شناسه خبر : 3218 لینک کوتاه

مارکس متاخر و راه روسی

مدل غالب فکری قرن نوزدهم تکامل‌گرایی بود. به عنوان نمونه‌های برجسته در این زمینه می‌توان به آثار داروین، فلسفه اسپنسر، پوزیتیویسم کنت و سوسیالیسم فوریه و سن‌سیمون اشاره کرد.

مدل غالب فکری قرن نوزدهم تکامل‌گرایی بود. به عنوان نمونه‌های برجسته در این زمینه می‌توان به آثار داروین، فلسفه اسپنسر، پوزیتیویسم کنت و سوسیالیسم فوریه و سن‌سیمون اشاره کرد. اصلی‌ترین جذبه تکامل‌گرایی این بود که راه‌حلی برای مساله ناهمگونی و تغییر در جهان به دست می‌داد؛ جهانی که در آن تغییرات وسیعی در حال رخ دادن بود و ناهمگونی هر چه بیشتر خود را نشان می‌داد. تنوع و گوناگونی اشکال فیزیکی، بیولوژیکی و اجتماعی با پیش‌فرض تکامل ضروری طی مراحلی که روش علمی باید آنها را کشف کند. مراحل گوناگون از راه تنوع اشکال توضیح داده می‌شد. معرفت‌شناسی ماتریالیستی مارکس و پذیرش تضاد ضروری در جامعه به این معنی نبود که او فرض اصلی نسل خود را کنار بگذارد، حداقل نه یکباره. ایدئولوژی آلمانی 1846 و حتی جلد اول سرمایه (1867) بر چنین روحی نوشته شده‌اند، آنجا که می‌گوید: «کشوری که از نظر صنعتی پیشرفته‌تر است تصویر آینده کشور کم‌توسعه‌تر را نشان می‌دهد.» در واقع این مساله همانند «قوانین طبیعی با ضرورت آهنین عمل می‌کند».
اما مارکس از ساده‌انگاری‌های تک‌خطی تکامل‌گرایانه ناخشنود بود. غنای مدارکی که مورد مطالعه او قرار می‌گرفتند در تقابل با این برداشت بود و آموزش دیالکتیک او نیز بر خلاف آن بود. به علاوه دلیل اینکه چرا بخش شمال غربی اروپا گهواره اولین نمونه شیوه تولید سرمایه‌داری بود باید فهمیده می‌شد. قبول تصادف ساده از ملزوماتی به دور بود که مارکس برای علم اجتماعی در نظر می‌گرفت. در نتیجه در سال 1853 و به طور مشخص‌تر در گرندریسه در 1857 مارکس استفاده و تدوین مفهوم استبداد شرقی (با شیوه تولید آسیایی به عنوان مترادف نزدیک آن) را به عنوان بدیل یا مکمل توضیح تک‌خطی ارائه کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها