کنیم. ببینید همین بحث دانشبنیان که اکنون مطرح است، دو رو دارد. یک روی آن، این است که میتواند به رشد اقتصادی و ارزشافزوده و در نتیجه ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر کمک کند. یک روی دیگر قضیه این است که اکنون فعالیتهای دانشبنیان دانش و سرمایه را جایگزین نیروی کار میکند. در نظر بگیرید که مثلاً در حوزه حملونقل شهری با راهاندازی تاکسیرانی اینترنتی تعدادی از آژانسهای خودرو از عرصه خارج میشوند و به تبع آن، از تعداد خودروهای آژانس کاسته شده و تعداد شاغلان ما هم کاهش مییابد. اما چطور میتوان اینها را جبران کرد؟ اگر دید محدود و داخلی داشته باشیم هرچند به نفع تولید کشور است اما به ضرر اشتغال خواهد بود.
یعنی رشد بدون اشتغال را تشدید خواهد کرد. اما اگر دید جهانی پیدا کنید و این فعالیتهای دانشبنیان را در سطح جهانی تعریف کنید، آن وقت میتوانید از این فعالیتها برای اشتغال بیشتر بهره ببرید.
طبق آخرین آمار سهم بخشهای خدمات، صنعت و کشاورزی از بازار کار به ترتیب 49، 32 و 19 درصد است. با توجه به تغییرات پیشبینیشده در بخش عرضه نیروی کار، به نظر شما این ترکیب در سالهای برنامه ششم تغییراتی خواهد کرد؟
شکاف بین شاغلان فعلی و بیکاران ما از نظر تحصیلی قابل توجه است. میانگین تحصیل شاغلان فعلی ما نسبت به میانگین تحصیل بیکاران حدود ۱۰ سال اختلاف دارد. یعنی بیکاران ما ۱۰ سال بیشتر از شاغلان ما تحصیل کردهاند.
بله، قطعاً همینطور است. ما به صورت طبیعی تغییر و تحولات را در بخشها شاهد خواهیم بود. با توجه به تحولاتی که در عرصه اقتصادی رخ میدهد معمولاً سهم بخش خدمات افزایش مییابد و سهم بخشهای دیگر به خصوص کشاورزی کاهش پیدا خواهد کرد. در ادامه هم همین رویه تداوم پیدا خواهد کرد. نکته مهم این است که این اتفاق را نباید به عنوان یک تغییر منفی نگاه کرد. چرا که کاهش سهم در این بخشها به معنای کاهش اشتغال در بخشها نیست. به هرحال سهمها جابهجا میشود، همانطور که در جهان هم این موج سوم راه افتاده و بخش خدمات افزایش یافته، در ایران هم وضعیت به همین شکل است.
اگر این وضعیت را در بخشهای شهری و روستایی بخواهیم ببینیم چطور؟ اکنون نرخ بیکاری در نقاط شهری 4 /14 درصد و در نقاط روستایی 9 /7 درصد است. در سالهای اجرای برنامه ششم ممکن است این فاصله بیشتر شود؟
تحصیلکردههای دانشگاهها عمدتاً در شهرها هستند. یعنی معمولاً برای این افراد کاری در روستا نیست و مجبور هستند که در شهرها بمانند. یعنی حتی اگر قرار باشد که بیکار بمانند در شهرها میمانند و در آنجا دنبال کار میگردند. بنابراین هرچقدر که سهم این گروه زیاد شود احتمالاً همانطور که شما اشاره کردید فاصله نرخ بیکاری مناطق شهری و روستایی هم بیشتر میشود و علاوه بر این، مهاجرتها هم افزایش مییابد. این است که فعالیتهای دانشبنیان باید افزایش یابد و آن دید سنتی به کشاورزی باید تحول ساختاری داشته باشد تا بتوان از ظرفیت تحصیلکردهها در روستاها بهره برد.
