ساز ناکوک صداوسیما
علیاصغر سعیدی از دلایل علمستیزی صداوسیما میگوید
اقتصاد مانند سایر علوم بر دادههای علمی استوار است. اگر این دادهها، بهویژه در کشورهای درحال توسعه، در اختیار عموم مردم قرار گیرد میتواند نقشی موثر در گسترش اندیشههای نو و بهبود وضعیت زندگی مردم داشته باشد؛ شاهراه انتقال دادههای اقتصادی رادیو و تلویزیون است که در ایران منحصراً در اختیار حاکمیت است و به همین دلیل هم کالایی عمومی تلقی میشود که باید همگان از آن منتفع شوند.
اقتصاد مانند سایر علوم بر دادههای علمی استوار است. اگر این دادهها، بهویژه در کشورهای درحال توسعه، در اختیار عموم مردم قرار گیرد میتواند نقشی موثر در گسترش اندیشههای نو و بهبود وضعیت زندگی مردم داشته باشد؛ شاهراه انتقال دادههای اقتصادی رادیو و تلویزیون است که در ایران منحصراً در اختیار حاکمیت است و به همین دلیل هم کالایی عمومی تلقی میشود که باید همگان از آن منتفع شوند. اما به نظر میرسد تلویزیون ایران بهرغم تهیه برنامههای مختلف نتوانسته است درک روشنی از نظام اقتصادی مطلوب ارائه کند و حتی به درک پرتناقض از اقتصاد دامن زده است؛ اینها را علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه میگوید و معتقد است تلویزیون ایران با اتخاذ رویکردی محافظهکارانه اعتماد مردم به خود را تا حدی از دست داده است.
♦♦♦
به نظر میرسد تلویزیون ایران با علم اقتصاد سر ستیز دارد؛ بهعنوان مثال تلویزیون افرادی را بهعنوان کارشناس دعوت میکند که شمار زیادی از آنها فاقد نگاه علمی هستند؛ به نظر شما میتوان گفت تلویزیون ایران با علم موافقت چندانی ندارد؟
به نظر میرسد تلویزیون برای افزایش اعتبار گفتمان رسمیاش (چون رسانه ابزاری در نظام جمهوری اسلامی است) هر فردی را که به گفتمان مطلوبش نزدیکتر باشد بهعنوان کارشناس دعوت میکند و حتی برخی را که مدرک دکترا ندارند «دکتر» خطاب میکند تا خود را طرفدار افراد متخصص و حرفهایها نشان دهد؛ هرچند فهمیدن اینکه آیا این کارشناسان حرفهای هستند یا خیر، کار چندان سادهای برای مخاطبان نیست ولی مردم متوجه میشوند که این انتخابها و دعوتها جهتدار و هدفمند است. این نوع رفتار شاید در رسانههای خصوصی هم معمول باشد اما در یک رسانه رسمی و عمومی معمول نیست. یکی از دلایل این رفتار این است که صداوسیما به دنبال حقیقت نیست و حقیقت از قبل برایش مشخص است به همین دلیل هم برای موضوعاتی که انتخاب و سلیقه خودش است افرادی را دعوت میکند که به هر نحو موضوع را توجیه کنند. نمیتوان گفت تلویزیون علمستیز است بلکه باید گفت در تلویزیون استفاده ابزاری از علم و عالم میشود که این استفاده ابزاری در علوم انسانی، اجتماعی و اقتصادی خیلی بیشتر به چشم میآید.
چرا قرائت علمی در صداوسیمای ایران جایگاه ندارد؟
ایدئولوژیک دیدن مسائل؛ در حقیقت صداوسیما اهداف خاصی را دنبال میکند. تلویزیون در بسیاری از کشورهای دنیا بهعنوان یک کالای عمومی شناخته میشود که باید به وسیله آن به مردم آگاهی داد اما در ایران برای اطلاعرسانی محدودیتهای جدی و تابوهایی در تلویزیون وجود دارد که از قبل وضع شدهاند و تغییر آنها امکانپذیر نیست. بهطور خلاصه میتوان گفت وجود کدهای محدودکننده باعث شده که نتوان انتظار پخش قرائتهای علمی را از تلویزیون داشت. قرائت علمی تلویزیون در برخی علوم مثل علوم انسانی و اجتماعی محدود به حضور برخی از روحانیون و افراد خاص دانشگاهی میشود که تفسیر آنها بیشتر جنبه ایدئولوژیک دارد. اساساً صداوسیما چالشها و تضارب آرایی را که در ذات علوم هستند و در دانشگاه درباره آنها بحث میشود، منعکس نمیکند؛ تضارب آرایی که علوم بر اساس آنها به وجود آمده است.
