نگاهی به ضعفهای نظام آموزش کودکان در ایران
این کلاف سردرگم
بر کسی پوشیده نیست که آموزش، یکی از مهمترین حلقههای زنجیره توسعه محسوب میشود و آنچه سرمایه انسانی نامیده میشود، اتکای کاملی بر دانش، مهارت و سواد فردی دارد که این موارد در اثر آموزش تکامل مییابند.
بر کسی پوشیده نیست که آموزش، یکی از مهمترین حلقههای زنجیره توسعه محسوب میشود و آنچه سرمایه انسانی نامیده میشود، اتکای کاملی بر دانش، مهارت و سواد فردی دارد که این موارد در اثر آموزش تکامل مییابند. انسانها در طول دوره حیات، همواره در معرض آموزش قرار دارند که این آموزشها را میتوان به چند گروه تقسیمبندی کرد. بخشی از این آموزشها خودخواسته و ارادی بوده و برخی غیرارادی هستند اما آنچه مسلم است اینکه بیشترین میزان آموزش اکتسابی مربوط به دوران کودکی است.
آموزش در دوران کودکی از جهات مختلف حائز اهمیت است: نخست اینکه کودکان بیش از بزرگسالان در معرض آموزشهای غیرارادی قرار دارند، به این معنی که در دریافت آموزهها قدرت انتخابگری و گزینشگری کمتری دارند. بهویژه آنکه در سنین بسیار پایین حتی قدرت داوری در کودکان نسبت به کیفیت یا خوبی و بدی آنچه کسب میشود، وجود ندارد. دومین مساله این است که آنچه در دوران کودکی مورد آموزش قرار میگیرد، مسیر تکامل شخصیتی، رفتاری و فکری فرد را در بزرگسالی شکل میدهد.
آموزش به کودکان در ایران از بدو تولد تا سالهای ورود به دانشگاه، با نابسامانیهای زیادی مواجه است که میتواند بر کیفیت آموزش در کشور و افزایش کیفیت سرمایه انسانی تاثیرگذار باشد.
آموزش در سن خردسالی
آموزش رسمی در ایران عملاً از ششسالگی آغاز میشود و آموزش قبل از آن در مهدهای کودک اختیاری است.
کودک بخش قابل توجهی از آموزشهای خود در سالهای اول زندگی را در خانه و کنار والدین و خویشاوندان نزدیک کسب میکند و به تدریج این آموزشها در مهدهای کودک و محیطهای دیگر ادامه مییابد.
آنچه تحقیقات نشان میدهد، این است که دوره حساس رشد مهارتهای کودک قبل از چهارسالگی است و تا این سن کودک در اوج یادگیری و گیرایی مغزی است. همانطور که در نمودار صفحه مقابل مشهود است، رشد مهارتهای شنوایی، پاسخدهی واکنشی، کنترل هیجانات، درک اعداد و نمادها پیش از چهارسالگی اتفاق میافتد و بر همین اساس اهمیت آموزش در این سنین بسیار زیاد است.
برخلاف این یافتهها، مشاهده میشود در خانوادههای ایرانی قریب به اتفاق آموزشها از پنجسالگی به بعد صورت میگیرد و از این سن است که خانوادهها به موضوع آموزشهای مهارتی، اجتماعی، علمی و... بها میدهند.
در سالهای اخیر البته تب فراگیر برگزاری کلاسهایی برای خردسالان در حوزههای مختلف به وجود آمده است و خانوادهها بدون شناخت اینکه در این سن چه آموزشهایی باید به کودک داده شود و کدام مهارتها در اولویت آموزش قرار دارند، کودک را در معرض انواع دورهها در موسسات مختلف قرار میدهند.
