تاریخ انتشار:
گفتوگو با شهرام یوسفیفر درباره پوستاندازی بازار تهران
سرگذشت بازار
شهرام یوسفیفر نویسنده کتاب «سرگذشت بازار بزرگ تهران و بازارهای پیرامونی آن در ۲۰۰ سال اخیر» علت فراموش شدن حرفههای سنتی ایران را مدرنیته، تحولات فرهنگی و تغییرات الگوی مصرف میداند اما معتقد است میتوان بسیاری از این شغلها را در قالب جاذبههای گردشگری احیا کرد.
شهرام یوسفیفر نویسنده کتاب «سرگذشت بازار بزرگ تهران و بازارهای پیرامونی آن در 200 سال اخیر» علت فراموش شدن حرفههای سنتی ایران را مدرنیته، تحولات فرهنگی و تغییرات الگوی مصرف میداند اما معتقد است میتوان بسیاری از این شغلها را در قالب جاذبههای گردشگری احیا کرد.
در چه سالی تحقیقات این کتاب شروع شد؟
کتاب «سرگذشت بازار بزرگ تهران و بازارهای پیرامونی آن در 200 سال اخیر» از سال 1384 در قالب یک طرح کلان در بنیاد ایرانشناسی شروع شد و تقریباً تا سال 1389 طول کشید. این تیم تحقیقاتی از فارغالتحصیلان دورههای لیسانس، فوقلیسانس و دکترا در رشتههای مختلف تاریخ، جغرافی، مردمشناسی، ادبیات فارسی و دانشجویان معماری و شهرسازی انتخاب شده بودند.
چقدر از تحقیقات کتاب میدانی و چقدر کتابخانهای بود؟
تقریباً تمام بخش تاریخی کتاب که شامل سرگذشت بازار تهران و بازارچههای پیرامونی آن میشود تحقیقات آن بهصورت کتابخانهای انجام شد که شامل مطالعه کتابهای متنوع میشد. این اطلاعات از منابع تاریخی گرفته میشود و به سفرنامهها و خاطرات و اسناد میرسید. سندها بخش مهم کار بودند که سازمان اسناد ملی، سازمان اوقاف، موسسه مطالعات تاریخ معاصر و.... این سندها را نگهداری میکردند اما مطالبی که مربوط به بازار امروزی است همهاش از طریق مطالعه میدانی انجام گرفت مثل مصاحبه و مراجعه به بازار و عکسبرداری و نظایر اینها.
منابع کتابخانهای از بین چه کتابهایی انتخاب شده بود؟
مهمترین آنها کتابهایی در مورد تاریخ ایران در زمانهای صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه، پهلوی اول و دوم بود و بعد کتابهای تاریخی نوشتهشده درمورد شهر تهران را دربر میگرفت. بعد کتابهای سفرنامههای سیاحان داخلی و خارجی بود. یک دسته از کتابها هم کتابهای خاطرات فعالان بازار بود و سپس کتابهای شرح حال افراد مثل ملکالتجار و... اضافه بر این مطالعه اسناد بود که شامل اسناد خریدوفروش، اسناد اماکن داخل بازار مثل حمامها و سراها و کاروانسراها، دکانها و تیمچهها میشد. ما سعی میکردیم این اسناد را به دست بیاوریم و به دقت مطالعه کنیم و دوباره به زبان امروزی یادداشت کنیم. این کتابها و اسناد متنوع درباره بازار تهران مطالعات کتابخانهای ما را تشکیل میدادند.
استقبال از کتاب چطور بود؟
این کتاب اولین کتابی است که درمورد بازار تهران نوشته شده بنابراین متقاضیاش بسیار زیاد است چون مورد نیاز دانشجویان و محققان رشتههای انسانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی تاریخ و علاقهمندان به این رشتههاست. ولی قطع کتاب به شکلی است که هم فروش و هم نگهداری آن را سخت کرده است یعنی هم کتابفروشیها به سختی میتوانند آن را نگهداری کنند و هم کتابخانهها به دلیل سایز بزرگ آن دچار مشکل میشوند. در واقع اگر بنیاد ایرانشناسی که مالکیت اثر را در اختیار دارد این کتاب را در قطع وزیری منتشر کند هم قیمت آن متعادل میشود و هم مثل کتابهای معمولی در بازار دیده میشود. در واقع مشکل کتاب همین دیده نشدن است.
چقدر در این کتاب به شغلهای فراموششده بازار تهران پرداختید؟
در فصل دوم کتاب دو بحث را مطرح کردیم؛ یکی از این بحثها، مبحث صنفهای بازار بزرگ تهران از گذشته تاکنون است. در این شناسایی درمورد اصناف و مشاغل قدیم که قبلاً در بازار بزرگ تهران وجود داشت چند لیست تهیه کردیم که در صفحه 151 این کتاب بخشی از این اطلاعات در مورد شغلهایی است که از گذشته تاکنون در بازار تهران وجود داشته و حذف شده است. این بخش از کتاب ارزش زیادی دارد چون فرآیند تولید، ظهور و افول مشاغل در بازار تهران را نشان میدهد. لیستهای تهیه شده، مشاغل بازار تهران را در سالهای 1269 و 1299 هجریقمری و همچنین مشاغل در سالهای 1301، 1305، 1306 تا 1311،1321 و در نهایت 1388 هجری شمسی را نشان میدهد.
