فلک فلاکت
جغرافیای تورم و بیکاری در اقتصاد ایران چه هشدارهایی به سیاستگذار میدهد؟
شاخص فلاکت از جمله شاخصهایی است که برای سنجش میزان رضایت مردم از وضعیت اقتصادی سنجیده میشود. به طور ساده، برخی معتقدند این شاخص طیف میزان شادی و بدبختی را مشخص میکند. یعنی، هرچقدر مردم یک کشور شادتر باشند، احتمالاً شاخص فلاکت در این کشور عدد پایینتری را نشان میدهد.
حامد زرندی: شاخص فلاکت از جمله شاخصهایی است که برای سنجش میزان رضایت مردم از وضعیت اقتصادی سنجیده میشود. به طور ساده، برخی معتقدند این شاخص طیف میزان شادی و بدبختی را مشخص میکند. یعنی، هرچقدر مردم یک کشور شادتر باشند، احتمالاً شاخص فلاکت در این کشور عدد پایینتری را نشان میدهد. شاخص فلاکت را منابع مختلف با معیارهای متفاوتی اندازهگیری میکنند. در اینجا شاخص فلاکت اوکان را مدنظر قرار میدهیم. آرتور اوکان در دهه 70 میلادی مشاور اقتصادی رئیسجمهور آمریکا و معتقد بود افزایش نرخ بیکاری و تورم، باعث تحمیل هزینه اقتصادی و اجتماعی به جامعه میشود. به همین دلیل، جمع نرخ بیکاری و تورم را شاخصی به نام فلاکت (Misery index) نامگذاری کرد. اگر به خاطر داشته باشید، این شاخص برای اولینبار در مناظرات تلویزیونی سال 88 در کشورمان مطرح شد. زمانی که محمود احمدینژاد معتقد بود وضعیت کشور رو به بهبود است و کاندیدای روبهرویی، یعنی محسن رضایی با استناد به شاخص فلاکت ایران که آن زمان در حدود 40 درصد بود این ادعا را رد کرد. برخی اقتصاددانان معتقدند شاخص فلاکت رابطه مستقیمی با جرم و جنایت دارد. آنها معتقدند روند تغییر در این شاخص بعد از حدود یک سال در شاخص جرم و جنایت تاثیر میگذارد. در پرونده مربوط به اعتصاب کامیوندارها، ملاقاتی با رئیس مرکز پیشگیری دادگستری داشتم. ایشان اعدادی را نقل میکرد که تاییدی بر ادعای اقتصاددانان بود. او با بررسی وضعیت بیکاری در کشور و تناسب آن با میزان افزایش جرائم خرد، توضیحات مربوط به ریشهیابی این افزایش جرائم خرد را بیان کرد. تحقیقات این مجموعه بر روی برخی از جرائم نشان داده بود که بخش زیادی از این افزایش جرائم توسط کارگرهایی بوده است که در مدت گذشته از کارشان اخراج شدهاند یا مجموعهشان تعطیل شده است. در این مقاله قصد داریم در ابتدا مواردی از گزارشهای اخیر مرکز پژوهشها را بررسی کنیم و سپس چالشهایی را که سیاستگذار در این شرایط با آن روبهرو خواهد بود بررسی کنیم.
میانگین شاخص فلاکت در ایران و جهان
شاخص فلاکت اوکان کشورمان در سال گذشته 9 /38 درصد بوده است. بر اساس آمارهای صندوق بینالمللی پول در ارتباط با نرخ میانگین تورم در سال 2018 و همچنین بر اساس آمارهای بانک جهانی در ارتباط با نرخ میانگین بیکاری، شاخص فلاکت در دنیا معادل 5 /8 درصد است. شاخص فلاکت جهانی بر اساس نرخ میانگین تورم 6 /3درصدی و نرخ بیکاری میانگین 9 /4درصدی محاسبه شده است. این اعداد نشان میدهد که شاخص فلاکت در کشورمان حدود 30 درصد با میانگین جهانی اختلاف دارد. در ایران کمترین شاخص فلاکت مربوط به استان سمنان معادل 4 /32 درصد است و بالاترین شاخص فلاکت مربوط به استان چهارمحال و بختیاری معادل 9 /48 درصد است. هرچند حتی آمار استان سمنان نیز چنگی به دل نمیزند. به دلیل اینکه شاخص فلاکت در این استان از کشورهایی مانند آنگولا، اتیوپی و هائیتی بالاتر است. استانهایی که همچون چهارمحال و بختیاری در این شاخص وضعیت نامطلوبی دارند، استانهای لرستان، کردستان، کرمانشاه و سیستان و بلوچستان هستند.
