تاریخ انتشار:
جامعهشناسی کلاهبرداری در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
کلاهبرداری کنشی عقلانی است
علیاصغر سعیدی جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران میگوید، میزان کلاهبرداری، در کشورهای توسعهیافته بیشتر است و اگر رابطه میان کلاهبرداری و درجه سادهلوحی مردم درست باشد، در این نوع کشورها به مراتب انسانهای سادهلوحتری نسبت به ایرانیان وجود دارد
علیاصغر سعیدی جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران میگوید، میزان کلاهبرداری، در کشورهای توسعهیافته بیشتر است و اگر رابطه میان کلاهبرداری و درجه سادهلوحی مردم درست باشد، در این نوع کشورها به مراتب انسانهای سادهلوحتری نسبت به ایرانیان وجود دارد. او در گفتوگو با تجارت فردا به این نکته اشاره میکند که شکلگیری کنشهایی نظیر کلاهبرداری، ویژگی جوامع پیچیده است. او همچنین به این نکته اشاره میکند که «مکانیسمهایی برای کاهش خطر از دست رفتن مال وجود دارد از جمله وثیقه، تضمین معتبر و قرارداد یا ضمانت اجرایی. اما تا موقعی که ریسکپذیری افراد و به قول مردم طمع بالا باشد در مقیاس خرد یا کلان کلاهبرداری صورت میگیرد».
000
مدتهاست اخبار انتشار یافته در رسانهها و جراید و نیز انتشار گزارشهای رسمی این شائبه را تقویت میکند که موارد کلاهبرداری در ایران افزایش یافته است. تقریباً در افزایش کلاهبرداری نسبت به گذشته تردیدی نیست اگرچه آمارهای رسمی با فواصل زمانی مرتبی نیز ارائه نمیشود. اگر صحت این مساله را بپذیریم میتوان چنین فرضیهای را مطرح کرد که ایرانیها سادهانگارتر شدهاند و همین امر بر دامنه کلاهبرداریها افزوده است؟
من فکر میکنم نهتنها افزایش میزان کلاهبرداری، بلکه رابطه آن با سادهانگاری مردم، خاص جامعه ایران نیست. در هر دو مورد آمارها نشان میدهد که هم میزان کلاهبرداری، آن هم از نوع سازمانیافتهاش، در کشورهای توسعهیافته بیشتر است و هم اگر این رابطه، یعنی رابطه میزان کلاهبرداری و درجه سادهلوحی مردم صحت داشته باشد، در این نوع کشورها، به مراتب انسانهای سادهلوحتری نسبت به ایرانیان پیدا خواهید کرد که با سادهلوحترین ایرانی هم قابل مقایسه نباشد. مواردی که مورد اشاره قرار دادم زمانی حائز اهمیت خواهد بود که بروز هر نوع کلاهبرداری را ناشی از سادهلوحی بدانیم که البته من قائل به چنین رابطهای نیستم.
بنابراین اگر کلاهبرداری از نظر شما ناشی از سادهلوحی نیست، چگونه و در چه بستری شکل میگیرد؟
کلاهبرداری یک پدیده مدرن است و در جوامعی رخ میدهد که پیچیده شدهاند. مثلاً در اجتماعات کوچک، کلاهبرداری بسیار کم رخ میدهد. برای نشان دادن این مساله من از تحلیل جامعهشناسی کلاسیک، یعنی کار جامعهشناس فرانسوی، امیل دورکیم، استفاده میکنم تا به شما نشان دهم کلاهبرداری محصول جامعه پیچیده است؛ بدیهی است که حقوق جدید برای سر و کله زدن با این نوع کلاهبرداری ایجاد شده است و نظام حقوقی سنتی تاب دوام و پاسخ به مسائل مختلف جامعه جدید و از جمله کلاهبرداری را نداشته است. در مورد حقوق جدید باید گفت دورکیم تحقیقی کرده به نام «تقسیم اجتماعی کار»، که موضوع پایاننامه دکترای او بود. تز اصلی دورکیم در این تحقیق این است که جامعه غربی در قرن نوزدهم به تدریج از جامعهای بدون تقسیم اجتماعی کار به جامعهای با تقسیم پیشرفته کار توسعه یافت. در مقایسه با اقتصاددانان، دورکیم تاکید میکند اقتصاددانانی مانند آدام اسمیت، تقسیم کار را منحصراً پدیدهای اقتصادی میدانستند و به ویژه شیفته افزایش تولید ناشی از آن بودند. اما آنچه اقتصاددانان از دیدن آن ناتوان بودند، بعد اجتماعی تقسیم کار است؛ اینکه چطور تقسیم کار به همبستگی و یکپارچه شدن
