تاریخ انتشار:
بیست و یکمین حراج «صد اثر، صد هنرمند» رکوردی تازه زد
کارگری که خیلیها را میلیونر کرد
لابد دیگر کسی خیلی هم هیجانزده نمیشود. کمکم فروش خیرهکننده آثار هنری تبدیل به یک اتفاق معمول شده است. رکورد ۴۴۵ میلیون تومان در یک روز - درستتر است بگوییم، چند ساعت - در نگارخانهای که اگرچه یکی از قدیمیترین نگارخانههاست و در عین حال حرفهایترینشان؛ اما گالری جمع و جوری است، هم بیش از آنکه کسی را متعجب کند، خوشحال میکند.
لابد دیگر کسی خیلی هم هیجانزده نمیشود. کمکم فروش خیرهکننده آثار هنری تبدیل به یک اتفاق معمول شده است. رکورد 445 میلیون تومان در یک روز -درستتر است بگوییم، چند ساعت- در نگارخانهای که اگرچه یکی از قدیمیترین نگارخانههاست و در عین حال حرفهایترینشان؛ اما گالری جمع و جوری است، هم بیش از آنکه کسی را متعجب کند، خوشحال میکند. متعجب نمیکند، چون گالری گلستان، فرق میکند با این گالریهایی که در این سالها افتتاح شدند و گاه جبروتشان کم از گالریهای تازه افتتاحشده دوبی ندارد، بیآنکه تاثیرگذاری چندانی داشته باشد. حالا «لیلی گلستان» در نیمه مردادماه 93، بیست و یکمین دوره حراج «صد اثر، صد هنرمند» را برگزار کرده است، آن هم در مملکتی که به قول آیدین آغداشلو مهمترین مشکل فعالیتهای فرهنگیاش، عدم استمرار است. در چنین شرایطی است که «بیستویکمین»، اهمیت بسیاری پیدا میکند. این هم تمام ماجرا نیست. فرض کنید یک سال پیش از دو دهه قبل، یک گالریدار به فکرش خطور کرده است که حراجی هنری برگزار کند. شما سالهای دهه 70 را تصور کنید؛ آن دوران، همان دورانی است که تفکر «تاجر ورشکسته شاعر میشه» حاکم بود. همان زمانی که
خیلیها فکر میکردند که اصلاً لازمه کار هنری و تشخصاش توجه نکردن به مادیات است. آن سالها همچنان دورانی بود که آرتیستها آثارشان را به دیگران هدیه میکردند و هنوز بسیاری -حتی خود هنرمندان- گمان میکردند باید زندگیای چون ونگوگ، گوگن، مندریان و رودچنکو را از سر بگذرانند و در فقر و تنگدستی شدید از دنیا بروند تا هنرمندیشان به اثبات برسد و تاریخ هنر از آنان به نیکی یاد کند. هنوز مانده بود که حراجی کریستی برگزار شود و «پرسپولیس» رکورد عجیب و غریب دو میلیون و 850 هزاردلاری را بزند که همچنان نیز توسط هیچ هنرمند داخلی و خاورمیانهای شکسته نشده است و هنرمندان را امیدوار به درآمدهای چند صدمیلیونی کرده است؛ با این حال خانم مترجم به فکرش میرسد که یک حراج برگزار کند؛ حراجی از آثار هنری هنرمندان، آن هم در تابستان، همان زمانی که معمولاً گالریها تعطیل هستند و فعالیتی انجام نمیدهند. امسال هم در بحبوحه ترافیک نفسگیر جاده شمال به تهران، حراج برگزار شد و فروشی خیرهکننده داشت؛ آن هم در شرایطی که همچنان تاثیر تحریمها بر اقتصاد ایران مشهود است و از جمله آن میتوان به رشد منفی اقتصادی، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید به خصوص
در میان گروههای حقوقبگیر و کارمند اشاره کرد. خانم گلستان میگوید یکی از مهمترین خریداران آثار ارائهشده در «صد اثر، صد هنرمند» همین کارمندان و حقوقبگیران هستند. البته تورم، کاهش سرمایهگذاریها و کاهش حضور بخش خصوصی در فعالیتهای اقتصادی بخش هنر همچنان مشهود است.
