گشتی در بساط دستفروشهای خیابان انقلاب
کار و کاسبی پررونق در بازار سیاه کتاب
کافی است چشم بگردانی تا کنار پیادهروهای پررفت و آمد خیابان انقلاب بساطهای کوچکی با چهار، پنج کتاب را ببینی که به فاصلههای چند قدمی کنار ساختمانهای فرسوده و بلااستفاده روی روزنامه پهن شدهاند، اما اگر پیشتر گذرت به این بساطها افتاده باشد، حتماً میدانی این چند کتاب تنها نشانهای است به سمت کتابخانههایی که مملو از آثاری هستند که سالهاست در ویترینهای شیک کتابفروشیها، به هر دلیلی پیدا نمیشود.
البته در این چند سال اخیر، لابهلای بساط آشکار
DVD فروشیهایی که به روزترین فیلمهای هالیوود را تنها با 1500 تومان عرضه میکنند، بساط کوچک کتابفروشیها گم میشود و برای یافتنشان باید چشم تیز کنی.
این روزها کتابهای افست و کتابهایی که به هر دلیل مجوز چاپ رسمیشان لغو شده یا حتی مجوز نگرفتهاند، بازاری زیرزمینی را شکل داده است، تجارتی راحت که سیستم انتشار و توزیع آن بیدغدغهتر از بازار رسمی فعالیت میکند. تجارتی که با روی کار آمدن نسل جدید دستگاههای ریسوگراف تبدیل به امری سهل و آسان شده است. بسیاری از کتابهایی که طی این سالها به هر دلیلی مجوز نشرشان باطل شده یا اینکه نسخههای رسمی با مجوز آنها جرح و تعدیل شده در این بازار عرضه میشود. بازاری که با هر کیفیت و قیمت دلخواهی کتابها را عرضه میکند و درست مطابق با سبک و سیاق بازار سیاه، متقاضی باید بیهیچ اعتراضی به کیفیت و قیمت، مبلغی را که فروشنده طلب میکند، بپردازد.
پیرمرد سالهاست که کنار کتابفروشی معتبری که طی این سالها دوستداران ادبیات و سیاست را به سوی خود میکشد، بساط میکند. روی چهارپایه کوچکش مینشیند و سیگار «زر»ش را با چوب سیگار کهنه قدیمی چاق میکند و عادت ندارد به سوالهای مشتریانش جواب بدهد. میگوید: «میدانم که دنبال چه کتابهایی میآیند. بعضیها هم از سر کنجکاوی میایستند، اما مشتریان اصلیام سالهاست که میآیند، دنبال هر کتابی که باشند خیلی زود برایشان پیدا میکنم، کافی است اسم یکی دو کتاب را ببرند میفهم که چند مرده حلاجاند، چه میخواهند. منبع اصلی خیلی از کتابهایی که دستم میرسد، کتابخانههای قدیمی است که صاحبانش مردهاند و وارثان از همه جا بیخبر، دوست دارند زودتر کتابها را به پول نقد تبدیل کنند. از این راه کتابهای نابی به دستم میرسد که خیلیها حتی نامش را هم به یاد ندارند... این کتابها را وقتی به یک نفر بفروشی باز میروند در کتابخانه خاک میخورند. من نمیدانم چرا با این همه جنس قاچاق دیگر، از سیگار گرفته تا فیلم هیچ مشکلی ندارند اما به کتاب که میرسند، همه داعیهدار میشوند. وقتی این کتابها از راه اصولی و رسمی نمیتوانند منتشر شوند، خب چه
ایرادی دارد، خیلی از کتابهایی که توی بساط ما دستفروشها پیدا میشود، رمانها و داستانهایی است که دیگر منتشر نمیشوند... ناشرشان کار و کاسبی را تعطیل کرده است، نویسندهاش هم از ایران رفته یا دیگر زنده نیست... بعد هم این کتابها را با دستگاه ریسوگراف کپی میکنیم و میفروشیم...»
«مد و مه» ابراهیم گلستان توی بساط کوچکش چشمت را میگیرد، قیمت پشت جلد کتاب پنج تومان است، اما صفحه اول را که باز میکنی با مداد کمرنگ قیمت 19 هزار تومان را نوشتهاند. میگوید: «خب مگر چند نسخه از این چاپ وجود دارد که میخواهید ارزانتر از این حرفها باشد، اینها نسخههای نایاب هستند که از توی کتابخانههای مردم بیرون آمدهاند، درست مثل یک مجسمه نایاب... بعد هم وقتی دنبال چنین چیزی هستید خب لابد باید پول این همه سال نگهداریاش را هم بدهید.» کتابهای صادق هدایت با همان طرح جلد شومیز آبی و کاغذهای نو که هنوز بوی جوهر ریسوگراف و چسب میدهند، جزو کتابهایی است که حالا توی همه بساطها پیدا میشود، درست شبیه کتابهایی که با مجوز رسمی منتشر شدهاند. پیرمرد میگوید: «انتشارات جاویدان سالهاست که تعطیل شده است. کتابهای این مرحوم هم از سوی ناشران مختلف در شکلهای مختلف روانه بازار شد، اما مردم این چاپهای قدیمی را دوست دارند و ترجیح میدهند کتابهای صادق هدایت را با همان سبک و سیاق قدیمیاش داشته باشند. من در روز حداقل پنج یا شش نسخه هدایت میفروشم، قیمتش هم به نسبت آنها ارزانتر است... بعد هم نسخه کامل کامل است... از
همه بیشتر هم علویه خانم و بوف کور را میخرند. به نسبت کتابهای پلیسی قدیمی را که در دهه 40 متداول بود میخرند... این رمانهای پلیسی را هم که اغلب ریسوگرافهای تر و تمیزی هستند با قیمتی نزدیک به شش تا هشت هزار تومان میفروشیم و استقبال از آنها زیاد است.» از کتابهای دیگری که در بازار زیرزمینی کتاب با استقبال روبهرو میشوند، دیوان اشعار ایرج میرزا، فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی و وحشی بافقی است، در میان داستانها نیز بعد از صادق هدایت، آثار بهرام صادقی، بهمن فرسی، رضا براهنی، بهمن شعلهور، تقی مدرسی، عباس معروفی، مجید دانشآراسته، ابراهیم گلستان و هرمز شهدادی به ترتیب جزو آثار پرفروش محسوب میشوند. طی چند سال گذشته شاخه دیگری هم به این بازار اضافه شده است. در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی، کتابهای بسیاری موفق به کسب مجوز شدند، اما کمی بعد از بازار جمعآوری شدند یا دیگر موفق به دریافت مجوز تجدید چاپ نشدند، اما همان چند صد نسخه به فروش رفته کافی بود تا این کتابها به بازار زیرزمینی راه پیدا کنند، کتابهایی که حالا به شکل نسخههای افست و ریسوگراف با قیمتهای گزافی به فروش میروند، آن هم در شرایطی که ناشر اصلی
ضررهای سختی را متحمل شده است. حالا این روزها بازار کتابهایی که در افغانستان منتشر میشوند هم در تهران گرم است، کتابهایی که دیگر منتظر دریافت مجوز نمیمانند و در چاپخانههای افغانستان منتشر میشوند و خیلی زود در ایران جای خودشان را پیدا میکنند و گردش مالی بالایی را برای بازار سیاه کتاب به ارمغان میآورند. ترجمههایی از رمانهای مطرح جهان که از سوی مترجمان ایرانی کار شده و ناشر افغان دارد در این بازار ازهمه محبوبتر هستند.
دیدگاه تان را بنویسید