تاریخ انتشار:
نگاهی به عاشقانههای قدیمی سینمای ایران
عشق بر پرده سینما
صفی یزدانیان درباره شیوه انتخاب نام فیلم گفته است: «خیلی سال پیش «پاییز پدرسالار» مارکز را با ترجمه حسین مهری خوانده بودم و بعد هم کتاب را گم کردم، اما چند سطر از تکگویی راوی خطاب به محبوبش که به روال مارکز بیشتر طنینی شعرگونه دارد، در ذهنم مانده بود. نوشتن فیلمنامه که جلو رفت، دیدم چقدر بخشی از آن تکگویی برای عنوان این فیلم مناسب است.
«در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین ساخته بلند صفی یزدانیان در مقام کارگردان محسوب میشود. در این فیلم لیلا حاتمی و علی مصفا و تعدادی از بازیگران بومی استان گیلان به ایفای نقش پرداختند. بازی زری خوشکام مادر لیلا حاتمی و همسر علی حاتمی بعد از چندین دهه حضور کمرنگ و بازی آهنگساز آن کریستف رضاعی در دو نقش از نکات جالب توجه این فیلم است.
این فیلم سینمایی، درباره یک عشق قدیمی است که بعد از سالها جوش و خروش مییابد و سعی میکند با دستیابی به ابزارهایی که سر راهش قرار میگیرد به مصاف معشوق خود برود.
صفی یزدانیان درباره شیوه انتخاب نام فیلم گفته است: «خیلی سال پیش «پاییز پدرسالار» مارکز را با ترجمه حسین مهری خوانده بودم و بعد هم کتاب را گم کردم، اما چند سطر از تکگویی راوی خطاب به محبوبش که به روال مارکز بیشتر طنینی شعرگونه دارد، در ذهنم مانده بود. نوشتن فیلمنامه که جلو رفت، دیدم چقدر بخشی از آن تکگویی برای عنوان این فیلم مناسب است. آن چند سطر چنانکه در یاد من مانده چنین چیزی بود: «... کجاست عطر شیرینبیان نفست در این بوی گند غذای سرد؟ گل سرخت کجاست؟ عشقت کجاست؟ در دنیای تو ساعت چند است؟»
این فیلم در سی و سومین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو و همچنین هنر و تجربه حضور داشت و جایزه بهترین فیلمنامه بخش بینالملل فجر را به دست آورد. همچنین «در دنیای تو ساعت چند است؟» جایزه فیپرشی منتقدان در جشنواره پوسان و جایزه جشنواره ژنو را از آن خود کرد.
سینمای ایران طی این سالها گه گاهی رنگ و بوی عشق به خود گرفته و عاشقانههایی را بر پرده سینما فرستاده، قصههایی از عشقهای ساده و پیچیده که با ابزارهای موسیقی و فضاسازی، تصویری رمانتیک را برای مخاطب به نمایش میگذارد. فیلمهایی که در حافظه تاریخی علاقهمندانش جا خوش کرد و گاهی با یک جرقه دیالوگی از آن فیلم به ذهنشان خطور میکند.
قصههای عاشقانه در سینمای ایران برخلاف سینمای جهان حد و مرز خاص خود را دارد، همین موضوع باعث میشود از کوچکترین بهانهها برای انتقال عشق استفاده کرد و آن را به یک فیلمنامه عاشقانه بلند بالا تبدیل و با کمترین ابزارهای احساسی سیل زیادی از مخاطبان را به خود جذب کرد.
نام خیلی از فیلمهای عاشقانه در صدر لیستهای برتر سایتهای معتبر دیده میشود، اما این بار قصد نداریم همان فیلمهای تکراری را برای هزار و یکمین بار مرور کنیم و شما را به تماشای چندباره آنها دعوت کنیم. میخواهیم تنها سه فیلم تاریخ سینمای ایران را با نگاه نوستالژیهای عاشقانه بررسی کنیم.
