گزارشی از چرخه اقتصادی برگزاری کنسرت به بهانه اجراهای متعدد بعد از عید فطر
سود ستارگان، شکست همگان
فاصله زمانی عید فطر تا آغاز ماه محرم حدود سه ماه است؛ از ۸مرداد تا چهارم آبان ماه، سه ماهی که مهمترین فرصت در سال ۱۳۹۳ برای برگزاری کنسرت و درآمدزایی گروههای موسیقی است. احتمالاً این سوال پیش میآید که پس بقیه سال چه میشود، یعنی ۹ ماه دیگر اهمیت این سه ماه را ندارند؟ نه، تقریباً ندارند.
فاصله زمانی عید فطر تا آغاز ماه محرم حدود سه ماه است؛ از 8مرداد تا چهارم آبان ماه، سه ماهی که مهمترین فرصت در سال 1393 برای برگزاری کنسرت و درآمدزایی گروههای موسیقی است. احتمالاً این سوال پیش میآید که پس بقیه سال چه میشود، یعنی 9 ماه دیگر اهمیت این سه ماه را ندارند؟ نه، تقریباً ندارند. به چند دلیل: اول اینکه امسال از همان آغاز به دلیل حضور ایران در جام جهانی، فضای فرهنگی ایران متمایل به جام جهانی بود و این موضوع بسیاری از مسائل حوزه فرهنگ را تحتالشعاع قرار داد. مثلاً در بهار امسال چندان آلبوم مهمی منتشر نشد. شاید بتوان از میان تعداد زیاد آلبومهای منتشرشده پنج آلبوم با پتانسیل بالای اقتصادی بر شمرد. همه تهیهکنندگان هر چه داشتند بهمن و اسفند رو کردند و باقی را گذاشتند برای بعد از ماه رمضان. و نکته جالب اینکه انتشارات باربد در یک ریسک بزرگ دو روز مانده به ماه رمضان و در اواسط جام جهانی آلبوم «رفتم و بار سفر بستم» به خوانندگی علیرضا قربانی را منتشر کرد. آلبومی که بازخوانی آثار استاد فقید علی تجویدی بود و همین آلبوم نبض بازار را به دست گرفت و از این روزهای بدون رقیب بیشترین بهره را برد. در واقع این ایام
آنقدرها هم زمان «مرده» بازار محسوب نمیشود ولی این ذهنیت بازار موسیقی ایران است. جالب اینکه بسیاری از آلبومهای بدون ستاره و خاص هم در همین ایام منتشر شدند و با توجه به اینکه آثاری برای مخاطب خاص بودند فروش موفقی را تجربه کردند. مثل آلبومهای «دگردیسی 1 و 2» به خوانندگی فرشاد رمضانی که بر اساس اشعار فروغ فرخزاد و سهراب سپهری آهنگسازی شده و بهطور جالبی مورد توجه قرار گرفت.
دلیل دوم این است که در ماه رمضان انرژی موسیقی فشرده میشود یا در واقع سالنها و موسیقیدانان استراحت توام با تمرین دارند و این ماه با یک عید بزرگ اسلامی به پایان میرسد و بستر بسیار مناسبی برای برگزاری کنسرت و رویدادهای موسیقایی است که همچنان محدودیتهای خاصی دارند. امسال به شکلی استثنایی تعدادی کنسرت در ماه رمضان برگزار شد و به نوعی آن جو که نمیشد در ماه رمضان کنسرت برگزار کرد تا حدود زیادی تعدیل شد. اما تعداد آنها زیاد نبود و آنها که شانس بالایی برای کنسرتهای خود قائل هستند روزهای پس از عید فطر را هدف گرفتهاند. خیلی از اجراها یا به دلیل اینکه هنوز مجوز دریافت نکردهاند و یا به دلیل اینکه میخواهند در نزدیکی اجرا سر و صدای رسانهای برپا کنند، هنوز رسانهای نشدهاند.
