تاریخ انتشار:
مهران بهنیا از تبعات رشد جمعیت غیرفعال میگوید
عامل برهمزننده نظم آینده بازار کار
مهران بهنیا، پژوهشگر اقتصادی میگوید: فرد غیرفعال کسی است که نه شاغل باشد و نه بیکار. یعنی اینکه حداقل یک ساعت کار نکرده باشد و در جستوجوی شغل نباشد یا آمادگی برای کار کردن نداشته باشد. وی سپس با بیان توضیحاتی درباره علل رشد جمعیت غیرفعال در سالهای اخیر درباره تبعات چنین رشدی عنوان میکند: ورود تدریجی بخشی از این جمعیت به بازار کار طی سالهای آتی میتواند سبب افزایش نرخ بیکاری شود. تبعات اجتماعی آن نیز شاید هماکنون ظهور کرده باشد. آمارهای دقیق و بهروز از حوزه مسائل اجتماعی نداریم. اما آمارهای موجود نشان میدهند نرخ ازدواج کاهش و نرخ طلاق افزایش یافته است که میتواند از شرایط اقتصادی خانوارها و افزایش بار تکفل(به دلیل عدم اشتغالزایی در یک بازه ۸،۹ ساله) اثر پذیرفته باشد.
منظور از جمعیت غیرفعال در کشور چیست و چه دامنهای از افراد را شامل میشود؟ فعال نبودن این قشر عظیم در اقتصاد ایران چه پیامهایی دارد و راهکارهای تحرکبخشی و انگیزهدادن به آنها برای مشارکت اقتصادی چیست؟ مهران بهنیا، پژوهشگر اقتصادی میگوید: فرد غیرفعال کسی است که نه شاغل باشد و نه بیکار. یعنی اینکه حداقل یک ساعت کار نکرده باشد و در جستوجوی شغل نباشد یا آمادگی برای کار کردن نداشته باشد. وی سپس با بیان توضیحاتی درباره علل رشد جمعیت غیرفعال در سالهای اخیر درباره تبعات چنین رشدی عنوان میکند: ورود تدریجی بخشی از این جمعیت به بازار کار طی سالهای آتی میتواند سبب افزایش نرخ بیکاری شود. تبعات اجتماعی آن نیز شاید هماکنون ظهور کرده باشد. آمارهای دقیق و بهروز از حوزه مسائل اجتماعی نداریم. اما آمارهای موجود نشان میدهند نرخ ازدواج کاهش و نرخ طلاق افزایش یافته است که میتواند از شرایط اقتصادی خانوارها و افزایش بار تکفل (به دلیل عدم اشتغالزایی در یک بازه 8، 9 ساله) اثر پذیرفته باشد.
پیش از شروع درباره آمارهای جمعیت غیرفعال میخواهم توضیحی درباره مصادیق این گروه از افراد بدهید. مرکز آمار ایران 11 دسته از افراد را غیرفعال محسوب کرده است. کسانی که مسوولیتهای شخصی یا خانوادگی دارند، بینیازان از انجام کار، تحصیلکنندگان، بیماران، آنها که در انتظار شروع کار جدید خود هستند، آنها که منتظر بازگشت به شغل قبلیاند، آنها که در انتظار پاسخ کارفرما یا در انتظار اعلام نتایج آزمون استخدامی هستند، آنها که منتظرند تا تلاشهایشان برای رسیدن به کار به ثمر برسد، آنها که از پیدا کردن کار ناامید شدهاند، منتظران رسیدن فصل کار و آنها که از روشهای جستوجوی کار مطلع نیستند. آیا از نگاه شما برخی از این مصادیق با همدیگر همپوشانی ندارند؟ از نظر بیکاری چطور، آیا نمیتوان برخی از این مصادیق مانند منتظران فصل کار را همان بیکاران فصلی دانست؟ اصلاً چقدر از این تعاریف طبق استانداردهای بینالمللی است؟
این مواردی که اشاره کردید معیار تشخیص افراد به عنوان افراد غیرفعال یا افراد فعال (شاغل یا بیکار) نیست. چراکه تعریف آماری افراد در هر یک از سه گروه غیرفعال، شاغل و بیکار تعریف مشخصی است و این سه گروه، همه افراد در سن کار کشور (افراد بالای 10 سال) را به صورت کاملی افراز میکند؛ بدین معنی که هر یک از افراد دارای 10 سال سن و بیشتر جامعه متعلق به یکی از این سه گروه هستند و هیچ فردی متعلق به بیش از یک گروه نیست. در حالی که مواردی که ذکر کردید اینگونه نیست. به عنوان مثال یک فرد در حال تحصیل هم میتواند بیکار باشد، هم شاغل و هم غیرفعال. لذا اینکه فردی تحصیل میکند یا خیر، معیاری بر تشخیص فعال بودن یا نبودن آن نیست. به همین ترتیب بیماران یا کسانی که مسوولیتهای شخصی یا خانوادگی دارند ممکن است در هر سه گروه قرار داشته باشند.