جامعه و وابستگیهای کثیر کمک میکند. هرگاه تقسیم کار در جامعه توسعه پیدا کند، نظام حقوقی آن نیز تغییر میکند. یعنی قانون قراردادی جایگزین قوانین سرکوبکننده یا زاجره میشود که قانونی کیفری است. این قانون، جبرانکننده یا جابره است که از قانون قراردادی مایه میگیرد. برای تنظیم روابط جدید کار که ناشی از تقسیم پیچیده کار است آن نظام حقوقی دیگر جواب نخواهد داد. همه چیز پیچیده شده است و از جمله کلاهبرداری چون تقسیم کار صورت گرفته است. اگر در یک تحقیق دانشگاهی در میان محققان، کلاهبرداری صورت گیرد، یا در یک عمل جراحی در میان پزشکان، یا در ساخت یک پل عظیم یا ساختمان بلندمرتبه در میان مهندسان کسی قادر به کشف آن و کلاهبردار نخواهد بود؛ جز متخصصان و حرفهایها. پس در هر حرفهای کلاهبردار وجود دارد و انتظار میرود که روزبهروز بر پیچیدگی این نوع کلاهبرداریها افزوده شود.
اما در معاملات اقتصادی چطور میتوان کلاهبرداری را توجیه کرد. مثلاً در همین مورد کلاهبردار بازار آهن، آیا مالباختگان سادهلوحی نکردهاند؟
اتفاقاً اگر به متن خبر نگاه کنید خواهید دید که خریداران یعنی مالباختگان تجار کهنهکار هستند. آنها به نکتههای مهمی اشاره کردهاند. آنها در اظهاراتشان عنوان کردهاند که فروشنده یعنی کلاهبردار، اطلاعات کامل و دقیقی از اصطلاحات فنی مربوط به انواع آهنآلات در اختیار داشته و همین موضوع زمینه اعتماد را ایجاد کرد. بعد هم پلیس که وارد مساله شده، متوجه میشود کلاهبردار مدتها در بازار آهن فعالیت میکرده است. اگر به خبرهای کلاهبرداری یا همین مورد توجه کنید خواهید دید که اگر میان دو طرف، نوعی اعتماد برقرار نشود امکان ندارد کلاهبرداری صورت گیرد.
چرا مردم باید به یک کلاهبردار اعتماد کنند آن هم تجاری که سالیان سال تجربه دارند؟
کلاهبرداری مانند هر نوع رابطه دیگری یک رابطه اجتماعی است؛ بین دو نفر یا بیشتر که یک نظام کنش ایجاد میکند که متضمن اعتماد است و به اقسام مختلف روی میدهد. کلاهبرداری نیز مانند هر نوع کنش دیگر وقتی به وجود میآید که هر دو طرف یعنی کلاهبردار از یک سو و مالباخته از سوی دیگر هدفی مشترک دارند. هر دو دست به کنشی میزنند که بر اساس اعتماد شکل میگیرد. پس رابطه بر اساس اعتماد است. اولین نوع رابطه اعتماد بین دو نفر است یعنی مالباخته که اعتمادکننده بالقوه است و دیگری یعنی کلاهبردار که در حقیقت آغاز ایجاد رابطه فرد امین اولی است. بسیاری از کلاهبرداریها در اثر یک رابطه ساده اعتماد شکل میگیرد. اگر این رابطه شکل نگیرد، یعنی کسی که میخواهد سرش کلاه رود اعتماد نکند رابطه ایجاد نمیشود. اگر توجه کنید این نوع رابطه بین کسی که کلاهبردار است و مالباختگان بالقوه به آسانی ایجاد نمیشود و اگر رخ دهد شما میتوانید بگویید افراد سادهلوح هستند یا خیلی منفعتطلب بودهاند که به کسی اعتماد کردهاند که او را نمیشناختهاند. میخواهم بگویم این نوع رابطه با برآورد قابلیت بالا برقرار شده است. اما کلاهبرداران میدانند که به آسانی
کسی در دنیای جدید به آنها اعتماد نمیکند.