مقایسه این فهرستها با همدیگر آمار مشاغلی را که در قبل وجود داشته و اکنون وجود ندارد نشان میدهد. بهعنوان مثال در سال 1311 شمسی در تهران حدود 334 حرفه مثل کالسکهسازی، نعلبندی، چاقوسازی، سفیدگری، مسگری، دواتگری و چلنگری شناسایی شده که تعداد زیادی از آنها در فهرست سال 1388 وجود ندارد.
چرا شغلی در جامعه از بین میرود؟
علت اینکه چرا شغلی در جامعه به وجود میآید اما بعدها حذف میشود به خیلی از مسائل برمیگردد. در جامعه ایران براثر تغییرات در تکنولوژی، الگوی مصرف، تغییرات قیمت مواد خام، تغییرات فرهنگی بعضی از مشاغل به وجود میآمدند و بعضی از مشاغل از بین میرفتند.
به عنوان مثال شما امروز وقتی در بازار تهران میروید تقریباً دیگر مسگرها را نمیبینید اما مسفروشها هنوز مشغول کار هستند. در 100 سال یا 150 سال پیش یکی از راستههای مهم بازارهای هر شهری و از جمله بازار تهران مسگرها بودند که در کنار بازار آهنگرها و زرگرها به کار مشغول بودند. در تحولات دهههای اخیر وقتی که صنایع الکتریسیته برپا شد آنها هم نیاز به مواد اولیهای به نام مس داشتند. این صنایع الکتریسیته باید بخش زیادی از مواد اولیهای را که به نام مس تولید میشد در اختیار میگرفتند تا بتوانند کالاهای خود را تولید کنند درنتیجه مسگران هم که باید برای ساخت ظروف خود مس میخریدند با افزایش قیمت مواد اولیه در بازار مواجه شدند چون تقاضا از طرف کارخانهها و صنایع برای این فلز زیاد شده بود و همین تقاضا عامل گران شدن مس شد. درنتیجه محصول مسگر با قیمت گرانتری به بازار آمد و مردم هم وقتی گران شدن مس را دیدند ترجیح دادند ظرفهای ارزانتری چون پلاستیکی و ملامین بخرند و به همین خاطر استفاده از ظروف مسی به دلیل گران شدن کم شد. البته تغییرات فرهنگی و تغییر در الگوی مصرف هم بر این مساله تاثیرگذار بود. تغییرات فرهنگی باعث شد ظرف
مسی را که صنعتگران کشور خودمان آن را تولید میکردند کنار بگذاریم چون ارزشهای واقعی آن دیده نشد بلکه جامعه برعکس عمل کرد و نشان داد که دیگر استفاده از این ظرفها برای سبک زندگی جدید مطلوب نیست به همین خاطر مردم خواه ناخواه از خرید مس صرفنظر کردند. نکته فرهنگی دیگری هم که وجود دارد این است که استفاده از مس به دوران سنت مربوط میشود و این نکته افراد را به مسیری سوق داد تا از محصولات مدرن و متنوعی چون تفلون و پلاستیک استفاده کنند چون این ظروف میتوانست جای مس را بگیرد. به هر حال تولید کالای مسی و بسیاری از صنایع دستی از لحاظ تنوع شکل و طرح، قابلیتهای محدودی دارد که این خصلت صنایع دستی است چون ابزارهای آن محدود است. شغل مسگری نتوانست تکنولوژی جدید را به استخدام دربیاورد تا بتواند طرحهای متنوعی را تولید کند در مقابل، تفلون و ظروف دیگری که با ماشین ساخته میشود میتواند با زندگی امروز و طرز سلیقههای جدید منطبق باشد اما ظروف مسی این قابلیت را ندارد. در اینجا با یک شکاف روبهرو میشویم یعنی صنعتگرانی مثل مسگر و آهنگر و... چون قادر نبودند تکنولوژی جدید را در حرفه خود به کار بگیرند نتوانستند به نیازهای مردمی که
در جوامع رو به رشد زندگی میکردند پاسخ دهند. امروزه الگوی مصرف و تغذیه مدام در حال تغییر است به همین خاطر ظروف مسی دیگر نمیتواند کارایی زیادی داشته باشد در حالی که برای زندگی گذشته ظروف مسی کاملاً پاسخگوی نیازهای روزمره قدیم بود اما زمانی که دیگر نتوانست به این نیازها پاسخ دهد و همراه تغییرات فرهنگی و سبک زندگی جدید حرکت کند به کنار رفت. در مورد بقیه محصولات چون کفش و لباس و... وضع به همین منوال است. در واقع این شغلها پابهپای تحولات تغییر نکردند و فراموش شدند. این شغلها تا زمانی که به حاشیه نرفتند واقعاً موفق بودند مثل مسگری که هزاران سال در زندگی انسانها وجود داشت.
