فقدان بازاندیشی
بررسی زمینهها و تبعات ناامیدی نخبگان از اثرگذاری بر سرنوشت جامعه در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، یکی از عوامل مهم تشدید ناامیدی کنشگران را این مساله میداند که فعالیتهایی که روشنفکران انجام میدهند نظام حکمرانی را بازاندیش نکرده و تاثیر چندانی بر رفتار آنها نداشته است. او میگوید: در حال حاضر در حوزههای مختلف اجتماعی و اقتصادی تحقیقات مختلفی درباره مسائل و آسیبها انجام میشود، اما نتایج هیچکدام از اینها سیاستگذاران را بازاندیش نمیکند. سیاستگذاران اعتنای چندانی به نتایج این تحقیقات نمیکنند.
علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، یکی از عوامل مهم تشدید ناامیدی کنشگران را این مساله میداند که فعالیتهایی که روشنفکران انجام میدهند نظام حکمرانی را بازاندیش نکرده و تاثیر چندانی بر رفتار آنها نداشته است. او میگوید: در حال حاضر در حوزههای مختلف اجتماعی و اقتصادی تحقیقات مختلفی درباره مسائل و آسیبها انجام میشود، اما نتایج هیچکدام از اینها سیاستگذاران را بازاندیش نمیکند. سیاستگذاران اعتنای چندانی به نتایج این تحقیقات نمیکنند.
♦♦♦
چرا نخبگان و کنشگران به ایجاد تغییر در جامعه و نظام حکمرانی امیدوار نیستند؟
اخیراً در بین کنشگران و روشنفکران نوعی ناامیدی شکل گرفته است. البته در گذشته هم افرادی داشتیم که اساساً قائل به امکان وجود تغییرات تدریجی در حاکمیت نبودند، اما تعداد اینها بسیار محدود بود. غالباً تا همین چند وقت اخیر نوعی وفاق بر سر گفتمان تغییر تدریجی وجود داشته، اما اخیراً این مساله پررنگ شده است که اعتقاد به تغییرات تدریجی در کشور امری موثر و واقعی است یا نوعی توهم. البته این وضعیت بیسابقه نیست. در گذشته هم مساله ناامیدی بهویژه در دوره دوم هر ریاستجمهوری وجود داشته است؛ مثلاً روشنفکران و کنشگران اگرچه در ابتدای دوره اصلاحات احساس خوبی داشتند، ولی در پایان آن هشت سال دچار نوعی احساس ناامیدی شدند که منجر به عدم مشارکت شد و در نتیجه گروههای دیگری به قدرت رسیدند. یک دیدگاه میتواند این باشد که این ناامیدی با توجه به بیسابقه نبودن آن موقتی است و یک نظر هم این است که این ناامیدی پایدار میماند.
افزایش ناامیدی در دورههای دوم دولتها ناشی از انتظارات بالای کنشگران است یا عملکرد ضعیف دولتها؟
نمیتوان یک تحلیل کلی داشت. وضعیت در هر دوره متفاوت است. در آغاز دوره اصلاحات سطح انتظارات برای توسعه سیاسی بسیار بالا بود، اما این اهداف با مخالفت گروههایی از حاکمیت مواجه شد و ابزارها برای رسیدن به اهداف وعده دادهشده کافی نبود. در نتیجه نوعی احساس ناامیدی جمعی ایجاد شد ولی آن ناامیدی موقتی بود و بعد از رئیسجمهوری آقای احمدینژاد شرایط تغییر کرد و میل به مشارکت مجدداً بالا رفت. بهطور کلی یکی از علل ناامیدی بالا بودن سطح انتظارات گروههای مختلف و روشنفکران کنشگر در مورد سرعت تغییرات است. در واقع سطح انتظارات بالاتر از امکاناتی است که میتواند تغییر به وجود بیاورد. گفتمان مورد علاقه اغلب کنشگران جامعه ما گفتمان توسعه سیاسی است که ظاهراً