تجربه تاریخی
چرا در برابر کمکهای دولت عادت به «نه» گفتن نداریم؟
در روزهایی که ویروس کرونا موجب شده است بسیاری از دولتها حتی دولتهای لیبرال به فکر پرداخت یارانه به کسبوکارها و حتی پرداخت مستقیم به مردم بیفتند، دولت در ایران که سابقه طولانی در پرداخت انواع و اقسام یارانه دارد در قالب چند طرح مختلف پرداخت یارانه به اقشار مختلف را آغاز کرده است.
در روزهایی که ویروس کرونا موجب شده است بسیاری از دولتها حتی دولتهای لیبرال به فکر پرداخت یارانه به کسبوکارها و حتی پرداخت مستقیم به مردم بیفتند، دولت در ایران که سابقه طولانی در پرداخت انواع و اقسام یارانه دارد در قالب چند طرح مختلف پرداخت یارانه به اقشار مختلف را آغاز کرده است. پرداخت یارانه در کشور ما چه از طرف عرضهکننده، یعنی دولت و چه از نظر دریافتکننده یعنی مردم با آسیبهایی همراه بوده است. آثار تورمی پرداخت یارانه نقدی و همچنین غیرهوشمند بودن اعطای یارانه در انواع مختلف آن از مشکلات طرف پرداخت است اما از آن سوی قضیه انتقاداتی به دریافت همگانی یارانه از سوی مردم هم مطرح میشود. در این زمینه از جانب نشریه تجارت فردا از بنده خواسته شد که در مورد موضوع یا پدیده میل عمومی به دریافت کمکهای دولتی (یارانه 45 هزارتومانی، وام یکمیلیونی و...) مطلبی بنویسم. اینکه این رفتار یا پدیده چگونه تبیین میشود و علل اصلی آن چیست؟رقبل از پاسخ به این پرسش لازم است که صورت مسئله را بازبینی و بازنویسی کنیم. در واقع، تا بهدرستی سوالی را مطرح نکنیم، پاسخ مناسبی نیز دریافت نخواهیم کرد. مسئله در بازخوانی میل عمومی نیست، بلکه مسئله اصلی شرایط «امکان» وجود اینچنین رفتارهایی است. بهتر است مسئله و صورت پرسش را به شرایطِ امکان این پدیده تغییر دهیم و اینگونه بیان کنیم که در چه شرایطی و بستری اساساً امکان این رفتارها به وجود میآید. شرایط که با تغییر آن احتمالاً در جامعهای دیگر شاهد این میل و رفتار نیستیم. زمانی که تنها از بازخوانی میل عمومی به دریافت یارانه صحبت کنیم، ناخودآگاه پاسخ مسئله را نیز دادهایم. در مطرح کردن اینگونه پرسشها، جامعه یا مردم مقصر اصلی هستند و ما در ردای متخصصان آگاه در پی تبیین این رفتار ناپسند برآمدهایم. تبیینها و پاسخهایی که از برداشتهای «روانشناسیگرایانه» یا تحلیلهایی که مبتنی بر «فرهنگ» هستند نشأت میگیرند. غالب این تحلیلها علت اصلی را در مخاطرات روانی مردم و یا ناشی از فرهنگ وابستگی به دولت، صدقهپذیری و... میدانند. در حقیقت این پرسش و پاسخهای احتمالی آن، از گفتمانی برمیآید که علت اصلی را فرهنگ (یا بیفرهنگی) مردم میدانند. غالب این پاسخها را در گزارههایی چون «مردم ما فرهنگِ فلان چیز را ندارند»، «مشکل فرهنگِ خود مردم است» و... زیاد شنیدهایم. در صورتی که، پرسش از شرایط امکان این میل، مکانیسم و سازوکاری که اساساً این میل را ممکن میسازد، میتواند ما را به واقعیت نزدیکتر کند.
در این یادداشت کوتاه، مجال بررسی کامل و جامع مسئله مهیا نیست، تبیینی که باید در بستری تاریخی و در پی شناخت نیروهای برسازنده این شرایط صورت بگیرد، طوری که این میل و رفتار مردم بخشی از این فرآیندها، سازوکارها و خروجیها خواهد بود. اما بهطور اجمالی به علل اصلی این رفتارها خواهم پرداخت. تأمل در شرایط امکان اینگونه رفتارها ما را از بررسی یا تکنگاری ملت یا دولت بهعنوان علل اصلی این رفتارها برحذر میدارد. در حقیقت، بستر و شرایط این میل در دیالکتیک دولت-ملت اتفاق میافتد. تعاملات دوسویه دولت-ملت ایران حداقل در این یک سده اخیر یعنی زمانی که مدرنیته خاص خود را برمیساختند، کلید تفسیر شرایط امکان اینگونه رفتارهاست.
حافظه تاریخی ایرانیها مملو از قحطی، گرانی، بیعدالتی و ناکارآمدیهای سیستمهای حکمرانی است. تاریخی که ریشه تنومندی در مناسبات ملت و دولت حداقل از دوران قاجاریه به بعد دارد. زمانی که دولت مدرن کمکم در حال شکلگیری بوده و ملت نیز بهتدریج نسبت به حقوق خود و وظایف دولت آگاه میشدند. ریشه اصلی این رفتارها در مناسبات دولت-ملت ایران و خاصبودگی آن است. مناسباتی که در طول این یکصد سال، تدریجی و در فرآیند مدرنیته آن اتفاق افتاده است. تجربه قحطیها، گرانیها، بیماریهای اپیدمیک و ناعدالتیها در حوزه اقتصادی-اجتماعی، به همراه ناکارآمدی حکومت در کنترل آنها و تکرار دوباره و دوباره آنها در تاریخ موجب بیاعتمادی روزافزون جامعه نسبت به حکومت مرکزی شده است. این بیاعتمادی و تضعیف سرمایه اجتماعی دولت نزد اذهان عمومی مردم خود بهمرور موجب رفتارهایی از سوی مردم میشود که در طول تاریخ بهتدریج فراگرفتهاند که در این موقعیتها انجام بدهند.