و سوم اینکه بعد از محرم و صفر وارد ماه آبان میشویم و حدود 40 روز پرکشش را هم آنجا داریم اما تجربه نشان میدهد از اوایل دیماه همهچیز تحتالشعاع جشنواره موسیقی فجر قرار میگیرد و چندان کنسرت درجه یکی در این ایام برگزار نمیشود. بعد از جشنواره موسیقی فجر هم سراشیبی به سمت عید نوروز است. بله، سه ماه بین عید فطر تا آغاز ماه مهر مهمترین ایام انتشار آلبومهای موسیقی هستند. البته موسیقی پاپ شامل دلایل دوم و سوم نمیشود. جریان پاپ خیلی مستقل از این مسائل عمل میکند و مخاطب گسترده خود را دارد.
بازگشت وزارت کشور به موسیقی
اما بعد از تعطیلات عید فطر یکی از مهمترین اتفاقهای حوزه موسیقی رقم میخورد؛ برگزاری کنسرت در تالار وزارت کشور که چند سالی از موسیقی جدا شده بود. سالنی با ظرفیت حدود 3300 صندلی که قرار است طی سه شب و شش اجرا میزبان علاقهمندان آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» باشد.
آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» قرار است روی صحنه برود و آغازگر اجراهایی در تالار بزرگ وزارت کشور باشد. بلیتهای این اجرا 35 تا 100 هزار تومان است. میانگین قیمت بلیتها میشود حدود 65 هزار تومان (دقیق 7/66). اگر در نظر بگیریم هر اجرا حدود 300 میهمان داشته باشد هر شب حدود شش هزار نفر بلیت میخرند و سه شب میشود 18 هزار بلیت که اگر در عدد 65 هزار تومان ضرب کنیم عدد یک میلیارد و 170 میلیون تومان به دست میآید که بیش از 600 میلیون تومانش هزینههای اجاره، اماکن، انتظامات، تجهیزات و... است. یعنی چیزی حدود 600 میلیون تومان باقی میماند. به نظر عدد بزرگی میآید اما در واقعیت اینطور نیست. البته متاسفانه هنوز در بسیاری از مسائل شفافیتی وجود ندارد و بر اساس حدس و گمان و حرفهای کنسرتگزارهایی که میلی ندارند نامی از آنها در گزارشها بیاید، این آمار نوشته میشود.
600 میلیون تومان درآمد شش اجرای یکی از پرفروشترین آلبومهای 10 سال اخیر ایران است. آلبومی که ترانه «چرا رفتی» آن تبدیل به نوای کوچه و بازار شده است. اگر بخواهیم منطقی نگاه کنیم چندان درآمدی هم نیست چرا که از این عدد باید دستمزد هنرمندان پرداخت شود و برگزارکننده هم سود خود را بردارد. اجرایی که اگر منطبق بر آلبوم باشد، ارکستر گستردهای احتیاج دارد و هزینه بالایی میطلبد.
اما پیش از مسائل فوق سوال این است: آیا برگزاری کنسرت در تالار بزرگ وزارت کشور به نفع موسیقی ایران است؟ به لحاظ اقتصادی شاید. اما واقعیت این است که این سالن با کاربری اجرای کنسرت موسیقی ساخته نشده است. کارشناسان میگویند نقطه کور دارد. یعنی اگر تصویر سن پروژکشن نشود، بخشی از مخاطبان عملاً چیزی نمیبینند. برای کنسرتهای پاپ شاید مناسب باشد به دلیل اینکه سازهای آنها اغلب الکترونیکی است و مهار آن با یک صدابرداری درست و حسابشده ممکن است (چیزی که تا به حال رخ نداده!) اما برای کنسرت موسیقی سنتی با سازهایی مثل سهتار و سنتور و تار سالن مناسبی نیست مگر اینکه ادعای متولیانش خیلی درست و دقیق باشد و در این ایام بخش آکوستیک و بلندگوها را برای برگزاری کنسرت اصلاح کرده باشند. البته یادمان نرود که محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و کیهان کلهر اجراهای زیادی در همین سالن غیراستاندارد برگزار کردهاند. در واقع با توجه به وضیعت اسفبار اقتصاد موسیقی، به برگزاری کنسرت در چنین سالنی نمیتوان خرده گرفت. وقتی در تمام این شهر تنها سالن استانداردی که بالای 400 نفر صندلی دارد تالار وحدت است، خب چه باید کرد؟
خیلی از کارشناسان و حتی موسیقیدانان معتقدند موسیقی ایران به سمت صنعتی شدن گام بر میدارد و تا حدودی پول وارد چرخه تولید آن شده است. برای بررسی این مساله میتوان سالن دیگری را هم مثال زد و دید که آیا برگزاری کنسرت میتواند امری درآمدزا در مفهوم صنعتی آن باشد. همچنان در این زمینه استثناها درآمدزا هستند. درآمدی که بتوان آن را صنعتی ارزیابی کرد.
