شناسه خبر : 31773 لینک کوتاه

موج زنده

کارآفرینی استارت‌آپی چه نقشی در جریان مهاجرت اقتصادی دارد؟

آدمیزاد درخت نیست که هر جا آن را غرس کردند و ریشه گستراند، بماند و تا آخر عمر تکان نخورد. روزگار اگر سخت شود، بار بر دوش می‌گیرد، دل از خان و مان جدا می‌کند و نواله ناگزیر یا رفاه دل‌خواسته را در دیاری دیگر می‌جوید.

فاطمه شیرزادی: آدمیزاد درخت نیست که هر جا آن را غرس کردند و ریشه گستراند، بماند و تا آخر عمر تکان نخورد. روزگار اگر سخت شود، بار بر دوش می‌گیرد، دل از خان و مان جدا می‌کند و نواله ناگزیر یا رفاه دل‌خواسته را در دیاری دیگر می‌جوید. این کوچ خواسته یا ناخواسته، این هجرت ناگزیر یا دلپذیر هرگز آسان نبوده و نیست آخر آدمیزاد برگ هم نیست که به نرمه بادی از جا کنده شود و بی‌آشیان بین زمین و آسمان این سو و آن سو برود. وقتی هزاران نفر پا به راه می‌شوند، لابد روزگار زیادی سخت گرفته است.

آمار می‌گوید فقط در فاصله سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ نزدیک به 405 هزار مهاجر وارد تهران شده‌اند.1 تهران دهه‌هاست بزرگ‌ترین امواج مهاجران را از شهرها و روستاهای دور و نزدیک می‌پذیرد و در خود فرو می‌برد، اما بعضی از آنها را هم از خود می‌راند و به ساحلی که ندارد؛ به حاشیه می‌فرستد. در همین بازه پنج‌ساله بیشتر از 369 هزار نفر از تهران خارج شده‌اند و بیشترشان به کرج، پردیس، پرند و شهریار و بعضی هم به اسلامشهر و پاکدشت کوچ کرده‌اند؛ شهرهایی که اغلب تا همین چند دهه قبل، دهکده‌هایی در دشت ری و دیگر نقاط پیرامون پایتخت بودند، ولی این سال‌ها با سیل مهاجران شهر شده‌اند.

در همه این سال‌ها حاشیه‌نشینی غم بزرگ مهاجران طردشده بوده و رشد آن موضوع هشدار مکرر کارشناسان، اما این غصه یا مساله همچنان رو به تداوم و تزاید دارد؛ تا سیل مهاجرت هست، امواج حاشیه‌نشینی هم زنده است. مهاجران حاشیه‌نشین را یا عوامل اقلیمی مثل زلزله و سیل و خشکسالی از موطن‌شان رانده یا ترس از فقر که همزاد رکود اقتصادی و بیکاری است به پایتخت کشانده. اما این همه مهاجر و حاشیه‌نشین در تهران چه می‌کنند؟ کسی از حال آنها خبر ندارد.

تهران شهر آدم‌های بی‌قصه است یا آدم‌هایی که کسی حوصله شنیدن قصه‌هایشان را ندارد. اما این روزها قصه تلخ بعضی از مهاجران دارد در گوشه و کنار شهر زمزمه می‌شود. یکی از آنها می‌گوید: «دوری سخته، آوارگی سخته، این زندگی نیست که ما داریم. صبح تا شب توی دود و دم کار می‌کنیم و شب وسط همین دود و دم سر به زمین می‌ذاریم.»2 «صالح» یکی از ده‌ها جوان ترکمنی است که به تهران آمده تا با ماشین در شرکت‌های مسافربری اینترنتی کار کند. زن‌ها و بچه‌ها در روستا تنها مانده‌اند. مردها هم در تهران روزها کار می‌کنند و شب‌ها در یک زمین خاکی که احتمالاً تا چند ماه دیگر برجی از دل آن می‌روید، دور هم جمع می‌شوند، بساط بی‌بساطی خود را می‌گسترانند، بعد روی زمین یا توی ماشین می‌خوابند و خواب می‌بینند؛ خواب یک خواب راحت، یک سقف بالای سر، یک خانه و شاید خواب کودکی که صدها کیلومتر دورتر خواب بابایش را می‌بیند.

پی‌نوشت‌ها:

1- گزارش مرکز آمار ایران از مهاجرت درون کشور

2- روزنامه همشهری، شماره 7721

دراین پرونده بخوانید ...