زمانه حراجها
همین یکی دو ماه قبل حراج تهران برگزار شد. حراجی که در یک شب توانست رکورد 13 میلیاردتومانی را به وجود بیاورد و علاوه بر آن رکورد بسیاری از هنرمندان از جمله سهراب سپهری، رضا درخشانی و دیگران را افزایش دهد، آن هم در شرایطی که فروش آثار هنرمندان در حراجیهای خاورمیانه به دلار است و با توجه به کاهش ارزش ریال در برابر دلار در این سالها، این مساله در میزان فروششان موثر است. حالا هم حراج «صد اثر، صد هنرمند» اتفاق دیگری است که در زمینه هنرهای تجسمی رخ داده است. حالا میشود نگاهی دیگر به این مساله داشت؛ آمار نشان میدهد تنها چهار درصد از سبد خرید خانوادهها صرف آموزش و تفریح و فرهنگ میشود. از این چهار درصد نیز بخش مهمی صرف آموزش میشود و تنها یک تا دو درصد سهم فرهنگ و هنر است. این در حالی است که رقمی که در حراجیها به دست میآید، بسیار فراتر از این میزان است و همین نشاندهنده توجهی است که سرمایهداران و حتی مردم عادی به هنرهای تجسمی دارند. شاید باید این مساله را ناشی از اعتمادی دانست که مردم به هنرهای تجسمی دارند و آن اعتماد را در بخشهای دیگر از جمله سینما که معمولاً با کمکهای چندمیلیاردی دولت اداره میشود؛ ندارند. کافی است نگاهی داشته باشید به هزینههایی که برای تولید فیلمها میشود و از آن طرف فروشی که این آثار دارند. «فعالیت اقتصادی در بخش هنرهای تجسمی، امنترین سرمایهگذاری در جهان است.» این را هم مردم فهمیدهاند و هم سرمایهداران.
همه آنچه در بیست و یکمین حراج گذشت...
فقط نامش صد اثر است؛ اما همیشه تعداد آثاری که در این حراج شرکت میکنند، بیشتر از این تعداد است. این بار هم 188 اثر حضور داشت. البته گالری خیلی بزرگ نیست و برای همین آثار هم چندان بزرگ نیستند. اما لیلی گلستان از بیست و یک سال قبل، از همان زمانی که این ایده را اجرایی کرد، یک هدف مشخص داشت. میخواست اقشار مختلف جامعه را به خرید آثار هنری ترغیب کند. او همچنان هم این ایده را دارد، هر وقت که جایی میخواهد از اقتصاد هنر حرف بزند، تاکید میکند تا عموم مردم وارد بحث خرید آثار هنری نشوند و به این مساله به عنوان یک سرمایهگذاری نگاه نکنند، اقتصاد هنر نمیتواند به نتیجهای موثر برسد. سالها بعد هم که با کمک شش گالری دیگر، «هفت نگاه» را راهاندازی کردند، همین ایده را دنبال کردند؛ شعارشان را هم گذاشتند: «هر خانه، یک اثر هنری».
امسال اما نامهای بزرگان در کنار جوانان آمده است. این هم از همان ایدههای خاص گلستان است. جمعهها که روز افتتاح نمایشگاههاست، اگر گذرتان به خیابان دروس بیفتد، معمولاً در این گالری نامهای جوانی مشاهده میکنید که خانم گلستان با آب و تاب، کارهایشان را برای مشتریهایش توضیح میدهد و برای خبرهایی که میخواهد به روزنامهنگاران برسد هم از آنان تعریف میکند. در این حراجی هم وضعیت به همین منوال است. سهراب سپهری، محمد احصایی، پرویز کلانتری، هوشنگ پزشکنیا، بهجت صدر، فریده لاشایی، محمدعلی ترقیجاه، محمدابراهیم جعفری، بهرام دبیری، علی گلستانه، حسین محجوبی، یعقوب عمامهپیچ، مهدی حسینی، پروانه اعتمادی، سیمین اکرامی، ثمیلا امیرابراهیمی و تعدادی دیگر از پیشکسوتان در این نمایشگاه حضور دارند و در کنار آن هم، کارهایی از جوانان که گلستان خودش میگوید «کارهای جوانان امسال بسیار زیبا هستند». البته جز این هم از او انتظاری نیست. خانم گلستان با روحیهای که در خانوادهشان موروثی است؛ بیتعارف و صریح با آثاری روبهرو میشود که برای نمایش در گالری به سراغش میروند. کاری که به نظرش خوب نیاید را رد میکند. به همین راحتی. این هم تمام راه نیست. هنرمندانی که میخواهند آثارشان در این حراج یا این گالری به نمایش درآید، باید از نظر قیمت هم با او هماهنگ باشند. از قیمتهای عجیب و غریب و افسانهای خبری نیست. قرار نیست اثری دهها و گاه صدها میلیون تومان به فروش برسد و بعد از آن برای همیشه با همان قیمت روی دست صاحبش بماند. برای همین است، زمانی که قیمت آثار را پایین تابلوها مشاهده میکنید، اول باورتان نخواهد شد و بعد از آن هم همچنان برایتان به صورت یک معما باقی خواهد ماند. چطور است اثری از هنرمندی که صدها میلیون تومان قیمت خورده، حالا با این قیمت عرضه شده است؟ گلستان میگوید مردم عادی، مردمی از قشر متوسط، هر کسی که اندک سرمایهای داشته باشد و پساندازی، میتواند از این حراج خرید کند. این درست همان هدفی است که خانم گلستان به دنبال آن است. اینکه اثری که مردمی از قشر متوسط خریداری میکنند، به شکل یک سرمایه قابل اتکا برایشان درآید. میتوان از «صد اثر، صد هنرمند» اثری را خریداری کرد و در حراجهای دیگر فروخت یا اصلاً صبر و تحمل بیشتری داشت تا در آینده ارزش افزوده بیشتری پیدا کند. خب، این هم دلیل دیگری برای اشتیاق خریداران از این حراجی و رکوردزنی امسالش: «چیزی نزدیک به نیم میلیارد تومان طی چند ساعت» و رقمی که تا پایان حراجی بدون شک افزایش هم پیدا خواهد کرد. البته حالا که این گزارش نوشته میشود، روزهای ابتدایی گزارش است و تا پایان حراج مانده و خود خانم گلستان هم علاقهای به پیشبینی کردن درباره حراجی ندارد؛ چون میگوید همیشه پیشبینیهایش در مورد میزان فروش آثار هنری اشتباه از آب درآمده است. اتفاقی که امسال در افتتاحیه حراج «صد اثر، صد هنرمند» رخ داد و میزان فروش آن، نزدیک به کل فروش دوره گذشته این حراج بود. در سال 1392، گالری گلستان توانست به فروش 635 میلیونتومانی با فروش 14 مجسمه و 98 نقاشی برسد. این در حالی است که فروش سال 1391 چیزی حدود 200 میلیون تومان بود و حالا باید این میزان رشد را ستود و منتظر اتفاقات بعدی شد.
باز هم بخش خصوصی
برگزاری حراجی اخیر در عرصه هنرهای تجسمی بار دیگر نشان داد که این بخش خصوصی است که میتواند در شکوفایی اقتصاد هنر موثر باشد. این اتفاق البته در سالهای اخیر رخ داده است؛ شاید کمی دیر. درست است که همین حراج اخیر در گالری گلستان، عمری دودههای دارد، اما اگر خرید و فروش آثار هنری در ایران را با اروپا مقایسه کنیم که از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده است؛ متوجه میشویم که هنوز راه زیادی باقی مانده است تا به ثبات در زمینه اقتصاد هنر برسیم. درست است که مسوولان دولت یازدهم دغدغه بسیاری برای رونقبخشی به اقتصاد هنر دارند و وزیر ارشاد -علی جنتی- و همچنین معاون هنریاش -علی مرادخانی- هم به این مساله صحه گذاشتهاند و برای مثال مرادخانی بارها به این مساله اشاره کرده است که باید برنامههای معاونت تحت پوشش بر اساس دو محور «اقتصاد هنر و دیپلماسی فرهنگی» باشد تا شکوفایی در هنر اتفاق بیفتد؛ اما هنوز راهی طولانی مانده تا تحقق این آرزوها. نکته جالب در این میان، این است که خود مرادخانی نیز به این مساله صحه میگذارد که یکی از مشکلات هنر در کشور مساله مالیات و تسهیلات اقتصادی است و وعده میدهد که این مشکلات به تدریج مرتفع شوند: «در حوزه فرهنگ و هنر نباید مانند کارهای تجاری ممیزی اقتصادی وجود داشته باشد به این منظور دولت باید شرایط مالیاتگیری از فعالان حوزه فرهنگ و هنر را آسانتر کند.» در این میان حسین نوشآبادی -معاون امور مجلس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی- هم به این مساله اشاره دارد که احتمال جابهجا شدن برخی ارقام بودجه در تبصرهها و ردیفها از سوی کمیسیون تلفیق و نمایندگان مجلس وجود دارد. اتفاقی که تا حدی در سال جاری محقق شده است. امسال اعتبارات فرهنگی رشدی پنجدرصدی داشته است؛ رشدی که تاکنون نتوانسته نقش مهمی ایفا کند؛ به خصوص