تناسبی بین سمت تقاضای نیروی کار و انباشت افراد تحصیلکرده در سمت عرضه نیروی کار وجود ندارد. این شرایط برای زنان با شدت بیشتری بروز پیدا میکند. زیرا تولید مبتنی بر سرمایه و منابع طبیعی، عمدتاً در رشته فعالیتهایی صورت میگیرد که تناسب کمتری با اشتغال زنان دارد.
طبق تعاریف مرکز آمار ایران (که عمدتاً منطبق بر تعاریف بینالمللی است)، شاغل به کسی گفته میشود که در سومین هفته ماه میانی هر فصل حداقل یک ساعت کار کرده باشد یا بهطور موقت کار خود را ترک کرده باشد. دو نکته در این تعریف وجود دارد که هرچند از پاسخ سوال دور میشویم ولی لازم میدانم توضیح دهم؛ اول اینکه منظور از کار چیست و دوم اینکه چرا حداقل یک ساعت مبنای کار کردن قرار گرفته است. در خصوص اینکه چه فعالیتی کار محسوب میشود و چه فعالیتی کار محسوب نمیشود، معیار فعالیتی است که منجر به تولید (کالا یا خدمت) میشود و مبنا رفاه افراد نیست. لذا صرفاً اینکه فرد دارای درآمد باشد کار محسوب نمیشود، بلکه این افراد در پرسشنامه به عنوان افراد دارای درآمدِ بدون کار طبقهبندی میشوند و بالعکس اینکه فردی درآمد نداشته باشد، غیرشاغل محسوب نمیشود. به عنوان مثال فعالیت افراد بدون مزد در کسبوکار یکی از اعضای خانوار خود یا محصلانی که در هفته مرجع مطابق تعریف بالا کار کردهاند شاغل محسوب میشوند و در مقابل فعالیتهای بدون مزد در خانه برای سایر اعضای خانوار مانند پختوپز، خانهداری یا سرمایهگذاری در فعالیتهای اقتصادی بدون مشارکت
در مدیریت یا عملیات کار محسوب نمیشود. مصادیق فوق نشان میدهد جمعیت شاغل بهطور عمده نشاندهنده تقاضا برای تولید اقتصادی است و به تنهایی نشانگر درآمد داشتن یا رفاه نیست. نکته دوم در تعریف شاغل، به عبارت «حداقل یک ساعت» برمیگردد. تا سال 1383 و در طرح «آمارگیری از ویژگیهای اشتغال و بیکاری خانوار» شاغل به کسی اطلاق میشد که در هفته ماقبل آمارگیری حداقل دو روز (معادل 16 ساعت) کار کرده باشد. اما در طرح آمارگیری از نیروی کار که از سال 1384 به بعد اجرا شد، تعریف کار اصلاح و مبنای «حداقل یک ساعت» در هفته مرجع مبنای شاغل بودن قرار داده شد. اصلاح تعریف سبب ایجاد این ابهام شد که ممکن است برای افزایش تعداد شاغلان تعریف تغییر کرده باشد. در حالی که این استاندارد از سال 1982 توسط سازمان جهانی کار (ILO) تعیین و اعلام شده است و با شروع طرح جدید آمارگیری از نیروی کار از سال 1384 این تعریف مبنای شاغل بودن قرار گرفته است.
با توجه به دادههای طرح آمارگیری از نیروی کار، میتوان تفاوت تعریف قبلی که توسط مرکز آمار ایران استفاده میشد و مبنای آن حداقل دو روز کار کردن (16 ساعت) در هفته مرجع بود را با تعریف جدید، از نظر اثرگذاری بر تعداد شاغلان، مقایسه کرد. بدین معنی که محاسبه شود اگر هماکنون نیز معیار حداقل 16 ساعت کار کردن مبنا قرار گیرد، تعداد شاغلان چند نفر یا چند درصد تغییر میکند. محاسبات نشان میدهد طی سالهای اخیر حدود دو درصد از شاغلان کشور بین یک تا 15 ساعت در هفته کار کردهاند. لذا اگر معیار حداقل 16 ساعت کار کردن در هفته مبنا قرار داده شود، حدود دو درصد از تعداد شاغلان کشور کاسته میشود و نرخ بیکاری حدود 5 /0 درصد افزایش مییابد. اما این تعریف بر روند تغییرات تعداد شاغلان و بیکاران بیاثر است.