شبهای روشن
شبهای روشن فیلمی به کارگردانی فرزاد موتمن با فیلمنامهای از سعید عقیقی بود. فیلمنامه این اثر برداشتی آزاد از رمان شبهای روشن اثر داستایوفسکی است. هانیه توسلی و مهدی احمدی در این فیلم کنار هم قرار گرفتند و یک عاشقانه را به تصویر کشیدند. فیلمی که همچنان در دستهبندی فیلمهای عاشقانه جایگاه نخست را دارد.
شبهای روشن، داستان زندگی دو آدم تنهاست. مرد، استاد دانشگاه، سرخورده اجتماعی و مایوس فلسفی است و انزوای خود را با تدریس ادبیات، مطالعه کتاب و پرسه زدن در خیابانها میگذراند. شبی متوجه دختری ساک در دست میشود و به او کمک میکند تا از شر مزاحمت یک راننده ماشین رهایی یابد، از اینجا بین او و رویا دوستی شکل میگیرد. رویا بنا بر قولی که به عاشق خود، امیر داده است، یک سال پس از آخرین ملاقات به وعدهگاه آمده و میخواهد چهار شب در محل و ساعت معین در انتظار امیر بماند. استاد به رویا پناه میدهد و به او کمک میکند تا امیر را پیدا کند. طی این چهار روز بین رویا و استاد دانشگاه بهتدریج دلبستگی به وجود میآید. استاد مصمم میشود با رویا ازدواج کند اما در چهارمین شب امیر به محل ملاقات میآید و رویا با او میرود. فیلم روایت چگونگی آشنایی، دلبستگی و جدایی این دو شخصیت از زبان استاد دانشگاه است.
در ابتدا واکنش منتقدان نسبت به فیلم چندان مثبت ارزیابی نشد. ماهنامه سینمایی فیلم، شبهای روشن را زجرآور، کسالتبار و مزخرف خواند. اما پس از اکران عمومی و استقبال تماشاگران، فیلم در مطبوعات و بین منتقدان
تبدیل به یک نوستالژی شد و بنا به گفته برخی از منتقدان سینما هنوز یکی از بهترین آثار فرزاد موتمن شناخته میشود.
نشریه فیلم و سینما درباره فیلم چنین نوشت: «ریتم آرام شبهای روشن و بازیهای سرد و بیاحساس با توجه به اینکه با فیلمی عاشقانه سروکار داریم، خبر از جسارت بالای سازندهاش میدهد. با این همه شبهای روشن بیشتر از هر فیلم دیگری در این سالها مشحون از حس و حالی عاشقانه است. شبهای روشن یک عاشقانه آرام و موقر است. کسانی که فیلم را تفرعنآمیز و پرادا و اصول دیدهاند، از درک منطق درونی فیلم عاجز ماندهاند، فیلمی که برخلاف
ساخته قبلی سازندهاش، بیشترین انرژی را نه از فیلمنامه، که از اجرای فوقالعادهاش گرفته است.»
شیدا
شیدا فیلمی به کارگردانی کمال تبریزی و نویسندگی رضا مقصودی ساخته سال ۱۳۷۷ است. لیلا حاتمی و پارسا پیروزفر در این فیلم نقشآفرینی کردهاند. غمی که در این فیلم وجود دارد در ذهن مخاطبان ماند و این فیلم را به یک فیلم عاشقانه خاطرهانگیز تبدیل کرد.