پخش رسانه در ایران انحصاراً در اختیار حاکمیت است و بهعنوان کالای عمومی تلقی میشود. بنابراین این رسانه باید بیطرف حوادث گوناگون و اطلاعات را برای عموم مردم منتشر کند که منافع ملی را بر منافع افراد و جناحهای سیاسی ترجیح دهد اما تلویزیون پای خود را در بسیاری از موارد فراتر میگذارد و به نهادی تبدیل میشود که جریان خاصی را تبلیغ میکند و از هدف خود فاصله میگیرد؛ شما علت را چه میدانید؟
مشکل این است که رسانه ملی برای هدف خاصی فعالیت میکند و باید برای تحقق آن هدف و در چارچوب از پیش تعیینشدهای حرکت کند. وقتی حتی نهادهای درون حاکمیت از این اهداف تخطی کنند برتافته نمیشوند. البته تصور دیگری هم در صداوسیما وجود دارد که تقریباً همیشه گرفتارش بودهایم ولی در این دوران که عرصه جهانی شدن است پررنگتر شده و این است که اگر اطلاعات در اختیار همه قرار بگیرد موجب تشویش اذهان عمومی خواهد شد؛ این مساله موضوع چالشبرانگیزی است که پدیده رقابت رسانهای یا رقابت در توزیع اطلاعات تا حدی به حل آن کمک کرده است. یعنی لزوماً یک رسانه رسمی در جامعه وجود ندارد؛ مثلاً در اکثر کشورهای اروپایی رسانه شنیداری و دیداری که کالایی عمومی است، انحصاری نیست؛ رسانههای متعدد وجود دارد که در اختیار احزاب و قدرتهای اقتصادی گوناگون است و از این طریق اطلاعات در دسترس گروههای مختلف است. مثلاً افرادی که در آمریکا دیدگاههای افراطیتری دارند مخاطب فاکسنیوز هستند؛ فاکسنیوز هم اخبار را آنطور که میخواهد تفسیر میکند؛ گروه مقابل شبکه CNN را بیشتر نگاه میکنند. یعنی حق انتخاب برای مردم وجود دارد. اینجا هم این تضارب آرا وجود دارد ولی مشکل این است که اجازه نمیدهیم تلویزیونهای متعدد وجود داشته باشد.
در حال حاضر برخی شبکهها و تلویزیونهای اینترنتی ایجاد شدهاند که به نظر میرسد در مقایسه با تلویزیون با تحولات روز جامعه همراهترند و به نیاز مخاطب نزدیکتر. این تلویزیونهای اینترنتی میتواند گزینه مناسبی برای پر کردن خلأ برنامههایی باشد که از تلویزیون پخش نمیشود؟
بله، ولی مساله کالای عمومی بودن باید درباره آنها رعایت شود، یعنی حداقل اینکه مصرف یک نفر نباید مانع مصرف دیگری شود. ضمن اینکه همه افراد جامعه هم به این سایتها و شبکهها دسترسی ندارند در حالی که باید امکان دسترسی برای همه وجود داشته باشد. اگر روزی رسانههای مختلف از جریانات متنوع وجود داشته باشد مشکل قرائتی که صداوسیما از حوادث ارائه میدهد هم حل میشود؛ چون یک تلویزیون قرائت رسمی را ارائه میدهد و بقیه شبکهها نظرات و برداشتهای سایر گروههای جامعه را منتشر میکنند. البته باید گروههایی هم وجود داشته باشند که مستقل از حاکمیت کدهایی را که ارزشهای کل جامعه در آنها نهفته است رصد و نظارت کنند که این کدها بهدرستی در این سایتها و شبکهها جای گرفته باشند. گاهی در کشورهای غربی از پخش برخی تبلیغات جلوگیری میشود چون گروههایی هستند که بر اساس ارزشهای کل جامعه درباره پخش یا عدم پخش برنامهها و تبلیغات تصمیم میگیرند (منظورم این است که حتی آزادی هم در رسانههای عمومی در غرب محدودیتهایی دارد).