اما پیش از این بحث باید چند ویژگی اجراهای موسیقی در کشورهای جهان اول را برشماریم و ببینیم فرهنگ اقتصادی موسیقی ما تا چه حد به آنها نزدیک است. در کشورهای صاحب صنعت و هنر، موسیقی بر اساس درجه کیفی بررسی میشود. مثلاً اجرای موسیقی کلاسیک همواره مورد حمایت متولیان دولتی است. از بحث اجاره سالن گرفته تا تبلیغات، قوانین به نفع این موسیقی است. طبیعی است برای یک ستاره سر و دست میشکنند ولی برای اجرای اثری از برامس شاید تعداد کمی تمایل به حضور داشته باشند. در نتیجه حتماً با این اجرا همراهی تبلیغاتی و اقتصادی میشود چرا که این موسیقی فرهنگسازی میکند و تقویت آن، تقویت یک جریان فرهنگی مهم است. چیزی که خب ما در ایران نداریم. البته این نوع موسیقی هم بالاخره بازار خاص خود را دارد و اینگونه نیست که دخل و خرج ارکستر سمفونیک برلین به گونهای باشد که نوازندهاش برود مسافرکشی. یک نوازنده ویولن در ارکستر سمفونیک برلین، تا انگشتانش هم بیمه است و حقوق خوبی هم میگیرد. و اگر ضرورت پیدا کند موسیقی فیلم ارباب حلقهها و هری پاتر اجرا میکند تا درآمدزاییاش از یک حدی کمتر نشود.
در ایران مساله اینطور نیست. اجراهای موسیقی کلاسیک غربی که کلاً تعطیل است. ارکسترهای مهم ملی و سمفونیک تازه در حال بازگشایی هستند و قطعاً مدت زیادی طول میکشد تا به بازدهی اقتصادی برسند؛ تازه اگر برسند. به موسیقی سنتی توجه میشود ولی در این حد که مثلاً مدیر سالن همایشهای برج میلاد تهران در آذرماه سال 1391 گفت که به اجراهای سنتی تا 50 درصد تخفیف میدهند ولی هیچکس تا به حال این گفته را تایید یا تکذیب نکرده است، مخصوصاً بعد از اینکه اجرای کنسرتهای پاپ در این سالن ممنوع شد. سالنی با 1700 صندلی که به هیچ وجه مناسب برگزاری کنسرت نیست، به خصوص اینکه شما ارکستر موسیقی ایرانی داشته باشید. این سالن هم برای اجرای کنسرت ساخته نشده است. سالن اجتماعات است و نقاط کور بسیاری دارد و حتی برای دیدن فیلم هم مناسب نیست.