فراموش شدن یک شغل فرآیندی طبیعی است؟
بخشی از این فرآیند طبیعی است. وقتی یک صنعت و تکنولوژی بهتر در خارج از کشور داریم صنعتگر ترجیح میدهد یک کالا را تولید نکند چون نوع بهتر آن از خارج وارد کشور میشود. این انتخاب اگر آگاهانه باشد اشکالی ندارد اما اگر ناآگاهانه و صرفاً به دلیل پیروی از نوشدگی باشد چیزهای زیادی را از دست میدهیم. متاسفانه در کشور ما تعدادی از مشاغل به همین دلیل از بین رفتند مثل قهوهخانهها. درگذشته قهوهخانهها یکی از ظرفیتهای مهم اوقات فراغت ایران بوده است. این مکان کارکردهای متنوعی داشت؛ اول اینکه پاتوق یک محله بهشمار میرفت. کسانی که در قهوهخانه حاضر میشدند بر صمیمیت و رفاقتشان افزوده میشد، دوم مجمعی بود که در آنجا سعی میشد کار فرهنگی صورت بگیرد. در آنجا معمولاً بازیها، مراسم و سرگرمیهای گوناگونی مثل شاهنامهخوانی برپا میشد و چون ذکر حماسه و مسائل فرهنگی به میان میآمد فرد از نظر هویتی قوام پیدا میکرد. همچنین به خاطر اینکه در قهوهخانهها نوعی کنترل و نظارت اجتماعی توسط ریشسفیدانی که مردم بهشان احترام میگذاشتند، وجود داشت فرد به ناهنجاریها دچار نمیشد اما اتفاقی که در مورد قهوهخانهها رخ داد این بود که در
دوره مشروطه و پهلوی اول بهتدریج خیابانکشیهای جدید رواج پیدا کرد و در این خیابانها نهادهایی موازی قهوهخانه احداث شد که شکل کافهها را داشت و از جنبه فرهنگی هم روی این مکانهای جدید تبلیغات بسیاری شد و به این ترتیب مردم به این کافهها علاقه پیدا کردند و به همین علت قهوهخانه و قهوهخانهداری استحاله پیدا کرد و محل مراجعه مردم طبقه ضعیف شد. این مردمی که به آنجا میرفتند قلیان میکشیدند و گاه مواد مخدر مصرف میکردند در نتیجه قهوهخانه به مرور زمان به یک پدیده نامطلوب اجتماعی تبدیل شد. قهوهخانه مصداق خوبی است تا بگوییم درگذشته چنین شغلی وجود داشته اما بهجای آنکه آن را متحول کنیم و با نیازهای امروز منطبق کنیم سعی کردیم در برابر آن نهاد موازی به وجود بیاوریم در حالی که خوب بود چنین ظرفیتی تداوم پیدا میکرد و امروزه هم در هر محلهای قهوهخانهای برای تفریح و جمع شدن وجود داشت و این کارکردهای فرهنگی استمرار پیدا میکرد.
ولی حالا این انتهای کار نیست، ما میتوانیم بسیاری از شغلهای فراموششدهای را که از لحاظ ابزار و سبک زندگی قابل احیا شدن هستند مجدداً بهعنوان کسبوکار خرد احیا کنیم.
کسبوکار خرد به این معنی است که هرکسی میتواند با حداقل امکانات و سرمایه کسبوکاری راه بیندازد و بهتر است کاری باشد که از تکنولوژیهای بومی ایران تغذیه کند یعنی مواد اولیه آن در کشور باشد، با سلیقهها و علاقههای مردم ایران جور دربیاید، سابقه آن در کشور وجود داشته باشد و مهمتر از همه با ابزارها و سرمایه کمی بشود آن را راهاندازی کرد.
شغلهایی بیدلیل از بین رفتند اما جامعه به بعضی شغلها مثل پالاندوزی دیگر نیازی ندارد، در این مورد باید چه کرد؟
این شغلها را میتوانستیم حفظ کنیم اما نه همه آن را چون جامعه دیگر واقعاً به این مشاغل نیاز ندارد ولی یک نکته مهم این است که معمولاً اینطور مشاغل به شکل مدرن استحاله پیدا میکنند، به این معنا که همه آنها به یکباره گم نمیشوند. خیلی از کشورها هم مانند انگلستان بسیاری از این مشاغل خود را که از رده خارج شدند بهصورت نمادین حفظ کردند یعنی صاحبان آن پیشهها سعی کردند اینها را تبدیل به مشاغل درآمدزا کنند. آنها چنین شغلهایی را بهصورت گلخانهای نگه میدارند و سعی میکنند از همین شغل منتها به شکل دیگری استفاده کنند. در ایران هم این مشاغل باید ساماندهی میشدند اما بخش زیادی از آنها به دلیل اینکه سازمانهایی که متصدی ساماندهی این شغلها بودند کار خود را خوب انجام ندادند از بین رفتند. اگر سازمانهایی مثل میراث فرهنگی شماری از صاحبان این مشاغل را نگه میداشتند و برایشان مکانهایی مناسب تعبیه میکردند و آن را به صنعت گردشگری و توریسم وصل میکردند میتوانستیم بخشهایی از این شغلها را در این صنعت استفاده کنیم و مطابق با شرایط روز برای آن درآمدزایی کنیم و از این طریق افرادی را که عهدهدار این مشاغل بسیار کهن بودند، حفظ
میکردیم چون در خیلی از این شغلها بخشی از فرهنگ و تمدن کهن ما به ودیعه گذاشته شده است. مثلا اعصاری از آن مشاغلی است که میتوانیم بقایای اندکش را حفظ کنیم و به یکی از مهمترین و جذابترین مراکز دیدنی توریستها تبدیل کنیم.