اینکه بدهیهای فراوانی از دولت قبل به عنوان میراث باقی مانده است و دولت جدید نیز تضمین داده است که عهدهدار پرداخت مطالبات دولت گذشته خواهد بود. شاید به همین خاطر است که نباید یادمان برود که هر لحظه ممکن است دولتی مثل دولت قبلی سر کار بیاید و رویکردی که در هشت سال گذشته رخ داده بود، تکرار شود و به همین خاطر بهتر است که عطای فعالیت بخش دولتی را به لقایش بخشیده و دلمان به همان بخش خصوصی گرم باشد. این اما میتواند به این معنا باشد که دولت را از هر نوع وظیفهای مبرا بدانیم؟ البته که نه، نمیتوان انتظار داشت تا دولت پای خودش را به شکل کامل از این ماجرا بیرون بکشد؛ اما باید انتظار داشت تا نقشش را اصلاح کند. میگوییم اصلاح کند، چون در شرایطی گاه دولت خودش ذینفع میشود و به جای اینکه حامی بخش خصوصی باشد، رقیب آن میشود و خودش بزرگترین مانع رشد بخش خصوصی میشود. به همین خاطر است که لااقل باید انتظار داشته باشیم که دولت یازدهم قانونی را تصویب کند که در آن خریداران آثار هنری یا کسانی که از این آثار در فعالیتهای اقتصادیشان استفاده میکنند، از امکاناتی چون معافیتهای مالیاتی برخوردار شوند؛ همانطور که بسیاری از کشورهای دنیا از این امکان برخوردارند. شاید هم باید انتظار داشت تا روزی فرا برسد که خود دولتیها به فواید چنین امکانی دست پیدا کنند و متوجه این ماجرا باشند که در این صورت میتوانند هم اشتغالزایی کنند و هم جایگاه هنری ایران را در سطح جهان افزایش دهند، آنطور که دوبی داده است و بسیاری دیگر از کشورهای حاشیه خلیج فارس. در این میان تعدادی از بانکهای خصوصی متوجه این ماجرا شدهاند که شاید پیشروترینشان را باید بانک پاسارگاد دانست که حالا گنجینهای بسیار پر و پیمان دارد. این بانک آثار متعددی را از بزرگان هنری کشور خریده است که معروفتریناش همان پرسپولیس است و همچنان با خرید از حراجیهای گوناگون این سیاست را ادامه میدهد. سیاستی که به گفته موزه هنرهای تجسمی معاصر این بانک، حمایتی و اقتصادی است. امین تفرشی درباره آنچه در گنجینه این بانک وجود دارد، نگاهی واقعگرایانه دارد. او بخشی از آن را به خاطر حمایت از هنرمندان ایرانی میداند؛ اما طبعاً موسسه مالی بزرگی چون بانک اهداف دیگری هم دارد؛ مثلاً اینکه «عرضه تابلوهای نفیس ایرانی در بازارهای بینالمللی علاوه بر حمایت از آثار هنرمندان، پاسخگوی ذینفعان بانک نیز خواهد بود. بنابراین سرمایهگذاری چند میلیاردتومانی بانک پاسارگاد در هنرهای تجسمی معاصر فعالیتی اقتصادی است که جنبه حمایتی هم دارد.» حالا در گنجینه این بانک میتوان آثاری از هنرمندان نامآشنایی در عرصه هنرهای تجسمی مشاهده کرد که فرامرز پیلآرام، فرهاد مشیری، آیدین آغداشلو، میرحسین موسوی، فریده لاشایی، زهرا رهنورد، بهمن محصص، صادق تبریزی، حسین زندهرودی و پرویز تناولی تنها بخشی از آن هستند. این در حالی است که دولت از این قافله بازمانده و همچنان بحث نیمدرصد بودجه عمرانی خرید آثار هنری تصویب نشده است. مطابق مصوبه هیات وزیران در جلسه شانزدهم شهریور ۱۳۷۹ به استناد اصل ۱۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، وزارتخانهها، موسسات، شرکتهای دولتی بانکها و موسسات انتفاعی وابسته به دولت که نام آنها در قسمت ششم قانون بودجه سنواتی درج میشود، مجازند از محل اعتبارات در اختیار خود نسبت به خرید آثار «هنرهای تجسمی» اقدام کنند. سقف خرید این گونه آثار برای وزارتخانهها و موسسات دولتی، معادل دو درصد اعتبار مصوب فصل هزینههای سرمایهای بودجه جاری و برای شرکتهای دولتی، بانکها و موسسات انتفاعی معادل یک درصد بودجه دستگاه مربوط است. مصوبهای که تاکنون با توجه به اختیاری بودن آن، جدی گرفته نشده و محل بحثها و نظرهای بسیاری بوده است.