حال به کسی بیکار گفته میشود که اولاً شغلی نداشته باشد (حتی یک ساعت هم کار نکرده باشد)، ثانیاً در جستوجوی کار باشد و ثالثاً آمادگی برای کار کردن داشته باشد. حال هر یک از این سه شرط در پرسشنامه نقض شود فرد بیکار نخواهد بود، اگر شرط اول نقض شود فرد شاغل است و اگر هر یک از شروط دوم و سوم نقض شود فرد غیرفعال است. از اینجا میتوانیم متوجه شویم تعریف فرد غیرفعال چیست. فرد غیرفعال کسی است که نه شاغل باشد و نه بیکار. یعنی اینکه حداقل یک ساعت کار نکرده باشد «و» در جستوجوی شغل نباشد «یا» آمادگی برای کار کردن نداشته باشد. اینها تعاریف روشن و دقیقی است و دیگر نمیتوان گفت با هم همپوشانی دارند. حال میبینیم که اگر کسی محصل باشد ممکن است حداقل یک ساعت کار کرده باشد پس شاغل است، ممکن است کار نکرده باشد و در جستوجوی شغل باشد و آماده برای کار کردن باشد پس بیکار است یا در جستوجوی شغل هم نباشد که غیرفعال است. به همین ترتیب برخی از مصادیق دیگر که ذکر کردید اینگونه هستند.
11 دستهای که شما ذکر کردید در واقع مصادیق افراد غیرفعال نیستند، بلکه 11 دلیلی هستند که ممکن است فرد به علت یکی از این دلایل (یا به دلایل دیگری که به عنوان گزینه دوازدهم از افراد پرسیده میشود) در جستوجوی شغل نباشد. میخواهم از این فرصت استفاده کنم و به نکته عجیبی اشاره کنم. پرسشنامه طرح آمارگیری از نیروی کار در ایران بسیار شبیه به پرسشنامه Household Labour Force Survey ترکیه است که دقیقاً همین مواردی که گفتید در سوال 83 آن با همین عنوان سوال ذکر شده است و چون طرح آنها از سال 1988 آغاز شده احتمالاً ما در طراحی پرسشنامه خود از آنها الهام گرفتهایم. اما نکته عجیب آن است که چرا حداقل به صورت کاملتری از پرسشنامه آنها بهره نبردهایم. فارغ از تعداد بیشتر سوالات آنها که میتواند زوایای بیشتری از وضعیت بازار کار آنها را نشان دهد، یکی از مهمترین بخشهای پرسشنامه آنها یعنی بخشی که از درآمد افراد سوال میشود حذف شده و این باعث شده مجموعه دادههای بازار کار ما دارای نقصی بزرگ باشد که مانعی برای پاسخ به بسیاری از سوالات پژوهشی در خصوص بازار کار ایران است!
طبق آخرین گزارش سالانه مرکز آمار ایران مربوط به سال گذشته، در سال 94 بیش از 39 میلیون و 991 هزار نفر ایرانی در سن 10 سال به بالا غیرفعال بودهاند. هرچند این رقم در مقایسه با سال 93 به میزان 200 هزار نفر کاهش یافته اما نسبت به سال آغازین فعالیت دولت یازدهم بیش از 400 هزار نفر افزایش یافته است. البته در سال 92، درصد جمعیت غیرفعال از جمعیت در سن کار 4 /62 درصد بود که دولت یازدهم توانسته تا پایان سال گذشته این رقم را 6 /0 درصد بهبود دهد. علت رشد جمعیت غیرفعال و در عین حال بهبود درصد جمعیت غیرفعال از جمعیت در سن کار چیست؟
برای پاسخ به این سال خوب است مروری بر تغییرات جمعیت فعال و غیرفعال طی دو دهه گذشته داشته باشیم. طی سالهای 1376 تا 1384 بیش از 3 /6 میلیون نفر به جمعیت فعال اضافه شده است و جمعیت فعال از 17 میلیون نفر به 3 /23 میلیون نفر میرسد. در همین دوره جمعیت غیرفعال از 1 /32 میلیون نفر به 5 /33 میلیون نفر میرسد یعنی در حدود 4 /1 میلیون نفر به جمعیت غیرفعال اضافه میشود. در این دوره خالص اشتغالزایی نیز 726 هزار نفر در هر سال است. در مقابل طی سالهای 1384 تا 