در این صورت زندگی صاحبان این مشاغل تامین میشد؟
علت اینکه چرا شغلی در جامعه به وجود میآید اما بعدها حذف میشود به خیلی از مسائل برمیگردد. در جامعه ایران براثر تغییرات در تکنولوژی، الگوی مصرف، تغییرات قیمت مواد خام، تغییرات فرهنگی بعضی از مشاغل به وجود میآمدند و بعضی از مشاغل از بین میرفتند.
بله، تامین میشد. اگر این مشاغل را در چرخه صنعت گردشگری ببریم میتوانیم از این طریق زندگی آنها را تامین کنیم. بهطور مثال خیلی از مشاغل خوراکیپزی مانند یخنیپزی در صنعت توریسم بسیار هوادار دارد.
چرا نیروی کار علاقهای به وارد شدن در این مشاغل ندارد؟
نکته اول اینکه در دانشگاهها این حرفهها را تدریس نمیکنند مثل سراجی. درنتیجه این مشاغل در جامعه ارزشگذاری نمیشوند و نکته دوم آنکه درآمد پایین این مشاغل باعث میشود نیروی کار به سمت آن جذب نشود. چون این شغلها مشتری کمی دارند و از نظر سرمایه فقیر هستند بازار کارشان رونقی ندارد در نتیجه کم رونق شدن این مشاغل و تغییرات فرهنگی و اجتماعی خیلی طبیعی است. وقتی نیروی کار، آینده روشنی برای این شغل نمیبیند علاقهمند نمیشود چنین شغلهایی را ادامه بدهد. بنابراین انقطاع به وجود میآید، به این صورت صاحب یک کسبوکار نمیداند باید فن شغل خود را به چه کسی منتقل کند و درنتیجه با مرگ آن شخص، دانش، مهارتهایش و درنهایت چراغ آن حرفه خاموش میشود در حالی که درگذشته اینطور نبوده و طالبان و متقاضیان آن حرفه زیاد بودند. این پدر بود که شغلش را به پسر میآموخت و همه تجربهها و مهارتها و دانش خود را در اختیار پسر میگذاشت. فرزند از کودکی و از سنی که میتوانست کار کند بهعنوان شاگرد نزد پدر میرفت و کمکم راز و رمزها و مهارتهای یک پیشه را میآموخت و یاد میگرفت که یک شغل چه مهارتهایی میخواهد و برای حفظ آن باید چه کند؟ آنها
آموزش میدیدند و بعد مجدداً این شغل را به کسانی دیگر آموزش میدادند و اینچنین آن شغل در جامعه رواج پیدا میکرد اما امروز ترویج این مشاغل قطع شده و منحصر به کهنسالانی شده که نگرانند از اینکه چرا این مشاغل دیگر طرفداری ندارد.