میتوان «صد اثر، صد هنرمند» را با اتفاقات دولتی مشابهش، مثلاً اکسپو مقایسه کرد و آن وقت راحتتر این فعالیت را قضاوت کرد؛ اینکه یک گالری، یک فرد تا چه اندازه توانسته کار بزرگی انجام دهد. لیلی گلستان همین چند روز قبل در گفتوگویی که با یکی از روزنامهها انجام داد، گفته بود: «چرا باید مهاجرت میکردم؟ من حتی یک لحظه هم فکر نکردم که باید میرفتم و چه خوب شد که اینچنین بود. سالها زحمت کشیده بودم و حالا دستاوردم را میگذاشتم و میرفتم در غربت که چه؟ آیا آنهایی که رفتند کاری کردند؟ هیچ کدام، کارشان بهتر که نشد هیچ بدتر هم شدند. امیر نادری چه فیلمی ساخت بهتر از تنگنا؟ شهیدثالث توانست فیلمی بهتر از طبیعت بیجانش بسازد؟ هیچ کدام کاری را که باید میکردند نکردند. چرا راه دوری برویم. ابراهیم گلستان چه کرد؟ فیلم ساخت؟ قصه نوشت؟ من یا ما که ماندیم چه کردیم؟ از انقلاب به بعد حدود 20 کتاب ترجمه کردم. گالری گلستان را ساختم و به قول مهدی سحابی نازنین، یک کارگر واقعی بودم. خیلی هم خوشحالم از این کارگر بودنم. نمیخواهم شعار بدهم. اما ماندن من و امثال من بسیار مفید بود. جا خالی دادن را هیچوقت دوست نداشتم.» چه خوب که گلستان، مهاجرت نکرد. چه خوب برای ما و تمام هنرمندانی که در این سالها آثارشان را به فروش رساند و از آن مهمتر خریدارانی از طبقه متوسط که توانستهاند کموبیش به مجموعهدار بدل شوند.
زمانه حراجها
همین یکی دو ماه قبل حراج تهران برگزار شد. حراجی که در یک شب توانست رکورد 13 میلیاردتومانی را به وجود بیاورد و علاوه بر آن رکورد بسیاری از هنرمندان از جمله سهراب سپهری، رضا درخشانی و دیگران را افزایش دهد، آن هم در شرایطی که فروش آثار هنرمندان در حراجیهای خاورمیانه به دلار است و با توجه به کاهش ارزش ریال در برابر دلار در این سالها، این مساله در میزان فروششان موثر است. حالا هم حراج «صد اثر، صد هنرمند» اتفاق دیگری است که در زمینه هنرهای تجسمی رخ داده است. حالا میشود نگاهی دیگر به این مساله داشت؛ آمار نشان میدهد تنها چهار درصد از سبد خرید خانوادهها صرف آموزش و تفریح و فرهنگ میشود. از این چهار درصد نیز بخش مهمی صرف آموزش میشود و تنها یک تا دو درصد سهم فرهنگ و هنر است. این در حالی است که رقمی که در حراجیها به دست میآید، بسیار فراتر از این میزان است و همین نشاندهنده توجهی است که سرمایهداران و حتی مردم عادی به هنرهای تجسمی دارند. شاید باید این مساله را ناشی از اعتمادی دانست که مردم به هنرهای تجسمی دارند و آن اعتماد را در بخشهای دیگر از جمله سینما که معمولاً با کمکهای چندمیلیاردی دولت اداره میشود؛ ندارند. کافی است نگاهی داشته باشید به هزینههایی که برای تولید فیلمها میشود و از آن طرف فروشی که این آثار دارند. «فعالیت اقتصادی در بخش هنرهای تجسمی، امنترین سرمایهگذاری در جهان است.» این را هم مردم فهمیدهاند و هم سرمایهداران.
همه آنچه در بیست و یکمین حراج گذشت...