با مقایسه شاخص فلاکت در ایران و کشورهای دیگر دنیا به نکتهای قابل تامل دست پیدا میکنیم. آمار و اعداد نشان میدهد اغلب کشورهایی که در شاخص فلاکت وضعیت مطلوبی ندارند، به دلیل نرخ بیکاری آن کشورهاست. از طرف دیگر، کشورهایی که به دلیل نرخ میانگین تورمشان شاخص فلاکت نامطلوبی دارند، اغلب کشورهای آفریقایی توسعهنیافته هستند. این آمار در حالی است که شاخص فلاکت بالا در کشورمان به دلیل نرخ میانگین بالای تورم حاصل شده است. هرچند که نرخ بیکاری وضعیت مطلوبی ندارد، اما به نظر میرسد مشکل اصلی که این روزها باعث کاهش رضایت مردم از وضعیت اقتصادی شده است، مربوط به آشفتگی قیمتها در بازار و مساله تورم است.
چالشهای سیاستگذار
بخش زیادی از تحقیقات اقتصاد رفتاری مربوط به سیاستگذار و چالشهای سیاستگذاری است. در این شرایط به وجود آمده، به نظر میرسد که پنج سوگیری موجب افزایش خطای تصمیمگیری در سیاستگذار شود. این سوگیریها خطای اطلاعات در دسترس (availability bias)، سوگیری نماینده ذهنی (representativeness bias)، سوگیری وضع موجود (status quo bias)، سوگیری از دست دادن (Loss aversion) و همچنین خطای اعتمادبهنفس بیش از حد (Overconfidence) است. سیاستگذار در اغلب موارد باید با استفاده از مشاوران رفتاری و افزایش دانش تصمیمگیری خودش سعی کند که از این خطاها دوری کند. در ادامه مقاله این سوگیریها و چالشهایش برای سیاستگذار را مورد بحث قرار میدهیم.
میانبرهای ذهنی و خطاهای آن
مغز انسان در طول تاریخ طوری تکامل یافته است که همواره راههای سریعتر و راحتتری را ارائه کند، ضمن اینکه به هدف اصلی حفظ جان انسان لطمهای وارد نشود. به طور مثال، در زمان انسانهای اولیه اگر یک انسان متوجه فرار بقیه انسانها میشد، بدون آنکه به دنبال دلیل فرار آنها باشد، او هم فرار میکرد. این راهحل میانبر در مغز، که هر کاری دیگران انجام میدهند، بهتر است تو هم انجام بدهی، باعث شد که جان انسانهای زیادی در اثر حمله حیوانهای وحشی حفظ شود. این میانبرهای ذهنی در طول تاریخ حفظ و کدگذاری شدهاند و به همین دلیل هنوز هم مردم، ترجیح میدهند رستوران شلوغتر را برای صرف غذا انتخاب کنند یا در شایعه خبر گرانی بنزین، در صفهای پمپ بنزین میایستند. اقتصاد رفتاری نشان میدهد، ضمن اینکه این راهحلهای میانبر ضروری و بسیار مفید هستند، اما گاهی اوقات امکان دارد که مغز انسان را دچار سوگیری کنند. میانبرهای ذهنی که اینجا مدنظرمان است همان Heuristic هستند. این میانبرهای ذهنی در چند دسته اصلی تقسیم میشوند. در اینجا دو دسته آنها را که اطلاعات دردسترس و نماینده ذهنی هستند مورد بررسی قرار میدهیم.