چطور میتوان تحصیلکردهها را در روستاها حفظ کرد؟
واقعاً کار سختی است. چون امکاناتی که در روستاهاست اختلاف قابل توجهی با امکانات در شهرها دارد. نکته مهم در بازار کار این است که شما باید حتماً دید منطقهای داشته باشید. مساله بیکاری و اشتغالزایی را نمیتوان با دید ملی نگاه کرد بلکه باید منطقهای سیاستگذاری کنید. چرا که هر منطقه ویژگیهای خاص خودش را دارد و دیدگاه منطقهای باید وجود داشته باشد تا هر منطقهای نسخه مخصوص خودش را داشته باشد. در مورد همین مساله شکاف امکانات شهر و روستاها، شما مناطق شمالی کشور را که در نظر بگیرید میزان مهاجرت به شهر شاید خیلی متفاوت نسبت به منطقه غرب کشور باشد. چرا که اساساً عمده روستاها از همان امکاناتی که در شهرها وجود دارد، برخوردار هستند اما در مناطق غرب کشور اساساً تعریف شهر و روستا و ساختارهای آنها با هم تفاوت دارد. بنابراین هر منطقه باید متناسب با شرایط خودش برنامهای داشته باشد. نکته مهم این است که دیدگاه سنتی در حوزه کشاورزی و باغداری به نوعی تغییر کند که امکان استفاده از تحصیلکردههای دانشگاهی در این مناطق مهیا باشد. تفاوت زندگی برای یک فرد تحصیلکرده در شهر یا روستا به دو عامل ارتباط دارد. یک اینکه آیا شغلی متناسب با
حرفه او در آن منطقه وجود دارد یا نه و دیگر اینکه آیا به امکانات شهری دسترسی دارد یا نه. معمولاً همه روستاها تمام آن امکانات مناطق شهری را ندارند اما میتوان سیستم حملونقل را به نحوی ساماندهی کرد که افراد با هزینه پایین و قابل چشمپوشی به مناطق شهری تردد داشته باشند. البته اینها روی کاغذ است و عمل کردن به آنها سخت به نظر میرسد.
از سوی دیگر امکان دارد این افراد مشاغل ساده را نپذیرند. با این اتفاق آیا ممکن نیست در آینده با بحران نبود نیروی کار ساده مواجه شویم؟
این مساله مورد اشاره شما هماکنون نیز تا حدی وجود دارد. نرخ بیکاری ما در جمعیت تحصیلات پایینتر نسبت به افراد با تحصیلات بالاتر کمتر است و اشتغال کارگران ملیتهای دیگر مثل افغانستانیها، بنگلادشیها و پاکستانیها در کشور ما نشان میدهد که این نقصان اکنون وجود دارد. حتی مراجعهکنندگان به مشاغلی را که چندان مهارت نیاز ندارند هم که بررسی کنید میبینید تحصیلکردههای دانشگاهها هم در این گروه هستند. اما واقعیتی وجود دارد که تحصیلکردههای دانشگاهها نمیتوانند جای این نیروهای کار را بگیرند اما وقتی مجبور میشوند که چنین مشاغلی را بپذیرند آن وقت بهرهوری آنها پایین خواهد بود. یعنی مثلاً کسی که فوق لیسانس دارد بخواهد راننده تاکسی شود مطمئناً بهرهوری پایینتری نسبت به کسی که مدرک تحصیلی دیپلم دارد، خواهد داشت. چرا که فرد فوق لیسانس جای خود را آنجا نمیداند. به هر ترتیب این مساله هماکنون هم وجود دارد، شما به نهادهای مختلف که مراجعه کنید میبینید مثلاً یک آبدارچی در حال تحصیل است و دارد فلان مدرک دانشگاهی را دریافت میکند و بعد از دریافت مدرک ممکن است آن کار قبلی را با همان کیفیت قبلی نیز انجام ندهد. بنابراین به
نظرم این مساله تا همین الان هم وجود داشته و در آینده تشدید نیز خواهد شد.