فقط نامش صد اثر است؛ اما همیشه تعداد آثاری که در این حراج شرکت میکنند، بیشتر از این تعداد است. این بار هم 188 اثر حضور داشت. البته گالری خیلی بزرگ نیست و برای همین آثار هم چندان بزرگ نیستند. اما لیلی گلستان از بیست و یک سال قبل، از همان زمانی که این ایده را اجرایی کرد، یک هدف مشخص داشت. میخواست اقشار مختلف جامعه را به خرید آثار هنری ترغیب کند. او همچنان هم این ایده را دارد، هر وقت که جایی میخواهد از اقتصاد هنر حرف بزند، تاکید میکند تا عموم مردم وارد بحث خرید آثار هنری نشوند و به این مساله به عنوان یک سرمایهگذاری نگاه نکنند، اقتصاد هنر نمیتواند به نتیجهای موثر برسد. سالها بعد هم که با کمک شش گالری دیگر، «هفت نگاه» را راهاندازی کردند، همین ایده را دنبال کردند؛ شعارشان را هم گذاشتند: «هر خانه، یک اثر هنری».
امسال اما نامهای بزرگان در کنار جوانان آمده است. این هم از همان ایدههای خاص گلستان است. جمعهها که روز افتتاح نمایشگاههاست، اگر گذرتان به خیابان دروس بیفتد، معمولاً در این گالری نامهای جوانی مشاهده میکنید که خانم گلستان با آب و تاب، کارهایشان را برای مشتریهایش توضیح میدهد و برای خبرهایی که میخواهد به روزنامهنگاران برسد هم از آنان تعریف میکند. در این حراجی هم وضعیت به همین منوال است. سهراب سپهری، محمد احصایی، پرویز کلانتری، هوشنگ پزشکنیا، بهجت صدر، فریده لاشایی، محمدعلی ترقیجاه، محمدابراهیم جعفری، بهرام دبیری، علی گلستانه، حسین محجوبی، یعقوب عمامهپیچ، مهدی حسینی، پروانه اعتمادی، سیمین اکرامی، ثمیلا امیرابراهیمی و تعدادی دیگر از پیشکسوتان در این نمایشگاه حضور دارند و در کنار آن هم، کارهایی از جوانان که گلستان خودش میگوید «کارهای جوانان امسال بسیار زیبا هستند». البته جز این هم از او انتظاری نیست. خانم گلستان با روحیهای که در خانوادهشان موروثی است؛ بیتعارف و صریح با آثاری روبهرو میشود که برای نمایش در گالری به سراغش میروند. کاری که به نظرش خوب نیاید را رد میکند. به همین راحتی. این هم تمام راه نیست. هنرمندانی که میخواهند آثارشان در این حراج یا این گالری به نمایش درآید، باید از نظر قیمت هم با او هماهنگ باشند. از قیمتهای عجیب و غریب و افسانهای خبری نیست. قرار نیست اثری دهها و گاه صدها میلیون تومان به فروش برسد و بعد از آن برای همیشه با همان قیمت روی دست صاحبش بماند. برای همین است، زمانی که قیمت آثار را پایین تابلوها مشاهده میکنید، اول باورتان نخواهد شد و بعد از آن هم همچنان برایتان به صورت یک معما باقی خواهد ماند. چطور است اثری از هنرمندی که صدها میلیون تومان قیمت خورده، حالا با این قیمت عرضه شده است؟ گلستان میگوید مردم عادی، مردمی از قشر متوسط، هر کسی که اندک سرمایهای داشته باشد و پساندازی، میتواند از این حراج خرید کند. این درست همان هدفی است که خانم گلستان به دنبال آن است. اینکه اثری که مردمی از قشر متوسط خریداری میکنند، به شکل یک سرمایه قابل اتکا برایشان درآید. میتوان از «صد اثر، صد هنرمند» اثری را خریداری کرد و در حراجهای دیگر فروخت یا اصلاً صبر و تحمل بیشتری داشت تا در آینده ارزش افزوده بیشتری پیدا کند. خب، این هم دلیل دیگری برای اشتیاق خریداران از این حراجی و رکوردزنی امسالش: «چیزی نزدیک به نیم میلیارد تومان طی چند ساعت» و رقمی که تا پایان حراجی بدون شک افزایش هم پیدا خواهد کرد. البته حالا که این گزارش نوشته میشود، روزهای ابتدایی گزارش است و تا پایان حراج مانده و خود خانم گلستان هم علاقهای به پیشبینی کردن درباره حراجی ندارد؛ چون میگوید همیشه پیشبینیهایش در مورد میزان فروش آثار هنری اشتباه از آب درآمده است. اتفاقی که امسال در افتتاحیه حراج «صد اثر، صد هنرمند» رخ داد و میزان فروش آن، نزدیک به کل فروش دوره گذشته این حراج بود. در سال 1392، گالری گلستان توانست به فروش 635 میلیونتومانی با فروش 14 مجسمه و 98 نقاشی برسد. این در حالی است که فروش سال 1391 چیزی حدود 200 میلیون تومان بود و حالا باید این میزان رشد را ستود و منتظر اتفاقات بعدی شد.