با توجه به آنچه درباره عملکرد صداوسیما گفته شد، آیا میتوان نظام ارزشی را نام برد که صداوسیما به دنبال استقرار آن است؟
بله، فکر کنم این نظام ارزشی هم بهطور رسمی اعلام میشود. در برخی مواقع عملکرد جهتدار صداوسیما به حدی آشکار است که باعث میشود بخشهای مهمی در حاکمیت مثل دولت از عملکرد تلویزیون ناراضی باشند. مثلاً در دورههای قبل انتقاد از دولت کمتر بود و الان بیشتر است، گروههای مختلف حاکمیت دسترسی یکسانی به تلویزیون ندارند و در بسیاری از موارد گروه خاصی نسبت به گروه دیگر ارجحیت دارد؛ تبعیض بسیار آشکاری که مردم هم آن را تشخیص میدهند. به همین دلیل هم میتوان گفت تلویزیون، بهعنوان رسانهای که کالای عمومی است و باید اطلاعات را بهطور مساوی و عادلانه توزیع کند، اعتبار خود را تا حدی از دست داده و مردم به سمت رسانههای دیگر تمایل پیدا کردهاند.
صداوسیما با واقعیتهایی که در حال حاضر در جامعه وجود دارد بیگانه شده و از آنچه نیاز واقعی مردم است فاصله گرفته.
بله، اگر به اکثر تلویزیونهای کشورهای توسعهیافته توجه کنیم میبینیم که با یکی از این سه رویکردی که اشاره خواهم کرد برای مخاطبان محتوا تولید میکنند و میتوانند مجموعاً بخش مهمی از نیازهای جامعه را پوشش دهند و از واقعیتهای موجود در جامعه فاصله نگیرند. رویکرد اول محافظهکارانه است که بیشتر در جهت حفظ ارزشهای جامعه است. رویکرد دوم اعتدالگرایانه است که همگام با تغییراتی که در جامعه به وجود میآید خود را تنظیم میکند. رویکرد سوم هم رادیکال است که جلوتر از جامعه حرکت میکند؛ تلویزیونهایی که در غرب افراطی عمل میکنند مثل Fox News از این دسته هستند. البته این رویکردها بهطور رقابتی عمل میکنند. اگر بر اساس این رویکردها بخواهیم تلویزیون ایران را دستهبندی کنیم، رویکرد محافظهکارانه به تلویزیون ما نزدیکتر است؛ جامعه ایران هرچه تغییر میکند، تلویزیون این ارزشها را منتقل نمیکند و نمیخواهد همگام با تغییرات باشد یا به عنوان رسانه مهمی که حوزه عمومی را پهناور میکند عمل کند و این تغییرات ارزشی را به بحث بگذارد. مثلاً در بسیاری از برنامهها، سریالها و گفتوگوها ارزشهایی تبلیغ میشود که کاملاً منطبق با تغییراتی که در برخی ارزشهای جامعه صورت گرفته نیست. مثلاً تعدد زوجات یا ترغیب به افزایش باروری موضوعاتی هستند که تلویزیون درباره آنها برنامه میسازد؛ اینها ارزشهایی محافظهکارانه است و همگام با تغییراتی که در جامعه رخ داده نیست. اگر توجه کنید در رویکرد محافظهکارانه نیز تلاش میشود تغییرات ارزشها فهم شود و راههایی از جمله آموزش برای تحقق آن وجود دارد. البته تاکنون موفقیتی نداشته است اما رسانه ما متاسفانه همین رویکردها را نیز دنبال نمیکند. مثال دیگر آگهیهای تلویزیون است؛ در بسیاری از این آگهیها خانوادهای نشان داده میشود که کالایی مدرن را مصرف میکند اما ساختار خانواده همچنان سنتی نشان داده میشود؛ وقتی پدیدهای مدرن تبلیغ میشود باید این پدیده در بستری مدرنتر و امروزیتر که نقش افراد در آن به واقعیتهای موجود در جامعه نزدیکتر است، نشان داده شود.