1393 تنها 500 هزار نفر به جمعیت فعال اضافه میشود در حالی که بیش از 6 /6 میلیون نفر به جمعیت غیرفعال اضافه میشود. روند این دو دوره کاملاً در خلاف جهت هم است و در یک دوره با افزایش جمعیت فعال به مقادیری بسیار بیشتر از جمعیت غیرفعال، نرخ مشارکت افزایش مییابد. زیرا سمت تقاضای بازار کار در این دوره به تحرک درآمده است و ایجاد شغلهای جدید در هر سال سبب میشود افراد بیشتری نیز متمایل به ورود به بازار کار باشند. اما در مقابل طی سالهای نیمه دوم دهه 80 تا سال 1393 به دلیل مسائل مختلفی مانند بیماری هلندی و تضعیف بخشهای قابل تجارت و به خصوص از بین رفتن تعداد بسیار
زیادی بنگاه خرد و کوچک و همچنین جایگزینی بین کار و سرمایه، سمت تقاضای نیروی کار با تنگنا مواجه است. محاسبات ما نشان میدهد اگر در این دوره یک فرد دارای تحصیلات عالی و غیرفعال اقدام به جستوجوی کار کند به احتمال حدود 50 درصد بیکار میماند و اگر این محاسبات را برای زنان شهری 20 تا 24 سال انجام دهیم این احتمال به بیش از 70 درصد میرسد. حال اگر در کنار موضوع بیکار شدن، موضوع اشتغال ناقص را هم قرار دهیم، خواهیم دید افراد دارای تحصیلات عالی پس از ورود به بازار کار با احتمال نزدیک به 70 درصد یا بیکار میشوند یا شاغل در مشاغل پارهوقتی میشوند که مطلوب آنها نیست. لذا در این دوره ورود به بازار کار برای گروههای سنی جوان و تحصیلکرده با احتمال بالای عدم موفقیت در یافتن شغل مناسب همراه است. در نتیجه افراد تمایل کمتری به ورود به بازار کار و جستوجوی کار از خود نشان میدهند. از سوی دیگر کسانی که به بازار کار ورود کردهاند و برای دورهای طولانی بیکار ماندهاند دیگر دست از جستوجو برای کار برمیدارند و غیرفعال میشوند. بنابراین مجموعه این تحولات سبب شد جمعیت فعال تقریباً ثابت بماند و در مقابل 6 /6 میلیون نفر به جمعیت
غیرفعال اضافه شوند و نرخ مشارکت در روندی کاهشی قرار بگیرد. خالص اشتغالزایی در این دوره نیز ناچیز بوده است.
اما در مقابل طی سال 1394 و بهطور دقیقتر از اواسط سال 1393 مجدداً اوضاع بازار کار تغییر میکند و با تحرک سمت تقاضای بازار کار و با پیشرانی بنگاههای کوچک در بخش خدمات (و اندکی بخش صنعت) ورود به بازار کار افزایش مییابد و جالب اینکه خالص اشتغالزایی در دو سال منتهی به تابستان 1395 تقریباً مشابه سالهای 1376 تا 1384 یعنی ارقامی بالای 700 هزار نفر میشود. همچنین مشابه آن دوره به دلیل افزایش قابل توجه جمعیت فعال، سرعت افزایش جمعیت غیرفعال کند میشود. بنابراین میبینیم که با وجود افزایش اندک جمعیت غیرفعال، سهم آن از جمعیت در سن کار کم میشود زیرا جمعیت فعال با سرعت زیادی در حال افزایش است. اما این دوره یک تفاوت اساسی با سالهای 1376 تا 1384 دارد؛ اول اینکه در این دوره هم محدودیتهای رشد اقتصادی بیشتر از آن دوره است و محتمل است در صورت عدم اتخاذ اصلاحاتی در بخشهای کلیدی آن، اقتصاد ایران نتواند برای یک بازه چندساله به رکورد ایجاد بیش از 700 هزار شغل در هر سال برسد. دوم اینکه به علت عدم ورود بخشهایی از جمعیت در سن کار به بازار کار در فاصله سالهای 1384 تا 1393، ورود به جمعیت فعال در دوره اخیر بیش از سالهای
1376 تا 1384 است و لذا به موازات افزایش جمعیت شاغل، افزایش تعداد بیکاران و افزایش نرخ بیکاری را مشاهده خواهیم کرد.