اطلاعات در دسترس (The availability heuristic) به این معناست که انسان با استفاده از مثالها و اطلاعاتی که خیلی سریع از حافظه به خاطر میآورد تصمیم میگیرد. یعنی اگر در اخبار، سقوط هواپیمایی گزارش شده باشد و در همان روزها شما تصمیم داشته باشید که به سفر بروید، احتمال کمی وجود دارد که هواپیما را برای سفر انتخاب کنید، به دلیل آنکه حافظه شما به سرعت اطلاعات مربوط به این گزارش اخبار را به خاطر میآورد. چالش سیاستگذار این است که در روزهای سخت و پرچالش، انتقادها و اخبار زیادی احاطهاش میکند. این اخبار و اطلاعات باعث میشود که به طور مثال سیاستگذار اطلاعات در دسترسی در اختیار داشته باشد که حساسیتهای سیاسیاش بالاتر از اطلاعاتی باشد که از نظر اجرایی و استراتژیک در اولویت بالاتری قرار گرفته است. به همین دلیل هنگام تصمیمگیری و سیاستگذاری بر اساس آن اطلاعات حساس سیاسی، دست به تصمیم و قضاوت بزند. این شرایط بسیار پیچیده و سخت برای سیاستگذار خواهد بود. او باید سعی کند تصمیمهای اصلاحی و ساختاری مهم را فدای تصمیمهای سیاسی و گاهی اوقات زودبازده نکند. سوگیری نماینده ذهنی (The representativeness heuristic) به این صورت در مغز انسان اتفاق میافتد که انسان هنگام قضاوت و تصمیمگیریاش به یک نمونه یا مثال استناد کند. به طور مثال، در زندگی روتین گاهی اوقات پیرمردی را میبینیم، و به سرعت احساس میکنیم این پیرمرد چقدر با پدربزرگمان شباهت دارد. در این شرایط مغز انسان ویژگیهای پدربزرگ خودش را برای این پیرمرد در نظر میگیرد. یعنی با خودش میگوید حتماً این پیرمرد، مهربان و دوستداشتنی مانند پدربزرگ خودم است. خطای ذهنی به این صورت اتفاق افتاده است که ما هیچ صحبتی با این پیرمرد نداشتهایم و در واقع هیچ اطلاعات واقعی از او نداریم، اما به دلیل شباهتش با فردی که از قبل میشناختهایم شروع به قضاوت او کردهایم. این خطای مغزی نیز خطر بسیاری برای سیاستگذار خواهد داشت. یعنی سیاستگذار شرایط فعلی را با یکی از شرایط مشابه این قضیه در گذشته یا در کشورهای دیگر یکسان قضاوت کند و به سرعت احساس کند این شباهت و راهحلی که در آن شرایط انجام شده است، احتمالاً راهحل درستی است. پس شروع به تصمیمگیری بر اساس همین اطلاعاتش خواهد کرد. این خطای ذهنی باعث میشود سیاستگذار نتواند به طور دقیق بر شرایط فعلی متمرکز شود و راهحلی را مخصوص همین شرایط پیدا کند.
سوگیری برای ماندن در وضعیت موجود (status quo bias) به این معناست که سیاستگذار ترجیح بدهد در شرایط فعلی باقی بماند یا اینکه سرعت تصمیمگیریاش را بسیار پایین بیاورد. سیاستگذار به دلایل مشخصی معمولاً به این خطا دچار میشود. یکی از این دلایل «از دست دادن» (Loss aversion) است. دنیل کانمن (Daniel Kahneman) و آموس تورسکی (Amos Tversky) در سال 1979 در مقاله بسیار مهمی، این سوگیری مغز را تعریف کردهاند. این سوگیری میگوید مغز انسان «از دست دادن» را بزرگتر از «به دست آوردن» در مغز انسان نشان میدهد. تحقیقات این اقتصاددانان رفتاری نشان داده است که مغز انسان برای از دست دادن در حدود دو برابر به دست آوردن احساس درد میکند. در سال 2002 دنیل کانمن در ادامه همین تحقیقاتش و به طور خاص برای نظریه چشمانداز (Prospect theory) جایزه نوبل را دریافت کرد. این نظریه آزمایشهای متعددی را بررسی کرده است و نشان میدهد انسان هنگامی که احساس از دست دادن را داشته