تلویزیون از سویی برنامههایی میسازد که در آنها به فرهنگ کارآفرینی پرداخته میشود و بر تولید ثروت بر اساس تلاش فردی تاکید دارد؛ اما از سوی دیگر برنامههایی پخش میکند که در نفی رفاه فردی و ثروت است. از دید شما چرا رسانه ملی در ایران دچار این تشتت و آشفتگی در تولید و مدیریت محتواست؟
فکر میکنم این تناقضی است که جامعه ایران به آن گرفتار است؛ یعنی به لحاظ نظری مساله پیشرفت و عدالت در سطح روشنفکران هنوز حل نشده است؛ یعنی ما نمیدانیم دنبال تئوری اسبها و گنجشکها هستیم که اسبها بهعنوان مظاهر پیشرفت باید اول به وجود بیایند تا از آنها چیزهایی بیرون بریزد که گنجشکها که مردم عادی هستند از آنها استفاده کنند یا باید اول عدالت را به وجود آوریم. البته از صداوسیما انتظار میرود این تناقض را در نظر داشته باشد و از روشنفکران دعوت کند تا نسبت به آن نظر بدهند. ولی خودش گرفتار آن است. حتی در مورد بحثهای کارآفرینی الگوهای اتوپیایی در تلویزیون معرفی میشوند؛ در کشورمان به دلیل همین نوع تبلیغات افراد زیادی به دنبال دورههای کارآفرینی میروند و فکر میکنند با تلاش و کوشش و تحصیلات دانشگاهیِ صِرف کارآفرین میشوند. تحقیقاتی که من حدوداً 20 سال در زمینه کارآفرینی و افراد کارآفرین انجام دادهام نشان میدهد تلاش و کوشش یکی از عوامل است؛ اجتماعی شدن فرد در درون خانواده، فراگرفتن آموزشهایی خاص از دوران کودکی، تحصیل در مدارس ویژه، پیوندهای خانوادگی و جهاندیدگی و روابط اجتماعی مجموعه شرایط اجتماعی هستند که از فردی کارآفرین میسازد. در برنامههای تلویزیونی کارآفرینی به تلاش و هوش تقلیل داده میشود و بر اساس این آموزهها افراد زیادی به دنبال کارآفرین شدن میروند که نهتنها موفق نمیشوند که بعداً مایوس هم میشوند. از طرف دیگر همانطور که گفتید در برنامههای مختلف، گفتمانی که ناشی از گفتمان ارزشی بعد از انقلاب است و بر مساوات و برابری، رسیدن به محرومان و سادهزیستی تاکید دارد بیشتر ترویج میشود ولی هنگامیکه تبلیغ نوعی سنگفرش در دستور کار قرار دارد صحنههایی از یک مکان مجلل و بزرگ به تصویر کشیده میشود تا سنگ مورد تبلیغ جلوه اشرافیاش را نشان دهد. درواقع عملکرد تلویزیون در بسیاری موارد بهویژه از نظر کارکرد یک نظام اقتصادی مطلوب برای مردم تناقضآمیز است.
قطعاً تهیه و پخش آگهی از تلویزیون یک منبع مهم درآمدی است. بهزعم کارشناسان وضع کیفی تبلیغات تلویزیونی از منظر محتوا، زمان و دفعات پخش چندان مناسب نیست. وجود چه مولفههایی در تبلیغات میتواند موجب ساختن الگوی مطلوب اقتصادی و متناسب با استراتژی توسعه باشد؟
در مورد علمستیزی و بهتر بگویم استفاده ابزاری از علم در صداوسیما صحبت کردم اما به نظرم آنچه در حال حاضر وضعیتی بهمراتب بحرانیتر دارد، پخش آگهی و تبلیغات از صداوسیماست که وضعیت آن در مقایسه با بسیاری از رسانهها در جهان، بینظیر است. در رسانههای غربی در بعضی از کانالهای رسمی مثل BBC آگهی تجاری پخش نمیشود و برخی هم که آگهی پخش میکنند، بهصورت محدود این کار را انجام میدهند. در جامعه ایران که هنوز پیامدهای مصرف چندان روشن نیست و اتفاقاً وظیفه تلویزیون روشن کردن این پیامدهاست، صداوسیما بهجای انجام این وظیفه مهم مردم را بمباران تبلیغاتی میکند و حتی با پخش برخی تبلیغات اطلاعات کاذبی به مردم میدهد. با توجه به اینکه صداوسیما رسانهای ملی است انتظار میرود کدهای محدودکنندهای برای این آگهیها در نظر بگیرد و هر تبلیغی را پخش نکند. تبلیغات باید بهگونهای طراحی شوند که فرد خود را در مصرف آن کالا یا خدمات بیانشده ببیند. در طراحی تبلیغات باید به خودآگاه افراد توجه شود نه ناخودآگاه. ما در دورهای به سر میبریم که جامعهشناسان به آن جامعه پرمخاطره میگویند؛ جامعه پرمخاطره جامعهای است که افراد با سرعتِ اطلاعات بازتابی میشوند و این بازتابی شدن باعث میشود کنشهای بیشتری انجام دهند و اتفاقاً باید در این دوره تبلیغات به نحوی منتشر شوند که فرد متوجه پیامدهای مصرف خود شود.