بهطور مثال تجربه قحطی، گرانی و مرگ و میر گسترده در خلال جنگ جهانی اول و دوم در دهههای 1290 و 1320 که تخمین زده میشود در هر کدام از این تاریخها بین 10 تا 20 درصد جمعیت کل کشور، کشوری که اساساً درگیر جنگ نبوده به علت ضعف حکومت مرکزی در برابر کشورهای داخل جنگ، خشکسالی و قحطی از بین رفتهاند. تکرار این وقایع، همراه با تورم هرساله، رفتار مردم را در این بستر شکل میدهد. دو مقطع را شاید بتوان نام برد که این بیاعتمادی کمرنگ شده و رفتار و کردار جامعه نسبت به عملکرد اقتصادی دولت یا درخواست دولت از آنها متفاوت بوده است. مقطع اول دوره نخستوزیری مصدق است که جامعه نهتنها نسبت به عملکرد اقتصادی دولت حساس بودند، بلکه به کمک آن هم آمدهاند. در این دوره که به علت فشار اقتصادی حاصل از تحریم، دولت با کمبود بودجه روبهرو بوده و دست به فروش اوراق به مردم برای تامین بودجه زده و با استقبال مردم نیز روبهرو شده، نهتنها مردم در دریافت مساعدت از دولت پیشدستی نکرده بلکه به تامین بودجه آن نیز کمک کردهاند (چیزی در حدود تامین 10 درصد از بودجه کشور). در دوره جنگ تحمیلی نیز به دلایل سیاسی و وضعیت خاص کشور اعتماد بین جامعه و دولت بالا بوده و ما کمتر شاهد اینگونه رفتارها هستیم. اگر بهطور خاص بررسی خود را به بعد از انقلاب محدود کنیم، ما شاهد اینگونه وقایع و رفتارها در طول این چند دهه نیز هستیم.
بعد از دوره جنگ به دلایل مختلف از جمله تورم بالا (کمتر سالی بوده که تورم زیر 10 درصد داشته باشیم)، شوکهای چندبرابری افزایش قیمت ارز، مسکن و... که بهطور مستقیم بر معیشت بسیاری از مردم اثرگذار بوده، همچنین ناکارآمدی سیستم حکمرانی اقتصادی در بهبود شرایط زندگی مردم، همگی موجب شده اعتماد و سرمایه اجتماعی بین جامعه و حکومت بهشدت تضعیف شود و مردم نیز رفتار خود را متناسب با این وضعیت تنظیم کنند. بهطوریکه به دلیل زیست و تجربه طولانیمدت مردم در تورم بالا (این گزاره عامیانه که قیمت هیچ کالایی پایین نخواهد آمد)، آنها نیز بر خلاف تئوریهای رایج اقتصادی، در وضعیتی که قیمتها بالا میرود، بیشتر متقاضی آن میشوند. رفتاری که تنها به علت زیست طولانیمدت و حافظه تاریخی بلندمدت از تورم روزافزون در کشور، ضعف سیستم حکمرانی اقتصادی در کنترل و بهبود وضعیت زندگی مردم ناشی میشود. مردم در این زمانها به جای اینکه کمتر خواهان کالایی شوند که قیمتش بالا رفته است، بالعکس تقاضای آن کالا بیشتر میشود. در واقع مردم با این نوع از رفتار به دنبال حفظ ارزش پول خود یا هجوم به بازارهای مختلف (ارز، مسکن، طلا و..) حتی به شکل سوداگرانه به دنبال مقابله با تورم بالا و حفظ قدرت خرید خود هستند.
این رفتار نیز که در برابر دولت اصطلاحاً عادت به «نه» گفتن ندارند و خواهان هر نوع کمکی است که از جانب دولت میشود، فارغ از اینکه چه میزان به آن احتیاج دارد، در همین زمینه تاریخی معنادار میشود. در حقیقت این حافظه و تاریخ طولانی تجربه ملت از ناکارآمدی حکومت، تورم بالا و...و همچنین مناسبات و تعاملاتی که بین دولت-ملت در طول این صد سال شکل گرفته است، شرایطی را مهیا میکند که اینگونه رفتارها را امکانپذیر میکند. در حقیقت، نمیتوان این رفتارها را به بیفرهنگی مردم (حتی آن دسته که نیاز ندارند) مرتبط دانست، با وجود اینکه واقعیت اجتماعی نشان میدهد که حداقل بخشی یا قشری از مردم نیاز به این کمکها ندارند، اما اگر به این تحلیلهای فرهنگگرایانه خود را محدود کنیم، قادر نیستیم به علل اصلی شکلگیری این رفتارها و شرایطی که آن را ممکن میسازد بپردازیم. شرایطی که ریشه طولانی و قدرتمندی در مناسبات دولت-ملت ایران در دوره مدرن و تاریخ آن دارد.