در کشورهای صاحب صنعت موسیقی از بالا به پایین (به لحاظ اقتصادی) چرخه موسیقی ساز و کار خودش را دارد. از یک ابرگروه موفق مثل رولینگ استونز گرفته که در استادیوم 80 هزارنفری ویمبلی کنسرت برگزار میکنند (و آنقدر در مساله صدا تخصص و امکانات دارند که هم سیدی و هم حتی نسخه ویدئویی آن را منتشر کنند) گرفته تا یک گیتاریست خردهپا که هر شب به رستوران نزدیک خانهاش میرود و در آنجا مینوازد و به اندازه ارتزاق خودش دستمزد میگیرد. تمام این چرخدندهها در چرخه موسیقی جایگاه خودشان را دارند. اگر نوازندهای سودای این را داشته تا مثل اریک کلپتون بشود و نشده، از بیچارگی به کارهای پست پناه نمیبرد. در سطحی پایینتر به کار موسیقی خود مشغول است. اما در ایران یا شما یک ستاره هستید یا باید بروید پی کارتان.
چند ستاره و دیگر هیچ
ما در تهران سالنهای مناسب با حدود 400 صندلی خیلی کم داریم. سالنهایی که مناسب گروههایی متوسطالحال باشند. گروههایی که میلاد و وحدت را پر نمیکنند اما 400 مخاطب جدی دارند. البته همین چند سالن 400نفره مثل ایوان شمس که متعلق به شهرداری است و سوره که برای حوزه هنری است هم مثل بقیه سالنها آنقدر گران هستند که گروه باید از 400 نفرش مطمئن باشد و به سمت اجرا برود.
یعنی ما یک تعداد ستاره داریم که درآمدزا هستند و پول و سرمایه کنسرتگزار را تامین میکنند و از آن به بعد دیگر هیچ. اجرا برای خیلی از هنرمندان و نوازندگان خوب و صاحب سبک کاری دلی است و درآمدشان از طریق دیگر است؛ نواختن برای کسانی که اغلب قبولشان هم ندارند، تدریس در دانشگاه یا آموزشگاه یا مشاغلی که خیلی ربطی به موسیقی ندارد و... یعنی مثلاً طرف پول را از جای دیگر کسب میکند و برای اجرای خودش هزینه میکند!
بسیاری از هنرمندان و تهیهکنندگان معتقدند اجاره سالن در ایران هم قیمت سالنهای بزرگ و معروف دنیاست، در صورتی که درآمدش خیلیخیلی کمتر است. کیخسرو پورناظری مردادماه سال 1392 در اعتراض به هزینه برگزاری کنسرت طی یادداشتی نوشت: «چنانچه گفته شد قرار بود کنسرت گروه شمس در کاخ نیاوران برگزار شود و بر اساس توافق تهیهکننده برنامه با مدیریت کاخ مقرر شد مبلغ 15 میلیون تومان برای اجاره هر شب کاخ نیاوران پرداخت شود که نسبت به پنج سال گذشته نزدیک به 300 درصد افزایش قیمت داشته است. با توجه به اینکه این تنها هزینه اجاره زمینی متروکه در کاخ نیاوران بوده و از سوی دیگر با توجه به هزینه اداره اماکن، نور، صدا، تهیه سن، دکور و موارد دیگر هر شب مجموعاً نزدیک به 80 میلیون تومان هزینه برآورد شد. یعنی برگزاری کنسرت گروه شمس برای هر صندلی مبلغی بیش از 27 هزار تومان بدون دستمزد گروه و تهیهکننده میشده که این مبلغ با استاندارد جهانی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.»