تغییراتش کندتر است. به نظر من در صورت غلبه گفتمان توسعه اجتماعی، احساس ناامیدی کاهش مییابد چون مسائل اجتماعی در ابعاد مختلف تغییر پیدا میکند. در جامعه ما تغییرات فرهنگی و اجتماعی در حال شکلگیری است اما چون توجه کنشگران عمدتاً بر تغییرات سیاسی متمرکز است به تغییرات اجتماعی کمتر توجه میشود. یکی از علتهای ناامیدی همین تمرکز بر گفتمان توسعه سیاسی است که تحقق اهداف آن با موانع بسیاری مواجه است. دیگر عامل تشدید ناامیدی کنشگران این است که فعالیتهایی که روشنفکران انجام میدهند نظام حکمرانی را بازاندیش نکرده و تاثیر چندانی بر رفتار آنها نداشته است. در حال حاضر در حوزههای مختلف اجتماعی و اقتصادی تحقیقات مختلفی درباره مسائل و آسیبها انجام میشود، اما نتایج هیچکدام از اینها سیاستگذاران را بازاندیش نمیکند. سیاستگذاران اعتنای چندانی به نتایج این تحقیقات نمیکنند. این در حالی است که نتایج تحقیقات علوم اجتماعی و علوم سیاسی ماهیت بازاندیشانه دارد یعنی میتوان با استفاده از این تحقیقات از بسیاری از مشکلات اجتناب کرد ولی انواع تحقیقات در حوزههای شهری و روستایی و اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انجام میشود که به سیاستمداران هشدار میدهند که باید سیاستهای خود را تغییر دهند اما به آنها اعتنا نمیشود. مساله دیگر این است که کنشگران و فعالان سیاسی و روشنفکران به عنوان فاعلان آگاه و بازاندیش (agent) در مقابل ساختها قدرت کمتری دارند. بارها این موضوع مطرح شده که ممکن است در قانون اساسی مشکلاتی وجود داشته باشد و بتوان با تغییراتی در آن بسیاری از مسائل را حل کرد، ولی بهراحتی نمیتوانند در ساختها تغییر ایجاد کنند. با این همه در مجموع قدرت اثرگذاری اندک روشنفکران میتواند ناشی از نوع هدفگذاری کنشگران و روشنفکران باشد. امروز هدف و اولویت گفتمان روشنفکری بیشتر توسعه سیاسی است و حتی وقتی دغدغه مسائل اجتماعی را مطرح میکند میگوید اگر ما به توسعه سیاسی برسیم میتوانیم مسائل اجتماعی را هم حل کنیم. در واقع این گفتمان ماهیتاً به تغییرات در فضای سیاسی اهمیت میدهد نه در فضاهای اجتماعی و اقتصادی. در حالی که گفتمان رسمی به حل مسائل اجتماعی اهمیت میدهد. در نتیجه ناامیدی فعلی کنشگران هم بیشتر ناامیدی از تغییرات سیاسی است. عموماً حتی کنشگرانی که در سازمانهای مردمنهاد فعالیت میکنند، تفکیک و تمایزی بین کنش سیاسی و کنش اجتماعی قائل نیستند و اگر هم باشند تلقی سیاستگذاران این است که اینها در واقع با هدف کنش سیاسی وارد کنش اجتماعی شدهاند. همین سوءظن دوطرفه ناامیدی را تشدید میکند. اینکه کنشگران نظام سیاسی را دنبالکننده اهداف توسعهای ندانند و سیاستگذاران کنشگران اجتماعی را صرفاً دنبالکننده اهداف سیاسی بدانند باعث میشود هیچ نوع فعالیتی در راستای توسعه شکل نگیرد. در بسیاری از جلسات دیدهام که وقتی موضوع درخواست تشکیل سازمانهای مردمنهاد مطرح میشود، تلقی مسوولان دولتی این است که درخواستکننده یا به دنبال کار سیاسی است یا هدف اقتصادی دارد. این سوءظن مانع مهم تغییر است و نتیجهای جز ناامیدی به دنبال ندارد.