باشد، تصمیمهای متفاوتی خواهد گرفت. این یکی از خطاهایی است که سیاستگذار امکان دارد در این شرایط دچارش شود. سیاستگذار احساس میکند که با تصمیمهای بزرگ و اصلاحات عظیم، ممکن است شهرت، اعتماد و برخی دستاوردهایش را از دست دهد و به همین دلیل ترجیح میدهد که در شرایط کنونی باقی بماند. در این شرایط مغز انسان در محاسبه هزینههایش دچار مغالطه میشود که به این سوگیری sunk cost fallacy میگویند. شاید بهترین مثالی که برای این خطای مغزی بتوانیم بررسی کنیم مربوط به جایزههایی است که برخی برندها برای جمعآوری بستهبندیهای کالاهایشان قرار میدهند. در این شرایط مغز انسان، زمانی که تعدادی بسته جمع کرده باشد، دیگر نمیتواند به درستی محاسبه کند که جمعآوری بستههای بیشتر موجب افزایش هزینهاش میشود. از طرف دیگر، مغز انسان دائماً دچار این محاسبه است که بستههای جمعآوریشده کنونی حیف هستند، پس بهتر است بستههای بیشتری خریداری شود تا به جایزه تعیینشده دست پیدا کند. سیاستگذار نیز زمانی که شرایط سخت بر او چیره میشود دچار چنین خطای مغزی میشود. او محاسبه میکند دستاوردهایی که تاکنون داشته است، ارزش آن را دارد که در همین شرایط باقی بماند، در صورتی که اگر بتواند محاسبه کند، ماندن در شرایط فعلی چه هزینههای زیادی را بر او تحمیل میکند، سرعت تصمیمگیریاش را دیگر پایین نگه نخواهد داشت و به نوعی از خطای ذهنی وضعیت موجود خارج میشود. البته که باز هم خطای ذهنی دیگری سیاستگذار را تشویق به ماندن در شرایط فعلی میکند. بیزاری از دست دادن (Regret aversion) خطای ذهنی دیگری است که در این شرایط تصمیمگیری برای سیاستگذار را دچار چالش خواهد کرد. سیاستگذار با خودش فرض میکند که کشور وضعیت بهتری در شاخص فلاکت نسبت به شش سال قبل دارد و با خودش فرض میکند اگر تصمیمهای اساسی بگیرد امکان دارد شرایط در کوتاهمدت بدتر شود یا حتی در بلندمدت نیز شرایط رو به بهبودی نرود و بعداً نیز از اینکه شرایط فعلی را از دست داده است، پشیمان شود. این سوگیری نیز باعث خواهد شد که سیاستگذار ترجیح بدهد در شرایط فعلی باقی بماند یا سرعت تصمیمگیریاش را به شدت پایین بیاورد. سوگیری اعتمادبهنفس بیش از حد (Overconfidence) نیز دلیل دیگری است که سیاستگذار نتواند چالشهای کنونی را به درستی حل کند. سیاستگذار به دلیل تجربهای که در طول سالها به دست آورده است، معتقد است بهترین فرد برای تصمیمگیری است و به نوعی ترجیح میدهد خودش را دانای کل بداند و به همین دلیل یا مشاورانش را اخراج میکند یا اصلاً به حرفهایشان گوش ندهد. همانطور که در مقایسه اعداد شاخص فلاکت دیدیدم، کشور ما دچار تورمی است که بسیاری از کشورهای دنیا توانستهاند آن را حل کنند. حداقل به نظر میرسد تورم تکرقمی یک مساله حلشده در اغلب کشورهای دنیاست. شاید اگر سیاستمداران بیشتر به حرف مشاوران نخبه و متخصصشان گوش کنند، کشورمان سریعتر بتواند این شرایط را کنترل کند.
سیاستگذار و تلاشی که انتظار میرود
در این مقاله چالشهای سیاستگذاری را بیان کردیم. از طرف دیگر، شاخص فلاکت در کشور ما نشان میدهد که اوضاع رضایت مردم از شرایط اقتصادی در آینده رو به کاهش خواهد بود. اما انتظاری که از سیاستگذار در این شرایط میرود همفکری و استفاده از مشاوران متخصص و همچنین سرعتدهی به روند تصمیمگیری است. باقی ماندن در شرایط نامطلوب کنونی، مطمئناً هزینههای اصلاحات ساختاری در آینده را افزایش خواهد داد.