روایتی از کار و سختی جانفرسای محیطبانی در ایران
داستان عشق
تجارت فردا: قرار بود همزمان با روز جهانی محیط زیست و با توجه به شرایط سخت کاری محیطبانان کشور این موضوع مرور و بررسی شود.
تجارت فردا: قرار بود همزمان با روز جهانی محیط زیست و با توجه به شرایط سخت کاری محیطبانان کشور این موضوع مرور و بررسی شود. در همین راستا پیشنهاد شد با توجه به گسترش شبکههای اجتماعی و انگیزه علاقهمندان به محیط زیست برای حضور موثر در این ساختار از قلم محیطبانان فعال در این حوزه استفاده کنیم. یکی از محیطبانان پیشنهاد نشریه را با جان و دل پذیرفت اما به دلیل تذکراتی که در برخی از واحدهای سازمان حفاظت از محیط زیست به تعدادی از این افراد داده شده از نام مستعار استفاده میشود و به منطقه فعالیت او نیز اشارهای نمیشود.
باید عاشق بود. عاشق سبزی این سرزمین که با همه سختیها کنار آمد و چون کوه ایستاد. مردان محیطبان ایرانی که چشم و دل خود را برای حفظ سرزمینهای سبز این مملکت گذاشتهاند از همین دست افرادند. عاشق زندگی و بهروزی.
محیطبانی یکی از مشاغل سخت است که همانند دیگر کارها اگر ذرهای در عشق و علاقه به آن شک داشته باشی هر روز وارد جهنمی از سختی و درد میشوی که گریزی از آن نیست.
اما انسان عاشق سختی را به درد تبدیل نمیکند بلکه آن را فرصتی میکند برای گذر درد و رسیدن به سلامتی.
سالهاست که سبزی و زندگی حیات وحش این سرزمین با چشمهای دیدهبانان محیط زیست پاییده میشود تا گزندی به آن وارد نشود. اما دستبرد قاچاقچیان و حمله شکارچیان تهدیدی است که همه این سالها خواب را از چشم دیدهبانان محیط زیست ربوده است.
زندگی محیطبانی که قرار است پاسدار ثروت ملی این سرزمین باشد سختتر از تصور است. ۱۸ روز کار شبانهروزی و دوری از خانه و خانواده اولین نشان آن است. برای یک محیطبان شیفت کاری با همان اعداد سنگین و غیرقابلباور تعریف میشود «۱۸ روز کار و ۱۲ روز استراحت».
کار در برنامهها به این شکل تعریف میشود شش شبانهروز کار چهار روز استراحت یا 9 شبانهروز کار و شش روز استراحت یا چهار شبانهروز کار و سه شبانهروز استراحت. هر یک از این اعداد نشان میدهد که برای هر تکه از این سرزمین چقدر زحمتکشیده و چه انرژی گذاشته میشود.
روزها و شبها در پاسگاه یا مناطق حفاظتشده و دور از امکانات میگذرد. هر روز با دلهره صدایی که مبادا تیر تفنگ شکارچی باشد به شب میرسد و هر شب با ضجه ارهای که شاید جان درختی از محیطهای حفاظتشده گرفته میشود. نگرانی و اضطراب طعم اصلی روز و شب همه محیطبانان است. همان کسانی که با شنیدن کوچکترین صدایی جان را به دست میگیرند یا در دل تاریکی شب یا در هجوم سرمای استخوانسوز یا تابش سوزاننده آفتاب قدم به دل خطر میگذارند. همان مردانی که هنوز نمیدانند آیا تابع قوانین کشوری هستند یا قوانین نیروهای مسلح. همان مردانی که هیچ نمیدانستند از مزایای این کار اما با همه شناختی که از سختی آن داشتند پا به این عرصه گذاشتند و هیچوقت آنطور که باید دیده و شنیده نشدند. در همه این سالها همین مردانی که استوار ایستادند تا طبیعت ایران جاندار باشد و لحظهای از نفس نیفتد بارها فریاد زدند که مردم را با داشتههایشان روبهرو کنید. به آنها بفهمانید حفظ سرزمین سبزشان یعنی ثروت یعنی اندوختهای برای فرزندانشان و پایهای برای استقامت سرزمینشان. بازهم در آن دوره شنیده نشدند، صبر نکردند و خود دست به کار شدند.
کوه و دشت و بیابان را پشت سر گذاشتند و یک به یک درب خانه را زدند تا چهره به چهره اول مردم را با سرمایه ملی آشنا کنند. آنها باید با همان همشهریهایی روبهرو میشدند که گاه سلاح در دست برای شکار میآمدند و گاه با اره به جان طبیعت میافتادند. انگار باید ذرهذره ضررهای آن سلاح و اره را میشکافتی تا با اثرات آن آشنا شوند.
قدم اول را همین مردان سبز سرزمینم برداشتند تا کمکم مدیران هم یاد گرفتند که در نشستها و برنامههای خبری از «فرهنگسازی» و «آموزش» محلیها و اهالی شهر و روستاهای نزدیک منابع طبیعی حرف بزنند. انگار بعد از گذشت چند سالی از آن ژستها حرکتی انجام شده و برای مدارس درس محیط زیست پیشبینی شده است
در همان روزها که همین مردان استوار در سرما و گرما دانه به دانه جان خود را کف دست گذاشتند و برای حفظ منابع طبیعی شهید شدند بارها فریاد زدیم که باید چوب محکمتری برای برخورد با متخلفان محیط زیست برداشته شود. اما در آن سالها بازهم کسی نشنید تا اینکه بیش از ۱۰۰ همیار سبز محیط زیست شهید شدند و خانوادههای آنها آنقدر رفتند و آمدند تا سرانجام تکانی به جان نهادهای نظارتی افتاد و کار را به قانون حمایتی رساند.