تشدید ناامیدی نخبگان، محققان و کنشگران از اثرگذاری و ایجاد تغییر چه نتیجهای دارد؟
در فکر و گفتمانسازی بنبستی به وجود نمیآید. اگر ناامیدی از تغییرات اصلاحی مستمر شود، یا به صورت تغییر گفتمان ناگهانی بروز میکند همانطور که قبل از انقلاب شاهد ساختن تئوری انقلاب از جانب روشنفکران بودیم یا ممکن است کنشگران به سمت گفتمان توسعه اجتماعی بروند. اگر کنشگران به سمت تمرکز کامل بر گفتمان اجتماعی بهجای گفتمان سیاسی حرکت کنند ممکن است نوعی بیتفاوتی سیاسی ایجاد شود که حتی بخشهایی از حاکمیت را هم خشنود کند، اما سطح مشارکت سیاسی را کاهش دهد. بدتر از آن این است که این تغییر گفتمان به سمت توسعه از طریق تغییرات سیاسی ناگهانی برود که آن هم نوعی فاجعه خواهد بود. به هر صورت نیاز نظام سیاسی به روشنفکران اجتنابناپذیر است و از طریق گفتمانسازی رسمی هم نمیشود به آن پاسخ داد. بنابراین نظام باید سطح امکان مشارکت روشنفکران در تصمیمسازی را بالا ببرد.
اغلب فعالیت روشنفکران دهههای 30 و 40 (از جمله روشنفکران سوسیالیست و تودهایها) عامل بسیاری از تغییرات دهههای اخیر جامعه دانسته میشود. چرا امروز روشنفکران و نخبگان کشور اثرگذاریهای گستردهای در ابعاد دهههای 30 و 40 ندارند؟
روشنفکران ما بعد از انقلاب و بهویژه در دهه اخیر نوعی بازاندیشی انتقادی روی جریانهای روشنفکری دهههای 30 و 40 داشتهاند. این بازاندیشی با یک نوع نقد شروع شده است. امروز داشتن تئوری انقلابی یکی از اشتباهات روشنفکران آن دوره تلقی میشود که بهویژه از قضیه سیاهکل شروع شد و باعث قطع کامل ارتباط جریان روشنفکری و نظام سیاسی شد که اتفاقاً خطرناک بود و نتایج آن را در وقایع دوران انقلاب دیدیم. البته قبل از انقلاب هم نقشآفرینی و امیدواری روشنفکران نوساناتی داشت. از زمان وقوع کودتای 28 مرداد 1332 تا سال 1342 یک دوره بحرانی وجود داشت که حکومت پهلوی در آن دوره خود را تجدید سازمان کرد. اما در دهه 40 بین روشنفکران درباره قابل اصلاح بودن یا نبودن رژیم شاه وفاقی وجود نداشت و گروههایی مثل تودهایها این بحث را مطرح کرده بودند که چون شاه اصلاحات ارضی را شروع کرده بود که پیش از آن کسی جرات خلع ید از زمینداران بزرگ را نداشت آن نظام ماهیت اصلاحپذیری دارد. البته درباره این موضوع هم گمانههایی وجود دارد؛ بعضی معتقدند چون سیاست شوروی برقراری رابطه با شاه بوده، روشنفکران تودهای هم در حال زمینهسازی نظری بودهاند. به هر حال شرایط تغییر کرد و با قضیه سیاهکل رهیافت گروههایی مثل نهضت آزادی و جبهه ملی نسبت به رژیم شاه هم مورد انتقاد قرار گرفت و تندروهایی مثل مجاهدین خلق و فداییان خلق سردمدار جریانات روشنفکری شدند و تقریباً همه به دنبال خطمشی و تئوری انقلاب آنها رفتند. اینکه امروز دیگر چنان فضایی وجود ندارد در واقع نقدی پنهان به خطمشی روشنفکران آن دوره است. در واقع روشنفکران با پیگیری یک جریان اصلاحی به نقد آن دوران رفتهاند. به نظر من اگر این گفتمان اصلاحی که گفتمان مسلط امروز در بین نخبگان است و بهویژه از زمان دولت اصلاحات رشد بسیاری کرده، تغییر کند یعنی دیدگاه برخی روشنفکران خارج از کشور که به نوعی تئوری انقلاب را دنبال میکنند، بر گفتمان اصلاح غلبه پیدا کند تبعات بسیار خطرناکی دارد. حتی اگر روشنفکران داخل کشور با نوعی دلسردی ناامید شوند و بخواهند از حوزه سیاست به توسعه اجتماعی بیندیشند نیز تغییرات خطرناکی رخ میدهد.
شما تغییر روش جریان روشنفکری را در مجموع مثبت ارزیابی میکنید؟
بله. جریان روشنفکری قبل از انقلاب سعی میکرد نوعی تطابق بین تئوری انقلاب با گفتمان نابرابری برقرار کند تحت این عنوان که چون در کشور نابرابری وجود داشت و هیچ راهی برای کاهش نابرابری از طریق اصلاح نیست، چاره فقط انقلاب است. به نظر میرسد امروز چنین گفتمانی مورد انتقاد قرار گرفته و این یک تغییر مثبت در جریان روشنفکری است.