داستان فیلم درباره یک عشق نافرجام است. فرهاد که در جنگ مجروح شده و موقتاً بیناییاش را از دست داده، به بیمارستانی صحرایی منتقل شده که در آن پرستاری به نام شیدا از مشاهده مقاومت فرهاد در تحمل درد شگفتزده میشود و به تدریج میفهمد که میتواند با تلاوت قرآن، التیامبخش او باشد. مراقبت شیدا از فرهاد به مرور پیوندی عاطفی بین آنها ایجاد میکند که با مرخص شدن ناگهانی فرهاد از بیمارستان منجر به جداییشان میشود. فرهاد در جستوجوی شیدا به جبهه برمیگردد، ولی جنگ تمام میشود و جستوجو را دشوار میکند. فرهاد به اصرار پدر و مادرش با دختری پولدار عقد میکند که فکر مهاجرت از ایران را در سر دارد. وقتی معلوم میشود ترکش سمی که زمانی از سینه فرهاد بیرون آمده برای سلامتی او عوارض وخیم دارد، نامزد فرهاد او را ترک میکند و به خارج از کشور میرود. فرهاد در بیمارستانی که شیدا در آنجا پرستار است بستری میشود ولی شیدا خود را از چشم فرهاد پنهان میکند، اما به اصرار مادر فرهاد یک بار دیگر شیدا با خواندن قرآن و به مدد نیروی عشق موفق میشود زندگی را به فرهاد بازگرداند.
به گفته یکی از منتقدان سینما، «بعضی از فیلمها هستند که پس از دیدن آن حس عجیبی به شما دست میدهد و تا مدتها نمیتوانید از آن حس فاصله بگیرید. دلتان میگیرد و غم آن تا مدتها همراه شما خواهد بود. شاید آن فیلم در حد و اندازههای شاهکارهای سینمایی نباشد ولی همین که گوشه چشمی به دردی یا عشقی قدیمی دارد تو را به خودش جذب میکند.
شیدا ساخته کمال تبریزی از آن دسته فیلمهاست که دلت را میسوزاند، اگرچه قلباً به آنچه میگوید اعتقاد نداشته باشی ولی از آن فیلمهایی است که دوست داشتی پایانش را خودت مینوشتی.»
هامون
هامون نام فیلمی اجتماعی و سوررئالیستی است که در سال ۱۳۶۸ به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد. خسرو شکیبایی، بیتا فرهی، عزتالله انتظامی و فتحعلی اویسی در این فیلم بازی کردند. اگرچه این فیلم را نمیتوان یک فیلم صرفاً عاشقانه دانست اما برای بسیاری از علاقهمندان سینما هامون سمبل یک فیلم عاشقانه سینمای ایران است که در ذهنها ماند.
داستان فیلم درباره یک زن و شوهر است. حمید هامون که با همسرش، مهشید، دائم کشمکش دارد زندگی کابوسگونه خود را مرور میکند. او که مشغول نوشتن رسالهاش درباره عشق و ایمان است، در پی دوست قدیمی و مرادش علی عابدینی میگردد. خانه و کاشانه را ترک میکند و دست به اعمال دیوانهواری میزند. او در حالتی پریشان، در پی شکایتهایش، خود را به امواج دریا میسپارد، اما عابدینی او را نجات میدهد. همچنین این فیلم به دغدغههای جوانان روشنفکر بعد از انقلاب میپردازد؛ میان دنیاخواهی و آرمانخواهی.
فیلم هامون اولین فیلم بیتا فرهی بود که هنگام بازی در آن 31ساله بود. فرهی تازه از آمریکا به ایران بازگشته بود که توسط ناصر چشمآذر برای بازی در هامون به مهرجویی معرفی شد. خسرو شکیبایی پیش از هامون بازیگر مشهوری در سینما نبود و بیشتر در تئاتر فعالیت داشت. مهرجویی او را در تئاتری از هایده حائری دید و وی را برای بازی در نقش حمید هامون برگزید.
از نکات جالب این فیلم صحنه کتک خوردن فرهی توسط شکیبایی است که این صحنه به گفته کارگردان فیلم واقعی است و مهرجویی بیآنکه از این صحنه اطلاع قبلی به فرهی دهد آن را جلوی دوربین برد تا واکنش و شوک ناشی از برخورد طبیعی از آب دربیاید.
دیدگاه تان را بنویسید