زمان قدیم آموزش این شغلها چطور بود؟
در گذشته اصناف و پیشهوران شغل را سینه به سینه از پیشینیان یاد میگرفتند یعنی یک خانواده وقتی میخواست فرزند خود را در کار پدر وارد کند در سن کودکی او را به یک بنگاه اقتصادی میسپرد به این ترتیب آن کودک وارد آموزش مهارتی میشد بدون اینکه آموزش رسمی و مکتبی دیده باشد. او به طور ضمنی مهارتها و راز و رمز یک شغل را میآموخت و زمان زیادی طول میکشید تا مراحل را طی کند زیرا در گذشته اصناف، آیین و مقررات داشتند و هرکسی برای شاگردی پذیرفته نمیشد و شاگرد باید اول مراحلی را از نظر مهارتی طی میکرد. این شاگرد از کارهای بسیار ابتدایی در داخل کارگاه شروع میکرد که پادویی نام داشت و بعد هنگامی که او را میآزمودند و متوجه میشدند بااستعداد است و میتواند رشد کند به یک مرحله بالاتر از پادویی ارتقا پیدا میکرد بعد خلیفه یا دستیار استادکار میشد و بعد از اینکه خلیفگی را طی میکرد، به قول امروزیها در مرحله فارغالتحصیلی قرار میگرفت، آن وقت در آن صنف آیینی اجرا میکردند و همه اعضای برگزیده آن صنف مثل خیاطان یا آهنگران، تشکیل هیات داوران میدادند و از کسی که مراحل آموزش را با موفقیت طی کرده بود آزمون میگرفتند. آزمون
هم بر دو ساحت بود: آزمون اول اخلاقی -اعتقادی و ساحت دوم مهارتی بود یعنی اگر آهنگر بود نحوه ساخت یک شیء را از او میخواستند و بعد از او آزمون اخلاقی و اعتقادی به عمل میآوردند یعنی از او سوال میکردند حال که شما آمدی و مراحل مختلف پیشه آهنگری را طی کردی اکنون در مورد شغل خود چه میدانی؟ آن شخص باید در مورد شغل خود از چیزی به نام فتوتنامهها مطالبی را توضیح میداد و میگفت این شغل من از نظر معنوی، عرفانی و دینی چه وضعیتی دارد و بعد، از او در مورد رفتار با مشتری، رفتار با پیران صنف، قیمتگذاری، خریدوفروش و خیلی از مسائل دیگر آزمون به عمل میآوردند. وقتی آزمون انجام میشد و فرد به موفقیت دست پیدا میکرد رئیس صنف میآمد و برای او بهاصطلاح کمر میبست که همان اعطای مدرک فارغالتحصیلی امروزی است. پس از این موفقیت به فرد، لقب استاد میدادند و استاد کسی بود که از لحاظ معنوی و حرفهای اجازه پیدا میکرد از استاد خود جدا شود و حوزه جدیدی از آن کسبوکار را تشکیل دهد.
وقتی حرفهای فراموش میشد صاحبان این حرفهها کجا میرفتند؟
تعداد زیادی از آنها را در بازارها میتوانید ببینید درون مغازهشان نشستند و روزگار را میگذرانند چون نمیتوانند کسبشان را عوض کنند. این افراد مشتری ندارند اما همچنان مغازههایشان دایر است که البته بهتدریج خاموش میشوند. عده دیگری خود را بازنشسته کردند و خانهنشین شدند و محل کسبوکارشان را به پسرانشان دادند اما لزوماً پسران شغل پدر را ادامه نمیدهند، آنها به کسبوکار دیگری روی آوردهاند مثلاً اگر مغازه تولیدی بوده شروع به خریدوفروش آن محصول مثل کیف و کفش کردهاند و آن را به فروشگاه تبدیل کردهاند یعنی از تولید به فروشندگی رسیدهاند، آنها کسبوکار پدر را ادامه نمیدهند و نمیتوانند هم ادامه دهند. عده دیگری از آنها هم محل کسبوکارشان را به کسانی فروختهاند که شغلشان چیز دیگری است. واقعیت این است که اندک کسانی باقی ماندهاند و آنها هم دارند نفسهای آخرشان را میکشند چون درآمدشان بسیار پایین است و محل توجه نیستند و کسی هم علاقهای به ادامه راه آنها ندارد.
چرا شغلهای قدیمی نتوانست با تکنولوژی عجین شود؟
در کشورهای اروپایی در بعضی جاها این اتفاق افتاد یعنی خیلی از کسانی که صاحب کسبوکار قدیمی بودند سعی کردند تکنولوژیهای جدید را یاد بگیرند و به کار ببرند به همین خاطر خیلی از پیشگامان صنایع جدید در اروپا همین صاحبان کسبوکارهای قدیمی بودند ولی در ایران این اتفاق نیفتاد چون در دورهای از تاریخ ما یعنی حدود اواخر دوره قاجار یک شکاف فرهنگی بهوجود آمد و غربی شدن و فرهنگ غربی بهعنوان یک فرهنگ معیار قرار گرفت. در این دوره برای اینکه نشان بدهند انسانی امروزی هستند سعی کردند از مظاهر غرب تبعیت کنند و طبیعی است که این غربی شدن مستلزم استفاده از ابزارها، وسایل و پوشش و سبک زندگی و خیلی چیزهایی بود که از غرب میآمد. آنها برای اینکه بگویند روزآمد شدهاند با شتاب به سمت استفاده از وسایل خارجی حرکت کردند همین امر شتاب داد به اینکه آن چیزهایی را که تا به حال مصرف میکردند، کنار بگذارند و شروع به استفاده از وسایل غرب کنند. اگر روزنامههای از مشروطه به بعد و خصوصاً مجلات دوره رضاشاه را ورق بزنیم تبلیغاتی را میبینیم که مردم را بهطور دائم به مصرف کردن مصنوعاتی که همه وارداتی بودند تشویق میکردند از طرز لباس پوشیدن و
استفاده از لوازمآرایش گرفته تا لوازم منزل. تبلیغکنندگان در این تبلیغات به مردم میگفتند: آقایان و خانمهای شیکپوش این لباس را میپوشند درنتیجه همین شکاف فرهنگی باعث شد ایرانیان بیشتر به سمت کالاهای تولید غرب گرایش پیدا کنند و استفاده از کالاهای بومی یک سلیقه از مدافتاده تلقی شود. این تغییرات فرهنگی با رشد شهرنشینی در اواخر دوره قاجار شتاب گرفت و کسبوکار بومی را بیشتر در محاق فرو برد و فرصت تغییر به آنها نداد.