آنچه مسلم است اینکه تاکنون نه نهادهای رسمی آموزش در کشور و نه فعالان حوزه کودک و خانوادهها چندان به مساله مهم آموزش در دوران خردسالی توجه نداشته و آموزشهای هدفمند در این حوزه که اقتضائات خاص خود را دارد -و غالباً مبتنی بر بازی و سرگرمی است- مد نظر قرار نگرفته است.
در همین حال حتی همین آموزشهای حداقلی در گروه سنی خردسال با ایرادات فراوانی مواجه است. در این گروه سنی، آموزشهای مستقیم به هیچوجه کارایی نداشته و برای تقویت مهارتهای درکی و شهودی و قوه استنباط کودک، آموزشها باید غیرمستقیم و غیردستوری باشد. فرآیند و مکانیسم آموزش کمتر از خود آموزش در این سن حائز اهمیت نیست و آموزگاران این گروه سنی باید از دانش لازم برای چگونگی مواجهه با کودک و آموزش او برخوردار بوده و آموزشهای لازم را کسب کنند. از سوی دیگر، خود خانوادهها نیز در خصوص اینکه چه آموزشهایی برای کودکانشان مورد نیاز و ضروری است، نیاز به آموزش دارند. خانوادههای امروزی با نگرانی از اینکه شاید کودکانشان از قافله آموزش عقب بمانند، آنها را در معرض انواع آموزشهای ضروری و غیرضروری قرار میدهند که این اتفاق کودکان را از آموزش رانده میکند.
تناسب آموزشپذیری و آموزشدهی
مهدهای کودک از اولین حلقههای آموزش به خردسالان در ایران محسوب میشوند. بسیاری از کودکان ساعات زیادی از روز را در این محیطها میگذرانند که نقش موثری در شکلگیری رفتارهای اجتماعی، مهارتی، نگاه فلسفی و نوع نگرشهای کودک به جهان بیرون از خانه دارد. با وجود فراگیری مهدهای کودک در ایران و تعداد زیاد آنها، نوع آموزشها و سلیقههای آموزشی در این نهادها کاملاً متفاوت است. رفتار آموزشی سلیقهای حاکم بر مهدهای کودک، عدم تعادلهایی را در مقاطع بعدی تحصیلی ایجاد میکند. نبود نظارت موثر و هدفمند بر نوع و نحوه آموزش، چگونگی استفاده از وسایل کمکآموزشی و... آموزشهای مبتنی بر سلیقه به کودکان را بیشتر رواج داده است.
از سوی دیگر، به دلیل حساسیت گروه سنی خردسال و کودک در مساله آموزشپذیری، لازم است کودکان مورد ارزیابیهای جدی روانشناسانه، تربیتی، رفتاری و... قرار گیرند و مبتنی بر ظرفیتهای شخصیتی هر کودک، مسیر مشخصی برای آموزش کودک مشخص شود. آنچه در مهدهای کودک شاهد آن هستیم، آموزش یکسان همه ورودیها به محیط آموزشی است و تفاوتی نمیکند که کودکان با چه سطح و چه تواناییهایی وارد مهد میشوند. اسلوب و شیوه آموزشی در مهدها تقریباً ثابت است اما همین شیوه ثابت، از یک مهد کودک به مهد کودک دیگر تمایز دارد که این تفاوت، کودکانی با میزان آموزش و مهارت غیریکسان را بر سر یک کلاس واحد در سالهای دبستان در کنار یکدیگر مینشاند.
مساله مهدهای کودک از بعد دیگری نیز باید مورد تحلیل قرار گیرد. کودکان امروز با کودکان چند سال یا چند دهه پیش تفاوت زیادی دارند، سطح اطلاعات و آگاهیهای آنها متفاوت است، رفتارها و علایق متفاوتی دارند و در گذر زمان به دلیل قرار گرفتن در معرض رسانههای جدید، تعاملات و رفتارهای متمایزی دارند. آموزش مستمر مربیان مهدهای کودک، تعاملات زیاد آنها با روانشناسان، جامعهشناسان و مشاوران تربیتی، ارتباط مداوم آنها با خانوادهها و اخذ بازخوردها از رفتارهای درون خانه کودکان و... از موضوعاتی است که مورد غفلت واقع میشوند و در کیفیت آموزش به خردسالان و کودکان موثر هستند. تناسب آنچه برای آموزش مورد نیاز است و آنچه باید آموزش داده شود، مساله حیاتی برای سیستم آموزش کودکان در کشور است.
تولید محتوای آموزشی
موضوع محتوای آموزشی در ایران طی چند دهه گذشته همواره مورد بحث بوده است. نهاد دولت در ایران همواره در تولید محتواهای آموزشی نظرات خود را تحمیل کرده است و بر اساس سیاستهای بسیار محافظهکارانه و گهگاه حتی صرفاً با در نظر گرفتن مصلحتهای گروههایی اقلیتی، اقدام به تولید و نظارت محتواهای آموزشی کرده است.
بسیاری از محتواهای آموزشی تولیدشده در کشور، با شرایط امروز فرهنگی، اجتماعی و رشد زمانی کودکان امروزی تناسب نداشته و چندان نمیتوانند در رشد و توسعه ذهنی، فکری و فلسفی کودکان نقشآفرینی کنند. امروز کودکان در معرض انواع تکنولوژیها و رسانه قرار دارند و در بسیاری از موارد، آنچه کودکان از آن اطلاعات و آگاهی دارند، فراتر از آموزههای سر کلاس است. بازنگریها در سرفصلهای قابل ارائه به کودکان امروزه باید در فواصل زمانی کوتاهتری صورت گیرد تا بتواند پاسخگوی تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه باشد.
از سوی دیگر، خانوادهها همچنان به محتواهای رسمی و تاییدشده دولتی برای آموزش بیشتر اعتماد دارند ولی از طرف دیگر نیاز به آموزش بیشتر فراتر از کتب و محتواهای آموزشی رسمی را احساس میکنند. این عدم تعادل میان عرضه و تقاضای محتوا آسیب دیگری را به دنبال دارد. خانوادهها تقریباً به این باور رسیدهاند که آموزشهای رسمی به ویژه در حوزههای مهارتی به تنهایی کفایت نمیکند و لازم است در کنار نظام رسمی آموزشی، یک سیستم آموزشی ثابت غیردولتی را برای کودکان خود فراهم کنند؛ حال اینکه این نوع آموزشهای مکمل چقدر با استانداردهای آموزشی بینالمللی تطابق دارند، خود حدیث مفصلی است.
در سوی دیگر این بحث، کتابها و مجلات کمکآموزشی قرار دارند. در تمام دنیا بخشی از وظایف آموزش مکمل یا مازاد بر آموزشهای رسمی را مجلات کودک بر عهده دارند. در این مجلات تلاش میشود متناسب با فضای روز اجتماعی و همگام با نیازهای روز کودکان به آموزش و تربیت رفتاری و اجتماعی، مطالب متنوع علمی، فرهنگی، داستان، شعر، بازی و... تولید محتوا صورت گیرد. البته نشریات کودک در ایران بیشتر جنبه سرگرمی دارند و کمتر به محتواهای آموزشی توجه میکنند و تقریباً توفیق آن را که به عنوان مکمل محتوایی در آموزش مهارتها و خلاقیت به کودکان مد نظر قرار گیرند، پیدا نکردهاند.