پس سطح رابطهای که کلاهبرداری در آن صورت میگیرد بالاتر است؟
درست است. باید کلاهبردار نوع پیچیدهتری از رابطه اعتماد را ایجاد کند. تقریباً عصر کلاهبرداریهای نوع اول گذشته است و شما کسی را که اطلاعات و شناختی نسبت به طرف معامله نداشته باشد بهسختی پیدا میکنید که تن به معامله دهد و رابطه اعتماد شکل گیرد، بهویژه اگر پول یا منفعت مالی زیادی در میان باشد.
انواع پیچیدهتر روابط اعتماد که به کلاهبرداری منجر میشود چگونه شکل میگیرند؟
نوعهای پیچیدهتر در جامعه جدید رخ داده است و کلاهبرداریها از آن نوعها هستند. هرچه کلاهبرداری بزرگتر باشد رابطه اعتماد قویتر است. وقتی در رابطهای اقتصادی فرد موردنظر قول کلاهبردار را نمیپذیرد (یعنی رابطه ساده اولیه، مثلاً تلفنی بگوید اگر آهن به قیمت ارزان میخواهید فلان قدر به حساب من بریزید) کلاهبردار مجبور است نخست اطلاعات خود را زیاد کند تا اولاً تجار آهن بپذیرند با کسی طرف هستند که همصنف خودشان است. در اینجا معمولاً نوعی اعتماد به وجود میآید که از نوع اعتماد مبتنی بر اجتماع است. یعنی کلاهبردار به نوعی دنیای فرد را صنفی یا گروهی میکند به نحوی که طرف معامله حس کند او را میشناسد چون همحرفه یکدیگر هستند. اگر باز هم رابطه اعتماد برقرار نشد برای ایجاد رابطه اعتماد و متعاقب آن معامله، طرف سومی را وارد میکند تا رابطه اعتماد ایجاد شود.
پس شما فکر میکنید کلاهبردار بازار آهن همه آنها را سنجیده است؟
کاملاً. اگر بپذیریم که تجار مالباخته سادهلوح نبودهاند باید پذیرفت که کلاهبردار مورد نظر، کنشی کاملاً عقلانی و سنجیده انجام داده و بسیار هم باهوش و جسور بوده. جسارتش بیشتر از هوشش بوده است. اولاً کلاهبردار اطلاعات زیادی از بازار آهن داشته و این اطلاعات را مورد استفاده قرار داده تا اعتماد افراد را جلب کند. سپس فرد دیگری را که راننده بوده و مورد اعتماد طرف معامله بوده برای اعتماد کامل وارد میکرده. ورود شخص ثالث اعتماد کامل مالباختگان را برای آزاد کردن منابع در اختیارشان جلب کرده است.
برخی اقتصاددانان معتقدند در بازار کامل معاملات بدون هزینه انجام میشود؛ این موضوع را با هزینه کلاهبرداری در معاملات چگونه میتوان توجیه کرد؟
در بیشتر روابط معاملاتی در دنیای واقعی، معاملات تنها در یک دوره زمانی انجام میشود و این مساله با آنچه اقتصاددانان نئوکلاسیک در مورد بازار کامل میگویند متفاوت است. در اقتصاد رایج فرض بر این است که در مدل بازار کامل، معاملات هم بدون هزینه و هم فوری است. اما در واقعیت با وجود آنکه تاجری کالا یا خدمتی را میفروشد یا میخرد، معامله وقتی آغاز میشود که اجناس آن را تحویل میگیرند. از این مقدمه، میخواهم نتیجه بگیرم که کنشهای افراد در هر معامله در دنیای واقعی است و این کنش بازده سرمایهگذاری افراد را تعیین میکند. در واقع تا افراد منابعی را سرمایهگذاری نکنند منفعتی نمیبرند. به عبارت دیگر، یک طرف معامله کنترل منابع معینی را به طور یکجانبه به طرف دیگر معامله انتقال میدهد و انتظار دارد تا کنشهای بهتری از طرف دیگر معامله بروز کند که نهتنها منابع از دست رفته را جبران کند بلکه سود بیشتری نیز عایدش شود. اما این معامله تنها بعد از طی زمانی رخ میدهد و انتقال منابع دیگری آنی نیست و در همین فاصله زمانی است که حادثهها رخ میدهد. در ادامه پاسخ به سوال قبلیتان و با استفاده از بحث دوره زمانی باید بگویم که به نظر من،
کلاهبردار بازار آهن، کلاهبردار بسیار باهوشی بوده؛ چرا که قصد داشته فاصله زمانی انتقال منابع و کنترل آنها را در معامله تا جایی که میتواند کوتاه کند و از این طریق جلب اعتماد را به حداکثر برساند تا اطمینان خریدار حاصل شود. این را از این جهت میگویم که او نهتنها اطلاعات کاملی از بازار آهن داشته، نهتنها شخص ثالث مورد اعتماد خریداران را وارد میکرده، بلکه فاصله زمان معامله را به حداقل میرسانده تا اعتماد هر چه بیشتر افزایش پیدا کند.