دولتها هم در حفظ این مشاغل نقش دارند؟
بدون شک دولتها در حفظ این مشاغل نقش دارند. یکی از مهمترین بخشهایی که میتوانستند این شغلها را حفظ کنند دولتها بودند، دولتها قادر بودند با شرایط جدید و با هدف توسعه متوازن این شغلها را ساماندهی کنند. معمولاً کسانی که کسبوکار جدید راه میانداختند مثل کافهچی و سینماچی و... کسانی بودند که از لحاظ اقتصادی وضعشان متعادل بود چون مردم به کالاهای آنها علاقه داشتند و مصنوعاتشان را میخریدند اما صاحبان کسب کهن هرچه به جلو حرکت میکردند چون متقاضی کالاهایشان کم میشد، درآمدشان هم پایین میآمد در نتیجه فاصله بین صاحبان مشاغل مدرن و سنتی زیاد میشد و چون مردم کالاهای مدرن را میخریدند وضع مالی آنها خوب میشد و پایگاه اجتماعیشان هم بالا میرفت اما آن کسی که شغل آبا و اجدادی خود را ادامه میداد مردم کمتر به او مراجعه میکردند و در نتیجه درآمدش کمتر میشد. همین امر شکاف درآمدی را بالا میبرد یعنی یک بخش از مردم درآمدشان روزبهروز بالا میرفت و ثروتمند میشدند اما یک بخش درآمدشان پایین میآمد و فقیرتر میشدند. وقتی مردم به اغذیهفروشی قدیمی کمتر مراجعه میکردند و بهجایش به ساندویچفروشی میرفتند اختلاف بین
آنها بروز پیدا میکرد به همین خاطر لازم بود دولتهای قدیم در اواخر قاجار و اوایل پهلوی صاحبان حرفههای کهن را بهنوعی حمایت و نوسازی و از ورشکستگی آنها جلوگیری کنند تا در آینده صاحبان این حرفهها دیگر جزو طبقه محروم محسوب نشوند.
دولتها در حال حاضر برای حفظ مشاغل چهکار میتوانند انجام دهند؟
امروز هم دولتها نقش دارند چون در حال حاضر هم مشاغلی وجود دارد که در عرصه رقابت با شغلهای جدید باید صاحبان آنها را نجات دهیم و نگذاریم هر روز فقیرتر شوند چون اگر فقیرتر شوند یکسری تبعات را با خود به همراه میآورند. دولتها میتوانند این شغلها را ساماندهی کنند و با در اختیار گذاشتن حمایت و تزریق تکنولوژی آنها را حفظ کنند که اگر این کار انجام شود ما از لحاظ اجتماعی و فرهنگی به خیلی از نتایج مطلوب میرسیم و برعکس انجام ندادن این کار تبعات زیانباری را در جامعه به بار میآورد.
انجمن صنفیها چقدر در حفظ این مشاغل نقش دارند؟
انجمنهای صنفی تابعی از وضعیت خود آن حرفه هستند مثلاً در حرفهای مثل چاقوسازی فقط یک نفر از چاقوسازها کارگاهش دایر است. اینجا دیگر انجمن صنفی معنای خود را از دست میدهد چون باید دهها و صدها عضو برای انجمن صنفی وجود داشته باشد یا مثلاً وقتی گیوهبافی در بازار تهران وجود ندارد دیگر انجمن صنفی هم نیست ولی برعکس بعضی از اصناف چون طلاسازها چون هنوز توانمند هستند انجمن صنفی آنها هم قدرتمند است. واقعیت این است که آن تعداد از مشاغلی که از لحاظ تعداد مطلوب هستند اگر انجمن صنفی پویایی داشته باشند میتواند موقعیت آن صنف را بازسازی کند. بهعنوان مثال صنف بنکدار که شغلی قدیمی است از دانشهای روز مثل دانش مدیریت، بازاریابی ابزارهای نرمافزاری مدرن و شبکههای مجازی استفاده کرده است و در آن سعی شده انجمن صنفیشان تبدیل به بازوی قدرتمندی برای حفظ موقعیت مطلوب این اصناف شود. آنها همینطور ضوابط صنفیشان را ارتقا دادند و به هر عضو گفتند هر کس که میخواهد عضو این صنف بشود باید یکسری دورههای آموزشی را طی کند و بازاریابی بینالمللی و مسائل حقوقی و روابط عمومی را بداند چون این انجمن صنفی به کسانی مجوز بنکداری میدهد که این
آموزشها را دیده باشند. انجمن صنفی بنکدارها از طریق این شیوهها و مشاوره به اعضای صنف خود سعی بر توانمند کردن آنها دارند تا بتوانند درآمدشان را افزایش دهند بنابراین انجمنهای صنفی میتوانند تبدیل به ابزار چانهزنی شوند مثلاً با وزارت بازرگانی صحبت کنند تا منافع صنفشان را تامین کنند. بهعنوان مثال انجمن صنفی مسگران هم میتوانست با صداوسیما همکاری کند تا از فواید ظروف مسی جامعه را آگاه کند و مردم را تشویق به خرید ظروف مسی کند. بنابراین کارهای زیادی از دست انجمن صنفی ساخته است به شرطی که افراد عضو صنف بخواهند قدرتمند باشند در این صورت صنفشان هم قدرتمند به فعالیت خود ادامه میدهد.