باز هم بخش خصوصی
برگزاری حراجی اخیر در عرصه هنرهای تجسمی بار دیگر نشان داد که این بخش خصوصی است که میتواند در شکوفایی اقتصاد هنر موثر باشد. این اتفاق البته در سالهای اخیر رخ داده است؛ شاید کمی دیر. درست است که همین حراج اخیر در گالری گلستان، عمری دودههای دارد، اما اگر خرید و فروش آثار هنری در ایران را با اروپا مقایسه کنیم که از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده است؛ متوجه میشویم که هنوز راه زیادی باقی مانده است تا به ثبات در زمینه اقتصاد هنر برسیم. درست است که مسوولان دولت یازدهم دغدغه بسیاری برای رونقبخشی به اقتصاد هنر دارند و وزیر ارشاد -علی جنتی- و همچنین معاون هنریاش -علی مرادخانی- هم به این مساله صحه گذاشتهاند و برای مثال مرادخانی بارها به این مساله اشاره کرده است که باید برنامههای معاونت تحت پوشش بر اساس دو محور «اقتصاد هنر و دیپلماسی فرهنگی» باشد تا شکوفایی در هنر اتفاق بیفتد؛ اما هنوز راهی طولانی مانده تا تحقق این آرزوها. نکته جالب در این میان، این است که خود مرادخانی نیز به این مساله صحه میگذارد که یکی از مشکلات هنر در کشور مساله مالیات و تسهیلات اقتصادی است و وعده میدهد که این مشکلات به تدریج مرتفع شوند: «در حوزه فرهنگ و هنر نباید مانند کارهای تجاری ممیزی اقتصادی وجود داشته باشد به این منظور دولت باید شرایط مالیاتگیری از فعالان حوزه فرهنگ و هنر را آسانتر کند.» در این میان حسین نوشآبادی -معاون امور مجلس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی- هم به این مساله اشاره دارد که احتمال جابهجا شدن برخی ارقام بودجه در تبصرهها و ردیفها از سوی کمیسیون تلفیق و نمایندگان مجلس وجود دارد. اتفاقی که تا حدی در سال جاری محقق شده است. امسال اعتبارات فرهنگی رشدی پنجدرصدی داشته است؛ رشدی که تاکنون نتوانسته نقش مهمی ایفا کند؛ به خصوص اینکه بدهیهای فراوانی از دولت قبل به عنوان میراث باقی مانده است و دولت جدید نیز تضمین داده است که عهدهدار پرداخت مطالبات دولت گذشته خواهد بود. شاید به همین خاطر است که نباید یادمان برود که هر لحظه ممکن است دولتی مثل دولت قبلی سر کار بیاید و رویکردی که در هشت سال گذشته رخ داده بود، تکرار شود و به همین خاطر بهتر است که عطای فعالیت بخش دولتی را به لقایش بخشیده و دلمان به همان بخش خصوصی گرم باشد. این اما میتواند به این معنا باشد که دولت را از هر نوع وظیفهای مبرا بدانیم؟ البته که نه، نمیتوان انتظار داشت تا دولت پای خودش را به شکل کامل از این ماجرا بیرون بکشد؛ اما باید انتظار داشت تا نقشش را اصلاح کند. میگوییم اصلاح کند، چون در شرایطی گاه دولت خودش ذینفع میشود و به جای اینکه حامی بخش خصوصی باشد، رقیب آن میشود و خودش بزرگترین مانع رشد بخش خصوصی میشود. به همین خاطر است که لااقل باید انتظار داشته باشیم که دولت یازدهم قانونی را تصویب کند که در آن خریداران آثار هنری یا کسانی که از این آثار در فعالیتهای اقتصادیشان استفاده میکنند، از امکاناتی چون معافیتهای مالیاتی برخوردار شوند؛ همانطور که بسیاری از کشورهای دنیا از این امکان برخوردارند. شاید هم باید انتظار داشت تا روزی فرا برسد که خود دولتیها به فواید چنین امکانی دست پیدا کنند و متوجه این ماجرا باشند که در این صورت میتوانند هم اشتغالزایی کنند و هم جایگاه هنری ایران را در سطح جهان افزایش دهند، آنطور که دوبی داده است و بسیاری دیگر از کشورهای حاشیه خلیج فارس. در این میان تعدادی از بانکهای خصوصی متوجه این ماجرا