میخواهید بگویید که کلاهبردار میخواسته ریسک سرمایهگذاری را برای مالباخته کاهش دهد یا وانمود میکرده این ریسک به حداقل رسیده؟
ظاهراً اینگونه بوده. میدانید که چیزی که عامل ریسک را در چنین معاملههای یکطرفهای بالا میبرد پدیده «ناقرینگی زمانی» در تحویل کالاها و خدمات است و همین باعث میشود تا افراد سرمایهگذاری نکنند و مثلاً در مورد معامله آهن افراد معمولاً خودشان به تهران مراجعه میکنند و میروند بازار آهن و زمانی که از بارگیری مطمئن شوند، منابع تحت کنترل خود را آزاد میکنند. در برخی مواقع حتی قراردادهایی منعقد میکنند که پشتوانه قانونی هم داشته باشد. همه این کارها را میکنند تا احتمال خطر را کاهش دهند. کلاهبرداری در حقیقت یکی از انواع ریسک است و به آن میتوان ریسک خارجی اطلاق کرد؛ چرا که وقتی فردی مال خود را در برابر دزدی، آتشسوزی و بلایای طبیعی بیمه میکند، میخواهد میزان ریسک را در برابر میزان مشخصی پرداخت کاهش دهد. حال اگر بتواند ناقرینگی زمانی را در تحویل کالا کاهش دهد عامل خطر کاهش پیدا میکند. مثلاً بخشی از اعتبارات اسنادی برای واردات کالاها متضمن کاهش ناقرینگی زمانی است تا خریدار مطمئن شود وجه کالایی که خریده است، موقعی پرداخت میشود که کالا بارگیری شده و به سمت مقصد حرکت کرده است. در زمان تحریم اقتصادی علیه کشورمان و
تا حدودی هنوز هم همین ناقرینگی زمانی باعث میشد که افراد خودشان پول را حمل کنند تا مطمئن شوند کالا بارگیری شده و پس از حصول اطمینان، پرداخت کنند. به این سبب که بانکهای خارجی اجازه نداشتند این انتقال را انجام دهند. منظورم در نهایت این است که برخی از وضعیتهای متضمن اعتماد، متضمن خطر نیز هستند. به هر حال تا اعتماد صورت نگیرد رابطه اقتصادی نیز صورت نخواهد گرفت و هر کلاهبرداری نیز این را میداند.