به هر حال این مشاغل ساده را نمیتوان نابود کرد. به نظر شما با این مشاغل ساده چه باید کرد؟
چند اتفاق باید بیفتد. یک مورد مساله فرهنگی است که نمیدانیم چه زمانی اتفاق میافتد و جامعه چه زمانی به این جمعبندی میرسد که لزوماً تحصیل کردن مطلوب نیست. اگر قرار است کسی فوق لیسانس بگیرد تا بعد راننده تاکسی شود، خب میتواند با سیکل هم راننده تاکسی شود. این موضوع فرهنگی است. به جز آن، یک بُعد سیاستگذاری و آموزشی هم است که آن نیز در جای خودش باید مدنظر قرار گیرد. واقعاً کسانی که میتوانند از تحصیلات خود بهره ببرند باید به دنبال تحصیلات بروند. اما مساله اصلیتر این است که ما بتوانیم بستری را مهیا کنیم که تحصیلکردگان بتوانند کارآفرینی کنند. یعنی تحصیلکرده ما، تحصیلکرده کارآفرین شود نه تحصیلکردهای که منتظر فرا رسیدن نوبتش برای اشتغال باشد. اینکه چطور میشود یک تحصیلکرده دانشگاهی را به کارآفرین تبدیل کرد را باید موضوع سیاستگذاری خود کنیم. یا حالا اگر بحث تامین مالی هست باید از طریق سیستم بانکی و روشهای دیگر این مساله را مدنظر قرار دهیم. واقعیت این است که سیستم بانکی ما چندان در خدمت کارآفرینان نیست. در واقع سیستم بانکی ما در خدمت بنگاههای موجود و بزرگ است و بنگاههای کوچک و کارآفرینان جوانتر ما حمایت
سیستم بانکی را ندارند. با این حال توجه کنید که فرد کارآفرین ما لزوماً یک فرد تحصیلکرده نیست اما تحصیل میتواند کمک کند که افراد کارآفرین شوند، ضمن اینکه کارآفرین کسی است که در کنار تحصیل، تجربه کاری هم داشته باشد. اکنون بحثهای کارورزی و بودن در محیطهای کار میتواند در ایدهپردازی به افراد یاری برساند. علاوه بر این، فضای کسبوکار و فضای کلان کشور ما خیلی اهمیت دارد. اقتصادی که دارای ثبات نسبی باشد و تورم و ارز آن چندان نوسان نداشته باشد میتواند بستری برای شکلگیری کارآفرینان باشد. از سوی دیگر باید توجه کرد که نگهداری بنگاههای کوچک خیلی سختتر از حفظ بنگاههای بزرگ است، چرا که تلاطمهای اقتصاد کلان بیشترین تاثیر را بر این بنگاههای کوچک میگذارد. بنابراین ضروری است که به این موارد توجه شود.
فکر میکنید واقعاً سیستم آموزشی کشور ما میتواند فرد را کارآفرین تربیت کند؟
ببینید نیروی کار تحصیلکرده اگر بتواند در فضای محیط کار به عنوان کارآموز قرار بگیرد با تجربههای کاری هم آشنا خواهد شد. در این دوره کارورزی، نیروهای کار به مانند یک فرد شاغل مشمول قانون کار نیستند و قرار است در یک دوره کوتاهمدت در آن بنگاه کار کنند. حال اگر کارفرمایان ما از این موضوع آگاه باشند شاید برای آنها جذابیت داشته باشد که از این نیروها به عنوان یک دوره معین بهره ببرند و آن فرد تحصیلکرده را باتجربه کنند. البته برخی بر گذراندن دورههای کارآموزی تاکید میکنند که آن هم مناسب است اما کفایت نمیکند. اما اکنون در اتحادیه اروپا سیاستی را به کار میگیرند که فرد در معرض بازنشستگی به یک جوان در کنار دست خود تجربههایش را منتقل میکند. هزینه این اقدام را هم دولت پرداخت میکند. در جمعبندی باید بگویم که شما باید دو مساله اصلی را در سیاستگذاری بازار کار در نظر بگیرید؛ یکی اینکه شما بدون داشتن دید منطقهای نمیتوانید سیاستگذاری کنید، دوم اینکه شما برای سیاستگذاری اشتغال نمیتوانید فقط سیاستگذاری کلان را در نظر بگیرید. بلکه حتماً باید سیاستگذاریهای خرد را هم مدنظر قرار دهید. سیاستگذاریهای ما باید متوجه چند
حوزه و به صورت هدفمند باشد. اول تحصیلکردهها باید در اولویت باشند. دوم زنان و سوم افرادی که در مناطق شهری زندگی میکنند باید در اولویت سیاستگذاریهای ما باشند. یعنی اگر میخواهیم منابعی را تخصیص بدهیم یا سیاستی را در پیش بگیریم باید برای این سه گروه اصلی باشد. جدای از این، مناطق خاص و بحرانی از نظر مشکلات بازار کار (مانند استانهای غربی کشور) را هم باید در سیاستگذاریها مدنظر قرار دهیم. بنابراین در این سیاستها نهتنها آن سه گروه باید هدفگذاری شود بلکه بهطور مشخص آن مناطق مورد اشاره هم باید مدنظر قرار بگیرند.
دیدگاه تان را بنویسید