تاریخ انتشار:
تبعات بیپایان یک اعمال سلیقه
مجوزهای بیاعتبار
لغو یک کنسرت موسیقی، تنها لغو یک برنامه هنری نیست؛ اتفاقی است که میتواند تاثیرات بسیار گستردهای داشته باشد که گاه آنچنان مخرب هستند که شاید اگر کسانی که روی بیاطلاعی یا لجبازیهای شخصی برنامه را لغو میکنند به آن آگاهی داشته باشند، با تامل بیشتری در این خصوص عمل میکردند.
لغو یک کنسرت موسیقی، تنها لغو یک برنامه هنری نیست؛ اتفاقی است که میتواند تاثیرات بسیار گستردهای داشته باشد که گاه آنچنان مخرب هستند که شاید اگر کسانی که روی بیاطلاعی یا لجبازیهای شخصی برنامه را لغو میکنند به آن آگاهی داشته باشند، با تامل بیشتری در این خصوص عمل میکردند. وقتی یک برنامه -با دلایل منطقی و معمولاً غیرمنطقی- درست چند ساعت یا دستکم یک ساعت مانده به زمان برگزاری لغو میشود، اولین ضربه را «مخاطبانی» میبینند که گاه با وجود مشکلات اقتصادیای که با آن روبهرو هستند، بلیتهای برنامه را خریداری کردهاند تا سهمی در جهت ارتقای فرهنگی جامعهشان داشته باشند. برخلاف آنچه تصور میشود، حالا مخاطبان کنسرتها و برنامههای موسیقایی در ایران، نه قشر مرفه که قشر متوسط و علاقهمندان به هنر هستند که اتفاقاً همواره مهمترین حامیان هنر به حساب میآیند. آنان وقتی به شکل مکرر با لغو کنسرت مواجه میشوند و بعد با تاخیری طولانیمدت، هزینه بلیت را از شرکتها دریافت میکنند و اصلاً گاهی این اتفاق هم نمیافتد، دیگر تمایلی برای ورود به این عرصه ندارند و این بدترین اتفاقی است که میتواند برای هنر موسیقی ایران رخ دهد.
همانطور که زمانی سانسور متعدد و غیرمنطقی کتابها، سبب شد بخش عظیمی از جامعه از خواندن کتابهای مجوزدار مایوس شده و نیاز به مطالعه خود را از طرق دیگر جبران کنند که نتیجه آن آمار وحشتناکی است که هماکنون در زمینه مطالعه با آن مواجه هستیم. در شرایطی که «دولت» هیچ حمایتی از فعالیتهای موسیقایی نمیکند و تنها «مردم» هستند که با اعتماد به هنرمندان موسیقی زمینه حیات آنان را
فراهم میکنند.
از آن طرف تمایل سرمایهداران برای ورود به این بخش هر روز کمتر و کمتر میشود. هیچ عقل سلیمی حاضر نیست سرمایه خود را روی چیزی بگذارد که نهتنها بازده مالی خوبی ندارد؛ بلکه ممکن است در یک لحظه و بر اساس تشخیص کسان دیگری در یک لحظه با ورشکستگی مالی روبهرو شود. در این سالها، چند کنسرتگذار موفق وجود دارند که به هر طریق ممکن، گلیم خودشان را از آب بیرون میکشند؛ اما از آن طرف تعداد زیادی کنسرتگذار کوچک به خصوص در شهرستانها با ضرر و زیانهای هنگفتی که با آن روبهرو شدهاند، به شکل عملی دیگر امکان فعالیت ندارند. حیات اقتصادی زمانی امکانپذیر است که بخش خصوصی تمایل بیشتری به این عرصه داشته باشد و در این میان کنسرتگذاران کوچک بیش از گذشته وارد میدان شوند. از آن طرف تکرار چنین اتفاقاتی هنرمند را از ادامه فعالیتهایش دلسرد خواهد کرد. هیچ هنرمندی، اثرش را برای خودش نمینویسد. نمینویسد تا آن را در کمدش بگذارد به این امید که روزگاری کسی آن را اجرا کند. هنرمند میخواهد در مواجهه مستقیم با مخاطب قرار گیرد و برگزاری کنسرت تنها امکانی است که این فرصت را در اختیار او میگذارد. حال فرض کنید یک گروه با تعداد زیادی نوازنده
و عوامل پشتصحنه، مدتها مشغول تمرین بودهاند و در آخرین لحظه با این مساله مواجه شدهاند؛ آیا دیگر امکانی برای خلق باقی میماند؟ آن هم در شرایطی که آسودگی خیال مهمترین عاملی است که یک هنرمند میتواند به وسیله آن دست به خلق اثر هنری بزند. حتی تصور این مساله هم سخت است، فرض کنید که شما ماهها تمام نیروی مادی و معنویتان را جمع کردهاید و یک خانه ساختهاید به این امید که روزهای خوشی را در آن بگذرانید و سپس کسی بیهیچ منطقی خانه قانونی شما را ویران کند؛ چقدر به زمان نیاز دارید تا این بحران را پشت سر بگذارید؟ اصلاً اگر بتوانید پشت سر بگذارید.
در این میان از همه چیز تاسفبارتر این است که برنامهها تمام مجوزهای قانونی را دارند و این دیگر در نوع خودش حکایت جالبی دارد و بار دیگر یادآوری میکند ما در سرزمینی زندگی میکنیم که یک بام دارد و گاهی هزار هوا.
دیدگاه تان را بنویسید