عموم مردم به مالباخته میگویند طمع کرده و این بلا سرش آمده است. نظرتان در این مورد چیست؟
این نظر مردم یا عقل جمعی کاملاً درست است. جیمز کلمن، جامعهشناس اقتصادی معتقد است هر چقدر انتظار کسب سود بالاتر باشد، افراد منابع تحت کنترل خود را به قصد کسب منفعت زودتر آزاد میکنند و ریسک بیشتری را میپذیرند. منظورش این است که این نوع کنشها کنش انتخاب عقلانی است. کلاهبردارها نیز از این مساله سوءاستفاده میکنند و نخست خود را به صورت طرف امین معامله نشان میدهند و سپس چیزی در مقابل منابع دریافتشده نمیدهند. پس میتوان گفت هر چقدر معاملهای که به شما پیشنهاد میدهند منفعت نهاییاش بیشتر باشد و انتظار بیشتری برای کسب سود داشته باشید، احتمال کلاهبرداری یا ریسک کلاهبرداری بیشتر است. به علاوه، هر چقدر دوره زمانی تحویل کالا یا خدمات بیشتر باشد عامل ریسک نیز بیشتر است. میبینید که افرادی هستند که خانهای را واگذار میکنند تا کسی آن را برایشان بسازد و حاضر میشوند برای کسب سود بیشتر مدتی صبر کنند و میبینید که رابطه اعتماد به این صورت ایجاد میشود، معامله برای کسب منفعت انجام میشود و احتمال خطر نیز افزایش مییابد. باید اضافه کنم در هر معاملهای صرفنظر از اینکه منافع دو طرف چه باشد هدف افراد باید مشترک باشد؛
هدفی همچون کسب منفعت. در این معاملات هر دو طرف میخواهند منافعشان را تامین کنند. در معاملهای که به مالباختگی میانجامد مانند هر معامله دیگری، کنشگران معقول رفتار کردهاند چون دنبال منافعشان بودهاند و نمیتوان مالباخته را سادهلوح خطاب کرد چرا که مالباختگان نیز معقولانه دنبال منافعشان رفته و اعتماد کردهاند.
با چنین وصفی باید گفت از کلاهبرداری گریزی نیست و پدیده غیرقابل اجتناب جامعه جدید است؟
مکانیسمهایی برای کاهش خطر از دست رفتن مال وجود دارد؛ از جمله وثیقه، تضمین معتبر و قرارداد یا ضمانت اجرایی. اما تا موقعی که ریسکپذیری افراد و به قول مردم طمع بالا باشد در مقیاس خرد یا کلان کلاهبرداری صورت میگیرد. هرچقدر جامعه پیچیدهتر میشود کلاهبرداری نیز پیچیدهتر میشود و لذا در مورد کشف جرم و کلاهبرداریها هم میتوان به این نکته اشاره کرد که علمیتر شدهاند؛ به این دلیل که جرائم پیچیدهتر شدهاند. البته باید گفت کلاهبرداران یک قدم از پلیس جلوتر هستند. جامعهشناس دیگری این روند را با روند تمدنسازی گره زده است. نوربرت الیاس این استدلال را مطرح میکند که هرچه جوامع متمدنتر میشوند نیاز به پلیس و دستگاه کنترل جرم و کشف آن بیشتر میشود. پس رشد دستگاههای پلیسی تنها به این دلیل نیست که دولتها نیاز به اعمال اقتدار قوه قهریه و کنترل اجتماعی دارند. در دولتهای رفاهی هزینه این دستگاهها آنقدر زیاد شده است که تا جرم رخ ندهد و روند آن گسترش نیابد دولتها حاضر نیستند برای آن هزینه نیروی پلیس را بالا ببرند، یعنی پیشگیری هزینه دارد. تنها وقتی میزان جرم و کلاهبرداری بالا میرود مجبور به گسترش دستگاههای پلیسی
هستند.
آیا میتوان گفت طمع یا انتظار منفعت بیشتر را کلاهبرداران تولید میکنند تا مردم را وسوسه کنند؟
من فکر میکنم جامعه جدید این وسوسهها را ایجاد کرده است. جامعه مصرفی ابژههایی تولید میکند که به دلیل ناتوانی عموم برای دستیابی به آنها، برخی به روشهای غیرمتعارف متوسل میشوند تا به این ابژهها دست پیدا کنند. گاه به روشهای غیرمتعارف حرفهایتر مانند کلاهبرداری دست مییازند و گاه با ابزار خشونت در پی آن هستند. در این جامعه مصرفی به طور روزافزون کالا در دسترس افراد قرار میگیرد و نسبت به گذشته همه چیز در حال بازاری شدن است و به تعبیر ریچارد سندل همه چیز را میخواهیم با پول بخریم. گسترش خرید به مثابه یک لذت فراغتی رخ داده است، یعنی مردم ساعتهای زیادی را به تماشای مغازهها اختصاص میدهند و در بازار میچرخند و علافی میکنند یا به پاساژگردی میروند. ویژگیهای این جامعه مصرفی کلاهبرداری، دزدی از مغازهها، جعل کارتهای اعتباری و نظیر آن است.
دیدگاه تان را بنویسید