به نظر میرسد کشور در برههای حساس قرار دارد؛ حوادث آبانماه مهر تاییدی بر این ادعاست؛ تلویزیون با تولید و پخش چه نوع محتوایی میتواند اعتمادی را که در این سالها از آن کاسته شده به جامعه بازگرداند و روزنه امیدی پیش روی مردم بگشاید؟
من برخلاف برخی که معتقدند این اعتماد را نمیتوان بازسازی کرد به نظرم بهراحتی میتوان این کار را انجام داد. حتی پیش از این تجربه آن را داشتیم؛ مثلاً بعد از دوم خرداد. در مواردی که فردی سالیان سال در تلویزیون دیده نمیشد، مثلاً ممنوعالتصویر بوده، وقتی تلویزیون برنامهای از آن فرد پخش کرد بسیار مورد استقبال و توجه مردم قرار گرفت؛ حتی رسانههای خارجی اعتراف کردند در بسیاری از دورهها که رسانهها، روزنامهها و رادیو و تلویزیون در ایران مقداری بازتر عمل کردهاند میزان مخاطبان رسانههای خارجی کم شده است؛ یعنی رابطه معکوسی بین تعداد مخاطبان رسانههای خارجی و رسانههای داخلی بهویژه صداوسیما وجود دارد. من فکر میکنم دوران رونق رسانههای خارجی زمانی است که تلویزیون محدودیت بیشتری برای افکار عمومی و گروههای مرجع قائل است. به نظرم سرمایه اجتماعی صداوسیما که ازدسترفته از نوع ژلهای است؛ یعنی بهسرعت میتوان سرمایهای که از دست رفته را بازگرداند. کافی است از گروههای مرجع، در تمام زمینهها در سلسله برنامههایی در صداوسیما دعوت شود؛ خواهیم دید پس از این اقدام بهسرعت از تعداد افرادی که به منابع دیگر مراجعه میکنند، حتی شبکههای اجتماعی، بهسرعت کاسته میشود. البته صداوسیما بهعنوان یک رسانه رسمی با مسالهای مواجه است که جوامع مدرن با آن درگیرند که پیشتر به آن اشاره شد. رسانه ملی نگران است اگر با جریان باز، اطلاعات را در اختیار همه بگذارد باعث تشویش اذهان عمومی شود و از طرف دیگر هم میداند اگر جریان پخش اطلاعات را محدود کند هرچند ثبات موقتی به وجود میآید اما گردش اطلاعات دهانبهدهان، از طریق پیوندهای نزدیک و دور همچنان جریان دارد و متوقف نمیشود؛ مثلاً هرچند در حوادث آبانماه اینترنت چند روزی قطع بود اما اخبار اعتراضها بالاخره به گوش مردم میرسید. این نگرانی با ایجاد رسانههای خصوصی و متعدد تا حد زیادی برطرف میشود همچنین صداوسیما باید از طریق انتشار اطلاعات و بحثهایی که در حوزه عمومی مطرح میشود، شناسایی مخاطرات را به خود افراد واگذار کند تا مردم خود کنشهای پرمخاطرهشان را کنترل کنند. این کاری است که در بسیاری از رسانههای دنیا انجام میشود. امروزه بسیاری از رسانههای رسمی در دنیا وقتی اعتراض یا آشوبی در کشورشان رخ میدهد آن را بهطور مستقیم پخش میکنند؛ هرچند این اقدام ممکن است تا حدودی موجب تشویش اذهان عمومی شود ولی این نوع اطلاعرسانی باعث میشود مردم بفهمند حکومتها آنها را افراد آگاهی میدانند که وقتی میزان خسارتها و آشوبها را میبینند خودشان میتوانند کنشهای خودشان را کنترل کنند. صداوسیمای ما مردم را آگاه فرض نمیکند و خود را قیم مردم میداند که تصوری اشتباه است.