اما داستان عشق پایانی ندارد. وقتی آنقدر علاقه به حفظ سبزی ایران وجود دارد با همه این ناکامیها کنار میآیند تا در گذر زمان و آگاهی به عشق آنها پاسخ کوچکی داده شود.
بعد از همه این سالها فریاد کشیدن الان چند وقتی است که با نشستن خانم ابتکار بر صندلی ریاست نیمنگاهی هم به شرایط محیطبانان شده است. مطالبات همه این سالهای محیطبانان دستهبندیشده و قطرهقطره به بعضی از آنها پاسخ داده میشود، بعد از همه این سالهای سختی کار شبانهروزی به تازگی خبر از محاسبه سه هزار امتیاز سختی کار صحبت میشود. صحبتی که همچون قند در دل همه محیطبانان آب شد و به یاد همه سختیهایی که در این سالها پشت سر گذاشتند تا سرانجام بخشی از صدای آنها شنیده شود. صدایی که البته هنوز در برخی از استانهای ایران شنیده نشده است.
اما درد این مردان تنها نادیده گرفتن عشق و علاقهای که برای این سرزمین میگذارند، نیست. درد آنجاست که گاهی میتوان با هزینههای مناسب و پیشبینیهای خوب خیلی از مشکلات و سختیها را به پایان رساند. در نظر گرفتن شرایط سخت همکاران در پارکهای وسیع ملی یا مناطق کوهستانی طبیعی فقط پیشبینی هزینه یا افزایش میزان دستمزد آنها نیست بلکه تبیین امکانات ویژه یا خرید تجهیزات بهروز یکی از نشانههای توجه دولت یا نهادهای سیاستگذار به این عشق است.
عشق اگر در دل این مردان نبود شاید خیلی وقت پیش سرمایه ملی ایران به تاراج رفته و سبزی این سرزمین زرد شده بود.
محیطبان پیش از آنکه همه این درخواستها را مطرح کرده باشد یک راهکار ساده به همه مدیران دولتی پیشنهاد داده است. فراگیری آموزش همگانی و استفاده از نیروهای محلی. امروز در بسیاری از مناطق حفاظتشده که تعداد محیطبانان کم است و دولت هم به دلیل کمبود بودجه نمیتواند نیرو استخدام کند اگر نیروهای داوطلب و همیار مردمی نباشند عملاً کار تعطیل است و قلب سبز آن منطقه هر آن ممکن است بایستد. سرمایه این نیروهای داوطلب بسیار هنگفت و قابل تامل است. سرمایهای که بدون هیچ چشمداشتی فقط بعد از آگاهی نسبی نسبت به شرایط زیستبومی منطقه ایجاد شده است. بر اساس استاندارد جهانی هر یک هزار هکتار باید توسط یک محیطبان حفاظت شود. اما در ایران امروز هر محیطبان از شش هزار هکتار حفاظت میکند. همین اعداد را فقط اگر زیرچشمی هم رد کنید میتوانید با وسعت کار و حجم جانفرسا بودن کار مواجه شوید. گاهی در میان جانفرسایی کار و خبرهایی که از شهادت عزیزان محیطبان منتشر میشود، از دردها و زخمهایی که محیطبانان در حین کار و بعد از حمله حیوانات یا تلههای انفجاری متخلفان یا حتی گیر کردن در میان تلههای شکارچیان با خود به خانه میبرند حرفی به میان
نمیآید. بالاخره بیرحمی این زخم و آمد و رفت خانوادههای آنها دولت را بر آن داشت تا برای بیمه درمانی و تکمیلی رایگان آنها مصوبهای پیشبینی کند تا کمی جای زخم کهنه آنها کمرنگ شود. اما واقعیت این است که همه این داستانها را میتوان از چشمی دیگر هم دید و بررسی کرد. باید باور داشت که برای رسیدن به نقطه مطلوب هرچند این قدمها و پاسخ به گوشهای از تلاش محیطبانان بسیار موثر بوده است اما برنامهریزی برای به روز کردن محیطبانان نیز خود میتواند یکی از موضوعات تسریعکننده وضعیت شغلی آنها باشد. دانش و آگاهی بهروز برای نگهبانی از سرزمین طبیعی ایران و آموزش برای برخورد درست با مشکلات قابل پیشبینی یا غیرقابلپیشبینی شاید بیش از تصور خیلی از هزینهها را کم کند. بر اساس نظام آموزشی محیطبانان که اخیراً تدوینشده محیطبانان دورههای آموزشی مورد نیاز را میگذرانند و در ازای آن مدرکی دریافت میکنند، حالا هرچند از این مدرک به عنوان مشوقی برای افزایش حقوق و مزایا صحبت شده اما واقعیت این است که همین دانش میتواند در کاهش خسارات جانی و مالی محیطبانان موثر باشد. دانش به روز محیطبانان کمکم به آنها کمک میکند که بتوانند از
تجهیزات روز استفاده کنند و کیفیت کاری خود را تغییر دهند. درست در این نقطه است که مشخص میشود مردان سبز عاشق کار و حفاظت از سرمایه ملی هستند چون عاشق فقط به پیشرفت و حرکت به سوی بهتر شدن فکر میکند.
دیدگاه تان را بنویسید