نقش ابتکار و خلاقیت در تداوم مشاغل قدیم چقدر است؟
در اوایل آشنایی ما با مدرنیته، دولتها باید دستگاههای آموزشی را موظف میکردند صاحبان مشاغل کهن را طوری آموزش دهند که بتوانند خلاقیتشان را برای تولید آثار متفاوت به کار گیرند اگر این تغییر رخ میداد و این نظام آموزشی مهارتهایی خلاقانهای را به آنها میآموخت، فرزندانی که راه پدران را ادامه میدادند میتوانستند با استفاده از وسایل امروزی آثاری را متناسب با شرایط جدید خلق کنند، چون امروز یکسری اقتضائات جدید ایجاب میکند صنعتگران به این فکر باشند که دیگر لازم نیست کالاها و اجناسی را که میساختند همچنان تولید کنند مثلاً میتوانند محصولات خود را به یک کار تزیینی و کالای گردشگری تبدیل کنند؛ کالاهایی که مردم از همه فرهنگها و تمدنها خریدار آن هستند. ما میتوانستیم از مس هم چنین کالایی را بسازیم. بهعنوان مثال بخشی از مسگرها که لزوماً مسگرهای کهن هم نیستند روی نقاشی- مس متمرکز شدند. آنها آیات قرآن را روی ورقه مس حک میکنند و گرانتر از محصولات قدیمی میفروشند اینها همهچیزهای تزیینی است. این افراد معمولاً از نسل مسگرها و اصطلاحاً مسگرزاده نیستند، آنها افرادی هستند که خلاقیت داشتند و این صنعت را با شرایط امروزی
تزیین کردند مثلاً وقتی در لالجین میروید متوجه میشوید سفالگری قدیم همچنان با الگوهای مشخصی ادامه پیدا میکند ولی یک بخش مدرنی را داریم که نوعی سفالگری هنری است؛ سفالی را که این شخص میسازد بسیار گران است و آن چیزی را که سفالگر قدیمی میسازد در مقایسه با آن بسیار ارزان به فروش میرسد. مشکل اینجاست که در آغاز دوره مدرن یک نظام خلاقهای به وجود نیامد و همین باعث شکاف بسیار زیادی بین محصولات قدیمی و سلیقههای امروزی شد.
این مدرنیزه کردن شغلهای قدیمی اصالت محصولات سنتی را از دست نمیدهد؟
قطعاً همینطور است ولی چارهای هم نیست چون دنیا عوض شده و باید با اقتضائات روز سازگار شد، گاهی لازم میشود ابزار را عوض کنیم تا شکل قدیمی کار را به شکل مدرن تبدیل کنیم در غیر این صورت مجبور میشویم کسبوکار قدیمی را بهطورکلی فراموش کنیم و نیازهای مردم را از خارج از کشور تامین کنیم. بدون تردید نمیتوان تمام اصالت و هنر این شغلهای قدیمی را حفظ کرد چون وقتی ابزارهای ماشینی وارد این مشاغل میشود خودبهخود ماهیت آنها تغییر میکند.
این مشاغل چقدر نسبت به جمعیت روزگار خود تناسب داشتند؟
کاملاً متناسب بودند. یعنی در هر شهری هر شغلی بهاندازه نیاز مردم وجود داشت و پاسخگوی نیاز اهالی آنجا بود. ما در گذشته برای تامین ظروف منازل یک شهر نیاز به واردات نداشتیم بنابراین عرضه و تقاضا درون هر شهری تقریباً متوازن بود تنها بعضی از کالاهای خاص و بسیار استثنایی صادر میشد مثل پارچههای زربفت یا اشیای فلزی که مهارتهای خیلی بالایی برای ساخت آن لازم بود. بنابراین نوعی خودبسندگی وجود داشت هر شهری نیازهای اولیه خود را برطرف میکرد و نیازهای هر شهری متعدد و متنوع بود یک جایی سفال غلبه داشت و جایی چوب و جایی دیگر سنگ بود که بسته به شرایط هر محیط لوازمی متناسب با آن میساختند؛ یعنی اگر در یک منطقه چوب به وفور یافت میشد ظروف خود را چوبی میساختند و از سفال استفاده نمیکردند یا برعکس. بنابراین در شهرهایی غلبه با چوبتراشان بود و در جایی دیگر با سفالگران ولی وقتی شرایط جدید شد مردم همه آن وسایلی را که در قدیم استفاده میکردند، کنار گذاشتند و در همهجا از یک نوع ظروف مثل تفلون و پلاستیک و... استفاده کردند که آنها هم بیشتر از خارج کشور وارد میشد.