اضافه شدن بیش از 6 /6 میلیون نفر به جمعیت غیرفعال طی سالهای 84 تا 94 طبیعی به نظر میرسد؟ اضافه شدن چنین جمعیتی به اقتصاد ما چه تبعاتی به همراه داشته است و آیا در سالهای آینده هم باید منتظر ظهور تبعات آن باشیم؟
تبعات اقتصادی آن ورود تدریجی بخشی از این جمعیت به بازار کار طی سالهای آتی است که میتواند سبب افزایش نرخ بیکاری شود. تبعات اجتماعی آن نیز شاید هماکنون ظهور کرده باشد. آمارهای دقیق و بهروز از حوزه مسائل اجتماعی نداریم. اما آمارهای موجود نشان میدهند نرخ ازدواج کاهش و نرخ طلاق افزایش یافته است که میتواند از شرایط اقتصادی خانوارها و افزایش بار تکفل (به دلیل عدم اشتغالزایی در یک بازه 8، 9 ساله) اثر پذیرفته باشد. محتمل است مسائل اجتماعی دیگری هم باشد که طی سالهای اخیر تشدید شدهاند.
آمارهای مرکز آمار نشان میدهد 70 درصد جمعیت غیرفعال کشور زن هستند. این وضعیت را چقدر طبیعی میدانید و برای کاهش این رقم چه میتوان کرد؟
کاملاً غیرطبیعی است. نرخ مشارکت زنان ایران یکی از پایینترین نرخهای مشارکت در بین کشورهاست و تنها کمتر از 10 کشور مانند افغانستان و عراق قرار دارند که نرخ مشارکت زنان در آنها کمتر از ایران است. نرخ مشارکت زنان حتی در عربستان نیز بیش از ایران است. در حالی که متوسط سالهای تحصیل زنان ایرانی به مراتب بالاتر از کشورهایی با نرخهای مشارکت مشابه است. لذا این سوال مطرح است که چرا نرخ مشارکت زنان در اقتصاد ایران نهتنها افزایش نیافته، بلکه به موازات افزایش سطح تحصیلات زنان، نرخ مشارکت طی یک دهه اخیر کاهش نیز یافته است. البته همانطور که توضیح داده شد احتمال بیکار ماندن یا شاغل شدن در مشاغل بیکیفیت برای زنان جوان و تحصیلکرده مقادیر بسیار بالایی است (حدود 80 درصد). بدین معنی که شغلهای موجود تناسبی با زنان تحصیلکرده ندارد. حال هرچه سطح تحصیلات بالاتر میرود این عدم تطابق ویژگیهای سمت عرضه نیروی کار با سمت تقاضا افزایش مییابد و احتمال یافتن شغل مناسب کمتر و کمتر میشود. لذا با بررسی دینامیک تغییر وضعیت افراد و احتمالهای این تغییرات تا حدودی میتوان به این سوال پاسخ داد.
برای پاسخ به این سوال که چه میتوان کرد باید به ساختارهای رشد اقتصادی در ایران طی چند دهه گذشته توجه کنیم. رشد اقتصادی در ایران در چند دهه گذشته عمدتاً مبتنی بر انباشت سرمایه بوده است و بهرهوری سهمی در ایجاد رشد اقتصادی نداشته است. لذا آنچه در اقتصاد ایران تولید میشده و میشود از رقابتپذیری پایینی برخوردار است و اساساً برای ورود به بازارهای جهانی ساخته نشده است. لذا نقش تکنولوژی و تخصص در فرآیند تولید کمرنگ است و برای عرضه و تجارت محصولات نیز خدمات بازاریابی و بازرگانی از اهمیت زیادی برخوردار نیست. زیرا یا کالاهایی برای عرضه به بازارهای جهانی نداریم و صرفاً برای بازار محدود داخلی و با انواع و اقسام حمایتها تولید میشود یا اگر کالاهایی برای عرضه در بازار جهانی داریم این کالاها resource base هستند و جزو مزیتهای کشور بوده و نیازی به بازاریابی و خدمات بازرگانی ندارند. لذا از ابتدای زنجیره تولید تا انتهای آن که کالا به دست مصرفکننده میرسد نقش تحصیلات و تخصص کمرنگ است. بنابراین تناسبی بین سمت تقاضای نیروی کار و انباشت افراد تحصیلکرده در سمت عرضه نیروی کار وجود ندارد. حال این شرایط برای زنان با شدت بیشتری
بروز پیدا میکند. زیرا همین تولید مبتنی بر سرمایه و منابع طبیعی، عمدتاً در رشته فعالیتهایی صورت میگیرد که تناسب کمتری با اشتغال زنان دارد.
دیدگاه تان را بنویسید