این نمونه مشخصاً در مورد فضای باز کاخ نیاوران است ولی خیلی تفاوتی با دیگر جاها ندارد. تازه امسال ظاهراً گرانتر هم شده است. شما در نظر بگیرید یک گروه جوان که کمتجربه هم نیستند میخواهند کنسرتی برگزار کنند. کسی آنها را نمیشناسد و مهمترین مساله آنها این است؛ چگونه قیمتگذاری کنند تا مخاطب حرفهای که دانشجو است و پول زیادی هم ندارد، به دیدن این اجرا بیاید؟
متاسفانه ترتیب و روالی وجود ندارد و اگر قیمت یک صندلی برای ستاره پاپ 20 هزار تومان است برای بداههپرداز جوان و قهار که میخواهد توان نوازندگی خود را در کنسرتی جمع و جور محک بزند هم قیمت همین است. و این همان چیزی است که چرخه اقتصادی موسیقی در ایران را دچار مشکل کرده است. قیمت بالا، درآمد بالا برای هنرمندانی محدود و شکست برای هنرمندان و تهیهکنندگان کوچک بسیار. در صورتی که همه جای دنیا جایگاه یک ستاره پاپ با یک هنرمند تجربهگرا با یک سولیست کلاسیک و ... تفکیک شده است، هرکدام سالنها و قیمتهای متفاوتی دارند و اتفاقاً اغلب بخش خصوصی روی اجراهای دامنهدار ولی کوچکتر سرمایهگذاری میکند که سود قطعیتری دارند.
لغو مجوز یا بر باد رفتن سرمایه
حالا در این بازار بیمار موسیقی که انتشار سیدی حتی به رغم موفقیت اثر و مورد استقبال واقعشدنش صرفه اقتصادی چندانی ندارد، بحث لغو اجرا و روند عجیب و غریب اخذ مجوز را هم اضافه کنید.
مثلاً یک سالن 400نفری در بهبهان اجاره شده و استاد لطفی فقید به بهبهان میرسد، یک روز مانده به اجرا اعلام میکنند کنسرت لغو شده است. خب سفر یک گروه موسیقی به این شهر هزینه دارد، هماهنگیها هزینه دارد ولی کنسرت لغو شده و در نهایت سالن اجارهای را که گرفته پس میدهد. اما بقیه هزینهها چه میشود؟ مثالی دیگر بزنیم؛ یک تهیهکننده بخش خصوصی میخواهد یک فستیوال آزاد موسیقی برگزار کند. از دو ماه قبل برای مجوز اقدام کرده است. پوستر آماده است، مواد تبلیغاتی آماده است، برنامهریزی برای چگونگی فروش انجام شده و... پروسه مجوز مدام عقب میافتد و دو روز مانده به اولین اجرا مجوز صادر میشود! در این مدت کوتاه پوسترها و تراکتها باید پخش شوند، اطلاعرسانی برای فروش بلیت صورت بگیرد و... چقدر شانس دارد که بلیتهایش فروش برود؟
متاسفانه روند اخذ مجوز برخلاف ادعای مدیران دولت جدید به هیچ وجه اصلاح نشده است بلکه به شکلی گزینشی و نه به شکلی قانونی و شاید هم بدون هیچ دلیلی و فقط بر مبنای شانس برخی زودتر کارشان راه میافتد و برخی دیرتر. آنقدر دیر که برگزار نکردن کنسرت معقولتر است. لغو کنسرت کوارتت اروند در شیراز توسط خود گروه (چون مجوز اجرا چیزی حدود سه روز قبل از کنسرت صادر شد)، عدم استقبال مناسب از کنسرت هوشیار خیام (چون مجوز کمتر از یک هفته مانده به اجرا صادر شد در صورتی که خیام مدعی بود حدود هشت هفته پیش از اجرا برای مجوز اقدام کرده)، آسیب دیدن فستیوال موسیقی معاصر تهران (چون مجوز درست 48 ساعت پیش از اجرای اول صادر شد) و... همه این اتفاقها مربوط به حدود 40 روز گذشته است.
علی مرادخانی معاونت هنری وزارت ارشاد در اولین نشست مطبوعاتیاش پس از بر مسند کار آمدن دولت یازدهم به شکلی جدی از بخش خصوصی دعوت کرد تا در فعالیتهای موسیقایی مشارکت کند. اما آیا با این وضعیت گنگ و مبهم، بخش خصوصی میتواند وارد عرصه شود؟ آیا بخش خصوصی میتواند اطمینانی حتی 50درصدی به بازگشت هزینه خود داشته باشد؟
دیدگاه تان را بنویسید