آیا روشنفکران امروز توانستهاند گفتمان اصلاحی را در سطح عمومی رواج دهند؟
تا سال 1376 و آغاز دولت اصلاحات، جریانات روشنفکری درون نظام چون انقلاب شده بود بیشتر گفتمان توسعه اجتماعی را دنبال میکردند، یعنی دیدگاه چپ و راست سیاسی بر اساس مسائل اجتماعی و اقتصادی قابل تمیز بودند و مسائلی مثل اصلاحات ارضی اسلامی، قانون کار و تجارت خارجی بحثهای اجتماعی مهمی بود که برای تغییر مطرح میشد. در همان دوران در بین روحانیها هم دو گروه مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز ایجاد شد که شروع رشد کشمکشهای سیاسی در حاکمیت بود که موضوع آنها اغلب مسائل اجتماعی بود. اوضاع از سال 1376 تغییر کرد و گفتمان حاکم حتی در بین گروههای راستگرا بر مسائل سیاسی متمرکز شد. به همین دلیل تسلط گفتمان روشنفکری اولویت دادن به توسعه سیاسی است. البته مقاومتی از سوی محافظهکاران وجود داشت و خیلی تلاش شد که دوباره توجه اصلی به مسائل اجتماعی متمرکز شود، اما بعد از مدتی اوضاع به حدی تغییر کرد که خود محافظهکاران هم پذیرفتند که موضوع تغییرات سیاسی است که البته آنها دنبال حفظ وضع موجود شدند. به همین دلیل یک دسته اصلاحطلب سیاسی شدند و یک دسته محافظهکار سیاسی. تمرکز بر مسائل سیاسی یک درجه نزدیک شدن به جریان قبل از انقلاب بود ولی تفاوت این بود که آنها تئوری انقلاب میدادند، اینها تئوری اصلاح میدهند. امروز نوعی ناامیدی از این گفتمان اصلاحی در حال شکلگیری است و باید دید آیا این گفتمان تغییر پیدا میکند یا خیر. من فکر میکنم امکان تغییر به سمت گفتمان اجتماعی خیلی زیاد است ولی تفاوت آن با گفتمانی که در اوایل انقلاب حاکم بود این است که آنجا پذیرفته بودند که ما درون نظام سیاسی میتوانیم مسائل اجتماعی و اقتصادی را دنبال کنیم ولی بعد از اصلاحات این امکان خیلی کمتر شده و همین است که ناامیدی تشدید شده است.
به نظر شما در مجموع در جامعه ما اثرگذاری نخبگان روندی کاهنده داشته یا اثر آنها فقط تغییر شکل داده است؟
اگر نخبگان را طبقهبندی کنیم، اثرگذاری گروههای دانشگاهی و گروههای روشنفکری هر کدام به شکلی بوده است، اما در مجموع نظرات نخبگان در هر مقطع به شکلی اثرگذار بوده است. در صورت تشدید ناامیدی ممکن است در شرایط گفتمان مورد توجه نخبگان تغییر کند. در حال حاضر من علائمی از اینکه نخبگان گفتمان سیاسیشان را کنار گذاشته باشند نمیبینم ولی باید این مساله را در نظر داشت که اگر کاهشی در روند گفتمانسازی صورت بگیرد به صورت تغییر گفتمان خواهد بود و به نظر من باید به این تغییر گفتمان با دقت، وسواس، محافظهکاری و تردید نگاه کرد چون تغییر گفتمان امر سادهای نخواهد بود. البته فعلاً علائمی از تغییر گفتمان در بین محققان، روشنفکران و کنشگران دیده نمیشود. با این حال در این دوره که گروههایی از روشنفکران و سلطنتطلبان در خارج علیه اصلاحات سیاسی در نظام حاکم موضع گرفتهاند، ممکن است واکنش روشنفکرانی که مخالف این نظر هستند، تمرکز بر گفتمان توسعه اجتماعی باشد که امکان اصلاح بیشتری در آن هست.