شدهاند که شاید پیشروترینشان را باید بانک پاسارگاد دانست که حالا گنجینهای بسیار پر و پیمان دارد. این بانک آثار متعددی را از بزرگان هنری کشور خریده است که معروفتریناش همان پرسپولیس است و همچنان با خرید از حراجیهای گوناگون این سیاست را ادامه میدهد. سیاستی که به گفته موزه هنرهای تجسمی معاصر این بانک، حمایتی و اقتصادی است. امین تفرشی درباره آنچه در گنجینه این بانک وجود دارد، نگاهی واقعگرایانه دارد. او بخشی از آن را به خاطر حمایت از هنرمندان ایرانی میداند؛ اما طبعاً موسسه مالی بزرگی چون بانک اهداف دیگری هم دارد؛ مثلاً اینکه «عرضه تابلوهای نفیس ایرانی در بازارهای بینالمللی علاوه بر حمایت از آثار هنرمندان، پاسخگوی ذینفعان بانک نیز خواهد بود. بنابراین سرمایهگذاری چند میلیاردتومانی بانک پاسارگاد در هنرهای تجسمی معاصر فعالیتی اقتصادی است که جنبه حمایتی هم دارد.» حالا در گنجینه این بانک میتوان آثاری از هنرمندان نامآشنایی در عرصه هنرهای تجسمی مشاهده کرد که فرامرز پیلآرام، فرهاد مشیری، آیدین آغداشلو، میرحسین موسوی، فریده لاشایی، زهرا رهنورد، بهمن محصص، صادق تبریزی، حسین زندهرودی و پرویز تناولی تنها بخشی از آن هستند. این در حالی است که دولت از این قافله بازمانده و همچنان بحث نیمدرصد بودجه عمرانی خرید آثار هنری تصویب نشده است. مطابق مصوبه هیات وزیران در جلسه شانزدهم شهریور ۱۳۷۹ به استناد اصل ۱۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، وزارتخانهها، موسسات، شرکتهای دولتی بانکها و موسسات انتفاعی وابسته به دولت که نام آنها در قسمت ششم قانون بودجه سنواتی درج میشود، مجازند از محل اعتبارات در اختیار خود نسبت به خرید آثار «هنرهای تجسمی» اقدام کنند. سقف خرید این گونه آثار برای وزارتخانهها و موسسات دولتی، معادل دو درصد اعتبار مصوب فصل هزینههای سرمایهای بودجه جاری و برای شرکتهای دولتی، بانکها و موسسات انتفاعی معادل یک درصد بودجه دستگاه مربوط است. مصوبهای که تاکنون با توجه به اختیاری بودن آن، جدی گرفته نشده و محل بحثها و نظرهای بسیاری بوده است.
میتوان «صد اثر، صد هنرمند» را با اتفاقات دولتی مشابهش، مثلاً اکسپو مقایسه کرد و آن وقت راحتتر این فعالیت را قضاوت کرد؛ اینکه یک گالری، یک فرد تا چه اندازه توانسته کار بزرگی انجام دهد. لیلی گلستان همین چند روز قبل در گفتوگویی که با یکی از روزنامهها انجام داد، گفته بود: «چرا باید مهاجرت میکردم؟ من حتی یک لحظه هم فکر نکردم که باید میرفتم و چه خوب شد که اینچنین بود. سالها زحمت کشیده بودم و حالا دستاوردم را میگذاشتم و میرفتم در غربت که چه؟ آیا آنهایی که رفتند کاری کردند؟ هیچ کدام، کارشان بهتر که نشد هیچ بدتر هم شدند. امیر نادری چه فیلمی ساخت بهتر از تنگنا؟ شهیدثالث توانست فیلمی بهتر از طبیعت بیجانش بسازد؟ هیچ کدام کاری را که باید میکردند نکردند. چرا راه دوری برویم. ابراهیم گلستان چه کرد؟ فیلم ساخت؟ قصه نوشت؟ من یا ما که ماندیم چه کردیم؟ از انقلاب به بعد حدود 20 کتاب ترجمه کردم. گالری گلستان را ساختم و به قول مهدی سحابی نازنین، یک کارگر واقعی بودم. خیلی هم خوشحالم از این کارگر بودنم. نمیخواهم شعار بدهم. اما ماندن من و امثال من بسیار مفید بود. جا خالی دادن را هیچوقت دوست نداشتم.» چه خوب که گلستان، مهاجرت نکرد. چه خوب برای ما و تمام هنرمندانی که در این سالها آثارشان را به فروش رساند و از آن مهمتر خریدارانی از طبقه متوسط که توانستهاند کموبیش به مجموعهدار بدل شوند.
دیدگاه تان را بنویسید