زندگی صاحبان این حرفهها از لحاظ اقتصادی چطور بود؟
تا هنگامی که وارد دوره جدید میشویم صاحبان این مشاغل به دلیل اینکه کالاهایشان در جامعه متقاضی داشت کسبشان پرسود بود.
این مشاغل جزو بازاریها محسوب میشدند و قدیم در میان بازاریها کاسب فقیر به معنای امروز وجود نداشت آنها جزو کسانی بودند که در چرخه تولید میتوانستند درآمدهای خوبی داشته باشند اما وقتی دوره جدید شد و شرایط تازه به وجود آمد، شغلهایی مثل مسگری و آهنگری دیگر درآمدهایشان با رشد قیمتها همخوانی نداشت به همین خاطر صاحبان این حرفهها از لحاظ اقتصادی روزبهروز ضعیفتر شدند.
درگذشته رقابت بین این شغلها چطور بوده است؟
رقابتی در گذشته وجود نداشت به این معنا که هر حرفهای برای خود یک صنف داشت و اوضاع در آن به صورتی کنترل میشد که همه بهصورت مساوی و بر اساس تواناییهایشان کارشان را انجام میدادند.
عامل کنترلکننده چه بود؟
صنف یک عامل کنترلکننده بود و دیگر نهادی به نام حسبه که زیر نظر روحانیون اداره میشد از صنف به شدت مراقبت میکرد تا صاحبان این پیشهها و مشاغل به هیچ وجه از آییننامههای صنفی تخطی نکنند و مقررات بسیار سختی در آن وجود داشت. در نهاد حسبه هم نماینده روحانیون یا حاکم شرع بر صاحبان کسبوکار نظارت دقیق داشتند. آن نماینده بر اساس مقررات و حقوقی که وجود داشت مانع از تعدی و رقابت ناسالم بین اصناف میشد. درگذشته رقابت و تبلیغات ممنوع بود صاحبان کسبوکار به هیچوجه نمیتوانستند تبلیغ کنند فقط میتوانستند اجناس خود را جلوی مغازههایشان نمایش دهند تا مشتری خود در مورد خرید تصمیم بگیرد. ممنوع بودن تبلیغات یک قاعده اخلاقی داشت و استدلالشان هم این بود که شما از کالاهای مغازه کناری خبر ندارید و نمیدانید که کالای شما بهتر است یا او، شاید جنس کالای همکارتان کیفیت بهتری از محصولات شما دارد. بنابراین محتسب و اصناف مراقبت میکردند تا صاحبان حرفهها تبلیغ نکنند.
روابط اصناف در بازار با یکدیگر چطور بود؟
معمولاً اصناف عهدهدار امور صنف خود بودند یعنی طلافروشان و آهنگران هر کدام صنف خود را اداره میکردند. روابط بین اصناف درونگروهی بود یعنی اصناف هر صنف ترجیح میدادند با افراد درون گروه خود رابطه داشته باشند، دلایل این کار هم متعدد بود مثلاً طلاسازان اسرار حرفهای داشتند و نمیخواستند اسرار خود را بروز دهند آنها حتی در درون صنف خود وصلت میکردند با این کار هم بر ثروت خود میافزودند و هم مهارتهای شغلیشان را ارتقا میدادند. اصناف چون تمام صنف خود را درون یک گروه گرد میآوردند با هم بیشتر آشنا میشدند و همدیگر را بیشتر قبول داشتند و آشناییهایشان رودررو بود، افراد هر صنف همدیگر را نسبت به افراد اصناف دیگر بهتر میشناختند، پایگاهها و منزلتهای اجتماعی آنها هم متفاوت بود.
نقش رسانهها را در یادآوری مشاغل فراموششده چقدر میدانید؟
نقش رسانهها به خصوص رسانههای تصویری در یادآوری مشاغل فراموششده خیلی مهم است، بهخصوص صداوسیما. این رسانه اگر بتواند در ماموریتهای استانی خود تعدادی از صاحبان حرفههایی را که در حال فراموشی است شناسایی کند و از طریق مستندنگاری فرهنگی تجربه آنها را به تصویر بکشد، کار بسیار شایستهای انجام داده است مثلاً صداوسیما میتواند در برنامههای مستند طرز حصیربافی و سوزن زدن حصیرها را با توضیحات صنعتگران به تصویر بکشد. در این صورت در آینده وقتی محققان بخواهند در مورد این مشاغل مطالعه کنند منبعی برای
آنها وجود دارد چون صاحبان این مشاغل بهسرعت روبه خاموشی میروند و ما بهزودی به این واقعیت پی خواهیم برد که دیگر نمیتوانیم چگونگی و شیوه کار و هنر این افراد را بیاموزیم.
دیدگاه تان را بنویسید