به نظر شما ناامیدی امروز کنشگران موقتی است یا طولانیمدت؟ آیا روزنه امیدی برای اثرگذاری کنشگران اجتماعی دیده میشود؟
در همین شرایط هم اگر حوزه عمومی و اجتماعی کمی بازتر شود، گفتمان اصلاحی این ظرفیت را دارد که از باز شدن هر فضای کوچکی استفاده و خود را تقویت کند. درواقع بهراحتی نمیتوان این گفتمان را نادیده گرفت. وقتی مقایسه تاریخی میکنیم، امروز در مقایسه با دهههای قبل از انقلاب این امکان وجود دارد که از گشایشهای اندک هم استفاده شود. کنشگران میتوانند از هر ظرفیتی در جهت گفتمان اصلاحی استفاده کنند. مثلاً امروز ظرفیتهایی در فضای مجازی به وجود آمده که گروههای مختلف کنشگران از آن استفاده میکنند. به هر صورت گفتمان اعتقادی است که افراد دارند و ویژگی که در این گفتمان هست این است که مخالفان گفتمان را طرد میکند. همیشه یک دوگانه عقل و جنون مطرح است؛ کسانی که طرفدار گفتمان هستند عاقل و مخالفان آن مجنون تلقی میشوند. تغییرات ناگهانی و یکباره به وجود نمیآید. به نظر من ناامیدی امروز کنشگران ناشی از وضعیتی است که موقتی به نظر میرسد. در واقع آنچه باعث تشدید ناامیدی شده مساله تحریمهای آمریکاست که وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما را تحتالشعاع قرار داده است. یکی از جامعهشناسان انگلیسی در واکنش به این مساله که تحریمها بر طبقه متوسط ایران فشار وارد میکند، به من میگفت مشکل شما با آمریکا سه، چهار سال است و در نهایت با تغییر رئیسجمهور آمریکا تا حدودی حل میشود، ولی مسائل ما با برگزیت دائمی است و چالش عظیمی برای روشنفکران ایجاد کرده است درباره اینکه دموکراسی که حد اعلای آن مراجعه به آرای عمومی است امر درستی است یا نه. به نظر من وقتی ما خودمان را با کشورهای دیگر مقایسه میکنیم، شرایطی که امروز در کشور ایجاد ناامیدی کرده موقتی است.
با توجه به اینکه عوامل ناامیدکننده نخبگان در عرصه سیاسی و اقتصادی به مشکلات ناشی از تحریمها محدود نیست، به نظر شما ناامیدی نخبگان از اصلاحات سیاسی و اقتصادی چه تغییری در کنشگری اجتماعی ایجاد میکند؟
من فکر میکنم فشارهای بینالمللی و خارجی تاثیر زیادی بر کنشگران گذاشته است و در نتیجه این فشارها کنشگران نمیتوانند اهداف توسعهای را بهراحتی دنبال کنند. گروههای حاکم بهویژه تندروها ممکن است از این شرایط برای بستن فضا استفاده کنند. خود کنشگران هم گرفتار نوعی خودسانسوری شدهاند چون هر فعالیتی ممکن است در این شرایط مخل نظم تلقی شود. کنشگران از یکسو دچار این نگرانی هستند که ممکن است فعالیتهایی که در شرایط عادی بهراحتی قابل انجام بوده، امروز اخلال در نظم و امنیت تلقی شود و از سوی دیگر چون خود عمدتاً افرادی فرهیخته هستند ممکن است ترجیح دهند با درک شرایط کشور از بسیاری موضعگیریها پرهیز کنند. به این ترتیب کنشگران نمیتوانند بهراحتی اهداف خود را پیگیری کنند و این باعث تشدید ناامیدی آنها میشود. البته در مسائل ناشی از سیاستهای اقتصادی شرایط داخلی و تصمیمات سیاستگذاران هم بسیار مهم است، اما شرایط بینالمللی و منطقهای و تحریمها نیز بر کنشگران تاثیر بسیاری دارد و به نظر میرسد در شرایط فعلی این موضوع عامل بسیار مهم و اصلی است که ناامیدی را حداقل تشدید کرده است. اگر در شرایط عادی افراد برای تاسیس یک سازمان مردمنهاد یا کار درباره مسائل اجتماعی و اقتصادی با موانعی روبهرو میشدند الان این موانع بیشتر و کار سختتر شده است.