توازن علم و مهارت
هنگامی که صحبت از آموزش میشود، بسیاری توجه خود را معطوف آموزشهای علمی میکنند. سالهاست آموزشهای تئوریک و علمی در عرصه بینالملل فقط به عنوان بخشی از آموزش و باسواد شدن دانشآموزان و کودکان محسوب میشود و حرکت سیستم آموزشی به این سمت است که آموزشهای مهارتی، آموزش خلاقیت، آموزشهای فکری و فلسفی وزنهای جدیتری پیدا کردهاند. در ایران اما میتوان به جرات گفت، نظام آموزشی همچنان به صورت سنتی به رشد کودکان مشغول است و تمام توان خود را معطوف به آموزشهای مستقیم تئوریک کرده است. امروز تعریف توانایی، دانش و سواد صرفاً در آموختههای کتابی و درسی خلاصه نمیشود، بلکه مهارتها، تواناییهای فکری و رفتاری اهمیت دارند. همین عدم توازن میان علم و مهارت موجب شده است از کودکی دغدغه یافتن شغل برای آینده کودکان و تامین معاش در خانوادهها وجود داشته باشد. دنیای امروز مبتنی بر مهارتهاست و اگر تا پیش از این افراد برای اشتغال یا انتخاب شدن به عنوان کاندیدای تصدی شغلی بر اساس تحصیلات و رشته تحصیلی سنجیده میشدند، امروز مهارت تعیینکننده است. نظام آموزشی در ایران هنوز برای
ارتقای مهارتها و یادگیریهای آزمایشگاهی برنامهریزی جامعی نداشته، پژوهشمحوری همچنان یک شعار بوده و همچنان تمرکز اصلی بر ساختار نهادی نظام آموزشی است. تردیدی نیست افزایش ترک تحصیل دانشآموزان در ایران بخشی به همین رویکرد غیرمهارتی و غیرکاربردی بودن آموزش در مدارس برمیگردد.
البته نباید نقش ساختار نهادی نظام آموزش و پرورش در ایران را نیز به عنوان یک عامل در موفقیت یا عدم موفقیت آموزش در کشور نادیده گرفت. کودکان با انگیزههای فراوان وارد مدرسه شده اما با بیعلاقگی و بدون انگیزههای لازم مسیر آموزش را ادامه میدهند. محیطهای آموزشی رسمی کشور نشاط و شادابی لازم را برای دانشآموزان فراهم نمیکنند و تمرکز بیش از حد بر آموزشهای تئوریک، محیطهای آموزشی را محیطی خستهکننده و آزاردهنده نشان میدهد. نحوه ارائه دروس، برگزاری تورهای علمی و عملیاتی، توجه بیشتر به آموزش مهارتها و تقویت خلاقیت در کودکان، هدایت کودکان به پژوهش و فعالیتهای آزمایشگاهی و... مسائلی است که باید در اولویت فعالیتهای نظام آموزشی در کشور قرار گیرد.
عدالت آموزشی
عدالت آموزشی در ایران تعریف خاص خود را دارد. نظام آموزش و پرورش رسمی کشور برای آنکه از نظر خود عدالت آموزشی را رعایت کند، تا جزییترین بخشهای آموزشی ورود پیدا کرده و تلاش دارد همه یک نوع آموزش مشخص و واحد را در مقاطع بالاتر تحصیلی ببینند اما الگوهای موفق آموزشی چنین رفتارهایی را تایید نمیکنند.
در ایران هنگامی که از عدالت آموزشی صحبت میشود، تمرکز روی یکسان بودن امکانات آموزشی، یکسان بودن ساعت تحصیلی، نوع آموزشها، کتابها و منابع درسی و مواردی از این قبیل است در حالی که آنچه ما از آن به عنوان الگوی عدالت آموزشی یاد میکنیم، رفتار استانداردی در دنیا به شمار آورده نمیشود. برخلاف کمیتها، آنچه در سایر الگوهای موفق آموزشی بر آن تاکید میشود، توجه یکسان به رشد کودکان در فرآیند آموزشی است نه آموزش یکسان و هماهنگ آنها. به عنوان نمونه، نظام آموزشی در فنلاند -به عنوان یکی از موفقترین نظامهای آموزشی در میان کشورهای دنیا- صرفاً چارچوبهای درسی را برای معلمان مشخص کرده اما آنها در انتخاب محتوا و شیوه آموزش به کودکان اختیار دارند. بنابراین معلم تشخیص میدهد که به فراخور توان و ظرفیت دانشآموزان یک کلاس، چه محتوایی، چه منبع آموزشی و چه روشی را انتخاب کند تا به هدف نظام آموزشی دست یابد. در همین حال، میزان ساعات /درس اختصاص یافته به همه دانشآموزان یکسان نبوده و اگر فردی در یک درس دچار مشکل است، ساعت بیشتری را در آن درس به او تخصیص میدهند.
آنچه باید مد نظر قرار گیرد...
آموزش کودکان در ایران هنوز دارای روش و سبک علمی و استاندارد نیست. امروز روشهای آموزشی به کودکان و نوجوانان از سالهای اولیه تولد تا زمان ورود به دانشگاه، بهطور کلی متحول شده و آموزشهای غیرمستقیم، شهودی، مهارتی، کارگاهی و آزمایشگاهی بیش از گذشته مدنظر قرار گرفته است. در ایران اما همچنان شیوه آموزشها سنتی و مبتنی بر کلاس درس و غیرتعاملی بوده و حتی روش ارائه مطالب نیز تغییر چندانی پیدا نکرده است. در همین حال ارزیابی و هدایت خاصی بر روی ضعفها و قوتهای دروس دانشجویان صورت نگرفته و مسیر درست حرکت در آینده به کودکان و خانوادههای آنها ارائه نمیشود. در کنار اینها، محتوای قابل ارائه نیز در بسیاری زمینهها از آنچه نیاز کودکان در عصر حاضر است، فاصله داشته و به ویژه در سنین پایینتر این محتواها نیاز به تجدیدنظر جدی و اساسی دارند. در کنار اینها، آموزش مهارتها، ایدهپردازی، کارآفرینی و سواد مالی هنوز مورد توجه قرار نگرفته و حتی در استفاده از تکنولوژیهای نوین در فرآیند آموزش، تردیدهای جدی وجود دارد. از سوی دیگر، اگرچه همواره موضوع آموزشهای ضمن خدمت
برای مربیان و معلمان مطرح بوده و فعالیتهایی در این حوزه صورت میگیرد اما به نظر میرسد این آموزشها هنوز نتوانسته است آنها را به کودکان امروز و چگونگی مواجهه با آنها نزدیک کند. مواجهه با کودک امروزی آموزشها و مهارتهای جدیدی نیاز دارد ولی همچنان نحوه تعامل با کودک و مدیریت فرآیندهای آموزش به او نیازمند تغییر و بازنگری است.
مساله مهم دیگر اینکه به دلیل مسائل گفتهشده، اعتماد خانوادهها به بسندگی آموزشهای رسمی هر روز کاهش مییابد که البته بخشی از این نگرانی صحیح و منطقی است اما نتیجه این بیاعتمادی تاثیراتی منفی بر آموزشپذیری کودکان دارد. خانوادهها گهگاه به دلیل آنچه ضعف یا ناکارآمدی نظام آموزشی میدانند، برخی از آموزشها یا اصول و قوانین حاکم بر نهادهای آموزشی را در محیطهای خانواده نفی و نقد میکنند و همین موضوع کودک را دچار دوگانگی رفتار در برابر آموزشپذیری در نهاد رسمی میکند. در عین حال به نظر میرسد چندگانگی فرهنگی بین آنچه در مدارس به ویژه در خصوص مسائل اخلاقی و رفتاری آموزش داده میشود و آنچه در خانوادهها و اجتماع به عنوان یک الگوی استاندارد یا عادی مورد پذیرش قرار میگیرد، خود عاملی مهم در آموزشپذیری کودکان است که این مهم نیز باید مورد توجه نهادهای متولی آموزش در کشور قرار گیرد. آموزش کودکان در ایران کلاف سردرگمی است که باید به آن سامان داده شود.
دیدگاه تان را بنویسید